یادداشتی از شریف لکزایی درباره بررسی تفکر امام موسی صدر و سید جمال الدین اسدآبادی
به گزارش روابط عمومی مؤسسه امام موسی صدر، آنچه در ادامه می خوانید متن یادداشت شریف لکزایی به نقل از پایگاه خبری-تحلیلی علوم انسانی (طلیعه) است.
«شاید بتوان گفت فعالیتها و اقدامات امام سید موسی صدر بی شباهت به فعالیتها و اقدامات دیگر مصلح مشهور جهان اسلام سیدجمالالدین اسدآبادی نیست. سیدهادی خسروشاهی در گفتوگویی با عنوان «روش سید جمال در مقابل اتهامات سکوت بود» مقایسهای بین سیدجمالالدین اسدآبادی و امام سید موسی صدر انجام داده بود. در آن گفتوگو، خسروشاهی بر نکته درستی تاکید کرده و به نقل خاطرهای پرداخته بود که:
در سفری به الجزایر که همراه مرحوم سیدجعفر شهیدی برای شرکت در کنفرانس اندیشه اسلامی به آنجا رفته بودم، امام موسی صدر هم از لبنان آمده بود. در یکی از این دیدارهای خصوصی که مرحوم شهیدی هم بود گفتم اگر جنابعالی در قم یا نجف میماندید، بیشک یکی از مراجع بزرگ آینده عالم تشیع میشدید. چرا حوزه را ترک نمودید؟ امام موسیصدر ضمن تشکر از حسن ظن بنده گفت اتفاقاً من روزی در نجف با آقای صدر (آیتالله سید محمد باقر صدر) صحبت میکردم و ایشان پیشنهاد کردند در حوزه نجف بمانیم و همین نکته را هم که جنابعالی اشاره کردید یادآور شدند، ولی من به ایشان پاسخ دادم پسر عموی عزیز، شما در نجف بمانید و حوزه را اداره کنید و مرجعیت را بهعهده بگیرید و اجازه دهید من دنبال کار سید جمال الدین را بگیرم که ظاهراً متولی ندارد و اکنون هم عقیدهام این است که مشکل جهان تشیع فقدان مرجع تقلید یا کمبود رساله عملیه نیست. [۱]
با این اشاره، اگر بخواهیم از دو متفکر و مصلح اجتماعی در دوره معاصر یاد کنیم، در صدر آنان سید جمال الدین اسدآبادی است و بعد از آن امام موسی صدر است، که به گفته خسروشاهی مدعی است میخواهد کار سید جمال را ادامه دهد. از این رو، در فعالیتهای هر دو بزرگوار در حوزه اصلاح اجتماعی میتوان تأمل و اقدامات آنان را مقایسه کرد. این دو اندیشمند در حوزه اندیشه به نحوی مشترکاتی دارند و در حوزه اجتماعی و حوزه عمل اجتماعی هر دو به دنبال همبستگی اجتماعی هستند. هم سید جمال میخواهد با ایجاد بیداری -که بیداری اسلامی نیز با نام ایشان گره خورده است- در جامعه تحولی ایجاد کند و هم امام موسی صدر میخواهد همبستگی اجتماعی در جامعه متکثری همانند لبنان و بعداً در سطح جهان اسلام به وجود آورد، اما به نظر در مقام عمل این دو مصلح متفاوت رفتار کردند.
برای مثال در مسأله آزادی که بعداً به تفصیل از آن سخن میگوییم، به نظر میرسد سید جمال برخی تعلقات و وابستگیها را از خود دور کرده است. از این رو است که سید جمال حتی تشکیل خانواده نداد و نخواست حتی تعلق و وابستگی به خانه و خانواده و اقوام و بستگان خود داشته باشد. او به یک رهایی فوقالعاده میاندیشید که فراتر از چارچوبهای موجود بتواند اقدام و عمل نماید اگرچه ممکن است این رهایی مطلق لزوماً مورد تأیید آموزههای دینی هم نباشد. به گمانم او تصور میکرد اگر بخواهد تأثیرگذار باشد و تحولی در جامعه اسلامی ایجاد کند طبیعتاً باید از همه تعلقات رها باشد و حتی تعلق به خانواده، کشور و مکان خاصی نداشته باشد. به همین دلیل، سید جمال در کشورهای مختلف حضور پیدا میکرد و میخواست ایده اصلاحگری خویش را تحقق بخشد و از رو احساس میکرد نمیتواند گرفتار برخی تعلقات و وابستگیها باشد؛ از جمله وابستگی به خانه و خانواده و وابستگی به مذهبی خاص.
عمده دوران حیات سیاسی و اجتماعی سیدجمال در مناطقی است که اهل سنت حضور داشتند. در نتیجه سید جمال نمیتوانست از منظر متفکر و مصلحی شیعی، دست به اصلاح اجتماعی بزند؛ زیرا مورد پذیرش قرار نمیگرفت. از این رو است که سید جمال حتی مذهب خود را مخفی کرد و از تعلق به مذهبی خاص رها شد و درصدد نبود که آموزهها و تعلقات تشیع را برجسته و آشکارا مطرح کند. البته به شخصه بر این باورم که سید جمال بهطور غیرمستقیم آموزههای شیعی را پیگیری میکرد و از همین منظر نیز حرکت اصلاحی خود را انجام داد، اما واجد این دغدغه نبود که صراحتاً درباره آموزههای شیعی گفتوگو و آنها را برجسته و یا درباره آنها تبلیغ نماید.
این در حالی است که در مقابل، امام موسی صدر که خود را در ادامه سیدجمال معرفی میکند وابستگیها و تعلقات بی شماری دارد. هم برخلاف سید جمال به خانه و خانواده تعلق دارد و هم از سویی بر آموزههای شیعه تصریح میکند و در تلاش است با فعالیتهای تبلیغی خویش این آموزهها را در جامعه رشد و ارتقا دهد. ضمن این که البته در تلاش است جامعه و طایفه شیعیان در لبنان را به لحاظ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نیز ارتقا دهد. صدر نه گریزان از خانه و خانواده است و نه گریزان از مردم و جامعه. بنابراین برخلاف سید جمال آشکارا به تبلیغ و برجستهسازی آموزههای تشیع پرداخت. سید موسی صدر ادامه سید جمال الدین است اما در عین حال به کشف نقاط مغفول اندیشه و سیره سید جمال پرداخت و درصدد بود از آن آسیبزدایی کند و به نوعی اصلاحات دینی و اجتماعی خویش را به پیش ببرد تا بیشترین بهره را اخذ نماید.
از همین منظر است که اگر سید جمال بهعنوان مصلح اجتماعی حرکت میکرد و نه از موضع مرجع تقلید یا مجتهد اعلم و نمیخواست در فضای مرجعیت قرار گیرد ـ بهرغم اینکه یک مجتهد بود و بهرغم اینکه حرکت او، حرکت اجتهادی بود و از این منظر و پایگاه بهسمت اصلاح اجتماعی حرکت میکرد ـ اما در مقابل میبینیم امام موسی صدر این نقیصه را رفع میکند؛ البته اگر این را بهعنوان نقصی بر سیدجمال بدانیم، چون بر این باورم در فضایی که سیدجمال در جهان اهلسنت زیست میکرد و میخواست اصلاح اجتماعی را انجام دهد، شاید این امکان برای او بهوجود نیامد که از منظر پایگاه شیعی حرکت کند.
بنابراین این مسأله هم میتواند یک تفاوت تلقی شود و هم میتوان آن را تکمیل یافته راه سید جمال به شمار آورد که در واقع امام موسی صدر اولاً از موضع یک رهبر دینی و ثانیاً از منظر رهبری اجتماعی و سیاسی و در واقع از موضع یک مصلح اجتماعی به مسائل نگاه میکند و از این منظر، حرکت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و در مواقعی حرکت اقتصادی و حتی نظامی را با تأسیس جنبش امل برجسته میکند.
از این رو به نظر میرسد به رغم تفاوت گفته شده اما در اینجا حرکت سید جمال، توسط امام موسی صدر تکمیل و تصحیح و بر تأثیراتش افزوده شده است. به تعبیری، امام موسی صدر بسیار شفاف و آشکارا از موضع یک مجتهد و رهبری دینی حرکت میکند، در حالی که سید جمال حداقل به لحاظ دینی به گونهای خاکستری حرکت میکرد. این در حالی است که سید جمال نیز همچنان وفادار به آموزههای شیعی بوده، و گزارشی در دست نیست که از این آموزهها روی گردان شده باشد اما در عین حال سعی هم نمیکرد آنها را برجسته کند و حتی ممکن بود برخی از آنها را در جامعه مسلمانان سنی مخلّ وحدت و همبستگی اجتماعی مسلمانان بداند.
در حالی که گزارشات ما از سیره و اندیشه امام موسی صدر بر این نکته صحه میگذارد که از سوی وی بر ابعاد شیعی تأکید فراوان شده است و از همین منظر هم به تحرک اجتماعی شیعیان و جایگاه شیعیان اندیشیده و برای ارتقای فرهنگی آنان تلاش کرده و میکوشید شیعیان را در موضوعات سیاسی و اتفاقاتی که در جامعه لبنان میافتد تأثیرگذار کند.
از منظری که سیدجمال کار اصلاحگری را پیش میبرد عمدتاً بر اشتراکات تأکید میکرد. حتی اگر این تلقی را درست ندانیم که او نمیخواست آموزههای شیعی را برجسته کند، میتوانیم از این نظر، نگاه ایجابی بیشتری به حرکت سید جمال داشته باشیم؛ بدین معنا که او در واقع میخواست با تصریح بر اشتراکات، همبستگی اجتماعی و همبستگی بین مسلمانان و بیداری اسلامی را تحقق بخشد. در حالیکه مشاهده میکنیم سید موسی صدر صرفاً بر اشتراکات بین مذاهب اسلامی تأکید نمیکند؛ بلکه بر اشتراکات بین ادیانی هم تأکید مینماید. ایشان در پی این نیست که ما به اشتراکات بپردازیم، بلکه تأکید سید صدرـ که این مسأله میتواند وجه تمایز دیگری بین او و سید جمال باشد ـ این است که معتقد است و عملاً هم این مسأله را اثبات میکند که ابتدا باید تفاوتهای فرهنگی را به رسمیت بشناسیم و بپذیریم که با هم در مواردی تفاوت داریم.
بنابراین شرط اول ایجاد همزیستی مسالمت آمیز، همبستگی و تحقق جامعه متعالی و مطلوب و به تعبیر امام موسی صدر جامعه صالح است. جامعه صالح جامعهای است که بایستی در آن این تفاوتها را به رسمیت بشناسیم و بعد از آن بتوانیم با همدیگر گفتوگو کنیم و بهسمت مشترکات حرکت نماییم. حتی در موارد اختلافات فقهی میبایست بتوانیم و تلاش کنیم دیدگاهها را به هم نزدیک کنیم و نگاه وحدتگرا را حاکم نماییم. [۲]
شاید بتوان گفت در فضای عدم پذیرش دیگری، حتی تأکید بر اشتراکات هم نمیتواند کارساز باشد. این نکته درسی است که امام موسی صدر آموخته است، اگرچه بر این باورم که سید جمال در فضایی که زیست میکرد با یک کثرت فرهنگی، اجتماعی، دینی، مذهبی، سیاسی، و… که امام موسی صدر در لبنان با آن مواجه است، روبهرو نبوده است. سید جمال با یک سیاست و فرهنگ و اقتصاد و جامعه بسیط و ساده مواجه بود تا یک جامعه پیچیده و چند لایه فرهنگی و قومی و مذهبی و دینی. در هر حال، وقتی سید صدر خود را ادامه سید جمال معرفی میکند، طبیعتاً راه سید را تکمیل و اشتباهات را مرتفع و در نتیجه با آسیب کمتری بهسمت نتایج مطلوبتری حرکت میکند.
بهرهگیری از عرصههای نظامی و اقتصادی و حضور در آنها درسی است که امام موسی صدر از سید جمال آموخته است. سید جمال در جامعهای زندگی و فعالیت میکرد که عمدتاً با نخبگان اجتماعی و علمی و فرهنگی و سیاسی ارتباط داشت و کمتر به سمت ارتباطگیری با عموم مردم حرکت کرد و نگاه بیشتر روشنفکرانهای نسبت به مسائل جامعه داشت؛ و شاید به تعبیر خودش، یکی از علل ناکامیاش در اصلاح اجتماعی، همین موضوع باشد. صرف داشتن نگاه و مشی روشنفکرانه و حضور در مجامع نخبگی نمیتواند تحولی ایجاد کند. به نظر، سید جمال ضرورت حضور در حوزههای نظامی و حتی اقتصادی را نمیتواند درک کند و به سمت آن هم حرکت نمیکند یا نمیتواند در این زمینه اقدام نماید؛ در حالیکه امام موسی صدر در چنین فضایی حرکت میکند و حتی تلاشهای اقتصادی به منظور بهبود معیشت محرومان انجام میدهد تا در نتیجه وضعیت اقتصادی محرومان که شیعیان نیز در شمار آنان هستند بهبود یابد. او در برههای نیز جنبش نظامی امل (افواج مقاومه لبنانیه) را در ابتدا بهطور مخفیانه تأسیس [۳] نموده و جنبش مقاومت در مقابل رژیم اسرائیل را شکل داد. این در شرایطی بود که کشورهای اسلامی از مقابله با اسرائیل میگریختند اما او بر مقابله با تهاجمات، تجاوزات و تهدیدات رژیم اسرائیل تأکید میکرد و از این رو جنبش نظامی «أمل» را تأسیس مینماید.
بهنظر میرسد از آنجا که سید موسی خود را در نسبت و تداوم سید جمال تعریف میکند به نوعی اقدامات و فعالیتهای سید جمال را آسیبشناسی کرده و توانسته است به ابعاد متمایزی برسد و حرکت اصلاحی اجتماعی خود را قوت، غنا و عمق بیشتری ببخشد. در این زمینه، میراث سید جمال اسدآبادی با عنوان بیداری اسلامی و اصلاح اجتماعی میتواند مورد توجه قرار گیرد و میراث امام موسی صدر، افزون بر اصلاح اجتماعی، بیداری تشیع و ارتقای شؤون اجتماعی، فرهنگی و سیاسی شیعیان، محرومان و جنبش مقاومت است. به نظر میرسد مقاومتی که امروزه در لبنان در مقابله با رژیم صهیونیستی ایجاد شده و تداوم دارد، میراثی است که از امام موسی صدر بر جای مانده و در لبنان ریشه دوانده و درواقع تصحیح و تکمیل حرکتی است که سید جمال آغاز کرده بود. البته این مقاومت را در سید هم میبینیم؛ زیرا او نیز در حد مقدورات خویش به مقابله با استعمار و استبداد پرداخت. ضمن این که مشکل بیرونی جوامع مسلمان را استعمار میدانست که بر کشورهای اسلامی استیلا یافته و منابع آن را به غارت میبرد. تلاش برای وحدت و همبستگی اجتماعی نیز البته میراثی است که از هر دو به به ارث رسیده است و شاید به نوعی میراث هر متفکر مصلحی است.
به هر حال، ضمن تأکید بر این که نقاط اشتراکی میان سید موسی و سید جمال وجود دارد، باید گفت کسی که توانسته در جامعه مسلمانان، صرفنظر از ایران، در تفکر شیعی تحولی ایجاد کند، امام موسی صدر است. در همین راستا امام صدر خود را در ادامه سید جمال تعریف کرده و به نظر نقصانهای موجود در سیره و اندیشه سید جمال را شناسایی کرده و با حضور در بین مردم و نخبگان، حرکت خویش را عمق و غنا بخشیده و تحولی را در جامعه متکثر و متنوع و متفاوت لبنان ایجاد کرده است.
این در حالی است که مبنای هر دو مصلح تعامل با دیگران است، اگرچه در مرحله عمل گستره کار آن دو متفاوت است؛ یعنی اگر سید جمال در کشورهای مختلف با نخبگان و صاحب منصبان و سیاستمداران گفتوگو میکند و میخواهد از سطوح بالا و حاکمان به اصلاح اجتماعی مبادرت ورزد، فعالیتهای امام صدر صرفاً این گونه نیست. درواقع صدر از سطوح پایین جامعه شروع میکند و در بین مردم و بهویژه در اقصی نقاط لبنان حضور مؤثر دارد. البته این مسأله باعث نمیشود که با نخبگان و حاکمان ارتباطی نداشته باشد، بلکه همزمان با نخبگان سیاسی، دینی و اقتصادی هم ارتباط دارد و برای پیش برد اهداف اصلاحی خویش با آنان گفتوگو و مذاکره میکند. بنابراین تصحیح و ارزیابی و آسیبشناسی آنچه گذشته و حرکت به سمت مطلوب در برنامه سید موسی به چشم میخورد.
این مسأله البته بر مبنای فلسفه خاصی که در هر دو متفکر وجود دارد اتفاق میافتد. این دو بزرگوار هر دو حکیم حکمت متعالیه [۴] هستند و بر مبنای عناصری که در این حکمت تئوری پردازی شده است به نازلترین بخشهای جامعه توجه میکنند و انسان و جامعه را به تعالی و کمال مطلوب سوق میدهند. در عین حال به گمان سید، میتوان با اصلاح از بالا در پایین هم اصلاح به عمل آورد. در حالیکه این نگاه و اقدام اصلاحی سید جمال ناتمام میماند، اما سید موسی از آن حرکت و نگاه درس میگیرد و با تصحیح اشتباهات به سمت نقش آفرینی مؤثرتری حرکت میکند و به همین مقدار قناعت نمینماید. از این رو، همزمان به سطوح پایین اجتماع و سطوح بالای اجتماع به طور یکسان مینگرد و هر دو را درمییابد. اگر مبنای فلسفی اقدامات و فعالیتهای این دو بزرگوار مورد توجه قرار گیرد، میتواند مبنای خوبی برای تقریر حرکت اصلاحی این دو بزرگوار باشد.
اگر بخواهیم به مبنای فلسفی حرکت اصلاحی و اندیشههای این دو بزرگوار اشارهای کوتاه کنیم، عمده این نگاه به تئوری موجود در حرکت جوهری ارادی و اختیاری تئوری پردازی شده در حکمت متعالیه برمیگردد که این دو حکیم برای ارائه منظومه فکری خویش از آن بهره میبرند و در واقع تحولات سیاسی و اجتماعی و تحول درونی و باطنی و جوهری انسانها را بر آن مبنا شکل میدهند. بهویژه، نوع نگاه آنان در ادامه حرکت جوهری، یکپارچگی نفس و بدن در فلسفه ملاصدرا است که این دو متفکر، به نوعی این یکپارچگی را میبینند و با لحاظ آن بین نفس و بدن و روح و جسم فاصله و جدایی نمیبینند. از این رو است که سیاستشان همراه با دیانتشان و حرکت اجتماعیشان بر مبنای حرکت دیانتشان است.
طبیعتاً این جریان خود نیز بر اساس نظریه حرکت جوهری دائماً در حرکت و نو شدن است؛ یعنی از اشتباهات درس گرفته میشود، با دیگران تعامل میشود و دوباره اقدام جدیدی آغاز میشود و حرکت گذشته با قوت بیشتری استمرار مییابد. این نوع نگاه به رابطه نفس و بدن در فلسفه ملاصدرا و در نزد حکمای حکمت متعالیه، به این معناست که نفس در مراتب متفاوت و مختلفی مشاهده میشود و کاربرد آن فقط در حوزهای مثل عقل خلاصه نمیشود. گو این که در فلسفههای اسلامی پیش از ملاصدرا ممکن است این نگاه صورت گیرد که نفس از جای دیگری میآید و به بدن الصاق میشود و در مقطعی هم از بدن جدا میشود و با مرگ در واقع فراق و جدایی حاصل میشود.
این در حالی است که از منظر حکمت متعالیه، نفس همزمان با رشد بدن از بدن خلق میشود و هستی و وجود مییابد. طبیعتاً اگر بخواهیم پیامدهای سیاسی و اجتماعی این نگاه را بررسی کنیم، متوجه میشویم این نگاه بایستی به همه اقشار و همه لایهها و ابعاد جامعه همزمان توجه کند، که این موضوع را در حرکت اصلاحی هر دو بزرگوار کم و بیش شاهدیم. از این رو است که موسی حرکت اصلاحی سید جمال را اصلاح و تکمیل میکند و از اشتباهات یا کاستیهای حرکت گذشته برای حرکت امروز درس میگیرد و در نتیجه حرکتش از گستردگی خاصی هم برخوردار میشود. ضمن این که امام صدر دارای پایگاه و جایگاه مشخص دینی، قانونی، مردمی و اجتماعی هم هست و این جایگاه و پایگاه حرکت ایشان را پوشش میدهد.
در حرکت اصلاحی سید جمال، که تأکید بر اشتراکات دارد، میخواهد همه گروهها و افکار و سلایق حول ارزشهای خاصی جمع شوند و از طریق آن اقدام کنند؛ اقدامی که در واقع به هدف با استعمار است. در مقابل، همین مسأله را در سیره و عمل امام موسی صدر هم مشاهده میکنیم، با این تفاوت که سید موسی صرفاً بر اشتراکات تأکید نمیکند بلکه تفاوتها را هم به رسمیت میشناسد و از این طریق میخواهد اقدام و فعالیت خویش را آغاز نماید. این موضوع میتواند پایه و مبنای فلسفی باشد تا بتوانیم حرکت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی این دو بزرگوار را بیشتر بشکافیم و طبیعتاً از همین منظر میتوانیم همواره به حرکتهای خود پویایی ببخشیم.
نکته پایانی این که امام موسی صدر بر گفتوگو و به ویژه الزامات گفتگو توجه داشته و گروهها و جریانهای مختلف در لبنان را به گفتگو فرامیخواند. از این رو است که به منظور اصلاح جامعه از شیوههای مسالمت آمیز بهره میبرد. در فعالیتهای ایشان در لبنان شاهد هستیم که به منظور پیش برد اهداف خود در راستای پیشرفت لبنان ضمن برگزاری جلسات متعدد با نخبگان، رایزنی با سیاستمداران، تظاهرات گسترده از طریق حضور عموم مردم در آن و حتی اعتصاب اقدام میکند. در سیره عملی سید جمال الدین اسدآبادی این گستردگی فعالیت دیده نمیشود. درواقع سید موسی برخلاف سید جمال سعی میکند از همه شیوههای مسالمتآمیز موجود بهره ببرد در حالی که سید جمال به ویژه از امکان حضور عمومی مردم به منظور پیشبرد اهداف اصلاحی خود برخوردار نیست و پایگاه اجتماعی وی به رغم حضور در جمعهای نخبگی آن چنان نیست که بتواند به وی مساعدت نماید.
بنابراین بر این باوریم که هر دو اندیشمند مورد بحث، تأثیرات زیادی هم در جامعه و در زمانه خود ایجاد کردند. ما امروزه به آرا و اندیشههای این بزرگان رجوع میکنیم و درباره عمل اجتماعی آنان میاندیشیم و از ظرفیتی که آنان برای ما ایجاد کردند، با لحاظ کردن همه لایههای وجودی انسان، برای ساختن جامعه مطلوبمان استفاده میکنیم.
تأکید بر صدرایی بودن امام موسی صدر و سید جمال الدین اسدآبادی به این دلیل اهمیت دارد که نشان میدهد فرد با تکیه بر مکتب و روش فلسفی خاصی به اصلاح و عمل مبادرت ورزیده و نشان قوت کار او است. بیتردید امام صدر در مباحث صدرالمتألهین متوقف نشده و به مرحله تأثیرگذاری بر خلق خدا نیز توفیق یافته است؛ کاری که به زعم برخی و به دلایل خاصی ملاصدرا نتوانست آنگونه که باید و شاید به آن ورود مستقلی داشته باشد و هنگامی هم که زمینه آن فراهم شد و صدرا به تبیین مکتب فکریاش پرداخت دیگر عمر بابرکتش مجالی نداد تا تأثیرات مکتب فلسفیاش را به عیان مشاهده کند. عمده تأثیرات صدرالمتألهین بر ادوار بعدی است. [۵]
میتوان با رجوع به اندیشه و عمل امام صدر به این ویژگی دست یافت و مشاهده کرد که امام صدر در حوزه عمومی به دلیل اوضاع و شرایط زمانه توانسته است بخش حکمت عملی حکمت متعالیه را بسط و گسترش دهد. حتماً این تأثیرگذاری، که مبتنی بر فکر متعالیه صدرایی است، با دخل و تصرفاتی نیز همراه بوده است؛ زیرا به نظر، صدرا خود در این مرحله پای نگذاشت و ورودی اجمالی به این حوزه داشت و طبیعی است که این مراحل اگرچه در فلسفه متعالیه صدرایی پیشبینی شده است اما تحقق آن از ابتکارات امام صدر است. چنان که در بخشی دیگر امام خمینی دست به تأسیس نظام سیاسی زد و این تأسیس دقیقاً با نگاهی صدرایی قابل تبیین است. [۶] در بحث امام صدر به دلیل فقدان بحث از اندیشه و فلسفه سیاسی ایشان به این مسأله دامن زده نشده و البته با مباحث حاضر میتوان گفت زمزمههای طرح آن شروع شده است.
باید توجه داشت هر کس با برهان و عرفان و قرآن محشور بود صدرایی نیست. صدرایی بودن و پیرو حکمت متعالیه بودن مبتنی بر عناصر و مختصاتی است که در صدر آنها اصالت وجود، حرکت جوهری، اتحاد عاقل و معقول، تشکیکی دیدن امور و پدیدهها، قائل به وحدت در کثرت و کثرت در وحدت بودن و بسیاری امور دیگر است که صدرا و حکمت متعالیه را از دیگر نحلهها و مکاتب فکری جدا میکند. با این اوصاف نمیتوان به صرف لفظ عرفان و برهان و قرآن، که حکمت متعالیه از آنها مشروب شده است، بسنده کرد و مکتبی فلسفی را بی توجه به عناصر و مختصات مایز درونی آن قربانی کرد. مفاهیم در دایره هر دانشی بار معنایی خاصی مییابد. همانند خود حکمت متعالیه که اگرچه در گذشته نیز استعمال و به کار گرفته شده است اما در مباحث ملاصدرا از بار معنایی خاصی برخوردار میشود. اگر بر صدرایی بودن امام صدر تکیه و تأکید میشود به معنای اصالت وجودی بودن او است و دیگر نمیتوان اندیشه و عمل او را بر مبنای اصالت ماهیتی، که وجه مختص فلسفه مشاء و اشراق است، تبیین و تحلیل کرد. وقتی گفته میشود امام صدر صدرایی است به معنای انتقال کامل بار معنایی حکمت متعالیه بر امام صدر است و به معنای آن است که اندیشه و عمل صدر ضمن دارا بودن نوعی همبستگی، در این قالب فکری سنجش، تحلیل و تبیین شود.
از این رو است که میتوان تأکید نمود تلمذ اسفار اربعه و مباحثه و مطالعه و تدریس آن شرط لازم صدرایی بودن و نه شرط کافی است. چه بسیار از مدرسان فلسفه صدرایی که اگرچه به تدریس اسفار اربعه هم میپردازند اما نمیتوان به آنها وصف صدرایی اعطا کرد. به نظر آموختن و آموزش اسفار اربعه و دیگر کتب فلسفی حکمت متعالیه شرط لازم برای صدرایی بودن است اما شرط کافی نیست. به کسی میتوان گفت صدرایی است که برهان و عرفان و قرآن، به عنوان عناصر مایز فلسفه متعالیه، در منظومه و دستگاه علمی و عملی او تحولی را ایجاد کرده باشد و انسان در فراز و فرود زندگی و فعالیتهایی که برای دیگر انسانها به انجام رسانده است در میان آنان حضور دارد و سعی در حرکت و ارتقای جامعه دارد و بر آن تأثیرگذار است. چنان که گفته شد چه بسا کسانی باشند که اسفار اربعه ملاصدرا را هم تدریس میکنند اما گره از کار فرو بسته خویش نیز نمیتوانند گشود چه رسد به خلق خدا. و به نظر، امام صدر این گونه نبود، بلکه او ضمن سازندگی و تأثیرگذاری بر روح و جسم خویش در خلق نیز تأثیرات شگرفی را ایجاد کرد که تا کنون تأثیرات ایشان آشکار است و از همین رو است که تمام تلاشهای ما برای آن است که ایشان به مثابه «صدرا» ی زمانه بازگردد و با دم صدراییاش باز هم به احیای خلق خدا بپردازد.
البته مایلم اشاره کنم که در این نوشته به هیج روی قصد مقایسه مقام بلند صدرالمتألهین در اندیشه اسلامی و جایگاه برجسته امام صدر را ندارم اما باید تأکید کنم که نه تنها نباید در صدر توقف کرد که در صدرا نیز. ما پرسشها و نیازهای معاصری داریم که ملاصدرا و در سطحی دیگر امام صدر با آنها هیچ برخوردی نداشتهاند و البته روشن است که اینها نیازهای عصری است و نباید انتظاری این چنین از آنها داشت و این نشان میدهد که باید از این بزرگان نیز فراتر رفت و در عین این که به اندیشه بزرگان این مرزوبوم باید اشراف کاملی داشت و در مواردی به آن افتخار کرد اما نباید در این گذشته توقف کرد و از نگاه انتقادی غفلت ورزید. افزون بر این که باید توجه داشت برخی پرسشها و نیازهای انسان فرازمانی است و منحصر در موعد و مکان خاصی هم نیست؛ از این رو بخشهای مهمی از اندیشه یک اندیشمند به ویژه در حوزه فلسفه سیاسی میتواند پاسخهایی جاودانه و فرازمانی تلقی شود که دائم برای همه انسانها مطرح است.
....................................
پی نوشت ها:
[۱] . مجله پنجره، ۵ بهمن ۱۳۹۲، شماره ۱۸۴. این نشریه در این شماره پروندهای درباره «پدر بیداری اسلامی یا عضو لژ بیداری: سیری در زندگی و تأملی در اندیشههای سیدجمالالدین اسدآبادی» منتشر کرده است. خسروشاهی در حدیث روزگار هم از نسبت این دو متفکر و مصلح اجتماعی سخن به میان آورده است. ر. ک: حدیث روزگار: خاطرات استاد سید هادی خسروشاهی، ۱۰۹-۱۲۰.
[۲] . ایشان در نامهای که به مفتی اعظم اهل سنت لبنان مینویسد به ارائه راه کارهایی در زمینه وحدت فقهی میپردازد. ر. ک: نای و نی.
[۳] . امام موسی صدر در تاریخ ۰۶/۰۷/۱۹۷۵ ظهور و تأسیس این گروه مسلح و نظامی مقاومت لبنانی را اعلام و در معرفی آن گفت: «پایگاه جوانمردان و جانبازانی که میخواهند به فریاد مظلومانه وطن مجروح و خون آلود که همواره و به طور مستمر از هر طرف و به هر وسیله مورد تعدی قساوت بار اسرائیل قرار دارد، پاسخ مثبت و مناسب دهند.» علی حجتی کرمانی، لبنان به روایت امام موسی صدر و دکتر چمران، ص ۳۸.
[۴] . ر. ک: سید مهدی موسوی، «تأثیر حکمت متعالیه بر شخصیت و اندیشه سید جمال الدین اسدآبادی»، در شریف لکزایی، سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه، مجموعه مقالات، ج۲، ص ۲۶۷-۳۲۹. برای تبیین این که امام موسی صدر حکیم حکمت متعالیه است مباحثی در فلسفه سیاسی امام موسی صدر آمده است. این متن در حال اتمام تحقیق و نگارش است.
[۵] . نگارنده در مقاله ای در مقایسه ملاصدرا و امام خمینی به این بحث به طور گذرا اشاره کرده است. «تکوین حکمت متعالیه از صدرالمتألهین تا امام خمینی»، در: سیاست متعالیه از منظر حکومت متعالیه، جلد دوم (مجموعه مقالات)، به اهتمام: شریف لکزایی، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۹.
[۶] . در تحلیل فلسفی انقلاب اسلامی در چند سال اخیر مطالب روشنگرانهای منتشر شده است که قابل رجوع است از جمله مقالهای از نگارنده با عنوان «حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی»، در فصلنامه جستارهای سیاسی معاصر، (پیاپی ۸)، تابستان ۱۳۹۲.