مدتی پیش خاطرات دکتر حسین کنعان، نماینده سابق پارلمان لبنان و از همراهان
و نزدیکان امام صدر با عنوان «موسی الصدر، قدر و دور» به زبان عربی منتشر
شد و در مورد استقبال علاقه مندان قرار گرفت. این کتاب متن مصاحبهای با
مولف پیرامون سالهای همراهی و مصاحبت با امام صدر است و بیش از آنکه بیان
زندگی نامه و تحلیل ابعاد شخصیت امام باشد؛ ذکر وقایع، رویدادها و خاطراتی
از روزهای همراهی با رهبر بزرگ لبنان است.
متن پیش رو، بخشی از ترجمه اثر مورد اشاره (در دست چاپ) توسط مهدی سرمدی است که به موضوع ورود امام موسی صدر به صحنه سیاسی لبنان و مواجهه جریانهای فرهنگی، سیاسی و دینی این کشور با ایشان اختصاص دارد.
ایشان میخواستند گفتگوی صادقانه و موضوعی میان بزرگان ادیان گوناگون انجام شود تا دینها به هم نزدیک گردند، زیرا به عقیدة ایشان، ادیان در اصل یکی بودهاند، اما سیاست بازیها موجب شده است که اندیشة واحد و هدف واحد فاصله بگیرند. هدف امام آن بود که هر انسانی در همة عرصهها با دیگری به گفتگو بنشیند. و ایشان برای حمایت از این گفتگوها، حتی در برابر تشکیلات و دستگاههای امنیتی موضعگیری میکردند و هرگاه این تشکیلات از نقش و وظیفة قانونی خود فراتر میرفتند، با کمک قانون- که همة مردم در تصویب آن نقش داشتهاند- در برابر آنها میایستادند. هدف ایشان از گفتگو موضوعی و سازنده آن بود که ارزشهای جامعة مدنی را در لبنان ارتقا دهند و با فساد سیاسی مبارزه کنند، زیرا این نوع فساد موجب پیدایش مفاسد اقتصادی و اجتماعی نیز خواهد شد و حکومتی که با اجبار و زور حاکم شده باشد، شهروندان خود را به زبانی جز سرکوب و ظلم خطاب نخواهد کرد، از این رو امام عقیده داشتند که سازماندهی تشکیلاتی تنها راه جلوگیری از رفتارهای نادرست این حکومتهاست.
در گفتگو نیز نباید به حریم آزادی دیگران تجاوز شود و یا در حرکت آنان در مسیر آزادیهای عمومی و آزادی بیان، خللی وارد شود. باید به این حقیقت اذعان کنیم که جامعة سیاسی و جامعة دینی به همه تعلق دارد، اما جامعة دینی تنها از آن اهل دین است. مسألة شورا نیز در اسلام مطرح شده تا انسان بتواند با حکومت و با دیگر انسانها برای رسیدن به حکومتی عادلانه، گفتگو کند، زیرا حاکم عادل نامسلمان بهتر است از حاکم مسلمان ناعادل است. امام صدر تلاشهای بسیاری برای جلوگیری از جنگهای داخلی لبنان انجام دادند که از جملة آنها، تحصن مشهور امام بود. امام در این زمینه لحظهای درنگ و تأمل نکرد. ایشان هم در داخل لبنان و هم در سطح کشورهای عربی برای رسیدن به این هدف تلاش کرد. امام همواره نسبت به وقوع جنگ داخلی هشدار میدادند و طرفین را از وارد شدن به آن باز میداشتند.
یادم هست که یک باز در جلسة «انجمن نجات» [هیئة الانقاذ] که برای جلوگیری از جنگ داخلی و ویرانی کشور تشکیل شده بود، شرکت داشتم. دقیقاً به یاد ندارم که چه کسانی در جلسة آن روز حاضر بودند، اما حضور برخی از آنها همچون شارل مالک، ادوارد حنین، سلیم حیدر و چند نفر دیگر را خوب به خاطر دارم. البته تعداد حاضران از ده نفر بیشتر نبود. آنها نظریات و دغدغههای خود را بیان کردند و پس از آنکه همه سخن گفتند، امام صحبت کرد. سخنانش از هشدار آکنده بود. یکی از رساترین جملاتی که آن روز بیان کردند، چنین بود: «لبنانیها در تدوین قانون اساسی برخی از کشورهای عربی دخیل بودهاند و میترسم روزی فرا رسد که آن [سران کشورهای عربی] برای تدوین قانون اساسی لبنان اقدام کنند.» حالا میفهمم که نگرش امام تا چه اندازه درست و صحیح بود و دغدغههایش چقدر به جا و لازم بود. همان دغدغهها موجب شد که مسألة لبنان را در اندیشه و جان خود جای دهد و در جستجوی راهحلی برای آن، به چندین کشور عربی مسافرت کند. در یکی از سفرها، زمانی که در پاریس توقف کرده بود، از آنجا با من تماس گرفت و از من خواست که به همراه چند نفر از همکاران عضو جنبش، به دیدار عدهای از سران لبنان بروم. رئیس جمهور الیاس سرکیس، اسقف اعظم، مفتی لبنان و نخست وزیر، از جملة آن افراد بودند. من هم بیدرنگ با دو تن از همکاران تماس گرفتم و به مجلس اعلا هم زنگ زدم تا قرار ملاقاتها را هماهنگ کنند. در آن دیدارها وظایف خود را به انجام رساندیم و نگرانیهای امام را هم مطرح کردیم. در مورد انحراف برخی از رهبران و اهداف توسعه طلبانه اسرائیل و تعمیم اسرائیلیها برای حمله به لبنان به آنها هشدار دادیم.
پس از آنکه در ۱۰ مارس ۱۹۷۸م به دیدار مفتی اعظم لبنان رفتیم، روزنامة النهار در گزارشی پیرامون آن دیدارها از قول من چنین آورده بود: «امام صدر اکنون برای آگاهی از اوضاع لبنانیان مقیم آفریقا، به این قاره سفر کردهاند تا آنها را به پیوند عمیقتر و ارتباط نزدیکتر با وطن خود فرا بخوانند. من نیز به فرمان امام صدر و به اتفاق بردارانم، جناب شیخ محمد یعقوب و جناب استاد نبیه بری، به دیدار مفتی اعظم لبنان، جناب شیخ حسن خالد رفتیم تا ایشان را از اوضاع جنوب و از مشکلات اهالی جنوب آگاه کنیم. وطنی که تا مرزهای جنوبیاش امتداد نیافته باشد، در واقع وطنی بدون مرز است. مرزهای وطن ما سمبل حاکمیت ملی ما هستند و خاک جنوب، خاک همة لبنان است و حفظ و حراست آن وظیفة تمامی لبنانیان مخلص است و هیچ تفاوتی بین آنها وجود ندارد.
جناب شیخ [حسن خالد] در مورد مسألة جنوب کاملاً همکاری و همفکری فرمودند و عالی جناب اسقف اعظم مارونی هم ابراز همدردی کردند و احساس میکنیم که این دو بزرگوار، دغدغهها و رنجهای جنوب را در دلها خویش نهفته دارند. بر مبنای چنین نگرشی که جنوب را عامل وفاق ملی ما میداند، شاهد هستیم که همفکری و غیرت لبنانیها، به آنان وحدت کلمه و صلابتی ملی بخشیده است که میتواند هر خطری را که جنوب را تهدید کرده، دفع نماید. اینجاست که ابعاد و اهمیت نشستهای معنوی آشکار میگردد و بر پایی چنین جلساتی، اهل لبنان را بار دیگر نسبت به میهن خود وفادار و اخلاصمند خواهد کرد و جنوب را به اهل آن باز خواهد گردانید.
در پایان این مرحله، ارتباط و تماس خود را با رهبران روحانی و مذهبی لبنان ادامه خواهیم داد و رئیس جمهور، [الیاس] سرکیس را از نتایج تماسهای خود باخبر خواهیم کرد. همچنین با حضرت امام صدر به طور پیوسته در ارتباط هستیم و ضمن آگاه کردن ایشان از نتایج تلاشهای خود، از راهنماییهای ایشان بهرهمند میشویم.» امام پس از بازگشت به لبنان از من خواستند که همراه ایشان به دیدار ابوعمار و یاران او بروم و به من گفتند:» کاملاً آزاد هستی که مسائل را آن طور که در صلاح میدانی، مطرح کنی.» وقتی از پلههای مجلس [اعلا] پایین میرفتیم، دو نفر از اعضای شاخة سیاسی جنبش را دیدیم. امام لحظهای ایستاد. آن دو پرسیدند: کجا میروید؟ امام گفت: سوار شوید! وقتی به مقر ابوعمار رسیدیم، همة ابوات آنجا بودند و نخستوزیر صائب سلام نیز در میان آنها بود. بعد از سلام و احوالپرسی، همانطور که امام گفته بود، خواستم نظرم را برای حاضران بازگو کنم، این بود که رو به ابوعمار کردم و گفتم: «ابوعمار! راه آزادی فلسطین از جونیه نمیگذرد. این حرفها بسیار خطرناک و اشتباه است و نباید در قبال آن سکوت کنیم.» وقتی حرفم به اینجا رسید عدهای میخواستند اعتراض کنند، ولی امام آنها را از این کار بازداشت و من حرفهایم را به پایان بردم و دربارة شیوهای که در لبنان به عنوان یک کشور نمونه (از لحاظ همزیستی ادیان) پیاده کرده و آن را همچون اسلامی در برابر حامیان اسرائیل به کار گرفته بودیم، سخن گفتم، خاطرهای هم از سخنرانی [اسحاق] را بین در زمانی که بعد از جنگ ۱۹۶۷ م سفیر اسرائیل در واشنگتن (آمریکا) بود. ذکر کردم آن روز وقتی در واشنگتن محل سخنرانی رابین رفتم، دیدم که سالن سخنرانی به دو قسمت تقسیم شده بود، در بخشی از آن، حامیان و موافقان اسرائیل حضور داشتند و در بخش دیگر، عربها و دیگر مخالفان اسرائیل.
یکی از اندیشمندان عرب حاضر در جلسه، در مخالفت با اسرائیل، روبه رابین کرد و گفت: «شما نئونازی هستید. سرزمین فلسطین را غضب کردهاید و فلسطینیها را بیچاره و آواره کردهاید...» از طرف دیگر سالن، سر و صداهایی در مخالفت با این گفتهها بلند شد و عدهای سعی کردند که آن شخص عرب زبان را ساکت کنند، اما رابین آنها را آرام کرد و از آن شخص پرسید: اهل کجایی؟ آن شخص با افتخار گفت: عراقی هستم. رابین خندید و به حاضران گفت: «حالا که در کشور خودش نمیتواند نفس بکشد، بگذارید لااقل اینجا راحت تنفس کند. «با این جمله، صدای خندة حاضران سالن را پر کرد. بعد از آن مرد عراقی، چند نفر دیگر از چند کشور عربی صحبت کردند و همان پاسخ را دریافت نمودند.
سپس یکی از دوستان که اهل بقاع غربی بود و دکتر فوزی غریب نام داشت هم سخن گفت و تقریباً همان حرفها را تکرار کرد و یک جملة بسیار تند هم به آن افزود و گفت: «نفرین تاریخ و جامعة جهانی بر شما و بر صهیونیستها.» رابین این بار هم سعی کرد با او مثل دیگران رفتار کند. از او پرسید: اهل کجایی؟ گفت: لبنانیام. این بار رابین کمی مکث کرد و گفت: «تو میتوانی همان حرفهایی را که اینجا میزنی، در لبنان هم بگویی. من آمادهام که با تو دربارة سخنانت بحث و مناظره کنم.» و اینجا بود که بحث و جدال سخت آغاز شد. من هم در سخنانم خطاب به رابین گفتم: «چرا مثل من رفتار نمیکنید؟ در لبنان، مسلمانان و مسیحیان و یهودیان در کنار هم زندگی میکنند. چرا نژادپرستی را قانون و سیاست و سرلوحة خود قرار دادهاید...؟» [پس از ذکر این خاطره، به ابوعمار گفتم:] ابوعمار! ترکیب جمعیتی لبنان، بهترین گواه و شاهد در دفاع از مسأله فلسطین و قضایای جهان عرب است.
همانطور که به خاطر دارید، جمال عبدالناصر پس از جنگ ۱۹۶۷م از شارل حلو، رییس جمهور لبنان خواست که لبنانیان مقیم خارج از لبنان را برای حمایت قضایای عربی تشویق کند.» در آن جلسه احساس کردم که [نخست وزیر؟] صائب سلام با گفتههای من کاملاً موافق است و حرفهایم را تأیید و تمجید میکند. جلسه حدود ۳ ساعت ادامه داشت و در آن مدت، بحث و جدال شدیدی هم پیش آمد. لحن ابوأیاد و ابوعمار از دیگر رهبران فلسطینی حاضر در جلسه، نرمتر و آرامتر بود. از همه تندتر و خشنتر هم شخصی به نام ابوصالح بود که نظرات و عقاید افراطی داشت و معتقد بود که لبنان باید «هانوی» مقاومت باشد. آنجا بود که ابوعمار به امام صدر قول داد که آنها (فلسطینیها) برای اجرای حرفهای من تلاش میکنند و لبنان نمونه را به وضع سابق آن باز میگردانند.
همچنین ابوعمار از امام صدر خواست که نزد حافظ اسد وساطت کند تا نیورهای سوریه وارد لبنان نشوند. وقتی سخن او به اینجا رسید، من وارد بحث شدم و به ابوعمار گفتم: «میخواهید بعد از ویرانی بصره، لبنان را به وضع سابقش بازگردانید؟» صائب سلام گفت: «حضرت امام! ابوعمار کمی فرصت میخواهد تا ما را در توقف خونریزیها یاری کند. من از شما خواهش میکنم با هر چه زودتر با رئیس جمهور سوریه، حافظ اسد دیدار کنید و به ابوعمار هم فرصت بدهید.
امام صدر پاسخ داد: «جناب نخست وزیر! طوری با من سخن میگویید که گویی من جامعة جهانی هستم و ورود یا عدم ورود ارتش سوریه، در گرو یک اشارة من است! این مسأله بسیار مهم و بزرگ شده، زیرا اشتباهات بزرگی صورت گرفته است. همة ما باید همفکری و همکاری کنیم و برای کاستن از خسارتها تلاش نماییم. این اشتباهات که عمداً یا سهواً به وقوع پیوسته، از سوی عدهای مورد سوءاستفاده قرار گرفته و در روند رویدادها تاثیر منفی گذاشته است. ورود ارتش سوریه هم بخشی از این سریال دنبالهدار است. در هر حال من در اسرع وقت با حافظ اسد در این باره مذاکره میکنم.» امام صدر به دمشق رفت و خواستار ملاقات با حافظ اسد شد.
یادم هست که جلسه دیر وقت آغاز شد و خیلی هم به طول انجامید و امام به قدری از ابوعمار جانبداری کرد که روزنامهها نوشتند: حافظ اسد در جلسه به امام گفت: «ابوعمار نمیتوانست وکیلی پیدا کند که مثل شما این همه از او دفاع و حمایت نماید.» امام هم پس از آن ملاقات چنین گفت: «ورود سوریه به لبنان، برای حفظ حاکمیت و استقال لبنان است و ارتش سوریه» در مرز امنیت فلسطین «متوقف خواهد شد.» آن روز، عدهای از مغرضان یا مزدوران آمدند و از امام پرسیدند: منظورتان از «مرز امنیت فلسطین» چیست؟ امام لبخندی زد و گفتند: «از همان کسانی که شما را فرستادهاند، بپرسید!» ایشان همان روز به ابوعمار هم گفتند: قضیه فلسطین در نزد رهبران سوریه از مقدسات به شمار میآید و مرز امنیت فلسطین همان مسألة فلسطین است.
اما حفظ حاکمیت و استقلال لبنان نیز شعاری است که رهبران سوریه سر میدهند و در این زمینه ما با آنان موافق هستیم. چنان که میبینیم، امام تلاش میکرد که به طرق مختلف، مانع از آغاز جنگهای داخلی شود، اما میدانید چه وقت؟! زمانی که فلسطینیها و کمونیستها به عینطوره رسیده بودند و دائماً اعلام میکردند که جونیه هم ظرف چند روز سقوط خواهد کرد. عرصة لبنان شاهد درگیریهای شدید و خونبازی بود، یعنی کار از کار گذشته بود و ابوعمار اعتراف میکرد در حق لبنان- که بیش از هر کشور عربی دیگر مقاومت را در آغوش خود پرورش داده بود- خطاهای بسیار صورت گرفته است.
آیا امام صدر در دیدارهایی که با ابوعمار داشتند، نمیتوانستند از حوادث و درگیریهایی که پیش از سال ۱۹۷۵ در جنوب میان فلسطینیها و نیروهای هوادار امام رخ داد، جلوگیری کنند؟
در آن دوره، جنبش ملی احساس میکرد که حوزة عملکردش حد و مرزی ندارد و میتواند در همة زمینهها دخالت کند و ابوعمار با این جنبش همکاری مطلق و بیقید و شرط داشت. جنبش ملی بر این باور بود که آزادی فلسطین [از چنگال اسرائیل] و آزادی لبنان از دست کسانی که آنان را مزدور مینامید، به یک اندازه اهمیت دارند. امام صدر تلاش میکرد تا این گفتمان را بال کند و آن را از ذهنها بزداید، زیرا نگران بود که عناصر و عوامل متعددی وارد عرصه شوند. امام عقیده داشت که زمینهسازی برای انقلاب و تحول در ایران پدید خواهد آمد. امام هر وقت با ابوعمار دیدار داشتند، قانون شکنیها و تجاوزهای فلسطینیها به جنوب را به او گوشزد میکرد و عدم پایبندی برخی از آنان به اصول اخلاقی را هم متذکر میشد. ابوعمار هم به نوبة خود تا حدودی با امام همدردی میکرد و گلایهها را میپذیرفت و قول میداد که به این مسأله رسیدگی و خطاکاران را مجازات کند، اما چنین اتفاقی هیچگاه رخ نداد. به نظر میرسید که ابوعمار بر همة گروههای فلسطینی به طور کامل احاطه نداشت. امام صدر از شکایتهای که همه روزه از سوی اهالی جنوب مطرح میشد، بسیار رنج میکشید و دل ایشان از اینکه چنین اعمالی تحت عنوان مقدسترین مسألة تاریخ صورت میگیرد، به درد میآمد.
ایشان خطاب به مقاومت فرمودند: «من با همة توان از مقاومت، حمایت میکنم و با عبا و عمامهام، عرق مبارزان را خشک میکنم، اما در عین حال اجازه نمیدهم کسی به اهالی جنوب ستم روا دارد و آنان را خوار و حقیر کند. ایجاد شکاف میان مقاومت و اهالی جنوب، به نفع هیچ کس نیست؛ نه به نفع مقاومت و نه به سود مخلصان و پاک نیتان. لبخند اهالی جنوب، نشانة عافیت و خرسندی همة مبارزان و مجاهدان است، اما با تجاوزها و حرمت شکنیهایی که برخی گروههای فلسطینی به تحریک شماری از احزاب چپگرا و جنبش به اصطلاح ملی انجام میشود، آیا ممکن است لبخندی بر لب اهل جنوب بنشیند؟» در واقع امام در موضع دشوار و بسیار حساسی قرار گرفته بودند، زیرا حد فاصل دو مسألة مهم و اساسی قرار داشتند که هر یک از آنها، ویژگیها و شرایط خاص خود را داشت، یکی مسألة جنوب لبنان که باید امن و آرام و پاک باقی میماند تا مهد حقیقی مقاومت باشد. اما تجاوزها موجب شده بود که اهل جنوب نسبت به مقاومت موضع منفی اتخاذ کنند و امام صدر را از ادامة این روند خشنود نبود. مسألة دوم، قضیة فلسطین و حقوق ملت فلسطین در داخل و خارج مرزها بود که در واقع مقدسترین مسألة عصر حاضر به شمار میرود. برخی احزاب جنوب، با اتخاذ این سیاستها میخواستند مردم را از امام دور کنند و یا امام را از دولت سوریه رویگردان نمایند و ایشان را به جنبش به اصطلاح ملی پیوند دهند.
اما باورها و اصول امام دگرگون نشد و برخی رفتارهای ناشایست موجب نگردید که ایشان از اصول و مبانی خود و از حمایت قضیة فلسطین عدول کند. ایشان، احزاب را در این زمینه مقصر میدانستند و نه شرافتمندان عضو مقاومت فلسطین را در عین حال ایشان نقش سوریه را که بخشی از نیروی «سیر عربی» بود، نادیده نمیگرفتند و معتقد بودند که سوریه، ضامن امنیت مقاومت و حافظ حاکمیت و استقلال لبنان است. امام در نامهای که پیرامون رویدادهای داخلی، منطقهای و بینالمللی به من نوشتند، موضع خود را در مورد وقایع چنین بیان کردند: «برادر دکتر حسین [کنعان]» علی رغم همة این فشارها، هنوز هم خود را حامی مقاومت فلسطین دانسته و میدانیم و بر این باوریم که احزاب تلاش میکنند با سوءاستفاده از شرایط دشوار، ما را به دشمن مقاومت تبدیل کنند، ولی ما چنین اجازهای به آنها نخواهیم داد، زیرا ما به حکم ایمان راسخ خود، مقاومت را مورد حمایت قرار دادهایم و تاریخ ما چنین اقتضا میکند، از این رو هر چه را که از مقاومت- و نه از سوی احزاب- به ما رسد، بر میتابیم و تلاش میکنیم رهبران خطاکار آن را به راه صواب بازگردانیم. از این رو، برای وارد کردن فشار به احزاب در سراسر بقاع، به ویژه در بعلبک، و به منظور حمایت از مقاومت، موضع خود را چنین بیان میداریم: «مسوولیت تمامی فشارهایی که بر ما وارد میشود و مسؤولیت سوق دادن برخی سران مقاومت به سوی اتخاذ مواضع غیر دوستانه و ایجاد چالش میان مقاومت و دولت سوریه را متوجه احزاب میدانیم.
در عمل نیز من تلاش کردم و دریافتم که سوریه از ایجاد چالش اجتناب میکند پذیرش حرکت نیروهای نظامی [سوریه به سوی لبنان] و اقدام کشورهای عربی نیز برخاسته از همین برداشت است. سوریه اکنون درصدد است که همة کشورهای عربی و همة دوستان را وارد ماجرا کند تا برای همگان آشکار شود که توطئه طراحی شده توسط احزاب راست گرا، اکنون توسط احزاب چپگرا در حال پیگیری و اجرا میباشد و از کوچکترین اهداف این توطئه، تجزیه لبنان و سرکوب مقاومت و سوریه و اشغال جنوب لبنان است. در ادامه، احزاب بر این مناطق مسلمان نشین بر جنوب، پایتخت، بقاع و شمال احاطه خواهند یافت.
از این رو ما تلاش کردهایم که میان سوریه و مقاومت، بهترین روابط برادرانه را حاکم کنیم و تا آخر نیز در این راه تلاش خواهیم کرد و دوست و یاور هر دو خواهیم بود، چه بخواهند و چه نخواهند. ما در برابر هیچ گونه فشار و چانه زنی تسلیم نخواهیم شد.
به امید دیدار موسی صدر - ۶/۸/۱۹۷۶ م