نوشته زیر بخشهایی از سخنرانى امام موسى صدر است که در تاریخ ۷مهر ۱۳۴۴در مؤسسه دارالتبلیغ اسلامى قم در حضور بزرگانى چون آیات عظام سید کاظم شریعتمدارى، شیخ مرتضى حائرى، سید محمدباقر سلطانى طباطبایى، استاد شهید مرتضى مطهرى، و جمع کثیرى از علما و فضلاى آن روز حوزه علمیه ایراد شده است.
متن سخنرانى نظم و انضباط در تبلیغ
ما هم اگر بخواهیم فرزند این دنیا باشیم، اگر بخواهیم زنده باشیم، اگر بخواهیم فعالیت و تلاشمان به ثمر برسد، و اگر دوستدار خلودیم، باید منظم کار کنیم. بَلبَشو و بى نظمى، جز فنا در این دنیا، نتیجهاى ندارد. زیرا دنیایى است که همه چیزش منظم است. ما هم اگر منظم باشیم، به ثمر مى رسیم.
و اگر بخواهیم به ثمر برسیم و از عمرمان نتیجه بگیریم، باید منظم باشیم. این اصل به ما یاد مى دهد که در همه چیزمان، در زندگىِ داخلیمان، در زندگىِ مالیمان، در وضعِ درس خواندنمان، در وضعِ جوابِ نامه نوشتنهایمان، در معاشرت با دوستانمان، در روش تحصیلى و روحانیمان، در روش تبلیغاتیمان و در هر چیزى که در اداره آن سهیم هستیم، باید منظم باشیم. اگر منظم نباشیم، نابود و بى اثر خواهیم شد دنیاى تشکیلات روزگارى، در صدها سال پیش از این، همه چیز در دنیا به صورت فردى بود.
دولتش دیکتاتورى بود، استبداد بود، فردى بود؛ تجارتش بر اساس معاملات فردى بود؛ یک نفر یک نفر تاجر بودند؛ دخل و خرجش را هر کس خود تنظیم مى کرد؛ همه چیز در دنیا صورت فردى داشت: زراعتش، تجارتش، درس خواندنش، دولتش، سیاستش، روزنامهاش و همه چیز به شکل فردى بود. در آن زمان، اگر ما، یعنى قواى دینى و راهنمایان اخلاقىِ بشر، به صورت فردى فعالیت مى کردیم، تا حدودى معقول و موجّه بود. عیبى نداشت.
براى اینکه ما هم همآهنگ با همه بودیم. یکى در مقابل یکى. آنها تنها بودند، ما هم تنها بودیم. اما امروز همه چیز به صورت دسته جمعى و سازمان یافته درآمده است: دولتها تشکّلها و سازمانها دارند؛ تجارت به صورت شرکتهاى وسیع و محیّر العقول درآمده؛ تبلیغاتْ مؤسساتِ وسیعى دارد؛ مطبوعاتْ مشى واحد اتخاذ کرده اند؛ سیاستمدارانْ احزاب را به وجود آورده اند؛ فلاحت و کشاورزى مکانیزه شده و در قالب شرکتها درآمده است. در این دنیاى سازمانى، اگر ما باز بخواهیم تکرَوى کنیم، به نظر من، نهایتِ سادگى است.
ما اگر امروز عملِ دسته جمعى نداشته باشیم کلاهمان پسِ معرکه است. که هست! براى اینکه همه چیز منظم و تشکیلاتى و سازمانى است. شما جایى نشان دهید که تنها پیش بروند، بى سازمان راه بروند، بى تشکیلات پیش بروند، یا تکروى کنند. نمى توانید پیدا کنید. اینها دو مقدمه عرض بنده بود. مقدمه اول اینکه جهان منظم است، پس نمى شود بى نظم زندگى کرد. مقدمه دوم اینکه جامعه امروز همه چیزش مؤسساتى، سازمانى و تشکیلاتى است و اگر ما بخواهیم بى سازمان و بى تشکیلات فعالیت کنیم موفق نخواهیم شد.
حالا اگر این دو مطلب را پذیرفتید که چه بهتر. اگر هم نپذیرفتید، به پنجاه سال پیش تا حالا مى ماند که همه مان خُرد شدیم، له شدیم، قوایمان تلف شد، هرکس به راه خودش رفت، هر کس با دیگرى تضارب و تزاحم داشت و مشکلات بیشمارى پیش آمد. نتیجه هم این شد که دیگران هزاران فرسنگ از ما پیش افتاده و رفتهاند، اما ما هنوز همین جا هستیم و باز هم مى مانیم. فعالیتهاى تبلیغى مسیحیان دیگران چگونه منظم و سازمان یافتهاند؟
خدا مى داند که وقتى متذکر نوع فعالیت مسیحیان مى شوم، دلم آتش مى گیرد. این مردمى که دینشانْ دینِ رهبانیت است، آنهم رهبانیة ابتدعوها (۲۷: ۵۷) به قول قرآن، ما کتبناها علیهم! (۲۷: ۵۷) رهبانیت تارک دنیا! اینها چطور این قدر منظم شدهاند؟ در مجلهاى بهنام لایف، که یک شمارهاش مخصوص تشکیلات کاتولیکى دنیا بود، خواندم که سازمان کاتولیک هاى دنیا آنقدر منظم است که تمام احزاب دنیا، حتى احزاب سرّى و زیرزمینى روسیه، را پشت سر نهاده است. شما تصور کنید که با حکومت پلیسى که در روسیه است، اگر یک حزب سرّىِ ضدِّ دولتى بخواهد در آنجا فعالیت کند، چه مقدار باید منظم و دقیق باشد. این مجله مى گوید تشکیلات کاتولیکى دنیا از احزاب سرّى دنیا هم منظمتر و مجهزتر است. این مردمِ تارک دنیا چنین تشکیلاتى دارند.
این تشکیلاتِ بسیار مقتدرِ کلیسا، در اداره امورِ مذهبىِ مردم به قدرى دقیق است که اگر در دهى از دهات تنها یک خانواده مسیحى حضور داشته باشد، روز یکشنبه کشیش مخصوصى به آنجا مى رود تا مراسم اقامه نماز را انجام دهد. در لبنان دهى هست که مرکز شیعیان است و «جبع» نام دارد. یا به قول خود لبنانیها «جباع». همان جایى که «جبعى جبعى» مى خوانیم. ده مهمى است. همه ساکنان آن شیعه هستند و منطقه پیرامون آن هم شیعه نشین است. در این ده یک خانواده، تنها یک خانواده مسیحى وجود دارد. نه اینکه بخواهم مبالغه کنم. تنها یک خانواده، شامل پدر و مادر و دو سه تا بچه، مسیحى هستند.
این ده کلیسایى دارد. آقاى کشیش روزهاى یکشنبه مى آید، در کلیسا اقامه نماز مى کند و بازمى گردد. ده دیگرى هست به نام «روم»، که نصف جمعیّتِ آن مسیحى است، و نصف دیگر آن شیعه. البته آن نیمهاى که مسیحى است، جمعیت چندانى ندارد. یعنى سکنه آن چند نفرى بیشتر نیستند. شاید مجموعا به هشتاد نفر نرسند. این ده یک مدرسه دارد. روزهاى یکشنبه کشیشى براى تعلیم امور دینى محصلین به ده روم مى آید، درس خود را مى دهد، و بازمى گردد. یعنى شما در تمام نقاط دنیا، یک مسیحى که کلیسا از او غافل شده باشد و به او نرسد، و روز یکشنبه امکان نماز را برایش فراهم نکند، اصلا نمى یابید! روحانیت از مردم دور شده قسمت دوم، که بسیار عجیب است، مسئله دیرهاست.
یسوعیها را براى شما مثال مى زنم. این یسوعیها اول در اثر کوتاهی هایى که کلیسا طى قرون وسطى نسبت به امور دینى و مذهبى و علمى کرد، شکل گرفتند. «لوتِر» ى آمد، پروتستانها آمدند، و از کاتولیکها منفصل شدند. جوانانى بودند که به نام «یسوعى» متشکل شدند و یک سلسله کارهایى شروع کردند. آمدند و دیدند که روحانیت از مردم دور شده، به صورت اشرافى درآمده، به صنف معینى بدل گشته و از مردم فاصله گرفته است. ایشان براى اینکه با مردم نزدیک شوند، آمدند و مؤسساتى درست کردند که در حقیقت صبغه فرهنگى داشت. دانشگاه تأسیس کردند، مدرسه درست کردند و کشیشهایى تربیت کردند که غیر از کشیش بودن، وکیل عدلیه هم هستند، مهندس، طبیب، معلم، استاد دانشگاه، فیزیکدان و شیمىدان هم هستند و هکذا. تمایز اینها با مردم عادى فقط یک یقه سفید است. و الّا لباسشان عینا لباس عادى است.
کارشان هم اداره امور بیمارستانها، دانشگاهها، مدارس حرفهاى، دارالایتامها و درمانگاههاست. اگر براى شما عرض کنم که روبرت کخ، کاشف میکرب سل، کشیش بوده است، تعجب نکنید. اگر عرض بکنم که بسیارى از کاشفین نظریات جدید کشیش بودهاند، تعجب نکنید. اینها با این اوصاف چکار کردند؟ آمدند و مجارى امور را به دست گرفتند. همان مجارى الامورى که بر اساس اخبار و احادیثِ ما باید به دست «العلماء باللَّه» باشد. این مجارى امور را به دست گرفتند. مهندس، طبیب، وکیل عدلیّه، ریاضى دان، فیزیکدان و... آن وقت خدا مى داند که اینها در مؤسساتشان چه مى کنند. تصور نکنید که صریحا تبلیغ مسیحیت مى کنند. هرگز. بلکه با علم، با اخلاق، و با روش مردمدارى، مردم را جذب مى کنند. ما در آنجا جوانهاى معروفى از شیعه داریم که مسیحى شدهاند.
تصور نکنید که مسیحى نمى شوند. تصور نکنید که مسلمانها از اسلام بیرون نمى روند. خیر. بیرون مى روند، خوب هم بیرون مى روند. اینها در دنیا متجاوز از چند هزار دانشگاه دارند. آقا بشنوید. یک مؤسسه دینى مسیحى چند هزار دانشگاه دارد. چند هزار بیمارستان دارند. چند ده هزار مدرسه و درمانگاه و دارالایتام و مدرسه حرفهاى و مؤسسات مشاورهاى و روضة الاطفال و مهد کودک و سالنهاى ورزشى و سالنهاى سخنرانى و، هزار برابرِ این، مؤسسات اجتماعى دارند... دیدهام شیعه، مسیحی شده تصور مى کنید که حق مطلق، خودبه خود و بدون تلاش، پیش مى رود؟
این حرف درست نیست آقا! بنده عبارتى از پیغمبر اکرمص در روز «بدر» براى آقایان مى خوانم، ببینید از این حرف چه درمى یابید. پیغمبرص در این دعا مى فرماید که: اللهم ان تهلک هذه العصابه فلن تُعبد بعد. یعنى خدایا، اگر این دسته کشته شوند، کسى دیگر عبادتت را به جا نمى آورد. عجب! معلوم مى شود که اگر مردانى، محمدى، فداکارانى و اصحابى براى دین خدا تلاش نکنند، خدا عبادت نخواهد شد! دیگر از عبادت خدا که ما چیزى برحقتر نداریم؟ پس اینکه دل ببندیم که دین ما حق است، مذهب ما حق است و خودبه خود راه خودش را باز مى کند، به نظر بنده درست نیست. خیر. اگر ما تلاش نکنیم، همین دین حق و همین مذهب حق، آنطور که لازم است پیش نمى رود، یا کمتر پیش مى رود.
این آقایان، همین دین را، همین روشهاى ترک دنیایى و غیرطبیعى و ناهماهنگ با ذات انسانیشان را، با تبلیغات، به شدت در اعماق قلبهاى مردم نشاندهاند. آقا منفى بافى هم نباید کرد که بنشینیم بگوییم: «آنها استعمار مى کنند». آنها تبلیغ کرند «ماسینیون»، مستشرق بزرگ فرانسوى را، که روح اسلامى دارد، مى شناسید، و حتما شنیدهاید که در یکى از مجامع پاریس اعلام کرده است که اسلام دینى خدایى است. او کتابى به نام سالنامه دنیاى اسلامى در ۱۹۵۴دارد که به چاپ رسیده است. ماسینیون در این کتاب مى نویسد که طى سال ۱۹۵۴شش میلیون نفر در آفریقاى سیاه مسلمان شدند، اما با تبلیغات مسیحیها و تلاشهایى که به عمل آوردند، یک میلیون نفر از سیاهان نیز مسیحى شدند. به دلیل نبودن تبلیغ و مبلّغ اسلامى، نتیجه این شد که آمدند و آبروى اسلام را بردند.
گفتند ببینید این مسلمانها چقدر عقب افتاده اند! ببینید چقدر در کشورهایشان کودتا رخ مى دهد! ببینید چقدر کثیف ند! ببینید چقدر سطح علمشان پایین است! به واسطه همین دیرهایى که عرض کردم وارد عمل شدند. بچه مریض آفریقایى را وقتى یک مؤسسه سالم مى کند آقا، بى سواد را که باسواد مى کند و بعد هم به دانشگاه مى فرستد، بى پول را که پولدار مى کند، بى تربیت را که تربیت مى کند، مى دانید چه عاطفهاى نسبت به این پدران تربیت کننده در او ایجاد مى شود؟ تبلیغ در دنیاى اهل سنتحالا بیاییم سراغ سنّیها- زُمَلاء و برادران دینى خودمان.
آنها هم تا حدودى منظماند. الآن در آفریقاى سیاه، در لبنان، و در کشورهاى دیگر، مبلغین فراوانى از الاَزهر مى بینیم. مؤسسات دیگرى نیز دارند که با مؤسسات مسیحى مشابه است. مثلا در لبنان مؤسسهاى دارند به نام «المقاصد الخیریّة الاسلامیه». برادران سنىِ ما هم شروع کرده اند. مدرسه هایى کوچک، حتى در روستاهای شیعه نشین! آثار کار آموزشى را هم مى دانید در تمام نقاط دانشگاهشان مرتب و دارالتبلیغشان فعال است. و براى تبلیغ و مدرسه نیرو فرستاده مى شود. اینها یک سلسله دورههاى خاص مى بینند و به مناطق مى روند. اما وضع ماآن داستانِ مسیحیها، این هم داستان برادران دینیمان، سُنّیها؛ آن هم به طور اجمال.
اما ما! ما شیعیانِ مرتضى على! ما مردمى که اسلامِ خدا را با طاهرترین مذهبش معتقد و پیرویم! ما وضعمان چگونه است؟ آقا، شما یک نفر را به من معرفى کنید که عدّه روحانیون را در ایران بداند! شما که افرادتان را نمى شناسید، چطور مى خواهید کار کنید؟ چند تا شیعه در دنیا هست؟ بفرمایید! چند تا روحانى شیعه در دنیاست؟ بفرمایید! چند تا روحانى در ایران است؟ بفرمایید! مقدار تحصیلاتشان چقدر است؟ چند تا مسجد در ایران است؟ صلاحیت روحانیونى که در مناطق کار مى کنند چقدر است؟ ارتباطشان با هم چگونه است؟ ما هم در خواب خوش فرو رفتهایم که «آقا ابدا! شیعیان مرتضى على مگر ممکن است برگردند؟» بله آقا.
بنده دیدهام شیعه مسیحى شده! دیدهام شیعه سنى شده! دیدهام شیعه وهّابى شده! شما ممکن است دیده باشید، ممکن هم هست ندیده باشید! اینجا با دلى خوش نشستهایم، به حقّانیّت خودمان اعتماد داریم، و خیال مى کنیم که مطلب تمام شده است. کجا تمام شد آقا! آخر مگر مى شود بى تبلیغ و بدون سازماندهى پیش رفت؟ اقلا ما همان قسمت مساجدمان را منظم کنیم. تبلیغاتمان را منظم کنیم. در دعوتمان هماهنگى به وجود بیاوریم. آقا، بنده پاى این منبر مى روم یک چیز مى شنوم، پاى آن منبر چیزى دیگر! اصلا متناقض! اصلا نامربوط! این منبرى یک چیز مى گوید، و آن یکى چیزى دیگر! من چطور مى توانم با این تبلیغاتِ متناقض ایمانم را بارور کنم و رشد دهم؟ به هیچ وجه ممکن نیست چنین چیزى تحقق یابد! سه تا منبری بالای منبرما اصلا خواب هستیم! شنیدم که مى گویند امتیازِ روحانیتِ شیعه این است که وابستگى به جایى ندارد، هر قدر بخواهد، مى تواند تکاپو کند.
امیدوارم این حسن ظن بجا باشد. ما آقا وضعمان خیلى عجیب است! مسیحیها را عرض کردم. کاشکى آنان بودند. حقیرترین و بى مایهترین مذاهب دارند فرزندانمان را از دست ما خارج مى کنند. بنده در اصفهان و در شیراز مشاهده کردم که تبلیغات بهاییها شدیدا نظم و وسعت دارد، با هیئتهاى ۹نفرى، سفرهاى تشویقى، و اینجور بازیها. باید در مقابل اینها آماده شد. واقعا سؤال اول این است که ما اصلا چه تعداد روحانى داریم؟ کجاها روحانى داریم و کجاها نداریم؟ وضع دینى مناطق چه جور است؟ دهات چه وضعى دارند؟ حالا نگویید این کار را نجف باید بکند، بالا باید بکند، پایین باید بکند. همهمان مسئولیم. همهمان باید براى چنین هدفى همکارى کنیم.
کار را منظم کنیم! مناطق را تقسیم کنیم. احصاء و آمار دقیقى از دهاتمان، از اوضاع شهرها و مناطقمان، از روحانیونى که در آنجا هستند، از اینکه چقدر پیش یا عقب رفتهاند، تهیه کنیم. ما هنوز این هماهنگى را در یک شهر و حتى در یک مجلس نداریم. سه تا منبرى بالاى منبر مى روند، هر کدام یک جور حرف مى زنند. یکى از این طرف مى رود، دیگرى خلاف آن مى رود. اینها کى باید علاج شود آقا؟ چه وقت؟ حالا، اگر چنین سازماندهی ى به وجود آمد، اگر چنین هماهنگی ى درست شد، اگر چنین روش صحیحى اتخاذ شد، آن وقت کار ما خیلى خوب پیش خواهد رفت.
براى اینکه یک کمى هم در آخر سخنم، با حلواى پسین و ملح اول، به قول نظامى، دهانتان را شیرین کرده باشم، عرض مى کنم که اگر به طور منظم و سازمان یافته کار کنیم، خیلى زودتر و بهتر مى توانیم جلو برویم... اگر بتوانیم، از نظر شکل و از نظر سازماندهى، وضع خودمان را مرتب کنیم، هزارها هزار امید است.