چمران را انساني فوقالعاده عجيب و نجيب ميداند و از ذوق هنری و عواطف او بسيار ميگويد.
این مصطفی چمران از جنس دیگری است، چمران را انسانی فوقالعاده عجیب و نجیب میداند و از ذوق هنری و عواطف او بسیار میگوید. وقتی از «مصطفی» یاد میکند، برق چشمانش شاید حکایت از حفظ همان ارتباط ذهنی گذشته دارد و شاید نگرانیهای «مصطفی» را به یاد میآورد که برخی دستهبندیهای گروهی را با انگیزههای خودمحوری و خودخواهی و جنگ قدرت میدانست و از او یاد میکند که آرزویش دیدن ایرانی آزاد از قید و سلطه بیگانه و رها از استبداد داخلی بود.
دکتر سید صادق طباطبایی که از دوستان بسیار نزدیک شهید چمران بود در گفتوگو با خبرنگار تاریخ ایسنا به مناسبت سالروز شهادت مصطفی چمران بیان کرد: «مصطفی چمران فردی بود که با تلاشها و مبارزات پیگیر و بیامان خود در آرزوی روزی بود که ایران را آزاد از قید و سلطه بیگانه و رها از استبداد داخلی ببیند. در بهمن ۵۷ ایران از این هر دو، آزاد شده بود که چمران نیز با هیأت لبنانی به ایران آمد و خیلی زود با ورود به ایران درگیر مسایل عملی و اجرایی شد.
او در آن مقطع قصد اقامت در ایران را نداشت، چون درگیر مسوولیتهای عظیمی در لبنان خاصه در غیبت امام صدر بود؛ اما مرحوم مهندس بازرگان او را به اقامت در ایران و کمک به دولت و مردم دعوت کرد. دو سه هفته از اقامت او نگذشته بود که بلوای کردستان با مساله خلع سلاح پادگان مهاباد – دقیقا در ۲۶ اسفند ۵۷ - شروع شد و سر و سامان دادن اوضاع کردستان و چند مدت بعد سرپرستی وزارت دفاع بر عهدهٔ او گذاشته شد.» وی افزود: «در فروردین ماه بحران و ماجرای اعتصاب ماهیگیران بندرانزلی شروع شد، دکتر مدنی فرماندهٔ نیروی دریایی و وزیر دفاع وقت از خوزستان به بندرانزلی رفت که ماجرای اشرار ترکمنصحرا رخ داد.
در آنجا ستاد اجرایی خلق ترکمن صحرا در حال شکل گرفتن بود، همزمان با آن در سیستان و بلوچستان و خوزستان جداییطلبانی دست به فعالیت زده بودند، این جریانات چمران را به حوزهٔ عمل چندگانه کشاند.» ضرورت ایجاب میکرد چمران شیوه مسلحانه را انتخاب کند طباطبایی در توضیح علت انتخاب و انجام مشی مبارزات مسلحانه از سوی چمران با در نظر گرفتن ویژگیهای روحی و شخصیتی او که به شدت عاطفی و مهرورز بود گفت: «ضرورت ایجاب میکرد چمران این شیوه را برای دفع اشرار انتخاب کند.
چمران انسانی بسیارعاطفی، عارف و اهل عشق و مهر و محبت و در عین حال ظلم ستیز بود. اتفاقا وجود همین تناقض در درون او یکی از عوامل زیبایی در سیرت و در ضمیر نهانی اوست.» وی بیان کرد: «یکی از انگیزههای غریزی و قوی در چمران زیباییجویی و زیباشناختی نهانی است. گرایش و عشق و محبت به زیباییها؛ وقتی انسان مایل است همه چیز را زیبا ببینید، همین امر حکم میکند که عناصر ضد زیبایی را باید به هر قیمتی دفع کرد. بنابراین مبارزه مسلحانه وسیله و شیوهای برای دفع آن میشود و این درحالی است که این وسیله و تاکتیک در ذهن و اندیشه چمران، نقشی مطلق و لایتغیرندارد.
این امر بدان معناست که اگر ظالم با اشکال مختلف به زشتی روی آورد، همراه با ظلم و ستم رفتار کرد و دست به کشتارمردم زد، کار او، همان ضدیت و نبرد با زیباییهاست لذا باید برمبنای همان اصل غریزی زیباپسندی و زیباشناختی، با اتخاذ شیوهای مناسب و مقتضی با او مبارزه کرد.» انتخاب مبارزه مسلحانه توسط چمران یک تاکتیک مصلحتاندیشانه بود وی افزود: «از همان دیدگاه زیباشناسی و گرایش به کمال و زیبایی است که انتخاب این وسیله به ظاهر متناقض با ابعاد وجودی او، قابل فهم و قابل توجیه میشود. همین کار را چمران در کردستان و دیگر نقاط بحران خیز کشور، در مقابل اشرار کرد. وقتی مردم پاوه، مهاباد و سنندج و سپس خوزستان در مقابل یورش وحشیانه و قتل و غارت خونبار اشرار قرار گرفتند، چمران به کردستان و خوزستان رفت و مقابل آنها ایستاد. در جبهه جنگ علیه صدام نیز بر همین اساس وارد حیطه عمل شد و مشی جنگهای نامنظم و مردمی را برگزید.»
طباطبایی به ایسنا گفت: «انتخاب مبارزهٔ مسلحانه توسط چمران نه به عنوان استراتژی لایتغیر بلکه به عنوان یک تاکتیک مصلحتاندیشانه بود. چمران در لبنان مشی مبارزات مسلحانه را درپیش گرفت اما برای سقوط رژیم شاه در ایران با آن روش موافق نبود چرا که مبارزهٔ مسلحانه توسط یک جریان و گروه زیرزمینی در ایران آنروز گر چه برای شکستن دیواره رعب تا حدی موثر بود ولی سرانجام مطلوب را وعده نمیداد زیرا ترور، تاثیری غیرانسانی و توجیه ناپذیر دارد.» وی بیان کرد: «توجیه مبارزه مسلحانه در لبنان، آن بود که با دشمن رودررو مواجه بودند اما برای مواجهه و مبارزه با عوامل رژیم ایران، دشمن رو در رو نبود و این کار به خدعه بیشتر شباهت داشت که در اسلام ممدوح نیست.
چمران با توجه به شرایط و اقتضای اوضاع لبنان، خصوصا در برابر عوامل و ارتش صهیونیسم، این روش را به عنوان ضرورت در پیش گرفت. هم با عوامل داخلی و لبنانی اسراییل رو در رو میجنگید و هم با ارتش صهیونیستی. شرایطی بود که اقتضاء میکرد تا چمران به عنوان مردی دانشمند و عارف و عاشق مهر و محبت دست به اسلحه ببرد.» طباطبایی با اشاره به وضعیت لبنان در مقطع ورود امام موسی صدر و به ویژه مشکلات شیعیان لبنان اظهار کرد: «در لبنان حدود ۱۶ یا ۱۷ گروه و فرقه مذهبی وجود داشت و مجموعه دولت و حکومت لبنان بین این فرقهها تقسیم شده بود. این گروهها برای انجام خواستههایشان تماما یک شاخه و میلیشیای نظامی در تشکیلات خودشان داشتند؛ اما همیشه در مورد تشکیل این شاخه برای شیعیان ممانعت ایجاد میکردند و نمیخواستند شیعیان به عنوان اقلیتی مهجور و فقیر چنین میلیشیایی داشته باشند.
در حالی که حتی عدهای عقیده داشتند که اگر آمار درستی گرفته شود مشخص میشود که تعداد مسلمانان کمتر از مسیحیها نیست اما نمیگذارند چنین سرشماری صورت گیرد. علت مخالفتشان هم با شیعیان به خاطر سوابق و افتخارات شیعیان در دوران اعتلای جبل عامل و مبارزات علمای آنزمان بود. نمیگذاشتند شیعه رشد کند.» وی ادامه داد: «تمام فرقههای لبنان، پارلمانی داشتند که کارهای حقوقی و اصطلاحا امور «حسبیهشان» را برای آنها سر و سامان میداد و توسط نمایندگانشان به مجلس برده میشد و به این شکل خواستههایشان تامین میشد. شیعیان چنین مجلسی را نداشتند.
آقای صدر سال ۱۳۳۸ به لبنان رفت و اولین چیزی که احساس کرد، جایگاه اجتماعی بسیار پایین شیعیان بود. شیعیان عمدتا از فقر و استضعاف و استثمار فکری و استعمار فرهنگی رنج میبردند و تمام راههای ارتقای اجتماعی هم به رویشان بسته شده بود، اگر شیعهٔ تحصیلکردهای میتوانست مدارج عالی تحصیلی را طی کند حداکثر میتوانست جیرهخوار مارونیهای مسیحی شود و امکان ورود به ردهها و مقامات بالا برایش میسر نبود.»
امام موسی صدر، ارتقای جایگاه شیعه را هدف خود قرار داد طباطبایی با بیان اینکه امام موسی صدر، ارتقای جایگاه شیعه را هدف خود قرار داد و تاسیس مجلس قانونگذاری شیعیان را دنبال کرد و بدان تحقق بخشید، تصریح کرد: «وقتی جنگهای داخلی لنبان در اوایل دههٔ ۷۰ میلادی آغاز شد، ضرورت وجود یک میلیشیای نظامی برای شیعیان به خوبی حس میشد و آقای صدر با هدف حفظ وحدت لبنان، کمک به ارتش و دفاع از خاک و مردم لبنان در برابر تهاجمات نظامی اسراییل تصمیم به تاسیس آن میگیرد و تاکید میکند که اهداف فرقهگرایانه در این خواسته ایشان نقشی ندارد و فقط به خاطر ارتقای جایگاه معقول و قانونی شیعیان و خصوصا برای دفاع از منطقه مسکونی آنان که عمدتا جنوب لبنان بود، این اقدام را انجام میدهد؛ آن هم در حالی که ارتش لبنان ضعیف است و نمیتواند در جنوب لبنان- که شمال اسراییل است- از تجاوزات اسراییل جلوگیری و از مردم دفاع کند؛ لذا این مهم بر عهده خود مردم است که با نیروی مردمی و مسلح خود به این امر اقدام کنند و از این رو باید این میلیشیای نظامی تشکیل و تقویت شود.»
وی گفت: «ضرورت تاسیس میلیشیای نظامی شیعیان باعث شد یک سازمان نظامی به نام «امل» (مخفف افواج مقاومت لبنان) به وجود آید و دکتر چمران، سرپرستی، مدیریت و هدایت و فرماندهی آن را برعهده گیرد. در جنگهای داخلی لبنان و در مقابل مارونیها و فالانژها که هدفشان تجزیه لبنان و قلع و قمع فلسطینیها بود، بچههای امل به شدت مبارزه کردند که کشتار وسیعی هم از آنان شد.» اگر چمران و برخی مبارزان دیگر در ایران میماندند قطعا بازداشت میشدند وی گفت: «سال ۳۹-۳۸ شرایط سیاسی در داخل ایران عوض شده بود همه در معرض خطر قرار گرفته بودند و اگر چمران و بعضی دیگر از مبارزان در ایران میماندند قطعا بازداشت میشدند و معلوم نبود چه بر سرشان میخواهد بیاید. ۲۰-۱۵ سال به زندان میافتادند.
رفتن آنها از ایران هم در جهت ادامهٔ مبارزه در فضای آزادانه در خارج از کشور بود.» طباطبایی افزود: «نزدیکی به ایران یکی از انگیزههایی بود که به خاطر آن ما اصرار داشتیم دکتر چمران در لبنان مستقر شود تا بتوانیم از ایران گروهها را به آنجا بفرستیم که آموزشهای فشردهٔ شیوه مبارزات شهری را ببینند. اردوگاههایی که در ارتفاعات بعلبک بود برای همین منظوراستفاده میشد.» طباطبایی در پاسخ به این سوال که چرا چمران به ایران نیامد تا در داخل کشور علیه رژیم شاه مبارزه کند؟
گفت: «ما هم برای ورود چمران به ایران موافقت نمیکردیم چون در معرض خطر جانی بود.» همکاری چمران و امام موسی صدر وی در بیان خاطراتش از چگونگی ورود چمران به لبنان و همکاری با امام موسی صدر گفت: «پس از تاسیس انستیتو تکنولوژی جبل عامل در لبنان توسط آقای صدر، ایشان در سفری که به الجزایر برای شرکت در کنگرهای داشت در بازگشت به آلمان آمد. چند نفر از دوستان از پاریس به دیدن او آمدند. قطبزاده، حسن حبیبی و…؛ آقای صدر ضمن تشریح کارهایی که در آن مدت انجام شده بود گفتند ما چنین موسسهای را هم تاسیس کردیم و الان توسط یک نفر اداره میشود. هدف ما این است که افراد مومن، آشنا به اصول، عقاید و در عین حال بهرهمند از دانش روز تربیت کنیم. من این مدرسه را تاسیس کردم اما در اداره آن باید شماها کمک کنید. کسی را معرفی کنید که از پس این کار برآید.
پرسیدیم چه مشخصهای باید داشته باشد آقای صدر گفت مقدسمآب نباشد. با رژیم شاه سازش نداشته باشد. حداکثر بهرهمندی و بهرهوری را از دانش روز داشته باشد. از سواد ایدئولوژیک و مذهبی بالایی برخوردار باشد. فردی صبور، مردمی و خاکی که از مبارزه و سختیها نهراسد و از این کار لذت ببرد «. در این حین هر سه نفر ما همزمان گفتیم فقط مصطفی چمران به درد شما میخورد و بس!» طباطبایی افزود: «تا آن لحظه من هنوز چمران را ندیده بودم اما از طریق انجمنهای اسلامی با او آشنا شده بودم. صادق قطبزاده و دکتر حبیبی، چمران را از ایران و از دوران مبارزات در نهضت مقاومت ملی میشناختند. قرار شد من او را کتبا برای این کار دعوت کنم و دکتر یزدی در آمریکا هم با او صحبت کند. بهار ۴۸ برای او نامه نوشتم. موضوع را با او مطرح کردم و گفتم این کار از شما برمیآید ضمن اینکه نزدیک ایران هستی و پایگاهی هم نزدیک ایران برای مبارزه خواهیم داشت. با توجه به شهرت و میزان تاثیرگذاری آقای صدر، چمران ایشان را میشناخت و با شخصیت و تفکر امام صدر آشنا بود لذا در جواب من نوشت من ۲ ماه دیگر در تعطیلات تابستان به اروپا میآیم؛ بعد هم به لبنان میروم ۲ تا ۳هفته آنجا را میبینم.
سپس به آمریکا برمی گردم. اگر تصمیم گرفتم؛ برنامههایم را تنظیم میکنم و سر و سامان میدهم تا به لبنان بروم.» وی ادامه داد: «چمران به همراه ۴ فرزند و همسرش ژوئن ۱۹۶۹ – تیرماه سال ۴۸ - به آلمان آمد. چند روزی در منزل ما بودند. صمیمت و دلدادگی میان اعضای این خانواده فوقالعاده بالا بود. چمران با خانوادهاش به قصد گردشی دور اروپا از من جدا شدند و بعد از حدود دو هفته که به پاریس رسید، دوستان از پاریس تماس گرفتند و خواستند من هم به آنجا بروم و در یک تصمیم جمعی برنامه چمران را تنظیم کنیم و از کارها و اهداف کوتاه و بلند خود به یک جمعبندی برسیم. به پاریس رفتم، با دوستان برنامهای تنظیم کردیم و با چمران و خانوادهاش به اتفاق به آلمان برگشتیم. دو سه روزی چمران آنجا بود و سپس با خانوادهاش با یک اتومبیل فولکس واگن استیشن، راهی لبنان شد.»
طباطبایی ادامه داد: «حدود دو و نیم ماه بعد از آنکه چمران به لبنان رفته بود، صادق قطبزاده به من خبر داد که به داد چمران برس؛ دارد میبـُـرَد و ظاهرا در این مدت تا به حال ۲ بار هم بیشتر آقای صدر را ندیده است و اضافه کرد به نظر میرسد شیطنتهایی صورت گرفته تا بین او و امام صدر فاصله ایجاد کنند. به سرعت به لبنان و منزل آقای صدر در مجلس رفتم. چمران از قبل خبردار بود که به لبنان آمدهام و او هم از صور به بیروت برای دیدنم آمد.»
طباطبایی گفت: «ساختمان مجلس اعلای شیعیان در لبنان، ۵ طبقه بود و ۳ طبقهاش متناسب با اقتضائات و شرایط لبنان و سلیقهٔ آقای صدر خیلی مجلل و فاخر آراسته شده بود. چمران این فضا را دو سه بار دیده بود. اما در طبقات ۴ و ۵ که زندگی خصوصی آقای صدر بود بسیار ساده بود. در دوطبقه فوقانی این آپارتمان، در یک مجموعه ۶۰۰ متری فقط ۲ قالی ماشینی در آن بود و بقیه زیلو و حصیر.» وی افزود: «از طرفی دیگر شخصی که موسسه تکنولوژیک را اداره میکرد جوانی بود که نه تنها تمایلی به امام موسی صدر نداشت بلکه به شدت هم علیه ایشان حرف میزد و فتنه انگیزی میکرد؛ او وقتی فهمید با آمدن چمران باید از آنجا برود لذا به حیل مختلف مانع میشد که چمران، آقای صدر را ببیند. آن جوان دوست نزدیک جلالالدین فارسی بود.»
وی افزود: «شب، مصطفی به دیدن من به بیروت آمد. در لابی مجلس بودیم؛ گفتم برویم بالا؛ گفت آنجا خانه و حریم خصوصی آقای صدر است و درست نیست که من آنجا بیایم؛ گفتم جای تو آنجاست، با اصرار او را به خانه بردم. وقتی وارد شد و یکباره با آن فضای ساده و مردمی روبهرو شد، تغییری محسوس در قیافهاش دیدم. کمی منتظر شدیم تا آقای صدر آمد. ابتدا ایشان از چمران گله کرد که نزدیک دو ماه است که اینجا هستید و من فقط ۲ بار شما را دیدهام. چمران گفت شایسته است من از شما گله داشته باشم چرا که به هر صورت من به اینجا آمدهام و مهمان شما بودم. دایی جان گفت» میپذیرم «. اینقدر این» میپذیرم «صمیمی ادا شد که به یکباره مصطفی دگرگون شد.
آن شب هم ما مصطفی را آنجا نگه داشتیم و بعد از ۲ روز با هم به شهر صور رفتیم. از همان دیدار شبانه، چمران و آقای صدربه هم بسیار نزدیک شدند.» وی افزود: «وقتی به موسسه امام صدر رسیدیم، چمران ماشینش را پارک کرد و با هم به ایوانی که بچهها در آنجا مشغول بازی بودند رفتیم. جمال، پسر چمران ۴ سال داشت. به طرف پدر دوید و او هم پسرش را محکم در آغوش گرفت و عجیب میبوسید اما یکباره بچه را زمین گذاشت و شدیدا رنگش عوض شد. روی برگرداند و به سرعت از پلهها بالا رفت. من متحیر شدم. جمال هم از برخورد پدرش ناراحت شد و بغض کرده بود. جمال را نوازش کردم تا آرام شد. به سراغ چمران رفتم. در اتاق کارش بود. اتاقی که درش را از لنگه درآورده بود تا اصلا در نداشته باشد و میز کار را روبروی در ورودی گذاشته بود تا هر کسی که میآید چمران را راحت ببیند. دیدم روی کاناپه نشسته و بلند بلند گریه میکند.
کمی مکث کردم تا آرام شد. وقتی پرسیدم چه شده با ناراحتی گفت: چگونه خود را ببخشم این چه کاری بود که من کردم. این چه خودخواهی است؟ من چیزی را دیدم که خدا کند به عمرت نبینی. گفت» آن لحظه که جمال در بغل من بود، چشم باز کردم بلال را که یتیم ۵-۴ سالهای بود (که پدر و مادرش در لبنان کشته شده بودند) دیدم که با حسرت به بچه من نگاه میکند که در بغل پدر است. حسرت خوردن آن بچه مرا ذوب کرد «؛ از این ماجراها و ظرافتها که نشان از لطافت روح چمران داشت، از او بسیار دیدهایم.» چمران در مدرسه لبنان تحول عمیقی ایجاد کرد وی تاکید کرد: «چمران در مدرسه تحول عمیقی ایجاد کرد و بسیار روی شاگردانش تاثیر گذاشته بود. آنها چنان به چمران دلبسته بودند و با وجود اینکه زبان عربی چمران پر از غلط بود، بچهها هم زبان عربی را مثل چمران به کار میبردند. لهجهٔ او را داشتند.
جملاتی را که او میساخت استفاده میکردند و این چیزی بود که چند عرب زبان به ما گفتند. بچهها از دستور زبان عربی مصطفی چمران استفاده میکردند.» خواهرزادهٔ امام موسی صدر ضمن تاکید بر میزان علاقه و دلبستگی چمران به خانوادهاش گفت: «چمران قرار بود دو هفته در لبنان بماند اما از وقتی که آمد حتی ۱۰ دقیقه هم به رفتن به آمریکا فکر نکرد. با اقامت چمران و خانمش در لبنان فرزندان آنها هم با بچههای مدرسه همراه و هم بازی بودند. همسر چمران پس از مدتی عنوان کرد که برای رشد و تربیت چهار بچهشان به آمریکا برگردند که چمران به او گفته بود فرض کن من این ۴ بچهام را به آنجا ببرم، این ۴۰۰ بچه دیگرم را چه کنم. آنها را که نمیتوانم آنجا ببرم. اما این ۴ تا بچه را میتوانم اینجا نگهدارم. خانمش میگوید من نمیتوانم بمانم که چمران با تمام علاقه و دلدادگی که به آنها داشت، به همسرش میگوید اگر نمیتوانی بچهها را بردار و برو و او هم همین کار را کرد.» وی همچنین با یادآوری شمهای از خاطراتش از چمران افزود: «روزی در موسسه او در شهر صور برای صرف نهار، دور هم نشسته بودیم که یکباره دیدیم حال مصطفی دگرگون شد.
من با روحیات او خیلی آشنا بودم و رابطه تلهپاتی عمیقی با هم برقرار کرده بودیم. یکباره مصطفی بیاختیار گفت «جمال را بگیرید». بعد از دقایقی به خودش آمد و به من نگاهی کرد و از بقیه عذرخواهی کرد. ۴ ساعت بعد خانمش از آمریکا زنگ زد و گفت که ۴ ساعت پیش جمال بچه ۶ سالهشان به استخر افتاده و غرق شده. نتوانسته بودند او را نجات دهند. مصطفی با آن عشق و عاطفه فقط به دلیل تعهدی که داشت اصلا به آمریکا برنگشت حتی عنوان نکرد که آنها از آمریکا به اروپا بروند تا خانوادهاش را در آنجا ببیند.»
طباطبایی اضافه کرد: «پس از پیروزی انقلاب، چمران با هیات لبنانی به ایران آمد و آقای بازرگان او را به ماندن دعوت کرد. خیلی از شاگردان لبنانیاش هم در زمان دفاع مقدس به ایران آمدند و با او در ستاد جنگهای نامنظم کار کردند و چند نفرشان هم در جنگ شهید شدند.»» چمران هم رفت! «طباطبایی با اشاره به خاطراتش از روز شهادت چمران گفت: «آن مقطع من برای انجام ماموریتی به خارج از کشور رفته بودم. روزی از آمریکا از شهر برکلی مسعود رحمتی- یکی از دوستان انجمن اسلامی- به من زنگ زد و پرسید که آیا خبر شهادت مصطفی درست است یا نه. گفتم یک ساعت دیگر زنگ میزنم پرس و جو کردم؛ خبر درست بود.» وی با اشاره به آخرین دیدار چمران با امام (ره) بیان کرد: «حاج احمدآقا و برادرم، مرتضی، تعریف میکردند که برای دیدن امام رفتیم.
دیدیم چمران دو زانو مقابل امام (ره) نشسته است و امام و او دستشان در دست هم است. ما هم در حیاط منتظر ایستادیم و آنها را نگاه میکردیم. ۱۰ دقیقهای صحبت کردند و بعد هم امام (ره) با او معانقه کردند (که امام زیاد از این کارها نمیکرد). وقتی چمران رفت به دیدن امام رفتیم. امام (ره) با حالت خاصی گفتند» چمران هم رفت! «چمران پس از ملاقات با امام بلافاصله به جبهه رفته بود تا برای فرماندهی ستاد جنگهای نامنظم، جانشینی برای خود تعیین کند.» ذوق هنری چمران در اوج بود طباطبایی افزود: «چمران انسان فوقالعاده عجیب و نجیبی بود. ذوق هنری او در اوج بود. او نقاش و عکاس چیرهدستی بود. اغلب دوربین عکاسیاش همراه با لنزهای مختلف روی دوشش بود که امروز هم آثار هنری و ادبی زیادی از او باقی مانده است.»
چمران منشا خیلی از درگیریها را جنگ قدرت، نفاق و ریا میدانست وی تاکید کرد: «چمران منشا خیلی از درگیریها و اختلافات آن زمان را قدرتطلبی، جنگ قدرت، نفاق و ریا میدانست و در آن مقطع نسبت به تشکیل دستجات مختلف حساس بود. بعدها با توجه به ربوده شدن آقای صدر وقتی زمزمههای ارتباط با لیبی بلند شد، صریحا نوشت آیا انقلاب از مسیر خود برگشته است؟ آیا ارزشهای انقلاب عوض شده است؟ آیا مشی مبارزه با جور و ظلمستیزی انقلاب بیارزش شده است؟ چمران ضرورتهایی را که توجیهکننده ریا بود، نمیپذیرفت.» چمران عارفی عملی بود چمران برخی دستهبندیهای گروهی در اوایل انقلاب را صادقانه نمیدانست طباطبایی گفت: «چمران عارفی عملی بود که صادقانه و خالص و پاک رفتارمیکرد، معتقدم اساسا دروغ در ذهنش نمیتوانست شکل بگیرد و ناتوان بود که واقعیتی را در ذهنش جعل کند و بعد بخواهد آن را در قالب لغت بیان کند.
به مسیری که در پیش داشت معتقد بود و میگفت هر کسی با این مسیر سازگاری دارد او را همراهی میکند. او برخی دستهبندیهای گروهی را در اوائل انقلاب صادقانه نمیدانست و انگیزههای خودمحوری و خودخواهی و جنگ قدرت را در آنها میدید.» این مصطفی چمران ما از جنس دیگری است وی با اشاره به نوشتهها و نامههای چمران ادامه داد: «چمران درچند تا از دستنوشتههایش برای من میآورد که» من هر روز آرزوی شهادت میکنم و خود را به وادی مرگ میاندازم، نمیدانم چه تقدیری است که مرگ از من گریزان است و فرار میکند، نمیدانم چرا؟ «.»
چمران گفت: «چمران مردی عارف بود که در عرفان نظری دستی بر آتش داشت و در عرفان عملی در اوج بود، گاهی او را میبینیم که خطاب به اندامها و اعضای بدنش سخن میگوید، از لحاظ جثه، قوی و تنومند بود، اندام ورزیدهای داشت، در مقاطعی شب و روز بیش از ۲۰ دقیقه نمیخوابید. یکبار که مدتی را اینگونه گذرانده بود، به یکباره متوجه میشود که اعضای بدنش، اندامش، پاهایش، تمام سلولهای دستانش نیاز به استراحت دارند و فرسوده میشوند، آنجاست که خطاب به سلولهای بدنش نامه مینویسد که من خیلی بیش از توانتان از شما کار میکشم؛ مدیون شما هستم. همین نکات است که باید گفت این اسطوره مهر و عظمت و پاکی و خلوص و جهاد؛ این مصطفی چمران ما از جنس دیگری است.»