آیتالله سیدمحمد سجادی، از روحانیون مبارز در نجف بود كه سالها به همراه امام بود. او فضای نجف را دیده و آقا موسی را درك كرده بود. او در گفتوگویش سعی كرد، در میانه آقاموسی و روحانیون مبارز ایرانی جانب یكطرف را نگیرد و فقط فضای آن دوران را تشریح و تفسیر كند. او دلیل كدورتها را فقط به اخبار انتشار یافته در آن دوران منتسب كرد و از بیان آشكار جبههگیریها پرهیز كرد.
تعامل و روابط حوزه نجف با امام موسی صدر چگونه بود؟
درنجف فضایی بسته حاكم بود؛ ولو اینكه با حضور امام در آنجا، فضا شكسته شد. برای تفسیر بیان این مطلب، به خاطرهای اشاره میكنم. در آن سالها، مرحوم دكتر بهشتی(ره) از آلمان به نجف آمد و در مدرسه آیتالله بروجردی سخنرانی كرد و خطاب به حوزه نجف گفت: «شما یك دیواری را در دور خودتان كشیدهاید و از جریانهای بینالمللی خبر ندارید و از محیط پیرامونی خودتان غافل هستید. از این پوسته بیرون بیابید.» این حرف خیلی در آن شرایط تند و تلخ بود.
با ایشان در برابر این ادعا، برخوردی نشد؟
عصبانی و ناراحت شده بودند. هیچگاه این حرفها آنجا مطرح نشده بود. حتی آنقدر فضا بسته بود كه به دنبال این بودند امام را منزوی كنند، به حمدالله نتوانستند. اینچنین فضایی بود. معلوم است كه در این فضا همین كه امام موسی صدر لبنان، تكفیر نشد، جای شكرش باقی است.
آیا اقدامی علیه آقاموسی در نجف انجام شد؟
خیر، اما به هر حال حمایت برخی روشنفكران از او، بر تابیده نمیشد و او را درك نمیكرند.فكر میكنم، برعكس است؛ حوزه نجف با امام موسی روابط حسنهای داشت و از آن طرف، برخی روحانیون مبارز ایرانی حاضر در نجف روی خوشی به او نشان نمیدادند.روحانیون مبارز فقط درباره برخوردهای ایشان در لبنان و در مورد فلسطینیها اختلافاتی داشتند. این مساله هم ناشی از درك نكردن، موقعیت لبنان بود. روحانیون مبارز قائل به وحدت اسلامی بودند، اما آقاموسی این مساله را قبول نداشت؛ چرا كه وحدت اسلامی در لبنان یعنی اضمحلال شیعه. سیاست امام موسی در این مساله، باعث شد كه شیعه در لبنان مجلس داشته باشد. ایشان گفته بود: «اگر ما اینگونه رفتار كنیم، نه مجلسی خواهیم داشت و نه اذانی.» اینها دیدگاه او را درك نمیكردند و به همین دلیل به او حمله میكردند.
در میان روحانیون مبارز در نجف كه شما هم جزوشان بودید، همه اینگونه نسبت به آقا موسی میاندیشند؟
خیر، ما مدافع ایشان بودیم. لبنان رفته بودیم و شرایط آنجا و اقدامات ایشان را دیده بودیم. شما از رفقای حاجآقا مصطفی خمینی بودید.
میگویند ایشان آنچنان با آقا موسی میانهای نداشت. این مساله را قبول دارید؟
خیر. اگر هم مسالهای بود، من نشنیدهام. اما كلا مشرب فكری آقا مصطفی و آقاموسی دوتا بود. به هر حال فرق میان فضای لبنان و فعالیت در آنجا و فضای حوزوی نجف و قم بود. مثلا میان آقای بهشتی كه آلمان رفته بود، با روحانیای كه در قم بود، تفاوت وجود داشت.
چرا روحانیون مبارزی كه متفاوت با فضای سنتی نجف بودند، منتقد آقا موسی بودند؟ مگر آنان نسبت به حوزویان نجف، روشنفكر به حساب نمیآمدند؟
آنان روشنفكر انقلابی بودند. آنان دنیا را ندیده بودند. اما حوزه سنتی نجف، برعكس آنان، همراه با آقا موسی بود. آنان به دلیل موقعیت آقای صدر در لبنان، هوادارش بودند. چرا كه او در آنجا متنفد بود.
پس چرا روحانیهای مبارز در نجف به دلیل موقعیت آقاموسی از او حمایت نمیكردند؟
شاید به این دلیل كه ایشان با مواضع امام و روحانیهای مبارز هماهنگی نداشتند. ایشان بیشتر به دنبال مسائل لبنان و شرایط شیعیان این منطقه بودند. به هر حال آقا موسی، با كشورهای خلیجفارس و شیوخ رفتار حسنهای داشت و به صورت علنی به این ارتباطها اقدام میكرد و این مساله برای مبارزان ناخوشایند. بود در آن فضا، اینگونه رفتارها درك نمیشد و قابل قبول نبود. برخی اخبار هم میرسید و این كدورتها را تشدید میكرد.
در حال حاضر، ثمره افكار و اقدامات امام موسی صدر را چه میدانید؟ و چگونه ارزیابی میكنید؟
آنچه مهم است، این است كه «حزبالله» متولد افكار امام موسی در آن منطقه است. اگر نبود، فكر باز مرحوم امام موسی و زمینهسازی و هویت بخشی او، امروز نمیتوانستیم شاهد حضور «حزبالله» باشیم. او اسلام را دینی مبسوط و همگانی میدانست و برخی نگرشها در حوزه را قبول نداشت. او معتقد به استفاده از زور برای اجرای مسائل شرعی نبود. زرنگی آقا موسی این بود كه در برخی مسائل حساس دینی موضع نمیگرفت. فكر عجیبی داشت و كاملا واقعگرایانه به مسائل مینگریست. نمیگذاشت، دستش را ببوسند.
توران طلیعه٭ :
آقا موسی واقعاً آدم بینظیری بود. ما یك بار دسته جمعی با دكتر چمران به بعلبك میرفتیم؛ یاسر عرفات هم بود. آنها با یك ماشین بودند. ما هم با دكتر چمران و دو تا پاسدار در یك ماشین بودیم. این مردم میریختند این خاك را كه آقا موسی پایش را روی آن گذاشته بود، برای تیمم بر میداشتند. اینجوری به ایشان اعتقاد داشتند و ایشان هم با یك اخلاق بینظیری با مردم برخورد میكردند. یك خانمی بود كه من قرار بود، به خانه آنها بروم و آقایان به جلسهای بروند. بعد آن خانم آمد، دست آقا موسی را ببوسد. شوهرش او را كنار كشید كه نامحرم است.
او گفت: امام كه نامحرم نمیشود. گریه میكرد و اشك میریخت كه مگر این امام نیست، پس چرا شوهرم نگذاشت دستش را ببوسم. البته آقا موسی هم دستشان را كنار میكشیدند. وقتی كسی میخواست دست آقا موسی را ببوسد، دستش را میكشید. یك دورهای دستشان میلرزید از بس فشار آورده بودند. با ما و دكتر خیلی نزدیك بودند؛ مثل برادر بودند.
٭ همسر دكتر ابراهیم یزدی