درست است که جمعه بود و روز تعطیل، اما کسی تصور نمیکرد، غرفه موسسه امام در یک روز اینهمه بازدید کننده داشته باشد.
موسسه امام صدر، پر ازدحامترین روز خود را، در طول سالهای حضور در نمایشگاه کتاب تجربه کرد. امروز، در غرفه با حضور افراد مختلف، لحظات نابی شکل گرفت که هرکدامشان را باید ثبت کرد. از آنانی که امام را نمیشناختند و شنیدن صدایش، دیدن تصویرش و خواندن عدد روزهای اسارتش باعث میشد مشتاق دانستن بیشتر شوند، تا آنانی که دوستدار امام بودند و اینجا، برایشان مثل خانه آرامشی بود که میتوانستند چند دقیقهای از امامشان بشنوند.
خانم پوران شریعت رضوی، همسر دکتر شریعتی با شنیدن نام امام موسی صدر صورتش گشوده شدو چشمانش برقی زد، برای مردی که ۳۲ سال قبل، در اوج تنهایی و غم، پناهشان شده بود. نسخهای از سی دی گفتارهای امام را به ایشان که در غرفه موسسه دکتر شریعتی بود، هدیه دادیم و دعوت کردیم مهمان غرفه ما باشند. قول دادند تا آخر نمایشگاه، روزی به غرفه ما بیایند.
مردی از اهواز آمده بود، تا فقط کتابهای خود امام را داشته باشد. میخواست حرفهای خودش را بخواند. با عشق تمام، کنار تصویر امام ایستاد و عکس گرفت و چقدر دوست داشت عکسهای بیشتری از امام داشته باشد. خانوادهای، دسته جمعی کنار تصویر امام عکس گرفتند و مدتها در غرفه ماندند. امام جماعت مسجدی در استانبول هم برای پیشنهاد ترجمه آثار امام به غرفه آمد و با پر کردن فرم، رفت.
افراد زیادی فرمهای عضویت را پر کردند. خیلیها همانجا با امام آشنا شدند و سوالهای مختلفی پرسیدند، که سعی کردیم به بهترین شکل ممکن پاسخ دهیم. بسیاری از خانواده امام پرسیدند و وقتی میشنیدند دختر ایشان مدیر همین موسسه است و در ایران زندگی میکند، تعجب میکردند. جوان دانشجویی گفت، وقتی امثال من ندانند امام صدر که بود و چه کرد و سرنوشتش چه شد، از کنار اخبار مربوط به لیبی و قذافی و عملکرد مسئولان ایران براحتی میگذرند.
اگر مردم ایشان را بشناسند، آنوقت دربرابر این اتفاقات حساس خواهند بود. ناشناس ماندن کسی چون امام صدر، سوال ذهن مردم زیادی بود، کسانی که نمیدانستند چرا چنین شخصیتی باید اینقدر غریب باقی بماند. بسیاری درباره سرنوشت امام پرسیدند؛ سوالی که با شنیدن خبرهای زنده بودن ایشان و پیگیری نکردن دولت ایران، تبدیل به افسوس و حیرت بزرگی میشد در ذهنشان؛ افسوسی که از ذهنها پاک نمیشود.