آنچه میآید؛ گزیدهٔ سخنرانی «امام موسى صدر» در مؤسسه دارالتبلیغ اسلامى قم ــ در حضور بزرگانى چون شیخ مرتضى حائرى و استاد شهید مرتضى مطهرى ــ دربارهٔ «ضرورت تغییر در روشهای تبلیغات دینی» است که به تاریخ هفتم مهر ۱۳۴۴ ایراد شده است. این سخنان بعد از گذشت بیش از چهل سال، هنوز هم ایدهبخش و قابل اتکاست.
بسم اللَّه الرحمن الرحیم الرحمن، علّم القرآن، خلق الانسان، علّمه البیان، الشمس و القمر بحسبان، و النجم و الشجر یسجدان، و السماء رفعها و وضع المیزان، ألّا تطغوا فى المیزان. (سورهٔ مبارکهٔ الرحمن)
براى بنده موجب بسى افتخار است که خارج از برنامه دعوت شدهام و آقایان اجتماع کردهاند تا به این سخنرانى گوش فرادهند.
این افتخارى را که به بنده محول شده است تکریم و احترام فوقالعادهاى مىدانم و از این بابت به خود مىبالم. البته آقایانى که این افتخار را به بنده دادهاند خیلى هم راه دورى نرفتهاند.
چون آخر، بر فرض هم که لیاقت ذاتى نداشته باشیم، یک سربازِ از جنگ برگشتهایم. یعنى محل کار ما را خداوند متعال در جایى قرار داده که سینه به سینه در مقابل دشمن هستیم.
کاملا تلخىِ کوتاهى کردن را حس مىکنیم. ضربتهاى شکننده و خردکنندهٔ دشمنان اسلام را از نزدیک لمس مىکنیم. یعنى، بنا به اصطلاح جنگى، در خطّ مقدّم آتش هستم. خوب، اگر سربازى را که از جبهه برگشته مورد تکریم و احترام قرار دهند، کارِ نابه جایى نیست. امیدوارم که بتوانم، در این مدت خیلى کوتاه، خلاصهاى از مشاهدات و اطلاعات خودم را به عرض برادران عزیزم که در اینجا تشریف دارند برسانم، تا إنشاء اللَّه مورد استفاده قرار گیرد و براى این مؤسسه، که به نظر بنده فجر امیدى در تاریخ تبلیغات شیعه است، ذخیرهاى باشد، و نیز قدمى در راه به ثمر رسیدن این جهادها و فعالیتها.
شرط زنده ماندن: نظم و انضباط آیهای را که در ابتداى سخنانم از سوره الرحمن قرائت کردم، مورد توجه قرار مى دهم: و السماء رفعها و وضع المیزان. از این آیه چه چیزى به نظر آقایان مىرسد؟ خداوند در مقام بیان نعمتهاى خود، پس از ذکر چند نمونه، مىفرماید که «آسمان را برافراشت». بعد مىفرماید «و ترازو گذاشت»؛ و السماء رفعها و وضع المیزان... شاید معنایش اینطور باشد که بنده مىفهمم، که منظور از وضع المیزان این است که جهانى که خدا خلق کرده، و آسمانى که برافراشته، بر اساسى منظم، دقیق و حساب شده بوده است. یعنى خدا این جهان آفرینش را بر اساس حسابى دقیق، که با ترازو سنجیده شده، خلق کرده است. عالم منظم است. به خصوص که قبل از آن به آیه الشمس و القمر بحسبان نیز اشاره شده است.
یعنى خورشید و ماه پدیده هایى حساب شده هستند. منظور آن است که در این آیه اعلان شده است که ایّها الناس، این عالم بزرگى که ما در آن زندگى مى کنیم، با نهایت دقت و نظم و انضباط برقرار شده است. یعنى نظم و انضباط بر جهان حکومت مى کند. خوب، چرا خدا این حرف را به ما مىزند؟ ألّا تطغوا فى المیزان. براى اینکه ما هم اگر بخواهیم فرزند این دنیا باشیم، اگر بخواهیم زنده باشیم، اگر بخواهیم فعالیت و تلاشمان به ثمر برسد، و اگر دوستدار خلودیم، باید منظم کار کنیم. بَلبَشو و بىنظمى، جز فنا در این دنیا، نتیجهاى ندارد. زیرا دنیایى است که همه چیزش منظم است. ما هم اگر منظم باشیم، به ثمر مىرسیم.
و اگر بخواهیم به ثمر برسیم و از عمرمان نتیجه بگیریم، باید منظم باشیم. این اصل به ما یاد مىدهد که در همه چیزمان، در زندگىِ داخلیمان، در زندگىِ مالیمان، در وضعِ درس خواندنمان، در روش تبلیغاتمان و در هر چیزى که در ادارهٔ آن سهیم هستیم، باید منظم باشیم. اگر منظم نباشیم، نابود و بىاثر خواهیم شد؛ درست مانند کسى که در شهرى با هواى استوایى و گرم بخواهد لباس پشمى به تن کند و براى گرما آماده نباشد، یا کسى که در زمستان بخواهد لباسى نازک بپوشد، یا کسى که برخلاف جریان آب بخواهد شنا کند. چنین آدمى البته نمىتواند موفق شود. دنیا بر اساس حق و عدل و انضباط و نظم استوار است.
اگر کسى بخواهد بىنظمى کند، در این دنیا به نتیجه نمىرسد. و هیچ تردیدى در آن نیست. این مطلب از آیات بسیارى استنباط مى شود. شاید دهها آیه به خصوص این مسئله را به انسان تذکر مىدهد، که این عالم منظم است، دقیق است، حساب دارد؛ بادش، هوایش، آفتابش، بارانش، موج دریایش، بادهاى موسمىاش، شب و روزش، کوتاه و بلند شدن روز و شبش، همه و همه روى حساب است. اى انسان، تو هم، اگر مىخواهى موفق شوى، و اگر مىخواهى در این جهان از عمرت بهره ببرى و به نتیجه برسى، باید با جهانِ آفرینش همآهنگ باشى و منظم شوى. این سخنِ قرآن است. حال اگر کسى گفته است که بىنظمى بهتر از نظم است، به نظر بنده خلافِ آن چیزى است که ما از قرآن مى فهمیم. دنیاى امروز دنیاى تشکیلات است... روزگارى، در صدها سال پیش از این، همه چیز در دنیا به صورت فردى بود.
دولتش دیکتاتورى بود، استبداد بود، فردى بود؛ تجارتش بر اساس معاملات فردى بود؛ دخل و خرجش را هر کس خود تنظیم مىکرد؛ همه چیز در دنیا صورت فردى داشت: زراعتش، تجارتش، درس خواندنش، دولتش، سیاستش، روزنامهاش و همه چیز به شکل فردى بود. در آن زمان، اگر ما، یعنى قواى دینى و راهنمایان اخلاقىِ بشر، به صورت فردى فعالیت مىکردیم، تا حدودى معقول و موجّه بود. عیبى نداشت. براى اینکه ما هم همآهنگ با همه بودیم. یکى در مقابل یکى. آنها تنها بودند، ما هم تنها بودیم. اما امروز همه چیز به صورت دسته جمعى و سازمان یافته درآمده است: دولتها تشکّلها و سازمانها دارند؛ تجارت به صورت شرکتهاى وسیع و محیّر العقول درآمده؛ تبلیغاتْ مؤسساتِ وسیعى دارد؛ مطبوعاتْ مشى واحد اتخاذ کردهاند؛ سیاستمدارانْ احزاب را به وجود آوردهاند؛ فلاحت و کشاورزى مکانیزه شده و در قالب شرکتها درآمده است.
در این دنیاى سازمانى، اگر ما باز بخواهیم تکرَوى کنیم، به نظر من، نهایتِ سادگى است. ما اگر امروز عملِ دسته جمعى نداشته باشیم؛ کلاهمان پسِ معرکه است. که هست! براى اینکه همه چیز منظم و تشکیلاتى و سازمانى است. شما جایى نشان دهید که تنها پیش بروند، بىسازمان راه بروند، بىتشکیلات پیش بروند، یا تکروى کنند. نمى توانید پیدا کنید. حالا اگر این دو مطلب را پذیرفتید که چه بهتر. اگر هم نپذیرفتید، به پنجاه سال پیش تا حالا مىماند که همه مان خُرد شدیم، له شدیم، قوایمان تلف شد، هرکس به راه خودش رفت، هر کس با دیگرى تضارب و تزاحم داشت و مشکلات بیشمارى پیش آمد.
نتیجه هم این شد که دیگران هزاران فرسنگ از ما پیش افتاده و رفتهاند، اما ما هنوز همین جا هستیم و باز هم مىمانیم. تاج گذارى پاپ حالا براى اینکه عرض کنم دیگران چگونه منظم و سازمان یافته هستند، مشاهدات خود را بیان مىکنم... مشاهدات بنده بیشتر ناظر به لبنان است که مرکز فعالیت کاتولیکها یعنى پیروان پاپ در خاورمیانه است؛ چه فرقهٔ روم کاتولیک، چه فرقهٔ مارونى، و چه فرقهٔ ارمن کاتولیک، و چه فرقهٔ سریان کاتولیک. چهار فرقهٔ طرفدار و پیرو پاپ در لبنان فعالیت مىکنند... از طرفى سفرى نیز به فرنگ رفتهام. واتیکان را دیدهام؛ در جلسهٔ تاج گذارى پاپ شرکت کردهام؛ و لذا از تشکیلات و مؤسسات کاتولیکى جهان هم تا حدودى از نزدیک مطلع شدهام... خدا مى داند که وقتى متذکر نوع فعالیت مسیحیان مىشوم، دلم آتش مىگیرد.
این مردمى که دینشانْ دینِ رهبانیت است، آنهم رهبانیة ابتدعوها (۲۷ حدید) به قول قرآن، ما کتبناها علیهم! (۲۷ حدید) رهبانیت تارک دنیا! اینها چطور این قدر منظم شدهاند؟ در مجلهاى بهنام «لایف»، که یک شمارهاش مخصوص تشکیلات کاتولیکى دنیا بود، خواندم که سازمان کاتولیکهاى دنیا آنقدر منظم است که تمام احزاب دنیا، حتى احزاب سرّى و زیرزمینى روسیه را پشت سر نهاده است. شما تصور کنید که با حکومت پلیسى که در روسیه است، اگر یک حزب سرّىِ ضدِّ دولتى بخواهد در آنجا فعالیت کند، چه مقدار باید منظم و دقیق باشد. این مجله مىگوید تشکیلات کاتولیکى دنیا از احزاب سرّى دنیا هم منظمتر و مجهزتر است. این مردمِ تارک دنیا چنین تشکیلاتى دارند. حالا ببینیم که چگونه کار مىکنند.
تشکیلات اینها چند رشته فعالیت دارد: یک رشته، رشته کلیساهایشان است. به قول خودشان (مسیحیان عرب)، مؤسساتى که «رعایت ابرشیه» مىکنند؛ یعنى منطقهاى دارند که اسم مردم را رعیت مىگذارند، و اسم کشیش یا مطران یا پطرک را راعى رعیت، یعنى شبان این گوسفندان. راعى ابرشیه همان راعى منطقه است. این فرقه را «راعویه» مىنامند. یعنى فرقهاى که کلیساها را اداره مىکند، نماز مىگزارد، تشریفات اکلیل و عقد و ازدواج انجام مىدهد و مراسم مذهبى را در وفیات، که عربها به آن جناز مىگویند، به جاى مىآورد. بنابراین، کشیشها و اداره کنندگان کلیساها یک دستهاند. دسته دیگر متولّیان دیرهایى در مسیحیت هستند که از نظام کلیساها استقلال دارند. این دیرها خود مؤسسات مستقلى هستند که ابتدا منفصل از واتیکان پدید آمدند، اما بالاخره به آن ملحق شدند. این دیرها خود چند دستهاند.
در درجه اول و از همهٔ آنها مهمتر، «ژزوئیتها» یا «یسوعیها» هستند. کتاب المنجد را همه ملاحظه فرمودهاید که مى گوید: «الآباء الیسوعیین». این یسوعیها همان ژزوئیتها هستند. اینها فرقهٔ بزرگى هستند. رئیس یسوعیهاى دنیا را پاپ سیاه مىنامند. اینها در حقیقت حکام واتیکان هستند. مىگویند پاپ سلطنت مى کند و نه حکومت؛ یعنى حکومت واقعى به دست ژزوئیتها یا یسوعیهاست! یسوعیها هستند که ادارهٔ امور واتیکان در دنیا را بر عهده دارند. البته دیرهاى دیگرى هم هستند: مثل دیر «فرانسیسکن» و دیر «دومنیکن». در لبنان دیرى است به نام دیر «عبرین»، و نیز دیرى هست که «کسلیک» نامیده مىشود.
اینها انواع دیرهایى هستند که استقلال دارند. تشکیلات اینها را بعدا عرض مى کنم. دیرِ جدیدى را هم به وجود آوردهاند که دیر «کارگرى» نام دارد. وظایف کلیسا این تشکیلاتِ بسیار مقتدرِ کلیسا، در اداره امورِ مذهبىِ مردم به قدرى دقیق است که اگر در دهى از دهات تنها یک خانوادهٔ مسیحى حضور داشته باشد، روز یکشنبه کشیش مخصوصى به آنجا مىرود تا مراسم اقامهٔ نماز را انجام دهد. در لبنان دهى هست که مرکز شیعیان است و «جبع» نام دارد. یا به قول خود لبنانیها «جباع». همان جایى که «جبعى جبعى» مى خوانیم. ده مهمى است. همهى ساکنان آن شیعه هستند و منطقهٔ پیرامون آن هم شیعهنشین است. در این ده یک خانواده، تنها یک خانوادهٔ مسیحى وجود دارد. نه اینکه بخواهم مبالغه کنم. تنها یک خانواده، شامل پدر و مادر و دو سه تا بچه، مسیحى هستند. این ده کلیسایى دارد.
آقاى کشیش روزهاى یکشنبه مىآید، در کلیسا اقامه نماز مىکند و باز مىگردد. ده دیگرى هست به نام «روم»، که نصف جمعیّتِ آن مسیحى است، و نصف دیگر آن شیعه. البته آن نیمهاى که مسیحى است، جمعیت چندانى ندارد. یعنى سکنهٔ آن چند نفرى بیشتر نیستند. شاید مجموعا به هشتاد نفر نرسند. این ده یک مدرسه دارد. روزهاى یکشنبه کشیشى براى تعلیم امور دینى محصلین به ده روم مىآید، درس خود را مى دهد، و باز مىگردد. یعنى شما در تمام نقاط دنیا، یک مسیحى که کلیسا از او غافل شده باشد و به او نرسد، و روز یکشنبه امکان نماز را برایش فراهم نکند، اصلا نمى یابید! حالا شما تمام کاتولیکهاى دنیا را تصور بکنید که بالغ بر ۵۰۰میلیون نفر هستند. اینکه این ۵۰۰میلیون نفر را اینها چطور باید کنترل بکنند، خدا مىداند! خوب، در مقابل اینها ما هستیم، که در وسط افتادهایم و شدهایم مثلِ گوشت قربانى! دهاتى داریم که مسیحیها در آن تبلیغ مىکنند؛ دهاتى داریم که سنّیها در آن تبلیغ مىکنند؛ دهاتى داریم که بهاییها در آن تبلیغ مىکنند؛ و همینطور إلى آخر!
روحانیت دور از مردم قسمت دوم، که بسیار عجیب است، مسئله دیرهاست. یسوعیها را براى شما مثال مىزنم. این یسوعیها اول در اثر کوتاهیهایى که کلیسا طى قرون وسطى نسبت به امور دینى و مذهبى و علمى کرد، شکل گرفتند. «لوتِر» ى آمد، پروتستانها آمدند، و از کاتولیکها منفصل شدند. جوانانى بودند که به نام «یسوعى» متشکل شدند و یک سلسله کارهایى شروع کردند. آمدند و دیدند که روحانیت از مردم دور شده، به صورت اشرافى درآمده، به صنف معینى بدل گشته و از مردم فاصله گرفته است. ایشان براى اینکه با مردم نزدیک شوند، آمدند و مؤسساتى درست کردند که در حقیقت صبغهٔ فرهنگى داشت. دانشگاه تأسیس کردند، مدرسه درست کردند و کشیشهایى تربیت کردند که غیر از کشیش بودن، وکیل عدلیه هم هستند، مهندس، طبیب، معلم، استاد دانشگاه، فیزیکدان و شیمىدان هم هستند و هکذا. تمایز اینها با مردم عادى فقط یک یقهٔ سفید است. و الّا لباسشان عیناً لباس عادى است. کارشان هم ادارهٔ امور بیمارستانها، دانشگاهها، مدارس حرفهاى، دارالایتامها و درمانگاههاست. طبیبى هست در نهایت دقت و مهارت، در عین حال کشیش هم هست.
اگر براى شما عرض کنم که «روبرت کخ» کاشف میکرب سل، کشیش بوده است، تعجب نکنید. اگر عرض بکنم که بسیارى از کاشفین نظریات جدید کشیش بودهاند، تعجب نکنید. یکى از اینها همین کشیش بلژیکى «لومتر» است که اصل توسعهٔ عالم را کشف کرد؛ که عالم دائما گستردهتر مىشود. همین نظریهاى که با آیه کریمه و السماءِ بَنَیناها بأی-لدٍ و إنّا لَموسِعون (۴۷: ۵۱) منطبق است. یعنى عالم در حال توسعه است. این نظریهاى که در قرآن به آن اشاره شده است، توسط یک کشیش بلژیکى به نام لومتر طرح شد. با اینکه کشیش است، اما اطلاعات کیهانى او به قدرى زیاد است که نظریاتش مورد اقتباس همهٔ دانشمندان است. یعنى شما در میان طبقهٔ کشیشها مىتوانید طبیبهاى خوب، مخترعهاى بنام، فیزیکدانهاى خیلى مهم، شیمىدانهاى خیلى مهم، وکلاى عدلیه معروف، و ریاضىدانان برجسته بیابید. بنده در بیروت دوستى دارم که در سلسلهٔ سخنرانیهایى که اخیرا درباره اسلام و مسیحیت در لبنان انجام مىشود، شرکت مىکرد.
نامش «أب فرانسوا دوپریلاتور» است. «أب» یعنى کشیش. این مرد، استاد فیزیک و بزرگترین فیزیکدان در خاورمیانه است. کشیش هم هست. اتفاقا لباسش هم لباس کشیشى است. مرد بسیار عالمى است و در عین حال کشیش هم هست. اینها با این اوصاف چکار کردند؟ آمدند و مجارى امور را به دست گرفتند. همان مجارى الامورى که بر اساس اخبار و احادیثِ ما باید به دست «العلماء باللَّه» باشد. این مجارى امور را به دست گرفتند. مهندس، طبیب، وکیل عدلیّه، ریاضىدان، فیزیکدان و... آن وقت خدا مىداند که اینها در مؤسساتشان چه مىکنند. تصور نکنید که صریحاً تبلیغ مسیحیت مىکنند. هرگز. بلکه با علم، با اخلاق، و با روش مردمدارى، مردم را جذب مىکنند. بنده در طول سال گذشته ۱۴جلسه با جوانى به نام «شفیق قاسم» اهل «صیدا»، که سنى است، صحبت کردهام. این جوان در مدرسه یسوعیهاى لبنان مشغول درس خواندن بود، و بعد از اینکه درسش تمام شد و تصدیق کلاس دوازدهمش را گرفت، مسیحى شد. یعنى صریحاً مسیحى بودن خود را اعلان کرد... ما جوانى داریم از خانوادهٔ عسیران، که از خانوادههاى محترم شیعه در لبنان است. او الآن کشیشى شده است به نام «عفیف عسیران». یک استاد دانشگاه آمریکایى بیروت هم هست به نام «دکتر ماجد فخرى»، که او هم مسیحى شده است.
چنین نمونههایى وجود دارند. تصور نکنید که مسلمانها از اسلام بیرون نمىروند. خیر. بیرون مىروند، خوب هم بیرون مىروند. اینها در دنیا متجاوز از چند هزار دانشگاه دارند. آقا بشنوید. یک مؤسسه دینى مسیحى چند هزار دانشگاه دارد. چند هزار بیمارستان دارند. چند ده هزار مدرسه و درمانگاه و دارالایتام و مدرسه حرفهاى و مؤسسات مشاورهاى و روضة الاطفال و مهد کودک و سالنهاى ورزشى و سالنهاى سخنرانى و، هزار برابرِ این، مؤسسات اجتماعى دارند... اینها طبق آمارى که خودشان دارند، ۳۰۰میلیون نفر از مردم دنیا را باسواد کردهاند. آقا هرچه باشد، ۳۰۰میلیون نفر آدم بىسوادى که باسواد شدهاند تحت تأثیر اینها قرار مىگیرند. البته همهشان هم مسیحى نشدند، اما بسیاریشان شدند.
این مؤسسه تنها یک دیر از دیرهاى مسیحیان، به نام «دیر یسوعیها» ست. و هکذا سایر دیرها... اضف الى ذلک دیرهاى «فرانسیسکن» و «دومنیکن» و «عبرین» و «کسلیک» و هزار جور دیر دیگر، که استقلال داخلى و مالى خود را حفظ کردهاند، و در عین حال از ارتباطى هرمى با واتیکان برخوردارند. اینها نوع کار آنهاست. آن وقت مى خواهید اثر عملشان چطور باشد؟ بچه آخوندی که مسیحی شد شما تصور مى کنید که حق مطلق، خود به خود و بدون تلاش، پیش مى رود؟ این حرف درست نیست آقا! بنده عبارتى از پیغمبر اکرم صلواتالله علیه در روز «بدر» براى آقایان مىخوانم، ببینید از این حرف چه در مىیابید. پیغمبر ص در این دعا مىفرماید که: «اللهم ان تهلک هذه العصابه فلن تُعبد بعد.» یعنى خدایا، اگر این دسته کشته شوند، کسى دیگر عبادتت را به جا نمىآورد. عجب! معلوم مىشود که اگر مردانى، محمدى، فداکارانى و اصحابى براى دین خدا تلاش نکنند، خدا عبادت نخواهد شد! دیگر از عبادت خدا که ما چیزى بر حقتر نداریم؟
پس اینکه دل ببندیم که دین ما حق است، مذهب ما حق است و خود به خود راه خودش را باز مىکند، به نظر بنده درست نیست. خیر. اگر ما تلاش نکنیم، همین دین حق و همین مذهب حق، آنطور که لازم است پیش نمىرود، یا کمتر پیش مىرود. این آقایان، همین دین را، همین روشهاى ترک دنیایى و غیرطبیعى و ناهماهنگ با ذات انسانیشان را، با تبلیغات، بهشدت در اعماق قلبهاى مردم نشاندهاند. چهارده کشیش براى تبلیغ به کشور اوگاندا رفتند. اوگاندا یکى از کشورهاى آفریقایى است، که آقایان حتما اسمش را شنیدهاند. چهارده کشیش به آنجا رفتند و بومیان آفریقایى آنها را خوردند! شما خیال مىکنید که از هدفشان دست کشیدند؟ خیر. چهارده زن تارک دنیا و دختران راهبه را به جاى آنها فرستادند و مشغول تبلیغات شدند.
آقا منفىبافى هم نباید کرد که بنشینیم بگوییم: «آنها استعمار مىکنند». خیلى خوب، اما اگر فداکارى نمىکردند، نمى توانستند بروند. آنها رفتند و تبلیغ کردند. الآن عدهٔ مسیحیان اوگاندا نسبت به پنجاه سال پیش صد برابر شده است. «ماسینیون»، مستشرق بزرگ فرانسوى را، که روح اسلامى دارد، مىشناسید، و حتما شنیدهاید که در یکى از مجامع پاریس اعلام کرده است که اسلام دینى خدایى است. او کتابى به نام سالنامه دنیاى اسلامى در ۱۹۵۴دارد که به چاپ رسیده است. ماسینیون در این کتاب مىنویسد که طى سال ۱۹۵۴شش میلیون نفر در آفریقاى سیاه مسلمان شدند، اما با تبلیغات مسیحیها و تلاشهایى که به عمل آوردند، یک میلیون نفر از سیاهان نیز مسیحى شدند. خوب. اما بعد چه شد؟ به دلیل نبودن تبلیغ و مبلّغ اسلامى، نتیجه این شد که آمدند و آبروى اسلام را بردند. گفتند ببینید این مسلمانها چقدر عقب افتادهاند! ببینید چقدر در کشورهایشان کودتا رخ مى دهد! ببینید چقدر کثیفند! ببینید چقدر سطح علمشان پایین است! ببینید که در تمام این مدت، حتى یک جایزهٔ «نوبل» را هم مسلمانها نبردند. (چون مسیحیان تمدن اروپایى را با تمدن مسیحى خلط مى کنند.
در حالى که تمدن اروپایى هیچ ربطى به مسیحیت ندارد. تا وقتى که کلیسا در اروپا قدرت داشت، این تمدن جدید نبود. تمدن جدید، على رغم مسیحیت در اروپا به وجود آمد، و اصلا تمدنى وثنى است نه تمدن مسیحى.) به هر حال، گفتند که تمدن داریم و چنین و چنان... بعد هم به واسطه همین دیرهایى که عرض کردم وارد عمل شدند. بچه مریض آفریقایى را وقتى یک مؤسسه سالم مىکند آقا، بىسواد را که باسواد مىکند و بعد هم به دانشگاه مىفرستد، بىپول را که پولدار مىکند، بىتربیت را که تربیت مىکند، مى دانید چه عاطفهاى نسبت به این پدران تربیت کننده در او ایجاد مىشود؟ سنگال یک کشور آفریقایى است که ۹/۹۹ درصد مردم آن مسلمان و۵/۰ درصد آن مسیحىاند. با این حال، رئیس جمهور این کشور مسیحى است که سینگور نام دارد.
سینگور یک بچه مسلمان و اتفاقا یک بچه آخوند است. مسیحیها او را زیر بال و پر گرفتند و به مدرسه فرستادند تا باسواد شد. بعد هم او را به اروپا فرستادند تا استاد اعظم دانشگاه شد. وى الآن یکى از فرهنگیان و باسوادهاى بزرگ دنیاست که مسیحیان و مسلمانان سنگال در مقابل مقام علمى او تعظیم مىکنند، و اخیرا هم رئیس جمهورش کردند. پس بنابراین، مردم را به واسطه سعى در بهبود وضع دنیایىِ آنها جذب مى کنند. حالا بیاییم سراغ سنّیها- زُمَلاء و برادران دینى خودمان. آنها هم تا حدودى منظماند. الآن در آفریقاى سیاه، در لبنان، و در کشورهاى دیگر، مبلغین فراوانى از الاَزهر مىبینیم. در شهرى که من زندگى مىکنم، مردى هست به نام شیخ محى الدین حسن، که از الاَزهر فارغ التحصیل شده و در آنجا به وظایفش سرگرم است.
هم وضع سُنّیهاى صور را اداره مىکند و هم فلسطینیهاى پناهنده به آن منطقه را. هم نماز جماعتش را مىخواند و هم به خوبى به همهٔ آنان مىرسد. مؤسسات دیگرى نیز دارند که با مؤسسات مسیحى مشابه است. مثلا در لبنان مؤسسهاى دارند به نام «المقاصد الخیریّة الاسلامیه». برادران سنىِ ما هم شروع کردهاند. الآن متجاوز از ۱۸۰مدرسه در دهات احداث شده است، مدرسه هایى کوچک، حتى در دهات شیعه نشین! آثار کار آموزشى را هم مىدانید چقدر است؟... ما اصلا خواب هستیم! آن داستانِ مسیحیها، این هم داستان برادران دینیمان، سُنّیها؛ آن هم به طور اجمال. اما ما! ما شیعیانِ مرتضى على! ما مردمى که اسلامِ خدا را با طاهرترین مذهبش معتقد و پیرویم! ما وضعمان چگونه است؟ تشکیلاتمان چگونه است؟
من چون در اینجا نشستهام، که عرض کردم فجر امید است، آزادم که این حرف را بزنم! و اِلّا اگر در غیر اینجا و در غیر این مؤسسه بود، این حرف به نظرم ویرانگر مى آمد! یعنى امیدتان را قطع مى کرد! آقا، شما یک نفر را به من معرفى کنید که عدّهٔ روحانیون را در ایران بداند! شما که افرادتان را نمىشناسید، چطور مىخواهید کار کنید؟ چند تا شیعه در دنیا هست؟ بفرمایید! چند تا روحانى شیعه در دنیاست؟ بفرمایید! چند تا روحانى در ایران است؟ بفرمایید! مقدار تحصیلاتشان چقدر است؟ چند تا مسجد در ایران است؟ صلاحیت روحانیونى که در مناطق کار مىکنند چقدر است؟ ارتباطشان با هم چگونه است؟ اگر یکیشان مریض و گرفتار شد، به چه وسیلهاى مىشود به او کمک کرد؟ اصلا این حرفها چیست؟ آقایان، ما کجا مىخواهیم زندگى کنیم؟ در کدام دنیا؟ نتیجهاش هم مىدانید چیست؟
این است که نهتنها مسیحیان از ما مىبرند، نه تنها یهودیها از ما مىبرند، نه تنها سنّیها دارند از ما پیش مى افتند! ما هم در خواب خوش فرو رفتهایم که «آقا ابدا! شیعیان مرتضى على مگر ممکن است برگردند؟» بله آقا. بنده دیدهام شیعه مسیحى شده! دیدهام شیعه سنى شده! دیدهام شیعه وهّابى شده! شما ممکن است دیده باشید، ممکن هم هست ندیده باشید! اینجا با دلى خوش نشستهایم، به حقّانیّت خودمان اعتماد داریم، و خیال مىکنیم که مطلب تمام شده است. کجا تمام شد آقا! آخر مگر مىشود بىتبلیغ و بدون سازماندهى پیش رفت؟ اقلا ما همان قسمت مساجدمان را منظم کنیم. تبلیغاتمان را منظم کنیم. در دعوتمان هماهنگى به وجود بیاوریم. آقا، بنده پاى این منبر مىروم یک چیز مىشنوم، پاى آن منبر چیزى دیگر! اصلا متناقض! اصلا نامربوط! این منبرى یک چیز مىگوید، و آن یکى چیزى دیگر! من چطور مىتوانم با این تبلیغاتِ متناقض ایمانم را بارور کنم و رشد دهم؟
به هیچ وجه ممکن نیست چنین چیزى تحقق یابد! ما اصلا خواب هستیم! این کارهایى که حالا مىخواهیم بکنیم باید ۵۰سال پیش، بلکه ۱۵۰سال پیش، شروع مىکردیم. امیدوارم که به سرعت پیش برویم... حقیرترین و بىمایهترین مذاهب دارند فرزندانمان را از دست ما خارج مىکنند. بنده در اصفهان و در شیراز مشاهده کردم که تبلیغات بهاییها شدیداً نظم و وسعت دارد، با هیئتهاى ۹نفرى، سفرهاى تشویقى، و اینجور بازیها. باید در مقابل اینها آماده شد. اگر فرزند این دنیا هستیم، دنیایى که والسماء رفعها و وضع المیزان (۵۵: ۷) دنیایى که همه چیزش منظم است، اگر منظم نباشیم، محکوم به مرگیم و فرزند این دنیا نیستیم. در عصرى که همه چیزش به صورت مؤسسه درآمده، باید خودمان را سازمان دهیم و منظم کنیم...
حالا نگویید این کار را نجف باید بکند، بالا باید بکند، پایین باید بکند. همهمان مسئولیم. همهمان باید براى چنین هدفى همکارى کنیم. کار را منظم کنیم! مناطق را تقسیم کنیم. احصاء و آمار دقیقى از دهاتمان، از اوضاع شهرها و مناطقمان، از روحانیونى که در آنجا هستند، از اینکه چقدر پیش یا عقب رفتهاند، تهیه کنیم. البته ما حالا انتظار نداریم که مؤسساتى شکل بگیرد، مدارسى به وجود بیاید، درمانگاههایى به وجود بیاید، بیمارستانهایى به وجود بیاید، و مدارس حرفهاى به وجود بیاید. اگر اینها هم بشود که چه بهتر، امیدوارم که بشود؛ ولى اولین قدم، هماهنگى در دعوت است. و ما هنوز این هماهنگى را در یک شهر و حتى در یک مجلس نداریم. سه تا منبرى بالاى منبر مىروند، هر کدام یک جور حرف مىزنند.
یکى از این طرف مىرود، دیگرى خلاف آن مىرود. اینها کى باید علاج شود آقا؟ چه وقت؟ حالا، اگر چنین سازماندهیى به وجود آمد، اگر چنین هماهنگیی درست شد، اگر چنین روش صحیحى اتخاذ شد، آن وقت کار ما خیلى خوب پیش خواهد رفت... اگر به طور منظم و سازمان یافته کار کنیم، خیلى زودتر و بهتر مى توانیم جلو برویم... دین ما دین زندگى است در آن ولایتى که ما هستیم گفته مى شود که بهترین شیوه دعوت الى اللَّه، یعنى دعوت مردم به سوى خدا، سبکى است که ما داریم.
از بنده دعوت کردند در مؤسسهاى در لبنان به نام «دیرالمخلص» سخنرانى کنم. دو تا مؤسسه در کنار هم هست: یکى متعلق به راهبان است و دیگرى متعلق به راهبات. این طرف کشیش مىپرورانند و حوزه علمیه آنهاست، آن طرف هم دختران تارک دنیا مىپرورانند. در این مؤسسه از بنده دعوت کردند که صحبت بکنم. در راه، که از صور به سوى دیرالمخلص مىرفتم، معاون مطرانِ دیر همسفرِ بنده بود. در راه به بنده گفت که این جوانها دنیا را ترک نموده و خودشان را از لذات دنیا محروم کردهاند. دنیا هم امروز خیلى فریبنده شده است.
این است که اگر بتوانى اینها را در این جهاد و فداکاریشان تشویق و تقدیر کنى، کار خوبى است. گفتم خیلى خوب. بنده ساعتى در این مجلس صحبت کردم. خدا شاهد است این را که عرض مىکنم نه براى خودنمایى است، بلکه براى این است که آقایان را دلخوش بکنم، که روش تبلیغاتى و حقایق علمیى که ما داریم، بسیار بسیار جلوتر، عمیقتر و مؤثرتر از حقایق علمیى است که دیگران دارند. در این صحبتى که کردم، بعد از مدتى، رئیس دیر به مدیر کل تبلیغات لبنان، که او هم مسیحى است، گفته بود: آن روحانیتى که سیّد موسى ظرف یک ساعت در محیط دیر ما پراکند، بیش از روحانیتى بود که در مدت شش سالْ ما به اینها دادهایم!
امیدوارم که حمل بر خودنمایى نفرمایید. این یک حقیقت است که مربوط به بنده نیست. مربوط به آن دین مطهرى است که مىگوید: اگر زراعت بکنى عبادت و سجود خداست؛ اگر با زنت حسن معامله بکنى عبادت و سجود است؛ اگر در بازار تجارت بکنى عبادت و سجود است؛ آن دینى که مىخواهد همیشه و در همه جا و همه وضعْ؛ انسان به یاد خدا باشد و هیچ چیز را با ذکر خدا و یاد او منافى نمىداند؛ آخر در مقابل این دین، مسیحیها هستند، که اصلا عبادت را جز در کلیسا و جز در شرایطى خاص ممکن نمىدانند. یک کشیش نوظهورى هست به نام «فیلاردو شارمان» که او هم از علماى بزرگ است.
این کشیش آمد و عنوان نمود که: عبادت تنها این نیست که در شب عید کریسمس و ولادت مسیح ع آن خمیر مخصوص را با آن آب مخصوص مخلوط کنید و بخورید؛ عبادت تنها این نیست. گفته است که: «شما حتى اگر سنگى را بردارید و جادهاى را صاف کنید، این عبادت است.» وقتى وى این حرف را زد، کتابهایش تحریم گردید و تا مدتها خوانده نشد. حالا تازه آهسته آهسته دارد رنگ کفر از روى فیلاردو شارمانِ کشیش زدوده مىشود. این در حالى است که هزار و سیصد سال پیش پیغمبر ما صلواتالله علیه به ابوذر مىگوید: حتى در خواب و خوراک قصد قربت کن. دین ما اصلا براى زندگى است.
دین ما در کارخانه، در مدرسه، در بیمارستان، در زمین کشاورزى، در بازار و در همه جا، همراه ماست. این دین است که مىتواند زندگى کند. حتى عبادات ما چنین سمت و سویى دارند. سخنى را نقل مىکنم که متعلق به بنده نیست، بلکه مال شخصى اتریشى به نام «محمد اسد» است که سى چهل سال پیش مسلمان شده و فعلا در شهر طنجه در کشور مغرب ساکن است. او مى گوید: در عبادتهاى اسلامى، از قبیل نماز و حج، سعى شده است تا هر دو جنبهٔ دنیا و آخرت، و جسم و روح، با هم توأم شوند. وى مثلا مىگوید که ممکن بود در مورد نماز به ما بگویند: همینطور تکیه دهید و توجه قلبیتان به خدا باشد. اما نگفتهاند.
به جاى آن، در حالى که قلبت پیش خداست، رکوع مىکنى، سجود مىکنى، تکبیر مىگویى، ذکر مىگویى، یعنى هم بدنت کار مىکند و هم قلب و روحت کار مىکنند. قلبت متوجه خداست، اما، همزمانِ با آن، اعمالى از تو صادر مىشود، تا عادت کنى که حتى در حین عمل خارجى هم متوجه خدا باشى، تا بتوانى در بازار هم که هستى متوجه خدا باشى، تا بتوانى در حین کشاورزى هم متوجه خدا باشى.
مقصود آن است که دین ما دین زندگى است؛ دین ما دین سلامتى و صلح و صفاست. اگر بتوانیم، از نظر شکل و از نظر سازماندهى، وضع خودمان را مرتب کنیم، هزارها هزار امید است. امیدوارم به برکت حقانیت این دین، و صفا و خلوص قلوب این برادران عزیز، که با این روح پاک و مطهر از همه چیزِ این دنیا گذشته اند، بتوانیم این حقیقت را با شکلى منظم و موزون به دنیا عرضه بداریم تا، در ظرف مدتى کوتاه، عقب ماندگى چهارصد پانصد ساله را جبران کنیم.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکات