چندی پیش در کتابخانۀ سرور ارجمندم جناب آیه الله قائم مقامی کهگاه از آن
بهرهمند میشوم دست نوشتهای از مصلح بزرگ اسلامی و فخر جهان تشیع آیه
الله امام سید موسی صدر توجهم را جلب نمود و شنیدن توضیحات ایشان در شان
صدور این دست نوشته، ارزش تاریخی و فرهنگی آنرا در نظرم چند چندان نمود.
دکتر سید محمدناصر تقوی
چندی پیش در کتابخانۀ سرور ارجمندم جناب آیه الله قائم مقامی کهگاه از آن بهرهمند میشوم دست نوشتهای از مصلح بزرگ اسلامی و فخر جهان تشیع آیه الله امام سید موسی صدر توجهم را جلب نمود و شنیدن توضیحات ایشان در شان صدور این دست نوشته، ارزش تاریخی و فرهنگی آنرا در نظرم چند چندان نمود. خصوصا «اینکه گمان دارم مطالعۀ این دست نوشته و توجه به حواشی آن در شرایط امروز جامعه ما میتواند بس درس آموز باشد:
۱/ مخاطب نامه آیه الله شیخ حسن سعید تهرانی یکی از رجال فرهنگی و دینی معاصر است که متاسفانه با وجود تاثیری که در جریانهای اصیل فرهنگی و مذهبی خصوصا» در دهههای پیش از انقلاب داشته است همچنان ناشناخته مانده و کمتر کسی نامی از او شنیده و یادی از او کرده است. خوشبختانه گویا جناب آقای قائم مقامی نوشتاری پیرامون ایشان تهیه نموده که امیدوارم با انتشار آن قدمی در راه شناخت آن عالم بزرگ و خدوم برداشته شود.
۲/ در اوایل سال ۱۳۵۶ کتابی به نام «التاریخ» برای مقطع دبیرستان توسط وزارت معارف عربستان سعودی منتشر گردید که در آن شیعه را ساخته دشمنان اسلام خوانده بود. مرحوم آیه الله سعید که در عین روشن بینی و تلاش مستمر در راه تحکیم وحدت اسلامی، با غیرت و جدیت مثال زدنی، دفاع عقلانی و مستدلّ از حریم و هویت شیعه را از وظایف اصلی خود میدانست با نگارش نامههای مختلف به شخصیتهای سعودی و نیز علمای اسلام و از جمله شیخ الازهر از آنان خواست نسبت به این توهین و تحریف آشکار واکنش نشان دهند اما نامه وی بیپاسخ ماند. هنوز این ماجرا از التهاب نیفتاده بود که خبر دیگری از مصر به مرحوم سعید میرسد مبنی بر اینکه در آن کشور کتابی به نام «مذکره التوحید» جهت استفاده دانش آموزان دوره ابتدایی، به قلم شخصی به نام حسین سید متولّی منتشر گردید که در آن همان سخنان ناروا در حق شیعه تکرار شده است. مرحوم آیه الله سعید این بار نخست نامهای به هویدا نخست وزیر وقت نگاشت و در آن به وی به عنوان رییس دولتی که مدعی تشیّع است هشدار داد که «حفظ شخصیّت دینی و ملّی این کشور امروز به عهدۀ شماست و مردم مسلمان انتظار دارند اگر نسبت به فردی توهین میشد اقدام مینمودید، در این باره که به ملتی توهین شده اقدام و عکس العمل نشان دهید و از این جریان بیتفاوت نگذرید و خداوند ناظر اعمال شماست.» این نامه گرچه هیچگاه اقدامی را از سوی دولت در پی نداشت ولی آیه الله سعید خود نامهای را برای دکتر شیخ عبد الحلیم محمود رییس وقت جامع الازهر نگاشت و رونوشت آنرا به دو زبان عربی و انگلیسی برای علمای اسلام در سراسر جهان ارسال نمود. در این نامه از سکوت شیخ الازهر نسبت به نشر این اتهامات و اکاذیب علیه شیعه آنهم با سابقۀ تقریب مذاهب و تلاشهایی که در گذشته صورت گرفته به شدّت انتقاد نمود و نتیجه چنین رفتارهایی را بر افروختن آتش دشمنی و اختلاف میان مسلمانان دانست. شیخ الازهر در پاسخی نه چندان گرم و صمیمی، وعده اصلاح کتاب مذکور را داد و در عین حال با کنایه در خواست نمود که در موارد مشابه نیز علمای شیعه نیز به همین شکل نمایند. علاوه بر آن شخصیتهای بزرگ اسلامی دیگری همچون دکتر محمد فخّــام رییس اسبق الازهر و دکتر حامد حفنی استاد دانشگاه الجزایر طی نامههایی از موضع آیه الله سعید حمایت نمودند. در همین ایام آیه الله سعید که در سالهای گذشته بارها جهت خروج از کشور و سفر حجّ اقدام کرده بود ولی حکومت به دلیل حمایت از امام خمینی ایشان را ممنوع الخروج نموده بود، با وساطت یکی از رجال متنفذ، امکان خروج از کشور و سفر حج را پیدا میکند ولی علیرغم تلاش فراوان ویزای سعودی آماده نمیشود و ایشان فرصت را مغتنم شمرده و برای آنکه تا ممنوعیت تکرار نشده است از کشور خارج شود و از کشور ثالث برای سفر حج اقدام نماید راهی کشور مصر میشود و در این سفر که اصل آن به صورت غیر عادی انجام گرفته بود، حوادثی رخ میدهد که میتوان آنها را نمودی از هدایت الهی دانست. در همین سفر است که آقای سعید با امام موسی صدر ملاقات میکند و حوادث بعدی رقم میخورد. آیه الله سعید این حوادث را اینچنین توضیح میدهد: «برادرم پیشنهاد کرد: اگر عازم حج هستی فوری تهران را ترک کن و گرنه سرنوشت گذشته تکرار میشود. پس از مراجعه به دفاتر مربوطه معلوم گردید که تنها برای قاهره بلیط حاضر است. یک دفعه فرمانی از مبدأ غیب تمام اعضای مرا به حرکت در آورد و بلیط را گرفته، بدون مقدمه به سوی مصر رفتم. با خود میگفتم: خدایا چه ماموریتی است که من باید در این سفر انجام دهم؟ خود نمیدانم، ولی تو میدانی و این لطفی است از جانب تو که برای شناسایی خود و جلوۀ حق، از ضعیفترین فرد کاری انجام گیرد و تمام مقدمات بدون کوچکترین مانعی تهیه شود [به مصر پرواز کردیم]. شب بود که در هتلی منزل گرفتیم. صبح سراغ دوستی رفتم که از او احوالی بپرسم. گفتند برای دیدار آقای سید موسی صدر رفتهاند. با خود گفتم آقای صدر به کشور مصر آمدهاند چه کنند؟ با اصرار هر چه تمامتر، امام موسی صدر را در هتلی پیدا کردم. ایشان مرا در حالی دید که نمیتوانستم خود را کنترل کنم و مراسم ادب و دوستی را انجام دهم. با کمال خونسردی گفت: من شما را هیچگاه عصبانی ندیدهام، با اینکه از ابتداء عمر با هم بودهایم، چه شده است که اینگونه ناراحت هستید؟ گفتم شما به دعوت شیخ الازهربه قاهره میآئید آیا میدانید الازهر درباره مذهب شما واجداد شما چه کرده است... کتاب مذکره التوحید را به او دادم. آنچنان وضع او تغییر کرد و ناراحت شد که من بر او ترسیدم و چند بار سوگند یاد کرد که من اصلا» از چنین وضع فجیعی اطلاع نداشته و هرگز فکر نمیکردم چنین موسسهای اینگونه بر خلاف حق و ادب وسیاست اقدام کند. مدتی به سکوت گذشت. سپس ایشان تقاضا نمود در خدمت او به نزد وزیر خارجه برویم و رفتیم. البته جلسه بسیار خصوصی بود ولی از قضا شیخ الازهر بر خلاف انتظار در آنجا حضور داشت. مجموع مدعوین – با من – پنج نفر بودند. مطلب را آقای صدر با بیانی بسیار عالی شروع نمود. سپس سخن را من ادامه دادم و از کتاب التاریخ و شکوائیهای که در آن موقع به شیخ نوشته بودم و جواب نداده بود، شروع کردم. او در باره کتاب مذکره التوحید اظهار بیاطلاعی نمود که مورد اعتراض دو نفر ازشخصیتهای مصر که حضور داشتند قرار گرفت و مجلس بطور کلی حق را به جانب من دادند. آقای صدر اظهار داشت من فردا برای خدا حافظی به الازهر میآیم و از دوست عزیزم خواهش میکنم که به اتفاق ایشان خدمت برسیم. مجلس با همین جمله خاتمه یافت و آنقدر آقای صدر از من تشکر نمود و اظهار محبت کرد که من شرمنده احسان او شدم. با تشریفات خاصی با شیخ الازهر ملاقات نمودیم. بسیار مجلس جالبی بود. با اینکه مشایخ به گرد او بودند، با احترام از ما پذیرایی نمود و یک سلسله مطالب گلایه آمیز بیان کرد و کتاب را خواست و دستور داد برای سال آینده یا همین سال آن قسمت را تغییر دهند. آقای صدر با کمال خوشرویی اظهار تشکر نمود، [وبه من] گفتند: مطلب تمام است؟ گفتم: بسیار تعجب میکنم که با یک تعارف بسیار ساده، مطلب را تمام شده تلقی فرمودید. گفتند: پس چه بخواهیم؟ گفتم: باید ایشان شرحی بنویسند. آنجا بود که یک دفعه شیخ تغییر وضع داد و گفت: نامهای بنویسید تا جواب بنویسم.... آقای صدر فرمودند: من هر چه شما بخواهید مینویسم. بالاخره وعده داد روز سه شنبه جواب بدهد. روز سه شنبه باتفاق یکی از دوستان بنام آقای رفاعی رفتیم. ساعت یازده ملاقات حاصل شد. نامه را به ایشان دادم و ایشان پاسخی نوشت. چند روزی در قاهره بودم. ولی با کمال تاسف نتوانستم در آنجا ویزای سعودی را تحصیل کنم. بنابراین طبق وعدهای که به دوست عزیزم جنا ب آقای صدر داده بودم، بطرف لبنان حرکت کردم. صبح در مجلسی شیعی از ایشان دیدار نمودم. آنها فورا «تذکره [گذرنامه] مرا گرفتند تا نسبت به اخذ ویزا اقدام نمایند. از جریان کتاب مذکره التوحید هم که مسبوق شدند، وعده کردند تعقیب کنند تا مطلب کتاب عوض شود. بسیار خوشحال بودند که من به لبنان آمدهام و پیشنهاد کردند که به اتفاق به کشور سعودی برویم. چند روزی گذشت. هر چه ایشان اقدام نمودند (حتی با رفتن به سوریه) به هیچ وجه دولت ایران موافقت نکرد که سفارت سعودی به ایرانیان ویزا بدهد. لذا ایشان عذر خواهی کرده و خدا حافظی نمودند. من هم با کمال یاس و ناامیدی برای گرفتن ویزا به لندن رفتم. زیرا شهرت داشت در آنجا ویزا میدهند. چند روزی را در آنجا ماندیم و از آنجا به کمک دوستی به جده پرواز کردیم... در منا به دوست عزیزم امام موسی صدر برخوردم. ایشان با لبخند میگفت: خدا تو را فرستاده که مانند مصر در اینجا نیز کتاب التاریخ به سرنوشت کتاب مذکره التوحید در آید. بعدها اقدامات ایشان در مکه و مدینه و جده به صورت نامه چهار صفحهای از بیروت برای من ارسال گردید.»
۳/ نامۀ مورد اشاره آقای سعید، همان است که در پی خواهد آمد. این نامه که باید آنرا از آخرین دست نوشتههای امام موسی صدر دانست از یک سو بیانگر ظرفیت بسیار بالای این فرزند شایسته شیعه در صحنه تعاملات جهانی است. ظرفیتی که از کاریزما و تواناییهای شخصی او و قدرت مدنی مبتنی بر رویکردهای مردمی به وی ناشی میشد. و از دیگر سوی بخش پایانی نامه، حکایت قصــّـۀ پر غصــّـۀ مهجوریّت و مظلومیت نخبگان، خصوصا «نخبگان دینی در جامعه ایرانی است. در چند سطر پایانی این نامه که به واکاوی و کنکاشی جدّی نیاز دارد، امام صدر از تهمتها وشایعاتی که همه شخصیت او را هدف قرار دادهاند سخن میگوید که او را سخت آزرده و در میانه» طوفان بلا «بر درد و غم او افزودهاند. امام موسی صدر، تنها قربانی تیغ شایعه و تهمت مغرضانِ نخبه کش نبود. همان زمان شهید آیه الله دکتر بهشتی، شهید آیه الله مطهری و... نیز به سهم خود جور این جفا را کشیدند. جرم تمامی این بزرگان که آنان را مستحقّ چنین نارواییهایی میکرد، همان چیزهایی است که امروز در نگاهی پالوده ومنصفانه، امتیازاتگاه منحصر بفرد و ویژگی شخصیت ممتاز آنان میدانیم! امتیازاتی که در زمانه خود و البته در میان گروهی اندک و صد البته پر ادعا و پر رعب و پر سر و صدا، به صرف متفاوت بودن و ناهمخوانی با قـدّ و قوارههای رایج، گناهی نابخشودنی به شمار میرفت. روشن است که چنین گناهی به اضافۀ قدری چاشنی حسادت که معمولا» چنین شخصیتهایی از آن بینصیب نیستند شوکرانی را میسازد که بسیاری از بزرگترین سرمایهها ی دینی و ملی ناگزیر از سرکشیدن آنند. بر موسی صدرازجفای دوستان جاهل وحاسدان مغرض چه رفته است که اینچنین در شرح دردهای خویش به شعر متنبّـی توسل میجوید و زمین سینه خویش را کشتزار تیرهای نیرنگ و خدعه میبیند وپیکرخستهاش را آماج پیکانها و تیرها ی بلا مییابد که از فراوانی و تصادم، تیری تیر دیگر را میشکند: رمانی القوم بالأزراء حتی فؤادی فی غشاء من نبالفصرت إذا أصابتنی سهام تکسرت النصال علی النصالآیا این سرنوشت محتوم و همارۀ نخبگان این سرزمین است؟ وآیا همچنان باید شاهد تکرار این قصه پر غصه بود؟.......... چنین مباد!
´´´´´´´´´´´´´´´
متن نامه امام موسی صدر به آیه الله شیخ حسن سعید:
بسم الله الرحمن الرحیم
برادر مکرم و دوست محترم، دانشمند مجاهد و گل بیخار جهان، چراغ محفل گرفتاران و مرهم دلهای پریشان آیت الله آقای حاج حسن آقا سعید تهرانی دامت برکاته. به لطف خدا و عنایت حضرت بقیهالله و با ادعیه مخلصانه دوستان در ملاقاتهای پی در پی که از ملک خالد پادشاه عربستان سعودی و ولی عهدشان امیر فهد و برادرشان امیر عبدالله در جده انجام شد موضوع کتاب «التاریخ» و «مجله الدعوه» و پارهای کتابها و خطابههایی که در کشور عربستان سعودی صادر شده و تهمتها و حملههای ظالمانه که به مقام تشیع و مذهب اهل بیت عصمت و طهارت میشود مطرح گردید. بعرضشان رسانیدم که شیعیان جهان امیدوارند همانطور که کعبه مکرمه قبله همه مسلمانان جهان و مدینه مطهره، مراد و مقصد همه است، همینطور دولتی که خود را خدمتگذار این دو حرم مقدس میداند، خود را نیز علاقمند و حافظ شأن و کرامت همه بشناسد. چرا باید گروهی عظیم از مسلمانان بیجهت مورد حملههای ظالمانه قرار گیرند و حجّی که برای ترمیم و تقویت برادری مسلمانان جهان و آشنایی و محبت و همکاری میان آنان است بصورت روابط تیره، خصمانه، پر شک و تردید و حتی کینه دار در آید.
مسلمانان بیاطلاع، مردم دور از محیط زندگی مشترک اسلامی که از هزاران کیلومتربه مکه میآیند و این کتابها را میخوانند و با سادگی و اطمینان به کشوری که مرکز قبله اسلام است مطالب آنرا باور میکنند و سپس در کنار خود شیعیان را میبینند: یا آنها را دشمن، منافق، توطئه چی، اغیاری که در میان جمع آنها راه یافته میشناسند یا نویسندگان و کشوری که اجازه انتشار این کتابها را میدهد ناصواب و متفرّق جمع میدانند و یا در تردید کشندهای بسر میبرند. و در هر حال محیط صفا و صمیمیت آنها تیره و یکی از فوائد بزرگ و اساسی حج را از دست میدهند. به علاوه که از فائده همکاری و آشنایی آنها محروم خواهند شد.
براستی همه این رهبران سعودی با منتهی درجه احساسات متاثر و افسرده شدند و اظهار تاسف و معذرت خواهی کردند و از نویسندگان و مسببان امر بیزاری جسته وآنها را به ضیق افق و یا جهل و یا سوء نیت متهم کردند و سپس دستور صریح شفاهی و فوری بواسطه وزیر دربار صادر کردند تا از طبع مجدد کتاب جز با تصحیح جلوگیری شود و نسخههای موجود تصحیح گردد و اعلام شود که این تعبیرات و فتنه انگیزیها تکرار نشود و پس از مراجعه وزیر معارف، امر خطی را نیز صادر کرده و برای ما نسخه آنرا میفرستند. ملک خالد مدتی از شیعیان عرب و قبائل آنان صحبت کرد و افزود که جوانان شیعه از نظر استقامت و منحرف نشدن بهتر هستند. در بین جوانان ما متاسفانه بعضی کمونیست شدهاند و در بین شیعیان کمتر چنین امری اتفاق میافتد.
امیر فهد میگفت این اشتباهات خطرناک و نابخشودنی است. چرا باید فرق گذاشت و وحدت جهان اسلام را جریحه دار کرد. من خود در مملکت سعودی سعی میکنم پستهای خوب و حساس به شیعیان بدهم تا احساس وابستگی و وطن دوستی بکنند. امیر عبد الله نیز با منتهی درجه محبت وعده داد قضیه را تعقیب و تصحیح کند و افزود از آقایان علمای ایران معذرت بخواهید و به آنها قول بدهید و لازم است بدانند که ما از این کتابها بیزار هستیم و تقصیر ما نیست و نویسندگان همهشان سعودی نیستند. سپس مطالب، نوشته شد و به دفتر ملک و ولی عهد سپرده شد و نسخه آنهم به امیر عبدالله داده و وزیر دربار، خود نیز با علاقه فراوان وعده اجرای آنرا داد.
ملک و برادرانش و همه رهبران، مکرر انتظار دارند که روابطی بین علمای بزرگ ایران و مراجع تقلید شیعه و بین علمای کشور سعودی برقرار گردد، رفت و آمد، دید و باز دید، محبت و مباحثههای توضیحی و دوستانه و همه کارهای مفید برای گرمی روابط به عمل آید و من نیز به قدر امکانات اینکار را شروع کرده و ادامه خواهم داد. برادر عزیز! ما همه زائل و رفتنی هستیم ولی مجد تشیع و مقام روحانیت و رمز جهان ولایت را با اتباع [پیروان] آن و حفظ خدمتگذاران آن میتوان حفظ کرد. شما خوب میدانید چه کسانی و چه دستگاههایی سعی میکنند هر روز قصهای، تهمتی، ناروایی در آورند و هدفهای سیاسی خود را بیدلیل با ضربه به ما تامین کنند.
امیدوارم دوستان ایران و بخصوص برادرانیکه از کودکی و از دوران مدرسه و تحصیل مرا میشناسند و افکار و تربیت و سلوک و روش ما را خوب میدانند روشنگری کنند و نگذارند مغرضین به هدف خود برسند. در هر صورت برای من که غرق طوفان بلا هستم و جان و مال و فرزندان و وجود معنوی و سازمانها و زمین و تاریخ خود را در خطر عظیم حس میکنم و جز لطف خدا راه نجاتی نمیبینم، دردهای جدید حالتی دارد که شاعر عرب میگوید «تکسّرت النصال علی النصال» ولی نوازش عزیزانی چون سعید مهربان خود بینهایت دلپذیر و تسلیت آور است. شما را به خدا میسپارم و عرض ارادت خدمت شما و خانم از طرف خانواده عرض میکنم و به برادران آقایان سعید و مسجد جامعی و تهرانی* عرض سلام و التماس دعا دارم.
ارادتمند / برادرت موسی صدر