عباس سلیمی نمین، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران
در دوران حاضر یکی از مهمترین کاستیها و کمبودهای ما در عرصه تولید فکر، داشتن شخصیتهایی است که بتوانند تولید فکر را پاس بدارند. در تراز انقلاب اسلامی ما به ندرت شخصیتهایی داریم که در این زمینه ما را اقناع و راضی کنند.
چه بسیار روحانیونی از ابتدای انقلاب داشته و اکنون نیز داریم که نمیتوانند برادران و هموطنان اهل سنت را تحمل کنند. چنین شخصیتهایی در افق انقلاب اسلامی قرار نگرفته و نمیتوانند اندیشه اسلامی را ترویج کنند در جهانی که اسلام با این دشمنیها مواجه است، حتی اهل سنت هم در نگاه این اشخاص قرار ندارند. در مقابل، شخصیتهایی مانند امام موسی صدر بسیار اندک داریم که بتوانند نظام فکری و معرفتی دیگران را تحمل کنند.
در اینجا 2 نوع نگاه و دیدگاه مطرح میشود: در جهان معاصر جریانات مختلفی داریم که مدعی تعالی بشر هستند و برای آن دستورالعملهایی صادر کردهاند. برخی وظیفه خود را در تقابل و برخورد با این جریانها میدانند. این دیدگاه نوع اول است.
دیدگاه بعدی این است که ما باید دستورالعملها و نسخههای جریانهای نوع اول را که از سر انساندوستی است نه از سر خیانت به بشریت، تحمل کنیم و آن را نیز بر حق بدانیم، چرا که تعالی نوع بشر از این راه میگذرد که قدرت انتخاب برای همه انسانها وجود داشته باشد. حال در چه زمانی آزادی انتخاب وجود خواهد داشت؟ این که بتوان به همه راهحلهایی را که برای تعالی بشر از سوی نحلههای مختلف فکری ارائه میشود، دسترسی داشت. مشی امام خمینی (ره) در قبل و پس از انقلاب به این صورت بود که برداشتهای خودش در زمینه حوزه فکر را حتی به نزدیک ترین شاگردانش خودش نیز منتقل نمیکرد، تا قدرت انتخاب را از آنها نگیرد.
تفاوت راه و روش امام خمینی و شخصیتهایی چون امام موسی صدر که در واقع دست نیاز به سوی همه کسانی که دغدغه بشریت و انسانیت را دارند و با تمامی نحلههای فکری در این راستا تعامل میکنند، با کسانی که تنها هدف آنها نزاعهای ایجاد نزاعهای فردی است، در همین ایجاد امکان برای انتخاب خلاصه میشود.
ما با اهل سنت هم در مبانی فقهی و هم در نحوه مواجهه با مسائل جاری اختلاف دیدگاه داریم، اما روش اندیشمندانی مانند امام موسی صدر به گونهای است که روش فکری آنها را محل نزاع قرار نمیدهد، بلکه نیاز به آنها را تجلی می بخشد. رفتار و کنش امام موسی صدر در تعامل با «دیگری» بهگونه ای است که به آنها این تفکر را القا میکند که برای تعالی نوع بشر به روش فکری و معرفتی شما هم نیازمندیم. به عبارتی در تفکر امام موسی صدر این احساس نیاز یک رابطهای دوسویه است. این اتفاق زمانی رخ میدهد که امام موسی صدر شاید در باطن خود نسخه و دستورالعمل «دیگری» برای تعالی بشر را قبول ندارد و یا آن را برای برونرفت بشریت از مشکلاتش کارآمد نمیداند.
متاسفانه در وضعیت کنونی ما در عرصه پذیرش تفکرات و نظامهای فکری «دیگری» دچار تنگنظری شدهایم که اگر برای آن راهحلی پیدا نکنیم طبیعتا تقابلهای بیشتری در عرصه داخلی شکل میگیرد که در حال حاضر تا حدی شکل گرفته است. این مساله نیاز ما به تفکر امام موسی صدر را بیش از پیش آشکار میکند. تولید اندیشه، هم بلند نظری و هم سعهصدر زیاد میخواهد، اما متاسفانه بسیاری از کسانی که ما امروز در عرصه فکر و اندیشه میشناسیم فاقد چنین ویژگی مهمی هستند.
چند سال پیش کتاب «خاطرات آخرین نماینده موساد در تهران» با نام «شیطان بزرگ و شیطان کوچک» را مطالعه کرده و برای خانواده محترم امام موسی صدر نیز فرستادم. این کتاب در آمریکا منتشر و در همان جا نیز به فارسی ترجمه شده که متاسفانه ترجمه فارسی آن در داخل کشور منتشر نشده است. در این کتاب نکات بسیار مهمی مطرح شده است. به عنوان مثال در این کتاب درج شده که شاه از طریق ساواک از این نماینده موساد در مورد سرنوشت امام موسی صدر سوال میکند، اما وی در پاسخ سکوت میکند. این سکوت به نظر من معنادار است. کتاب از این جهت حائز اهمیت است که نشان میدهد دشمنان اسلام همه شخصیتهای برجسته و درخشان را رصد و در مورد آنان مطالعه و تحقیق میکنند و تلاش دارند که آنان را حذف و ترور فیزیکی کنند و ما نباید از این روند غافل شویم.
امیدوارم با تلاشی که تاکنون در حد مقتضیات صورت گرفته و با فزونی یافتن این تلاشها در آینده، ما بتوانیم شخصیت امام موسی صدر را مجددا به عنوان یک نیاز اساسی به جهان اسلام برگردانیم و اگر هم نتوانستیم، لااقل بلند نظری این شخصیت ها را تبیین کنیم، بطوری که حتی در غیابشان بتوانند راهگشای مشکلات جهان اسلام و فهم دشمنان جهان اسلام قرار بگیرند. امیدوارم این توفیق برای ما حاصل شود که بتوانیم راه ایشان را ادامه دهیم.