تأملى در زندگى و زمانه امام موسى صدر حکایت از رمز و رازهاى فراوانى دارد چنان که سرنوشت نامعلوم او نیز چنین است.
دکتر محمد مهدى مظاهرى / استاد دانشگاه
تأملى در زندگى و زمانه امام موسى صدر حکایت از رمز و رازهاى فراوانى دارد چنان که سرنوشت نامعلوم او نیز چنین است. تولد و نشو و نما در خانواده اى روحانى و در عین حال عجین به مبارزه چنان که پدر ایشان آیت الله سیدصدرالدین صدر جانشین آیت الله شیخ عبدالکریم حائرى مؤسس حوزه علمیه قم و از مراجع زمان خویش است و جد پدرى ایشان آیت الله سیداسماعیل صدر جانشین مرحوم آیت الله میرزا حسن شیرازى مرجع مطلق زمان خویش و رافع فتنه عظیم تنباکو به عنوان سندى استعمارى در عهد ناصرى است. در عین حال نیاى مادرى ایشان حاج آقا حسین قمى جانشین آیت الله سیدابوالحسن اصفهانى و رهبر قیام مشهد علیه رضاخان. بدین شیوه این شخصیت عظیم به لحاظ خانواده و نسب در خانواده اى استعمارگریز و استبدادستیز پرورش یافت.
ورود موفق او در علوم مختلف فقه، اصول، تفسیر و فلسفه که حاصل تلمذ در محضر بزرگانى چون امام خمینى (ره) محقق داماد، حجت، حکیم، خویى و... است اگرچه در نگاه اول او را از اقران خود ممتاز نمى سازد اما اندکى تدقیق در چگونگى تلاش امام صدر براى جمع میان این علوم از یکسو، پیوند زدن میان آنها و مسائل روز از دیگر سو و بالاخره خروج از عالم ذهنى علمى و ورود در عالم عین و عمل بى گمان وجه فارق و نقطه ارجحیت او بر اقران خود است. چه آنکه به نظر مى رسد در سایه شاگردى در مکاتب استادان فوق الذکر صدر در کمال موفقیت و در قالب مصلحى جامعه اندیش موفق شد مرحله جمع کتب را با مرحله رفع حجب پیوند دهد و پس از این توفیق سفر من الحق الى الخلق را تجربه کند.
نکته قابل تأمل دیگر در زندگى امام صدر وجود پاره اى اشتراکات و به بیانى سرنوشتى نسبتاً مشترک میان ایشان و شهید مظلوم آیت الله بهشتى است. چنان که شهید بهشتى از دوستان اصلى و هم بحث شهید صدر بوده و جالب آنکه هر دو به دستور بزرگان حوزه یکى رهسپار هامبورگ و دیگرى عزم لبنان مى نمایند و هر دو سوداى نشر اسلام و دغدغه آن را در سراسر عمر در سر مى پرورانند و طرفه آنکه هر دو به تحصیلات حوزوى بسنده نکرده و تحصیلات آکادمیک را نیز پیگیرى مى نمایند و بالاخره در حرکت اصلاح گرایانه خویش سطح خاصى را در امر تعلیم و تربیت ملحوظ نظر نداشته حتى از اداره مدرسه هایى در قم آغاز مى نمایند و بالاخره آنکه هر دو به شخصیت هایى کاملاً اثرگذار در امر رهبرى حرکت هاى آگاهى بخش دو ملت ایران و لبنان تبدیل گردیدند.
دیگر نکته قابل تأمل در شخصیت امام صدر عطف توجه به این مهم است که آن بزرگوار در زمره «مردان بحران» قابل بازشناسى و شخصیت ایشان در پناه این مقوله قابل بازخوانى است. چنان که در اواخر سال ۱۳۳۸ و به توصیه حضرات آیات بروجردى، حکیم و شیخ مرتضى آل یاسین و همچنین وصیت آیت الله مرحوم عبدالحسین شرف الدین رهبر شیعیان لبنان سرزمین مادرى خود را ترک گفته و به سرزمین آبا و اجدادى خود که در شرایط معهود یکى از عمدهترین کانون هاى بحران در جهان اسلام محسوب مى شد عزم رحیل نمود.
و بالاخره نکته پایانى و در عین حال مهم در این باب واکاوى عمق تأثیرگذارى امام صدر بر اوضاع سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى لبنان از یک سو و میزان موفقیت او در آسیب شناسى موفق، بازخوانى در خور تحسین و بالاخره به سامان دادن خطوط هویتى سیاسى، دینى جامعه پراکنده لبنان از یک سو و جمعیت شیعى این کشور از دیگر سو است. امرى که در تحقیق حاضر کوشش خواهد شد مورد بحث و تدقیق قرار گیرد.
هویت
در تبیین مقوله هویت یکى از سادهترین و در عین حال زودفهمترین برخوردها تلاش جهت تعریف آن به واسطه شناسایى مفهوم مقابل آن یعنى بى هویتى است. براین اساس و در حالى که بى هویتى را مى توان گونه اى احساس گسست و در عین حال وادادگى معرفى کرد هویت نوعى پیوست، اتصال، دلبستگى و بالاخره تعلق خاطر معرفى مى گردد. در گام دیگر مى توان تعریف هویت را در سایه واکاوى احساس تعلقات یک فرد به جامعه و عوامل همبسته ساز آن معرفى نمود. بدین معنا که «هویت عبارت است از مجموعه خصایصى که شخص یا احساسى درونى را تعیین مى نماید و هویت از مجموعه متفاوت احساسها ترکیب مى شود مانند احساس وحدت، احساس همسازى، احساس تعلق، احساس ارزش، احساس استقلال و احساس اعتماد سازمان یافته بر محور اراده موجود.»
سؤال از هویت عموماً در قالب متداول من کیستم؟ و من چیستم و به تبع آن ما کیستیم؟ و ما چیستیم پاسخ خود را یافته و آنچه را حاصل مى آید هویت فرد یا جمع مورد سؤال معرفى مى کند. «این احساس تعلق با مسأله کیستى و چیستى در رابطه نزدیک و دقیق قرار دارد. من (ما) به چه جامعه اى با چه ساختارى معنوى و مادى تعلق دارم (داریم)؟ چه روابط معنوى و مادى مرا (ما را) به اینجامعه و اینجامعه را به من (ما) پیوند مى دهد؟ و چرا من (ما) خودم را (خودمان را) بخش و جزیى از اینجامعه احساس مى کنیم و بدان تعلق داریم؟ و این احساس تعلق چه تعهداتى را براى من (ما) و جامعه ایجاد مى کند؟... گذشته مشترک من (ما) با اینجامعه چیست؟ آیا من (ما) با کل اینجامعه گذشته مشترک تاریخى دارم و داریم و یا با بخشى از آن؟ در این صورت کدام بخش و چرا؟ با چنین تعریفى از هویت معین مى گردد که حصول این مهم در معناى تام کلام رهین گونه اى خودشناسى است مقوله اى که احساس تعلقات را واگویه نماید و در عین حال انسجام بخش خودهاى دورافتاده از یکدیگر باشد «هویت محصول خودشناسى فردى و گروهى است... انسانى که از خود تعریف ندارد و یا جامعه اى که از خود برداشتى کلى ندارد عملاً واحدى از هم گسیخته، نامنسجم، از خود بیگانه و یا خودستیز است. به ناچار خویش را همواره سنجه اى خارج از خود ارزیابى مى کند و از آنجا که با معیارهاى بیرونى و خارج از خود زندگى مى کند به هرزه گرد از خودبیزارى بیشتر و بعد تلاشى گستردهتر براى مثل سنجه بیرونى شدن دچار مى شود و در نهایت به ناچار حاشیه اى مصرف کننده و یا هوراکش و ناقل هویت و فرهنگ حوزه اى مى شود که به عنوان سنجه تلقى کرده است و لذا بازیگرى و ایفاى نقش فعال از چنین واحدى گریزان است.»
کلام پایانى در این باب آنکه در میان مؤلفه هاى هویت و میان اینکه چه چیز من و ماى من و جمع منها را تشکیل مى دهد و اسباب تعریف و ابراز وجود من و ما را فراهم مى آورد دیدگاه هاى مختلفى ارائه شده و هر اندیشمندى به فراخور هستى شناسى و انسان شناسى و بالاخره نگاه خاص خویش به جامعه این مقوله را تعریف نموده است. بر این مبنا اگرچه مفاهیمى چون هم کشورى، هم دولتى، هم قانونى، هم نژادى، هم زبانى، همزمانى، هم خطى، هم آئینى و... با یک نقطه متمرکز و آن هم تأکید بر گونه اى اشتراک در میان یک جمع حکایتگر مؤلفه هاى هویت مى باشد اما در یک نگاه کلان و قالبىتر مى توان از تاریخ، زبان، مذهب، سنت و بالاخره مقوله هم آویزى با تجدد به عنوان مؤلفه هاى اساسى هویت یاد کرد و آن را در قالب واحدى جغرافیایى به ارزیابى نشست.
انسان، جامعه در نگاه امام موسى صدر
چنان که گذشت بازشناسى مقوله هویت در نگاه هر اندیشمند مستلزم واخوانى نگرش او به انسان و جامعه است چه آنکه تعریف از کیستى و چیستى من و ما بیش و پیش از هر چیز متوجه تعریفى است که اندیشمند در سطحى کلانتر از مفهومى غالب و قالبىتر از حیث جنس دارد و آن مسأله انسان و جامعه به عنوان مرجع من و ماهاى معهود است.
تأملى در آثار به جاى مانده از امام صدر حکایت از آن دارد که ایشان عطف به نگاه هستىشناسانه مذهبى خود انسان را در پناه این عقیده باز تعریف مى کند و او را با صفاتى چون بهرهمند از فطرت پاک، صاحب اراده مختار و آزاد معرفى مى دارد «از نظر اسلام انسان در جهان آفرینش امتیاز بخصوصى دارد. او در اسماء و صفات الهى بر صورت خالق آفریده شده است. خیر محض است زیرا سرشت او پاک است و فطرت او به دین حق مى کشاند. او تنها موجودى است که مى تواند راه راستى را که براى او ترسیم شده برود، یا از این راه منحرف و گمراه شود، او آفریده شده تا در کسب کمال آزاد و مختار باشد، نه آنکه راهى را جز تسبیح خدا نشناسد. انسان در نظر اسلام به مقام شامخ نمایندگى خدا در زمین مفتخر و کلید آفرینش به او سپرده شده و راه کشف حقایق و وسیله دست یافتن به همه چیز به او تعلیم داده شده است، فرشتگان در برابر او سجده کردهاند و مقرر شده است که همه نیروهاى طبیعى هستى مسخر او شوند»
بدیهى است که لازمه انسان با فطرت پاک و متصف به خیر محض آن است که بتواند از سویى به خود به دیده کرامت نگاه کند و از دیگر سو دیگر انسانها را کریم داند. انسان مختار آزاد از این قابلیت برخوردار است که سرنوشت خویش را در دست گیرد و بالاخره انسان مسجود فرشتگان از این ظرفیت بهرهمند است که اهداف غایى انسانیت را پى جویى کند. «محوریت دعوت امام صدر نیل به اهداف غایى انسانى است، انسانى که مظهرى از مظاهر خداوند است. او اهداف انسانى را محور قرار داد تا انسان را از ماده پرستى، افسارگسیختگى غرایز و پرستش بتهاى انسانى برهاند. او با پایه ریزى حرکه المحرومین در برابر ستمها و طغیانها و سرکوبها ایستاد و در راه تحقق عدالت و مساوات جهاد کرد.»
انسان کرامت مدار، خلیفة الله وطالب تحقق اهداف غایى انسانى در نگاه امام موسى صدر، انسانى تنها و رمیده از اغیار نیست بلکه موجودى است که به دلیل قداست هدف و مقصد دستگاه عظیم آفرینش را در امر حرکت پشتیبان خود قلمداد مى کند و از این حیث کلیه فعالیتها و اقدام هاى خویش را مستظهر به لطف خداوند از یک سو و قرین توفیق از سوى دیگرى مى یابد و بدیهى است که در سایه چنین نگرشى هیچ امرى بر او سخت و دشوار نمى نماید. امرى که در کلام امام صدر از یک طرف و سیره، سلوک و عملکرد ایشان از طرف دیگر (چنانکه خواهدآمد) امرى یقین مى نماید. امام صدر در تفسیر آیه «المتر ان الله یسجد له من فى السموات و من فى الارض و الشمس و القمر و النجوم و الجبال و الشجر و الدواب و کثیر من الناس» (سوره حج ـ آیه ۱۸) و همچنین آیه «و ان من شى الا یسبح بحمده» (سوره اسرا ـ آیه ۴۴) بیان مى دارد «خوب دقت کنید که این جهان بینى چه اثر بزرگى در روحیه انسان مى گذارد زیرا او احساس مى کند که دستگاه عظیم آفرینش دست به دست او داده با وى در راه حق همکارى مى کند و از جهاد و فعالیتهاى مثبت او پشتیبانى مى کند.»
و با چنین نگاهى به انسان است که امام صدر هدف غایى خود را بازگردانیدن کرامت نفس انسان به انسان معرفى مى دارد وجامعه شیعى لبنان را محل تمحض فکرى و کارى خویش قرار مى دهد «نخستین گام در راه تربیت انسان و ارتقاى اندیشه وى در طریق تکامل عبارت است از قراردادن انسان در مسیرى که کرامت خویش را درک کند و نسبت به بزرگى انسان و ارجمندى مقام خودآگاهى درخور داشته باشد و برهمه شئون خویشتن خویش اهتمام شایسته بورزد.»
در سایه نگاه ویژه امام صدر به انسان، جامعه مورد نظر او نیز شکل خاص خود را مى یابد و عطف به هستى شناسى مذهبى او رنگى انسانى و درعین حال به دور از فردیت متداول در اندیشه غربى به خود مى گیرد. «جامعه نیز در اسلام مفهوم خاصى دارد، جامعه در این تفسیر از واقعیت انسان سرچشمه گرفته است، انسانى که اساس اجتماع و غایت آن است. به همین دلیل جامعه اسلامى رنگ انسانى دارد نه رنگ فردى یا احسان فرد که همه سازمانها مقررات براى فرد تنظیم شده باشد و نه رنگ اجتماعى یا اصالت جامعه که به کلى فرد درآن فراموش شده باشد.»
تأملى دراین فراز از سخنان امام صدر نشان مى دهد که او برخلاف اومانیسم و مکتب کاپیتالیسم فردگرایى صرف را برنمى تابد و درعین حال هوشمندانه از سقوط در دامان اندیشه سوسیالیسم و مشى جمع گرایى مطلق پرهیز مى نماید و در این راه، نگرشى معطوف به فرهنگ اسلامى را عرضه مى دارد که در سایه آن فرد و جمع هیچگاه به قربانگاه دیگرى فرستاده نمى شود. «حقیقت این است که اسلام اجتماعى را ترسیم مى کند که در آن به فردیت فرد با تمامى جوانب شخصى و اجتماعى وى توجه شایسته شود.»
با چنین نگرشى به انسان و جامعه امام صدر به لبنان رفت تا اوضاع کشور را که اینک به دلیل تشتت اقوام و آرا به جامعه اى ازهم گسیخته تبدیل شده بود به سامان کند و در عین حال هویت شیعى فراموش شده اهل آن دیار را بازخوانى و درعین حال محل اثر نماید.
بدیهى است که شناسایى و معرفى آسیب هاى هویتى از یک سو و قوام بخشیدن به مؤلفه هاى هویتى مردم لبنان در یک نگاه عام و شیعیان آن در یک نگاه خاصتر از سوى دیگر هدف اساسى ایشان از سفر را تشکیل مى داد.
امام صدر و آسیب شناسى هویت سیاسى، مذهبى
به روایت تاریخ لبنان زادگاه شیعه معرفى شده و دلیل این امر در این نکته است که پس از آنکه خلیفه سوم ابوذر غفارى را به شام فرستاد، معاویه که در آن زمان فرمانروایى شام را عهده دار بود این شخصیت اصیل اسلامى شیعى را به لبنان تبعید کرد و حاصل این تبعید ترویج و تعمیق شیعه در منطقه جبل عامل لبنان شد. در کنار شیعه در لبنان از دیرباز فرق و نحله هاى مذهبى مختلف اعم از مسیحى (کاتولیک، ارتدوکس، مارونى و...) سنى و دروزى نیز حضور داشتهاند و از این منظر لبنان درطول تاریخ بستر جغرافیایى تلاش هاى عقیدتى و فرهنگى پیامبرانى چون موسى (ع)، عیسى (ع)، سلیمان (ع)، یحیى (ع)، داوود (ع) و نبى معظم اسلام (ص) معرفى شده است و به همین دلیل تنوع و تعدد ادیان و به تبع آن مذاهب از یک سو و تحولات جمعیتى و اعتقادى از دیگر سو است که بحران در لبنان همواره به عنوان یکى از اجزاى لاینفک آن معرفى شده است. افزون بر موارد مذکور نابسامانى اوضاع شیعه در این سرزمین بزرگان مرجعیت شیعه را بر آن داشت تا شخصیتى عارف به مسائل اسلامى از یک طرف و روشن اندیش در مسائل سیاسى و اجتماعى از طرف دیگر را به این سرزمین گسیل دارند و دراین میان وصیت مرحوم شمس الدین نیز حجت را بر انتخاب مراجع تقلید تمام نمود و امام موسى صدر بهرهمند از تحصیلات عالیه حوزوى و دانشگاهى، مسلط بر زبانهاى انگلیسى، فرانسه و عربى و بالاخره با دغدغه دنیاى مردم از منظر دینى به لبنان وارد شد.
امام صدر در شرایطى به لبنان گام مى گذاشت که باوجود حاکمیت روحیه طایفه گرى و بالمآل تشتت و تفرقه در میان ادیان و مذاهب و اقوام مختلف، سکولاریسم در این دیار به عنوان نحله اى حاکم پیشتاز بود. امام صدر دراوضاعى به لبنان آمد که به گفته خود او مسیحیت، وهابیت و اهل سنت، اعتقادات شیعیان را به چالش کشیده بودند.
امام صدر درحالى به تنظیم اوضاع بحرانى لبنان مبادرت ورزید که روزبه روز بر عمق تجاوزات و توسعه طلبى هاى اسرائیل افزوده مى شد. در سایه چنین شرایطى امام صدر یگانه مشکل فراروى جامعه لبنانى را تضعیف مقومات هویتى ایشان قرائت نمود و با اتخاذ راهکارهایى به ترسیم نقاط آسیب پذیر مبادرت نمود.
امام صدر و بازگرداندن هویت سیاسى مذهبى به لبنان
چنانکه پیشتر گذشت تضعیف ارکان هویتى فرد یا جامعه به منزله گسست ملات پیوست من و ما و سقوط در ورطه موسوم به بى هویتى محسوب مى شود و حاصل آن فروریختن شاکله اساسى من فردى و ماى جمعى در برابر نخستین تندبادهاست. براین مبنا امام صدر پس از تشخیص درد مزمن جامعه لبنانى که اینک در قالب بى هویتى از زاویه دید ایشان معرفى مى شد کوشید تا با اتخاذ راهکارهایى بر این معضل غلبه نماید و در این راه نخستین گام حرکت خویش را معطوف به احیاى هویت تاریخى لبنان براى فرد فرد ملت لبنان صرفنظر از کیش و عقیده ایشان نمود. «لبنان صاحب واقعیتى است تاریخى که تا قدیمىترین اعصار امتداد دارد. تاریخ بلند لبنان بسیارى از تمدنها، عظمتها، رسالتها و فرهنگها را در خود جاى داده است این تاریخى است که اگر فرد لبنانى از آن مطلع باشد نسبت به آن احساس سربلندى مى کند چرا که این تاریخ براى او یادآور عظمتها و تمدنها و رسالت هاى بزرگى است که همواره هر لبنانى را واداشته و امروز هم وامى دارد تا نقش خود را ایفا کند... از طرفى لبنان صاحب فرهنگ و تمدنى است که از تمدن هاى متنوع و فرهنگ هاى مختلف و اندیشه هاى گوناگون بهره گرفته است. در آینده لبنان مى توان تجربه میلیونها و میلیاردها نفر از افراد بشر را دید و مى توان از این دستاوردهاى بشرى که اکنون در لبنان فراهم آمده به گونه اى جدى بهره بردارى کرد.»
نکته قابل تأمل آنکه در احیاى این مقوله معقول هویتى و برخلاف اندیشه رایج، امام صدر کوشید تا از بحران موسوم به طایفه گرى و اختلافات اقوام و ادیان به بهترین وجه استفاده نموده ضمن بهره گیرى از آن به عنوان یک فرصت به آشتى مجدد ملت لبنان و فراخوانى ایشان به انسجام و یگانگى برمقوله تاریخ مشترک به عنوان بعدى اساسى از ابعاد هویتى مبادرت ورزد.
در رویکردى دیگر و عطف به انسان شناسى و جامعه شناسى خاص خویش امام صدر موفق شد با تأکید بر کرامت انسانى و ضرورت احترام متقابل ادیان لبنانیان را بر محور «ملیت» به عنوان رکن دیگر هویت بخش ایشان منسجم و متحد سازد. «اصل به رسمیت شناختن طرف مقابل است سپس اطمینان به یکدیگر داشتن براى ایجاد تعاون و همیارى و این همه از احترام متقابل ناشى مى شود. با کمال تأسف چهره این حقیقت در لبنان مسخ شده است و مى خواهند آن را با تحمیل سازش بر دیگرى و سکوت و انزواى طرف مقابل درمان کنند... اما این سازش اگر عملى گردد داراى خطرهایى است زیرا روند سازش طبعاً موجب غلبه یک طرف بر طرف دیگر مى شود و براى آنکه بخواهند طرف غالب را ساکت کنند باید حق و حقوق بیشترى به او بدهند.
چنان که مشاهده مى شود امام صدر حرکت خود را دقیقاً از جایى آغاز مى کند که دیگران هر حرکتى را از آن نقطه پایان یافته و در عین حال ابتر یافتهاند و این هیچ معنایى ندارد جز خلع سلاح کردن دشمن از درون انبار تسلیحاتى آن.
به اعتقاد امام صدر هیچ ملتى در طول تاریخ مورد هجوم قرار نگرفته است مگر آنکه پیش از حمله دشمن خود را تسلیم محض ننموده باشد؛ تسلیمى که در ادبیات صدر فروگذارى مؤلفه هاى هویتى درصدر ابعاد و اضلاع آن قرار دارد «من براى لبنان و حتى کشورها و امتها خطر خارجى قابل ذکرى سراغ ندارم، بلکه خطر اساسى همان خطر داخلى است... من بدین واقعیت اعتقاد دارم که امکان ندارد یک ملت بر اثر خطر خارجى و دشمنان بسیارى از میان برود. هرگز تاریخ هیچ ملت و امتى را نشان نداده است که به دلیل زور و اجبار یا در نتیجه غلبه دشمن خارجى تا هنگامى که آن مردم در کنار یکدیگر بودهاند و وحدت کلمه داشتهاند و به مسئولیت هاى خود آگاه بودند از بین رفته باشند. مهم خطر داخلى است، خطر تفرقه»
افزون بر مقولات فوق که جملگى رویکرد حرکت امام صدر در احیاى هویت سیاسى لبنان را نشان مى دهد و مقولاتى چون هم سرزمینى، هم تاریخى، هم قانونى، هم نژادى، هم زمانى، هم زبانى و هم خطى را درصدر توجهات قرار مى دهد ایشان هم کیشى و هم آئینى را در دو سطح کلان و جزء ملحوظ نظر قرار داده است. در سطح کلان امام صدر با نفى هرگونه فرقه گرایى به عنوانام الافات تحقق هویت لبنان به دسته بندى نحله هاى اندیشگى موجود در لبنان زمان خود همت مى گمارد و بر عنصرى والاتر تأکید مى کند و خاطرنشان مى سازد «در نظر من تدین غیر از فرقه گرایى است، در حال حاضر سه شعار وجود دارد: سکولاریسم، فرقه گرایى و اعتدال دینى که ما اعتدال دینى را تدین مى نامیم. تدین و ایمان به خدا که پروردگار همه است و هیچ دینى پیروانش را به کنار نهادن و حقیر شمردن دین دیگر فرانخوانده است.»
در سطحى خردتر امام صدر وضع شیعیان و بسامان کردن اوضاع ایشان را چنان که انتظار از اعزام ایشان به لبنان نیز همین بود در صدر توجهات خویش قرار داد که حاصل آن تأسیس جمعیت خیریه البر و الاحسان در شهر صدر در نخستین سال هاى ورود به لبنان و به منظور مبارزه با فقر و تأمین نیازهاى مالى نیازمندان و همچنین تأسیس دهها مؤسسه خیریه و فرهنگى - آموزشى در سال هاى بعد بود. در همین راستا و بدان جهت که در کنار طوایف دیگر جماعت شیعه از مرکزى براى برآوردن مطلوبات و منویات خود و در عین حال همتراز با سایرین محروم بودند امام صدر مجلس اعلاى اسلامى شیعیان لبنان را بنیان نهاد، مجلسى که به زعم ایشان تنظیم امکانات موجود نزد شیعیان و ایجاد نوعى هماهنگى و مذاکره و همکارى با دیگر طوایف را موجب مى شد و تحقق عدالت همسنگ با سایرین را براى شیعه لبنان موجب مى شد.
کلام آخر در این باب توجهات بلیغ امام صدر به دشمن مشترک اهل لبنان از یک سو و جهان اسلام از دیگر سو است. دشمنى که در قالبى غصبى و موجودیتى تحمیلى هویت اسلامى مسلمانان را به چالش کشیده بود و همه مقدمات و مؤلفه هاى هویتى ایشان را نشانه رفته بود. در مقابله با این دشمن، امام صدر ضمن هشدار نسبت به تعدیات و توسعه طلبى هاى آن به شکلى عملى پرچمدار مبارزه اى جدى با این موجودیت شد و در زمانى با شعار ضرورت محافظت از کرامت وطن، در دیگر زمان با تهدید به اعتکاف تا سر حد مرگ در مسجد و بالاخره اعتصابى تاریخى، تلاش براى برقرارى کنفرانس ریاض در سال، ۱۹۷۶ تشکیل جنبش امل به منظور مقابله با اسرائیل و... روح هویتى جدید را در کالبد پژمرده لبنان دمید؛ هویتى که در سال هاى بعد موفق شد اسباب شکست اسطوره شکست ناپذیرى اسرائیل را فراهم آورد و حماسه اى راخلق کند که پیش از این اعراب با وجود برخوردارى از جماعتى ۳۰۰ میلیونى در مقابل موجودیتى ۴ میلیونى از خلق آن عاجز بودند و بى گمان زیبندهترین کلام در حق او آن است که خود در حق دیگرى مى گفت که:
رایته فرایت الناس فى رجل
والدهر فى ساعه والارض فى دار
والسلام