اصلا مبنای انقلاب ایران که به تعبیر امام انقلاب ارزشها و انقلاب فرهنگی بود چیست؟!!!!
یادداشت آقای دکتر صادق طباطبایی
گاهی از برخی دیپلماتهای وزارت امور خارجه وبعضی از شخصیتهای دیگرمی شنوم که: در حال حاضر اصلا صحیح نیست که ما مسئله انقلاب و دیپلماسی کشورمان را با مسئله آقای صدر هم وزن وهم شأن و مرتبط بدانیم؟ بله ایشان یک شخصیت بسیار برجسته و مهم هستند و جنایتی هم صورت گرفته است، اما باید این مساله در کانال خود پیگیری شود و روابط دو کشور هم در کانال خودش باید ادامه وتوسعه یابد.
من فرض را بر اخلاص این دوستان و این برادران میگذارم
در پاسخ باید گفت بیایید بررسی کنیم که اصلا مبنای انقلاب ایران که به تعبیر امام انقلاب ارزشها وانقلاب فرهنگی بود چیست؟ مگر غیر از این بود که به کرامت انسانی وارزش انسانی و الهی پرداخته واین ارزشها دوباره زنده شود وایران کشوری الگو وجلودار وپرچمدار این ارزشها باشد. مگر ما تا به حال برای حفظ این ارزشها، کم هزینه پرداخت کردهایم.؟ چه مسئلهای بالاتر از اینکه یکی از شخصیتهای برجسته دینی سیاسی و فکری اسلام بیش ازربع قرن از ربودنش میگذرد، و از اوهیچ اطلاعی موثق نداریم. تنها گروهی که توانسته به اشغال نظامی اسرائیل در یک منطقه پس از تهاجم واشغال خاتمه دهد شیعیان لبناناند که دست پروردگان آقای صدر ویار صدیق ایشان دکتر مصطفی چمران بودند. مگر این مسئله کوچکی است.؟ اگر قرار باشد که از این مسئله چشم پوشی کنیم، خیلی ارزشهای دیگر هم داشتیم که میتوانستیم از آنها چشم پوشی کنیم وامروز به مراتب مشکلات کمتری داشته باشیم.
وقتی که کشورهای دیگر جهان که مثل ما مدعی دفاع از ارزشها وکرامت انسانی هم نیستند، برای حفظ کرامت شهروندان خودشان تلاش میکنند، ما که نباید از آنها کمتر باشیم. هم اکنون اسرائیل خود را به زمین وزمان میزند وحاضر است به همه جا باج دهد تا سرنوشت خلبان مفقودش «آراد» مشخص شود. بالاتر از این در کشوری مثل آلمان چند نفر خارجی مقیم که تبعه آلمان هم نمیباشند ترور میشوند ومی بینیم که دولت آلمان تا امروز تلاش خود را میکنند تا مجرمین را پیدا کنند وافرادی را هم متهم میکنند. چرا؟ برای اینکه این سه چهار خارجی در آنجا مقیم بودند، کرامت انسانی آنها خدشه دار شده وبه امنیتشان صدمه وارد آمده وبنابراین به آلمان وآلمانیها توهین شده است. تلاش کشورهای فرانسه وآمریکا را برای بازماندگان حادثه هواپیمای TWA میبینید، چند سال با استفاده از تمامی شگردهای دیپلماسی و اطلاعاتی و جاسوسی وشنود گذازی و... پیگیری نمودند وبالاخره لیبی را محکوم وآن لیبیاییها را محاکمه کردند. این همه تلاش برای چیست؟ برای اینکه جان چند شهروند آنها به خطر افتاده است. خوب وقتی کشوری مثل ایالات متحده آمریکا نسبت به اتباعش یا کشوری مثل آلمان نسبت به خارجیهای مقیم کشورش این اندازه حساسیت نشان میدهند وتهدید وبه خطر انداختن امنیت آنها را توهین به خود وامنیت خود تلقی میکنند، آن وقت این دور از انصاف نیست که حکومت ایران در برابر توهین وضربه به امنیت ملی خود سکوت کند؟ ایران وانقلابی که مدعی دفاع ارزشهای انسانی، مدعی آزادی خواهی، مدعی کرامت انسانی وحفاظت از انسانهایی است که باید خلیفه الله شوند. آیا توهین نیست که شخصیتی ایرانی این گونه مورد تجاوز قرار گیرد وبه خطر افتد وربوده شود وربایندگان هم به ریش جهان بخندند وبعد ما بگوئیم که مصلحت «(امام) صدر» در صدر است یا مصلحت انقلاب؟
خوشبختانه تلاشهای برادر عزیزمان آقای خاتمی هم نشان داد که پیگیری واعمال فشار نتیجه دارد. فشارهای مختلف سرانجام به اینجا رسید که شخصی که میگفت آقای صدر از لیبی خارج شده وبا ارائه اسناد ومدارک مجعول توسط دولت خودش سعی میکرد بار توطئه را از دوش خود بردارد، صراحتا اعتراف میکند که ربودن امام در لیبی صورت گرفته است. این چیزی نیست جز نتیجه فشارهایی که به دولت لیبی آمد ونتیجه پیگیریهایی بود که به همت رئیس جمهور خاتمی صورت گرفت.
از این گذشته با نگاهی به مضمون نامه نخبگان به ریاست جمهور و فهرست اسامی امضاکنندگان آن میتوان به اصالت و ضرورت پیگیری از منظر قانون اساسی، حقوق بشر، مبانی اسلامی و دینی، حتی حقوق مدنی، حقوق بین المللی پی برد
ابتدا متن نامه نخبگان را باهم بخوانیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای خاتمی دام عزه
ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران
چنان که استحضار دارید، بیست و پنج سال پیش از این، امام موسی صدر رهبر ایرانی تبار شیعیان لبنان، در حالی که به دعوت رسمی دولت لیبی عازم آن کشور شده بود، در آن سرزمین ربوده شد. مدارک و مستندات محکمه پسند فراوانی بر این امر دلالت دارد، که نه تحقیقات میدانی پلیس بین الملل، احکام دستگاههای قضایی ایتالیا، لبنان و همچنین بیانیه سازمان عفو بین الملل از جمله آنها است، بلکه امروز دولت لیبی خود نیز ناچار از پذیرش این واقعیت شده است.
امید آن بود تا سرانجام تلاشهای دولت و مذاکراتی که بیش از شش سال از عمر آن میگذرد، رهایی ایشان و لااقل کشف حقایق این ماجرا باشد. اما افسوس که هیچ یک از این آرزوها تحقق نیافته است. از آنجایی که حفظ مجد تشیع و مقام روحانیت مستلزم حفظ خدمتگزاران آن است، مناسب است دستور فرمایید تا نسبت به موارد پی آمده اقدامات مقتضی مبذول گردد:
۱. طرح رسمی پرونده از سوی ایران در مجامع بین المللی حقوق بشر
۲. پیگیری قضایی پرونده از سوی ایران در محاکم بین الملل
۳. بسیج اطلاعاتی کشور جهت کشف تمام حقایق ماجرا
۴. اتخاذ تدابیر دیپلماتیک شایسته جهت ابراز نارضایتی ایران از عملکرد دولت لیبی
راه کارهای مذکور در نامه بسیار روشن و از سر دلسوزی و وظیفه است و پیشنهادهای مهمی است که عملاً حد اقل وظایف یک حکومت را در قبال شهروندان خود یادآوری میکند.
حالا به امضاء و امضاکنندگان توجه کنیم، امضای ۲۰ تن از مراجع و فقهای بزرگ؛ حضرات آیات عظام آقایان موسوی اردبیلی، علی مشکینی، سبحانی، جوادی آملی، محقق داماد و... در پای این درخواست ملی یعنی دیدگاه دین و مبانی و احکام دینی، پیگیری قضیه ربودن امام موسی صدر را یک وظیفه و واجب شرعی میداند.
نامه را حقوقدانان برجسته کشور امضاء کردهاند. حقوقدانانی که مسلط به قانون اساسی و قوانین ملی و دینی و اسلامی و اکثراٌ عضو کمیتههای بین المللی حقوق بشر و سازمانهای جهانی هستند. تأکید وتأیید ایشان حاکی از ضرورت قانونی و ملی و بین المللی پیگیری قضیه امام موسی صدر است.
نامه نخبگان را ۶۰ تن از فعالان فرهنگی و سیاسی با گرایشهای مختلف سیاسی و مذهبی و علمی امضا کردهاند؛ کسانی مانند دکتر گرجی، دکتر حداد عادل، دکتر محمدرضا بهشتی، دکتر بجنوردی، دکتر محمد مهدی جعفری، دکتر محمود گلزاری، دکتر علی عباسپور، دکتر امیر محبیان، دکتر ابراهیم یزدی، دکتر حسن غفوری فرد. آیا این اجماع ملی واینگونه وحدت نظر میان طیفهای گوناگون سیاسی و مذهبی و علمی از محافظه کار و اصلاح گر و چپ و راست درباره یک موضوع – که در طول نظام جمهوری اسلامی بیسابقه است – خبر از وظیفه و مصلحت ملی نمیدهد؟
تقریباٌ تمام رؤسا و بیش از ۴۰ تن استادان دانشگاهها و مراکز علمی و تحقیقاتی نامه نخبگان را امضا کردهاند یعنی داوری و حکم علم و پژوهش و تحقیق و تفکر و فلسفه و هنر و فرهنگ و دانش کشور و اصحاب آن دایر بر پیگیری قضیه امام موسی صدر است.
هنرمندان و سینماگران و اربابان هنر و ادبیات هم نامه نخبگان را امضا کردهاند.
مصلحت را چه کسی باید تشخیص دهد. افراد یا اجماع ملی یک کشور؟
اگر از منظر دین معتقد به ضرورت مشورت هستیم و اگر از دیدگاه دموکراسی به رای اکثریت اعتقاد داریم، نامه نخبگان برای پیگیری قصه امام صدر مظهر وفاق ملی از طریق دین و دموکراسی است؛ آینه تطبیق دین و آزادی است. مصلحت ملی را این نخبگان باید تعین کنند یا فردی از مدیران وزارت خارجه یا وزیری از وزرای کابینه و نمایندهای از نمایندگان مردم؟
اگر بر قدرت و حجیت و اهمیت نامه نخبگان پافشاری میکینم چون احساس میشود که راه کارهای این نامه ملی در هجوم کارهای کارشناسان گم شده و بیپاسخ مانده است و علیرغم دستور رئیس جمهور خاتمی هنوز قسمتهای کارشناسی تعلل میورزند و پیشنهادهای نخبگان را اجرا نمیکنند.
ای کاش قدر نامه نخبگان و شیوه آن در انعکاس آراء بزرگان و سرآمدان کشور دانسته میشد. پاسخ مثبت به این نامه نه تنها عمل به وظایف انسانی و قانونی و حکومتی بود بلکه تقدیر و تأییدی بود برای درک اینگونه شیوهها به عنوان رسانههای ارتباطی مطمئن میان نخبگان و کارگزاران نظام حکومتی ایران.