امام موسی صدر با تاسیس مراکز فرهنگی و آموزشی در جنوب و شرق لبنان برای شیعیان و با فشار به دولت مرکزی به منظور احقاق حقوق شیعیان در نظام طایفگی لبنان مجلس اعلای شیعیان این کشور را قانونا در سال ۱۹۶۷ تاسیس کرد.
مقاله زیر در چهار بخش در تاریخهای ۱۲، ۱۱، ۱۰ و ۱۴ دی ماه در روزنامه اطلاعات به چاپ رسیده است.
نوشته: سیدعلی حقشناس کمیاب
بخش اول
اشاره: لبنان در منطقه جغرافیایی ویژهای قرار گرفته است. این سرزمین از یک سو توانایی برقراری ارتباطات تجاری، فرهنگی و اقتصادی بین سه قاره اروپا، آفریقا و آسیا را دارا بوده و از سوی دیگر همسایگی آن با رژیم اشغالگر قدس شرایط خاصی را به این کشور حاکم کرده است. شیعیان لبنان در طی قرنها زندگی در این کشور همواره آماج حملات و سرکوب سلاطین مختلف بودهاند.
پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراطوری عثمانی، استعمار نوین اروپایی وارد منطقه شد. در تقسیم خاورمیانه بین دول پیروز، لبنان تحت قیومیت فرانسه قرار گرفت. فرانسویان با یک سرشماری قابل تردید در سال ۱۹۲۰ مسیحیان را اکثریت جامعه لبنان عنوان کرده و پس از آن مسلمانان سنی و سپس شیعیان در مرحله سوم قرار گرفتند. براساس این سرشماری، در سال ۱۹۳۲ نظام دموکراسی اجماعی و یا تقسیم قدرت براساس توافق در لنبان به تصویب رسید که به موجب آن قدرت میان این سه طایفه به نسبت ۵۰ درصد، ۳۰ درصد و ۲۰ درصد تقسیم شد. این در حالی بود که کثرت جمعیت شیعیان دو برابر اهل تسنن و تقریبا دو برابر مسیحیان بوده است.
در این مقاله ضمن پرداختن به ملتسازی در لبنان و پیشینه آن، فضای سیاسی و چگونگی اعمال دموکراسی اجماعی در این کشور، جایگاه شیعیان در اوایل و اواسط قرن بیستم، نقش نظام بینالملل و منطقهای در لبنان، حضور امام موسی صدر در عرصه سیاسی این کشور و روند فعالیتهای وی در جریانات لبنان، مورد بررسی قرار خواهد داد.
***مقدمه: لبنان همواره از اهمیت سیاسی و جغرافیایی خاص برخوردار بوده است. <فیلیپ حتی> مورخ سرشناس لبنانی درباره کشورش میگوید: لبنان اگر از نظر جغرافیایی یک موجود میکروسکوپی در جهان است اما از نظر تاثیرات سیاسی در منطقه، یک موجود جهانی است. سیستم سیاسی مبتنی بر تقسیم قدرت بین قومیتهای ساکن در لبنان زمینه را برای نفود دولتهای منطقه و ابرقدرتهای جهانی در این کشور فراهم کرده است. این کشورها تلاش داشته تا به نحوی در لبنان حضور سیاسی و فرهنگی قویتری داشته باشد. لبنان در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی جولانگاه قدرتنمایی بیش از ۷۰ حزب چپی و راستی بود.
این احزاب و سازمانها در داخل لبنان و خصوصا در جنگهای داخلی با نبردهای سنگین درصدد اجرای برنامههای کشور متبوع خود بودند. نکته قابل ملاحظه اینکه قریب به اتفاق افرادی که این احزاب عضوگیری میکردند، شیعه بوده و در واقع بدنه نظامی این گروهها را شیعیان، که به رغم اکثریت شهروند درجه سوم محسوب میشدند، تشکیل میدادند.
بنابراین هنگامی که دولتهای عربی به عنوان مداخلهگران منطقهای و ابرقدرتها شامل آمریکا و فرانسه از یک سو و شوروی و چین از سوی دیگر در جهت منافع خود در لبنان درگیر میشدند، این شیعیان بودند که همدیگر را به قتل میرساندند. این احزاب براساس کشتهها از دولت خود پول گرفته و با خون شیعیان که از محرومیت و فقر با مبالغی بسیار ناچیز به این احزاب میپیوستند، تجارت میکردند. برخوردهای تحقیرآمیز نظام حاکم و احزاب چپ و راست با شیعیان لبنان، آنان را به ملتی توسری خور، عقب مانده و ناتوان تبدیل کرده بود. در چنین فضایی، امام سید موسی صدر، اواخر دهه ۵۰ میلادی (۱۹۵۹) از ایران به لبنان سفر میکند. تبار ایشان پس از چند نسل به یکی از بزرگترین دانشمندان شیعه لبنان به نام سید شرفالدین میرسد.
امام موسی صدر با تاسیس مراکز فرهنگی و آموزشی در جنوب و شرق لبنان برای شیعیان و با فشار به دولت مرکزی به منظور احقاق حقوق شیعیان در نظام طایفگی لبنان مجلس اعلای شیعیان این کشور را قانونا در سال ۱۹۶۷ تاسیس کرد. در این راستا اخذ امتیازات از دولت مرکزی برای احقاق حقوق شهروندی شیعیان در دستور کار قرار گرفت. در نتیجه با کارشکنیها و مقاومتهای دولت مرکزی امام موسی صدر با پشتیبانی قاطع شیعیان بعلبک، صور و صیدا، جنبش حرکهالمحرومین را به عنوان اولین حزب و سازمان غیردولتی شیعه در اوایل دهه ۷۰ میلادی پایه گذاری و شاخه نظامی آن یعنی امل (افواج المقاومه لبنان) به رهبری شهید دکتر مصطفی چمران آغاز به کار کرد.
* چارچوب نظریترکیب جمعیتی، نژادی، زبانی و یا مذهبی برخی از کشورها در چارچوب نظری به گونهای است که هیچ دسته یا طایفهای در آن جوامع، اکثریت را تشکیل نمیدهند و اگر هم اکثریتی وجود داشته باشد قدرت تام را در اختیار ندارد. اینگونه جوامع را معمولا مجموعهای از اقلیتها به وجود آوردهاند. به عنوان مثال کشورهایی چون: سوئیس، هلند، بلژیک و یوگوسلاوی در اروپا؛ مالزی، لبنان و افغانستان در آسیا و آفریقای جنوبی در قاره آفریقا را میتوان از جمله اینگونه جوامع دانست. در این گونه کشورها، معمولا سیستم دموکراسی نسبی و رایگیری براساس اکثریت نسبی آراء جوابگو نیست و ثبات سیاسی - اجتماعی لازم را ایجاد نمینماید.
در واقع به علت ماهیت ناهمگون اینگونه جوامع و خصوصیت فرقهای و طایفهای آنها، همواره فرقه و طایفه بزرگتر مراکز حساس قدرت را در دست دارد و در روند انتخابات براساس اکثریت نسبی آراء، هیچگاه قدرت را از دست نداده و به دیگر گروهها واگذار نمیکند. همین امر باعث نارضایتی شدید سایر گروهها و بروز بیثباتی سیاسی - اجتماعی و فرو ریختن ساختار سیاسی در اینگونه کشورها میگردد. بیثباتی سیاسی - اجتماعی نیز در نهایت منجر به تبلور رادیکالیسم در اقشار ناراضی میشود. در چنین شرایطی، گروهی از محققان و نظریهپردازان، بر امکان برقراری ثبات سیاسی و دموکراسی در جوامع کثرتگرای طایفهای تاکید دارند. این نظریهپردازان، راه حل مشکلات اینگونه جوامع فرقهای و طایفهای را در نظریه <دموکراسی اجماعی (انجمنی)> میدانند.
البته برخی بر آن نام تقسیم قدرت (سهیم کردن در قدرت) نیز نهادهاند. در واقع، این تدبیر، برای جوامع فاقد مذهب و زبان مشترک مطرح شده است. همانگونه که از نام این ساختار برمیآید و براساس نظر تئوریسینها، دموکراسی و ثبات سیاسی در این جوامع، تنها از طریق اجماع آرا و توافق همگانی همه فرقهها و طایفهها و به عبارت دیگر، سهیم بودن تمامی فرقههای مختلف جامعه سیاسی در قدرت امکانپذیر است. در واقع نظریه دموکراسی اجماعی یک چالش نظری را در مقابل نظریهنوسازی و مدرنیزاسیون که ثبات سیاسی را تنها در وجود نظام حزبی و نظامهای اجتماعی جستجو میکرد ایجاد نمود. نظریه نوسازی در دهه ۱۹۶۰ میلادی از سوی برخی محققان علوم سیاسی و در راس آنها آرند لیجپارت۱ مورد نقد قرار گرفت. وی دیدگاه طرفداران نوسازی نظیر آلموند، وربا، اپتر، روستوکارل دویچ را که پراکندگی و اختلافات فرقهای در دولتهای جدید جهان سوم را سد راه ثبات سیاسی و دموکراسی میدانستند، رد کرد و دموکراسی نسبی در جوامع قومی و طایفهای را امکانپذیر دانست.
وی باارائه نظریه دموکراسی اجماعی چهار ویژگی را برای این نظریه برشمرد.
۱- اداره حکومت توسط یک ائتلاف بزرگ
۲- وجود تقارن یا اکثریت متقارن
۳- سهمیهبندی به عنوان اصل اساسی نمایندگی سیاسی
۴- درجه بالایی از خود مختاری در هر فرقه برای اداره امور داخلی خود. ضمن اینکه لیچارت معتقد است که دموکراسی اجماعی زمانی موثر خواهد بود که شرایط زیر در جامعه وجود داشته باشد:
الف) وجود خطوط مشخص شکافهای طایفهای و فرقهای
ب) موازنه قوای چند جانبه
ج) دیدگاههای مساعد نسبت به ائتلاف بزرگ
د) وجود تهدید خارجی
ه) ناسیونالیسم معتدل
و) اعمال فشار کم بر روی نظام.
* ملتسازی در لبناناز راه تقسیمبندیهایی که قدرتهای اروپایی در مستعمراتشان انجام دادند و یا در سرزمینهایی که از قدرتهای شکست خورده در جنگ جهانی اول و دوم بدست آوردند، در آسیا و آفریقا کشورهایی با ساختار ظاهری ملت - دولت بوجود آمدند که پروژههای ملتسازی در آنها موفق نبود و تاکنون هم نتوانستهاند شور ملت را در مردم جانشین شوق هویت قومی و قبیلهای کنند. از این دست لبنان را میتوان نام برد. کشور لبنان ترکیبی قومی قبیلهایست که در آن هر قوم و هر قبیله و طائفه میتواند نه به نامشان و آبروی ملی بلکه به عنوان قوم خود قیام کرده و منافع طائفه خود را پیگیری کند. در این ترکیب ناساز هر قوم و قبیلهای میتواند با قوم و قبیله دیگر دشمن باشد.
درحالی که در ساختار ریشهدار ملت - دولت، دشمن همواره در بیرون از مرزهای ملی جای دارد. پس در این کشور هنوز مصالح و منافع ملی شناخته شده نیست. قومها و قبیلهها و سازمانهای متبوعشان به انگیزه کینهها و نفرتهای دیرینه به جنگ یکدیگر میروند نه به جنگ دشمن ملت. در لبنان دولتهای بینالمللی و منطقهای به راحتی و به فراخور منافعشان قبایل را در اختیار خود میگیرند. جنگهای داخلی ۱۵ ساله (۱۹۹۰-۱۹۷۵) نمونهای بارز از این مدعاست.
اولین سابقه تاریخی تشکیل جمعیت در لبنان به هزاران سال پیش باز میگردد. شواهد تاریخی نشان میدهد که لبنان امروزی قسمتی از کشور باستانی فنیقیه بوده است. این کشور در طول زمان زیر سلطه حکام اموی، عباسی، صلیبیهای اروپا، امپراطوری عثمانی و بالاخره استعمارگران فرانسوی قرار گرفت. مردم لبنان از زمان رسمیت یافتن سلطه فرانسه، قیامهای متعددی برای کسب استقلال و کوتاه کردن دست بیگانه به راه انداخته و در نتیجه این فعالیتها، سرانجام در سال (۱۳۲۴ ه. ش/ ۱۹۴۵ م) به استقلال دست پیدا کردند.
فرانسه هنگامی که بر این کشور تسلط داشت برای تثبیت موقعیت خود به تشدید فرقهگرایی در میان طوایف مختلف لبنان پرداخت. یکی از آثار به جای مانده از سالها استعمار فرانسه طرح قانون اساسی لبنان است که براساس آن رئیس جمهور از میان مارونیها، نخست وزیر از میان سنیها و رئیس مجلس از میان شیعیان و تعدادی از وزرای کابینه نیز از میان سایر فرقههای مهم مانند ارتدوکسها و کاتولیکهای یونانی و دروزیها باید برگزیده شوند. در این میان قدرت عمده از جمله فرماندهی نیروهای نظامی و مسئولیت مالی کشور برعهده ریاست جمهور قرار میگیرد.
لبنان از نظر عامل انسانی کشوری ناهمگون و جمعیت لبنان متشکل از طوایف و فرقههای بسیار متنوع و گوناگون است. از لحاظ سیاسی، لبنان مانند یک خانواده بزرگ بوده که هر کدام از اعضای آن درپی منافع و مسائل مورد علاقه خود است. ادوارد شلیز در مقالهای تحت عنوان <دورنمایی برای مدنیت لبنان> میگوید: <لبنان یک جامعه مدنی نیست، این کشور بسیاری از شرایط را دارد ولی فاقد یک چیز لازم و ضروری است و آن اینکه اعضای از لحاظ سیاسی مرتبط به هم جامعه لبنان، تمایلی به انجام تعهدات ناشی از عضویت در جامعه را ندارند و نمیخواهند برآنها نظارت شود مگر آنکه منافع حیاتی آنها مورد تهدید قرار گرفته باشد. منافع و مصالحی مانند: مجموعه اعتقادات و وابستگی آنها (خویشاوندی و طایفهگرایی)، فرصتها و وابستگیهای گروهی (به گروه خاص تعلق داشتن). لذا جامعه لبنان فاقد همبستگی یا جامعه ملی یعنی فاقد هویت ملی واحد است.> عامل اصلی بیثباتی لبنان ناشی از فرقهگرایی است که براین کشور حاکم شده است.
در این سیستم پستهای دولتی در حکومت، خدمات عمومی، ارتش و قوه قضاییه براساس وابستگیهای طایفهای و مذهبی و نه براساس مزیت و شایستگی لازم تقسیم میشود. بنابراین وفاداری فرقهای (طایفهای) بر وفاداریهای ملی برتری دارد. این سیستم سیاسی ساخت جامعه لبنانی را تضعیف، منابع و مصالح فرقهای را به ضرر وحدت ملی ترغیب و تشویق و کشور را همواره به سوی تنشهای داخلی سوق میدهد.
زیرنویس
۱. Ared ligphart
بخش دوم
نفوذ غرب و نقش نظامهای منطقهای در لبنان
اشاره: نگارنده این مقاله در تلاش است تا با تکیه بر اهمیت سیاسی و جغرافیایی ویژه لبنان بویژه در خاورمیانه، به بررسی سیستم سیاسی این کشور که مبتنی بر تقسیم قدرت میان قومیتهای ساکن لبنان است بپردازد. مطلب را با خوانندگان گرامی روزنامه اطلاعات پی میگیریم:
**لبنان سرزمینی است در حدود ۱۰ هزار و پانصد کیلومتر مربع مساحت و در این مساحت، ملتی با حدود ۱۵ طایفه و فرقههای مختلف که در کنار یکدیگر زندگی میکنند قسمتی از این طوایف را مسلمانان و بخشی دیگر را مسیحیان تشکیل میدهند. حضور تاریخی فرقههای گوناگون مذهبی در جمهوری کوچک لبنان به دلیل خصوصیات موضعی و موقعیت جغرافیایی این کشور است. بذر فرقهگرایی طی قرن ۱۹ در فرآیند تحولات اجتماعی - سیاسی در برگیرنده زوال فئودالیسم و توسعه سرمایهداری وابسته، که خود نتیجه نفوذ امپریالیسم اروپایی بود در لبنان کاشته شد. تهاجم اروپا به منطقه عامل جدی در تشویق و نهادینه کردن طایفهگری به هر دو شکل اقتصادی - اجتماعی و سیاسی بوده است. نفوذ اروپای جدید در خاورمیانه از قرن ۱۶ و از طریق انعقاد قراردادهای بازرگانی و حقوق معروف به کاپیتولاسیون گسترش یافت. غرب در قرن گذشته با استفاده از ضعف حکومت عثمانی دخالت خود را در منطقه شام و به ویژه در لبنان را رو به افزایش گذاشت.
این دخالتها به دو صورت انجام شده است:
۱) جذب روسای فرقههای مختلف و تشویق آنها جهت برقراری روابط با غرب
۲) تقویت اقلیت مسیحی و وادار کردن این اقلیت جهت درگیری و منازعه با مسلمانان، سپس استفاده از نتایج آن از قبیل عدم وحدت ملی و تشکیل ملت - دولت و بسترسازی لازم برای انجام هرگونه مداخله در امور داخلی لبنان. البته پس از تاسیس اسرائیل غرب هدف سومی را نیز به اهداف خود اضافه کرد و آن ابتدا پذیرش کامل رژیم صهیونیستی توسط مسلمانان لبنان و دوم الحاق تدریجی خاک لبنان به اسرائیل بود. در این میان شیعیان وضعیت اسفباری را سپری میکردند. این طایفه به رغم در اکثریت بودن همواره تحت ظلم و تعدی زمامداران لبنان بوده است.
لبنان به جهت موقعیت استراتژیک و ژئوپلتیک ویژه خود، بعد از جنگ اول جهانی و اضمحلال عثمانی، نفوذ غرب را در تمامی ابعاد شاهد بود. ضمن اینکه با پیروزی کمونیستها در روسیه و متعاقب آن پیدایش نظام دو قطبی در جهان، شوروی سابق و بلوک شرق نیز از دهه ۱۹۲۰ نفوذ خود را در این سرزمین آغاز کرد. این کشور به دلیل عدم استقرار یک ثبات سیاسی که معلول پایبند نبودن برخی طوایف در قدرت به تعهدات نظام دموکراسی اجماعی بود، طی قرن بیستم فضای مناسبی برای پیدایش گروههای رادیکال و حضور تشکیلاتی و حتی نظامی کشورهای مختلف را فراهم میکرد. ابزار دولتهای ذینفوذ در این سرزمین، احزاب و سازمانهایی بودند که باحمایت دولتهای متبوع خود فعالیت داشته، دارای پایگاه، روزنامه و تشکیلات بودند و به راحتی منویات حکومتهای خود را اجرا و از هرگونه درگیری و ایجاد تنش ابایی نداشتند.
لبنان در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی جولانگاه قدرتنمایی بیش از ۷۰ حزب چپی و راستی بود. از احزاب دست راستی و غربگرای لبنان میتوان به حزب کتائب یا فالانژیستها که از بزرگترین قدرتهای سیاسی لبنان محسوب میشد و همچنین حزب احرار (ناسیونال لیبرال) و حزب حراسالارز که معتقدند از بازماندگان صلیبیون هستند نام برد. از سازمانهای وابسته به شوروی سابق نیز میتوان به حزب شیوعی به رهبری فردی مسیحی به نام جرج حاوی اشاره کرد که شاخه منشعب شده آن یعنی حزب منظمهالعمل الشیوعی به عنوان افراطگرایان کمونسیت، طرفدار چینیها بودند.
در بعد منطقهای نیز غالب کشورهای منطقه خاورمیانه خواهان نفوذ در لبنان بوده و در راستای ایجاد پایگاههای مستحکمتر برای خود گام برمیداشتند. کشورهایی چون سوریه، عربستان سعودی، لیبی، مصر و عراق هر کدام داری تشکیلات سازمانهای طرفدار خود بودند. از این دست میتوان به سازمانهایی چون حزب بعث سوری (منظمه حزبالبعث العربی الاشتراکی)، حزب بعث عراقی، المرابطون، اتحاد قوی الشعب العامل و حزب قومی سوری اجتماعی اشاره کرد. البته پهلوی دوم، شاه ایران نیز تمایل زیادی به نفوذ در لبنان و تحت پوشش قرار دادن شیعیان این کشور در جهت تامین منافع خود داشته است.
برخی نیز ملاقات امام موسی صدر در سال ۱۳۵۰ با شاه را دلیلی بر نفوذ رژیم پهلوی در بین طایفه شیعه به واسطه امام صدر میدانند. درحالی که امام موسی صدر باتوجه به منش و مشی سیاسی و اعتقادی خود با سران کشورهای مختلف ملاقاتهای متعددی داشت و با آنان در جهت بهبود وضعیت سیاسی اجتماعی لبنان به قراری کامل یک دموکراسی اجماعی در جهت اخذ حقوق شیعیان رایزنی میکرد. همچنین اسناد ساواک در این ارتباط مبین این است که رژیم پهلوی فعالیتهای امام صدر در لبنان را کاملا تحت نظر داشته و جنبش شیعیان و حرکت امل را مامنی برای آموزش نیروهای ضد رژیم ایران میدانست. حتی هنگامی که نیروهای مسلح سازمان ملل <یونیفل> در اواسط دهه ۱۹۷۰ برای اعزام به لبنان تشکیل گردید، ایران با یک گردان نیرو در لبنان حضور پیدا کرد و گفته میشود که شاه نیروهای ساواک را از این طریق برای از میان برداشتن امام صدر به لبنان گسیل کرده بود.
برطبق اسناد ساواک آیتالله سید حسن شیرازی فرد مورد نظر رژیم پهلوی جهت رهبری شیعیان لبنان بوده است. ضمن اینکه تابعیت ایرانی امام موسی صدر درپی ارتباط وی با امام خمینی (ره) و انقلابیون ایران و همچنین استفاده از عنوان <خلیج عربی> در یکی از سخنرانیها در امارات و عنوان <خلیج> به جای <خلیج فارس> در گفتگو با مجله المحرر لبنان، از سوی رژیم پهلوی لغو گردید. در نتیجه فرضیه ارتباط نزدیک امام صدر با رژیم شاه و عوامل آن در لبنان مردود است.
* جایگاه شیعیان و نقش امام موسی صدر در لبناننکته قابل تامل در خصوص احزاب لبنانی، این بود که ۹۰ درصد بدنه نظامی و جنگجویان این سازمانها را شیعیان تشکیل میدادند. شیعیانی که از حقوق اولیه خود محروم بودند و به دلیل آنکه از در اختیار داشتن نهاد و ارگان رسمی داخل حکومتی که نظام دموکراسی توافقی را در عمل به هیچوجه رعایت نمیکرد بیبهره بوده و نیز فاقد تشکیلات حزبی بودند، برای امرار معاش و حفاظت از خانواده خود و برخی نیز به جهت خلاء ایدئولوژیکی ایجاد شده برایشان به این سازمانها میپیوستند. در حقیقت در جنگهای صورت گرفته بین گروههای مختلف، این شیعیان بودند که کشته شده و احزاب نیز براساس کشتههای خود ماهانه از دولتهای متبوعشان پول گرفته و از این راه با خون شیعیان تجارت میکردند.
در چنین شرایطی که قدرتهای بزرگ بینالمللی و منطقهای چشم طمع به حاکمیت در لبنان بسته و جوانان شیعه را برای اهداف خود به مسلخگاه میکشاندند، لزوم سامان دهی شیعیان که اکثریت جامعه لبنان را تشکیل میدهند بیش از پیش نمایان میشد. بخش سومنقش امام موسیصدر در اعتلای جایگاه شیعیان لبناناشاره: جمعیت یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفری شیعیان از جمعیت ۳ میلیون نفری لبنان در اواسط قرن بیستم، حتی از حقوق ناچیزی که براساس سیستم سیاسی توافقی این کشور به آنان تعلق میگرفت محروم بودند و در چنین شرایطی بود که امام موسیصدر، روحانی بزرگ شیعه وارد صحنه سیاسی لبنان شد و با ارائه خدماتی شایان که در سایه درایت و دلسوزی صورت میگرفت، نقش بزرگی در ارتقاء موقعیت شیعیان این کشور ایفا کرد. نگارنده در این بخش از مقاله به بررسی عملکرد این چهره بیبدیل میپردازد: ***برخوردهای تحقیرآمیز دولت مرکزی و احزاب چپ و راست با شیعیان لبنان ایشان را به ملتی فرومایه، عقب مانده و ناتوان تبدیل کرده بود.
غرب نظام طایفگی را در سال (۱۹۳۲) براساس یک سرشماری در سال ۱۹۲۰ که صحت آن کاملا مورد تردید است، برلبنان تحمیل و برمبنای آن مسیحیان و مسلمانان سنی را صاحبان اصلی قدرت کرده بود و هر کدام به ترتیب با در اختیار داشتن ریاست جمهوری و نخستوزیری، مراکز و تشکیلات قانونمند مجزایی نیز در جهت پیگیری حقوق طایفه خود داشتند. در این میان شیعیان یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفری از جمعیت سه میلیون نفری لبنان در اواسط قرن بیستم، فاقد مرکزیت قانونی بودند. این مساله موجب شده بود تا آنان از حقوق ناچیزی هم که براساس نظام دموکراسی توافقی به آنان تعلق میگرفت محروم مانده و حقشان همچنان تضییع گردد.
در چنین شرایطی سیدموسی صدر روحانی ایرانی که پس از چند نسل تبارش به یکی از بزگترین دانشمندان شیعه لبنان و سلسله تشیع در منطقه جبل عامل میرسد، توسط سید عبدالحسین شرفالدین رهبر شیعیان لبنان به عنوان جانشین و قائد شیعیان لبنان پس از خود معرفی میشود. امام موسی صدر چهارمین فرزند عالم بزرگ شیعی، آیتالله سید صدرالدین صدر در ۱۴ خرداد ۱۳۰۷ در قم چشم به جهان گشود. در حوزههای علمیه قم و نجف دروس حوزوی را نزد اساتیدی چون حضرات آیات امام خمینی (ره)؛ سلطانی طباطبایی، سید احمد خوانساری، سید محسن حکیم و سیدابوالقاسم خویی فرا گرفت. از همدرسان ایشان نیز میتوان به آیتالله بهشتی و آیتالله موسوی اردبیلی اشاره کرد. وی نخستین روحانی بودکه در دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و در سال ۱۳۳۲ در رشته اقتصاد فارغالتحصیل شد و به زبانهای عربی، انگلیسی و فرانسه آشنایی داشت.
وی ابتدا در سال ۱۳۳۶ جهت دیدار با سید عبدالحسین شرفالدین به لبنان رفت و در سال بعد با فوت سید عبدالحسین، بنا به وصیت ایشان و اصرار فرزندان آن عالم ربانی و تکلیف برخی آیات عظام در آبان ماه سال ۱۳۳۸ به لبنان سفر میکند. ضمن اینکه در همین زمان نامهای از سوی رهبر شیعیان جهان آیتالله بروجردی که پیش از این منصب ولایت شیعیان ایتالیا را برای امام موسی در نظر گرفته بودند به ایشان رسید و آن عالم فقیه وی را برای قبول مسئولیت رهبری شیعیان لبنان مکلف کرد. وی ابتدا در جنوب لبنان و منطقه جبل که مهد تشیع بود، جهت زدودن فقر که آن راعامل اصلی عقب ماندگیهای شیعیان میدانست، اقدام به تاسیس مراکز و ماسسات تربیتی و آموزشی نمود. از جمله این مراکز میتوان به مدرسه صنعتی جبل عامل، مراکز خیریه و بیمارستانها، مرکز علمی تحقیقی لبنان، سازمان زنان و موسسات متعدد دیگر اشاره کرد.
این مراکز از نظر کیفیت در سطح عالی بودند و با جذب مدرسان اروپایی و تربیت هنرجویان زبده جایگاه علمی بالایی را کسب نمودند. ضمن اینکه حوزه علمیه شیعیان توسط امام موسی صدر تاسیس گردید که علاوه بر لبنان عده زیادی از طلاب کشورهای آفریقایی، چین، اندونزی و تایلند در آنجا درس طلبگی میخواندند. امام موسی صدر کار زیربنایی خود را برای ارتقاء جایگاه شیعه از هر لحاظ در لبنان آغاز کرده بود. حرکت بعدی امام موسی صدر تاسیس مجلس اعلی شیعیان لبنان (۱۹۶۹) به رغم مخالفت کشورهای عربی و پیرو آن اخذ امتیازات برای شیعیان از دولت مرکزی بود. مردم شیعه لبنان که اکثریت جمعیت آن کشور را تشکیل میدادند، احتیاج به یک مرکز سازماندهی قانونی داشتند تا از حقوق طبیعی و شخصیت انسانی آنان حراست نمایند. در آن زمان تمامی طوایف لبنان با آنکه در اقلیت بودند، دارای دستگاه رسمی رهبری بودند.
به عنوان مثال طایفه اهل تسنن دارای مجلسی بنام <دارالفتوی> به رهبری شیخ حسن خالد بودند. مسیحیان مارونی و دروزیها نیز دارای مجلس قانونی بودند، همین طور طوایف دیگر نیز مرکزیت داشتند. در واقع براساس ساختار دموکراسی اجماعی به غیر از طایفه شیعه فرقههای مختلف از امکانات تخصیص یافته براساس این تئوری سیاسی حاکم برلبنان بهرهمند بودند. برخلاف کارشکنیها و مخالفتهای متعدد که عمده آن توسط برخی علمای شیعه صورت پذیرفت، نمایندگان شیعیان در مجلس لبنان به پیشنهاد امام صدر طرح قانونی را تقدیم مجلس لبنان کردند که این طرح روز سهشنبه ۱۶ مه - ۱۹۶۷ به تصویب مجلس و امضاء رئیس جمهور لبنان رسید. براساس این طرح، شیعیان اجازه داشتند که مجلسی را بنام <المجلس الاسلامی الشیعی الاعلی> برای دفاع از حقوق خود تاسیس کنند. این مجلس با انتخاب یک هیات شرعی ۹ نفره از علمای بزرگ شیعه و یک هیئت اجرایی ۱۲ نفره به ریاست امام صدر بطور رسمی فعالیت خود را آغاز کرد.
پس از تاسیس مجلس اعلی، امام موسی صدر باحمایت قاطع مردم جنوب و به ویژه شیعیان بعلبک و صور که راهپیمایی بینظیری را در جهت اخذ امتیازات از دولت مرکزی راهاندازی کرده بودند، اولین سازمان حزبی شیعه در لبنان با نام حرکت المحرومین یا جنبش مستضعفان و شاخه نظامی آن به رهبری شهید دکتر مصطفی چمران <افواج المقاومه البنانیه> به مفهوم گروههای مقاومت لبنانی که مخفف آن <امل> بود را تاسیس کرد. این سازمان برخلاف گروههای چپ و راست از جمله سازمان فتح دارای ایدئولوژی مشخص بود که براساس خط فکری امام علی (ع) و امام حسین (ع) پایهگذاری شده و جایگاه مناسبی برای جذب شیعیان که تا پیش از این فاقد حزب و تشکیلات غیر دولتی خاص خود بودند، به شمار آمد.
ضمن اینکه امل سازمان نظامی منسجمی برای مقابله با تجاوزات اسرائیل به خاک جنوب لبنان که از سال ۱۹۷۲ آغاز شده بود، محسوب شد. امام موسی صدر طی سخنانی در یک کنفرانس مطبوعاتی پیدایش امل را رسما اعلام کرد و آن را چنین معرفی نمود: <پایگاه جوانمردان، فداکاران و جانبازانی که میخواهند به فریاد مظلومانه وطن مجروح و خونآلود خود که هماره و به طور مستمر از هر طرف مورد تجاوز اسرائیل قرار میگیرد پاسخ مثبت و مناسب دهند.> در واقع با تجاوز اسرائیل به خاک لبنان عنصر وجود تهدید خارجی به عنوان یکی از شرایط اعمال دموکراسی توافقی در این کشور به عنوان نمونهای از جامعه فرقهای قابل نقد است. به عبارتی براساس نظریه دموکراسی توافقی تهدید خارجی موجب تقویت اتحاد داخلی در این جوامع میشود.
اما برخلاف نظر لیجپارت تجاوز اسرائیل به عنوان عامل تهدیدکننده خارجی به جای کاهش، افزایش کشمکش در لبنان را درپی داشت. این مساله گرایش مارونیها به اسرائیل از یک سو و ارتباط مسلمانان با سوریه و حضور نیروهای سوری در لبنان را موجب شد. بدین ترتیب آرامش محیط پیرامونی نیز که براساس نظر <ریچارد دلمجیان۱> از نظریهپردازان دموکراسی توافقی، از شرایط مهم توفیق دموکراسی مبتنیبر اجماع و استقرار ثبات سیاسی است، از لبنان رخت بربست. همچنین عدم کارآیی نخبگان سیاسی در ایجاد ائتلاف بزرگ به عنوان شرط مهم دیگر دموکراسی اجماعی، نخبگان جدید و رادیکال را در راس نیروهای شبهنظامی قرار داد که جنگهای داخلی ۱۵ ساله (۱۹۹۰-۱۹۷۵) پیامد آن بود.
با بالاگرفتن جنگهای داخلی، امام صدر درپی راهحل مناسبی برای خاتمه درگیریهای لبنان سفرهای خود را به کشورهای عربی آغاز کرد. وی پیرو مذاکراتی که با مسئولین الجزایر و در سفر به این کشور در مرداد ماه ۱۳۵۷ انجام داد، در تاریخ ۲۵ اوت ۱۹۷۸ مطابق با ۳ شهریور ۱۳۵۷ به همراه شیخ محمد یعقوب و محمد بدرالدین، جهت بهبود روابط با قذافی و به دعوت رسمی دولت لیبی از بیروت وارد طرابلس شد و در فرودگاه مورد استقبال احمد شحاطی رئیس امور ارتباطات خارجی کنگره خلق لیبی قرار گرفت. بخش چهارم تلاش لبنان برای روشن شدن وضع امام موسی صدراشاره: از آخرین باری که امام موسی صدر روحانی بلندپایه شیعه (مقابل هتل محل اقامت خود در غرب طرابلس لیبی) دیده شد، بیش از ۳۰ سال میگذرد. در تمام این سالها، سازمانها، شخصیتها و مجامع معتبر و برجسته جهانی و منطقه بویژه لبنان، به اشکال مختلف سعی در روشن شدن وضعیت امام موسی صدر داشتهاند، بخش پایانی این مقاله که درپی از نظر خوانندگان گرامی میگذرد، به این موضوع پرداخته است:
***دستگاههای خبری و وسائل ارتباط جمعی لیبی اخبار ورود امام موسی صدر به این کشور را منتشر نساخته و به ملاقات وی و سرهنگ قذافی اشاره نکردند. ۳۱ اوت ۱۹۷۸ (۹ شهریور ۱۳۵۷) آخرین باری است که امام موسی صدر و همراهانش در مقابل هتل محل اقامتشان در غرب طرابلس دیده شدهاند و از آن پس هیچگونه خبر موثقی از ایشان در دست نیست. دولت لیبی طی بیانیهای در تاریخ ۱۸ سپتامبر ۱۹۷۸ از خروج هیات لبنانی از این کشور و عزیمت آنان به ایتالیا خبر داد. دستگاه قضائی ایتالیا پس از انجام تحقیقات گسترده توسط دادستان کل دادگاه استنیاف رم در تاریخ ۱۲ ژوئن ۱۹۷۹ اعلام داشت که امام موسی صدر پیشوای شیعیان لبنان وارد کشور ایتالیا نشده است. در ۲۸ ژانویه ۱۹۸۲ دولت ایتالیا براساس اعلام دادستانی شهر رم طی ابلاغی رسمی به کشورهای سوریه، جمهوری اسلامی ایران و مجلس اعلای شیعیان لبنان، اطلاع داد که سیدموسی صدر به خاک ایتالیا وارد نگشته و حتی بصورت ترانزیت نیز از آن کشور عبور نکرده است.
عزیز عمر الشنیب دیپلمات سابق لیبی که در اردن به فعالیت اشتغال داشته و در نهایت به این کشور پناهنده شده است عنوان میکند: <قذافی سعی نمود که خط سیاسی جدیدی را به امل وامام موسی صدر تحمیل کند که اعتراض امام موسی صدر به تفکرات قذافی منجر به اعدام وی شد.> این دیپلمات میگوید: <اجرای عمل ترور توسط سه تن از نزدیکان قذافی به نام احمد رمنان، ابوکبیر خیش و خلیفه خیش صورت گرفته و جنازه امام در جنوب شهر ساحلیه، نزدیک زمینهای زراعی که یکی از پسرعموهای سرهنگ قذافی آنها را اداره میکند دفن گردیده است.> این دیپلمات عنوان کرده که سندهایی را در رابطه با ادعایش دارد که این سندها هرگز ارائه نشده است. از طرفی فرضیه زنده بودن امام موسی صدر و اسارت ایشان در لیبی نیز همواره مطرح بوده است. بخش عمده اطلاعات درخصوص وضعیت امام صدر به سالهای ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۱ برمیگردد.
این اطلاعات مبین این مطلب است که امام صدر حداقل تا سال ۱۹۸۱ زنده بوده است. در ژوئیه ۱۹۸۲ و در روزهای حمله اسرائیل به لبنان، فرماندهان نظامی ارتش صهیونیستی اعلان کردند که امام موسی صدر را در یکی از بازداشتگاههای فلسطینی در جنوب لبنان پیدا کرده و وی به زودی آزاد خواهد شد. در ژوئن ۱۹۸۶ روزنامه <الشرقالاوسط> از سوی سفیر لبنان در کشور سنگال اعلام کرد که به گفته رهبران سنگال امام صدر زنده و در لیبی نگه داشته میشود. مطبوعات اروپا در سال ۱۹۸۸ به نقل از یک چهره ایرانی ضدانقلاب اسلامی مقیم فرانسه به نام مهدی روحانی اعلام کردند که براساس اخبار دریافتی وی از سرویسهای اطلاعاتی اروپا امام صدر زنده و به زودی در یکی از کشورهای شمال آفریقا غیر از لیبی آشکار خواهد شد.
البته وعده وی محقق نشد، اما وی قطعه فیلم کوتاهی برای مرحوم آیتالله سیدرضا صدر برادر امام صدر در ایران ارسال کرد که ایشان را با محاسنی سپید در حال قدم زدن در حیاطی تحت حفاظت سربازان نشان میداد. مرحوم صدر براین اعتقاد بود که شخص نشان داده شده خود امام صدر است. در سال ۱۹۹۲ یک مامور سابق موساد در خبری در روزنامه الاهرام مصر (۸/۴/۱۹۹۲) خبر رحلت امام صدر، طی سال ۱۹۸۶ را در یکی از زندانهای اسرائیل مطرح کرد. بلافاصله این خبر توسط سخنگوی رژیم صهیونیستی تکذیب شد. آنچه مسلم است دولت لیبی در ابتدای امر انگیزهای برای ربودن یا به شهادت رساندن امام صدر به عنوان یک چهره سیاسی رسمی را نداشته و برخلاف نظریاتی که این ربودن را طراحی از قبل تعیین شده و برنامهریزی شده در سطح بینالملل عنوان میکنند، نگارنده چنین اعتقادی ندارد.
دلیل این مساله هم اینست که مناسبترین مکان برای ترور امام موسی صدر، کشور لبنان بوده است، چنان که بشیر جمیل رهبر فانژیستها، کمال جنبلاط رهبر دروزیها، شیخ حسن خالد مفتی اعظم اهل سنت، رشید کرامی نخست وزیر و رنه معوض رئیس جمهور، همگی در لبنان ترور شدند. پس یک دولت تروریست نیز الزامی برای دعوت رسمی از یک مقام سیاسی به کشور خود و سپس ترور آن شخصیت و درگیر شدن با کشورها و سازمانهای مختلف و گرفتاری در مباحث قضائی و حقوقی را ندارد. در واقع این رویداد و ربودن امام صدر باتوجه به روحیات خاص قذافی مسالهای بوده که پس از بحث امام صدر با وی و به صورت آنی رخ داده است. ربودن امام موسی صدر با واکنشهای مختلف روبرو شد. شیعیان لبنان به طرق مختلف خواستار روشن شدن وضعیت ایشان شدند.
دولت و دستگاه قضایی لبنان ماجرا را پیگیری کرده و اخیرا نیز دادستان این کشور حکم جلب معمر قذافی و ۱۷ تن از مقامات لیبی که در این آدمربایی دخیل بودهاند را صادر کرده است. *نتیجهگیریمروری بر تاریخ لبنان مشخص میکند که شیعیان این کشور در طول چهارده قرن گذشته مورد ستمهای پرشماری از سوی حاکمان این سرزمین قرار گرفتهاند. در طی قرن بیستم بیداری شیعه به واسطه تلاشهای امام موسی صدر صورت گرفت و تاریخ این کشور را دستخوش تغییرات کرد. شیعیانی که علیرغم در اکثریت بودن تا پیش از این شهروند درجه سوم محسوب شده و شیعه بودن را عامل بدبختی خود میدانستند، با عزم جدی امام صدر در مدت زمان کوتاهی دارای رهبریت، مرکزیت قانونمند، وجه اجتماعی و تشکیلات حزبی شدند و درحال حاضر از بازیگران اصلی صحنه سیاسی لبنان محسوب میشوند. لبنان دورههای متعدد بیثباتی را پشتسر گذاشته است. شدیدترین بیثباتی در طی جنگهای داخلی (۱۹۹۰-۱۹۷۵) اتفاق افتاد. شاخصه اصلی این دوره ظهور گروههای رادیکال در میان تمامی طوائف مذهبی لبنان و فروپاشی نظام دموکراسی اجماعی در این کشور است.
در سال ۱۹۹۰ میلادی، با مداخلات بینالمللی و منطقهای، پیمان <طایف> درخصوص اصلاح نظام سیاسی لبنان بین گروههای مذهبی درگیر امضاء شد. براساس این پیمان، تعدیلاتی در سیستم سهمیهبندی قدرت، در میان طوایف گوناگون این کشور، باتوجه به تغییرات دموگرافی و مسائل پیرامون جامعه لبنان برقرار گردید، که در نهایت منجر به پایان یافتن جنگ داخلی لبنان شد. ضمن اینکه برقراری مجدد سیستم دموکراسی اجماعی یا انجمنی، به عنوان عامل بازدارنده رادیکالیسم، تاثیر عمدهای برپایان اقدامات سازمان یافته خشونتبار برجای گذاشت.
فهرست منابع
۱- اسدالهی، مسعود، جنبش حزبالله لبنان، گذشته و حال، تهران، انتشارات پژوهش کده مطالعات راهبردی، ۱۳۸۲
۲- اباذری، عبدالرحیم، امام موسی صدر، تهران، انتشارات جوانه رشد، ۱۳۸۱
۳- اشراق، محمد کریم، تاریخ و مقررات جنگ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۰
۴- ابو عزالدین، نجلام، تحقیقی جدید در تاریخ، مذهب و جامعه دروزیان، ترجمه احمد نمایی، مشهد، انتشارات مرکز پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۷۲
۵- ایزاک، آبرماله وژول، تاریخ ملل شرق و یونان، ترجمه عبدالحسین هژیر، تهران: انتشارات علمی، ۱۳۶۳
۶- ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی علم سیاست، تهران، انتشارات توس، ۱۳۶۸
۷- بخشایشی اردستانی، احمد، سیاست خارجی ج. ا. ا، تهران، انتشارات آوای نور، ۱۳۷۹
۸- بال، جرج، خطا و خیانت در لبنان، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، انتشارات موسسه اطلاعات، ۱۳۶۶
۹- پیرمونت و دیگران، خاورمیانه، ترجمه شانهچی، مشهد، انتشارات معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی، ۱۳۶۸
۱۰- چمران، مصطفی، لبنان، تهران، انتشارات بنیاد شهید چمران، ۱۳۶۲
۱۱- حجتی کرمانی، علی، لبنان به روایت امام موسی صدر و دکتر چمران، تهران، انتشارات قلم ۱۳۴۰
۱۲- حکمت، علیاصغر، تاریخ ادیان، تهران، انتشارات ابنسینا، ۱۳۵۲
۱۳- رابینوویچ، ایتامار، جنگ برای لبنان، ترجمه جواد صفایی و غلامعلی رجبی یزدی، تهران، انتشارات سفیر، ۱۳۶۸
۱۴- روشندل، جلیل، امنیت ملی و نظام بینالمللی، تهران، انتشارات سمت، ۱۳۷۴
۱۵- رایت، رابین، شیعیان مبارزان راه قدم، ترجمه علی اندیشه، تهران، نشر قومس، ۱۳۷۲
۱۶- طاهری کمال، تحولات جنبش امل، پایاننامه دانشکده علوم سیاسی (دانشگاه امام صادق (ع))، مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران، ۱۳۶۸
۱۷- علیزاده، همایون، فرهنگ سیاسی لبنان، ترجمه محمدرضا گلسرخی و محمدرضا معماری، تهران، انتشارات سفیر، ۱۳۶۸
۱۸- قوام، عبدالعلی، روابط بینالملل نظریهها و رویکردها، تهران، انتشارات سمت، ۱۳۸۴
۱۹- قاسم، نعیم، حزبالله لبنان، خطمشی، گذشته و آینده آن، ترجمه محمد مهدی شریعتمدار، تهران، انتشارات موسسه اطلاعات، ۱۳۸۳
۲۰- قوام، عبدالعلی، سیاستهای مقایسهای، تهران، انتشارات سمت، ۱۳۸۰
۲۱- کاظمی، علی اصغر، روابط بینالملل در تئوری و عمل، تهران، انتشارات قومس، ۱۳۷۳۲۲- کسمایی، علیاکبر، جنگ داخلی لبنان، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۰
۲۳- کمالیان، محسن، عزت شیعه، دفتر دوم، قم، انتشارات صحیفه خرد، ۱۳۸۶
۲۴- معینی آرانی، مصطفی، ساختار اجتماعی لبنان و آثار آن، تهران، انتشارات دفتر مطالعات سیاسی و بینالملل، وزارت امور خارجه، ۱۳۷۲
۲۵- ویک لین، جان، مبانی دیپلماسی، ترجمه عبدالعلی قوام، تهران، نشر قومس، ۱۳۸۶