گفتگو با امام موسي صدر.
ترجمه شادروان علی حجتی کرمانی
اشاره: آنچه در پی میآید، گفتگوی خانم حنان معلوف، از روزنامه النهار با امام موسی صدر است که در منزل ایشان در صور انجام گرفته است. با آنکه این مصاحبه اولین بار در تاریخ ۲۷ آوریل ۱۹۶۹منتشر شد، اما همچنان تازگی و شنیدنیهای بسیار دارد. متن حاضر برگرفته از کتاب <نای و نی> از مجموعه <در قلمرو اندیشه امام موسی صدر> است که به مناسبت بیست و نهمین سال ربوده شدن ایشان در لیبی به چاپ میرسد.
***
آیا من که این روسری را به سر کرده ام، منافق هستم؟
خیر؛ شما منافق نیستید. این پوشش شما تنها لباس خاص و رسمی است که برای دیدار با یک روحانی از آن استفاده میکنید. شما یکی از تکالیف دینی خود را رعایت کردهاید و همین مراعات شما، بر احساس انسان متدین و در نتیجه براندیشه او که از موقعیّتهای معیّن و خاصی منتج شده، بسیار تأثیر میگذارد. تنها زن مسلمان نیست که در برابر عالمان دین حجاب را رعایت می کند، بلکه همه کسانی هم که به کلیسای پترس قدیس در رم میروند نیز حجاب را رعایت میکنند. علاوه بر این، ما میدانیم که اسلام به زن مسلمان توصیه میکند که در اجتماع، وزین و باوقار ظاهر شود. در کتب فقهی حدود این مسأله بیان شده است.
حال اگر من میخواستم بدون روسری با شما مصاحبه کنم، چه میشد؟
من آنچه به مصلحت تحقق اهداف دینی است، در نظر میگیرم و دیدار شما را ارزیابی میکنم. بنابراین، اگر در مصاحبه با شما و این فعالیّت روزنامهایتان فایدههایی به نظر آید که بر مصالح دیگر برتری داشته باشد، بدون هیچ شرط و اکراهی با شما روبرو میشوم، وگرنه از مصاحبه با شما امتناع میورزم و پوزش میخواهم.
شما مرا قانع کردید. من الآن روسری را برنمیدارم.
خوشبختانه شما انسان متعهدی هستید و آنچه میخواستید، به دست آوردید. به علاوه، من عقیده ندارم که رعایت حجاب، زن را از انجام هرگونه فعّالیت در جامعه باز میدارد. شکل لباس زنان در این عصر جنبه زنانگی زن را بیش از دیگر لیاقتها و استعدادها و امکانات او آشکار میکند، به حدی که زنانگی وی از بسیاری امتیازات دیگر محرومش میکند.
چرا شما به خداوند ایمان دارید، در حالی که بسیاری از اندیشمندان و متفکّران به خدا ایمان ندارند؟
بنا بر مطالعاتی که کردهام، بیشتر اندیشمندان این قرن از مؤمنان به خدا بودهاند، در حالی که در قرن نوزدهم اینگونه نبوده است. مایلم در این باره نکاتی را توضیح دهم. انسان نسبت به خداوند در سه حالت به سر میبرد: یقین، ایمان و صورت ایمان. یقین همان تصدیق خداوند و وجود اوست و از راه مطالعه در پدیدههای هستی و پژوهش و استدلال علمی به دست میآید. اما ایمان در مرحلهای پس از اینجای دارد؛ یعنی وقتی که انسان بر مبنای یقینش زندگی کند و در فعّالیتها، عواطف و احساساتش آن را به کار گیرد، آنگاه ایمان را احساس میکند. ایمان هم بر اثر عمل به مناسک دینی رشد و پیشرفت میکند. عکس این هم البته درست است. بنابراین، ایمان، به معنای صحیح آن، در افکار و عواطف و فعّالیتهای انسانی منعکس میشود و به عبارتی کوتاه، میتوانیم بگوییم که ایمان همان یقین انسان در مراحل و عرصههای مختلف وجودی اوست.
اما صورت ایمان همان است که نزد بسیاری از مردم وجود دارد. آنان میگویند مؤمناند، ولی ایمانشان در اعمال، افکار و عواطفشان انعکاسی ندارد. پس این صورتِ ایمان است، نه حقیقت ایمان. میتوانیم آن را به واژه مسلمان یا مسیحی که در شناسنامه فرد نوشته میشود، تشبیه کنیم. بنابراین، ایمان به معنای درست کلمه، نقشی زنده و مؤثر و فعال در روح انسان دارد.
در پاسخ سؤال شما باید عرض کنم که من در محیطی باایمان به دنیا آمدهام؛ اما ایمان موروثی نمیتوانست در برابر شکها و پرسشهای علمی که برایم پیش آمد، رویارویی کند. از این رو تلاش کردم تا با پژوهش و مطالعه به تثبیت یقین خود بپردازم و آن را به ایمان تبدیل کنم. همچنین تردیدی نیست که ایمان با حالات و احساسات دینی در کنش متقابل است، آن چنان که با فعّالیتهایی که از ایمان میجوشد نیز در تعامل قرار دارد.
هنگام دیدار از خانوادههای متوسط شیعه احساس کردم حزن و اندوهی بر آنان سایه افکنده. علت این حزن و اندوه چیست؟
در طول تاریخ، بر شیعیان مصیبتها و فاجعههای بسیاری گذشته است. استمرار این سختیها و مصیبتها در جان شیعه رسوخ کرده و جزو وجودشان شده است. چه بسا امروز هم برخی از بقایای این فجایع ومصائب را در استمرار همین عادات در نزد آنها بیابیم؛ اما عمومیت ندارد و باور ندارم که در تمام خانوادههای شیعه این حالتی که گفتید، به چشم بخورد.
نقش تاریخی شیعه در اسلام، از گذشته تا حال، چه بوده است؟
شیعیان، اهل بیت (ع) را رهبر و پیشوای خود و آنان را استمرار وجود رسول خدا (ص) میدانند. ائمه اهل بیت (ع) نیز در جهتدادن به مسلمانان و گسترش فرهنگهای متنوع آنان و در دور نگه داشتن حکام از انحراف و کجروی نقشی بس بارز و گسترده داشتهاند. از سوی دیگر، ائمه تفسیر آیات قرآنی را برای مسلمانان بیان کردهاند و به دانشمندان اسلامی، با وجود اختلاف مذاهبشان، راههای اجتهاد درست را آموختهاند. دانشمندان شیعه نیز پس از ائمه، تأثیری درخشان و نقشی اساسی در توسعه فرهنگ اسلامی و به ویژه توسعه و بالندگی فقه داشتهاند، که این خود به سبب آن است که در نزد علمای شیعه ابواب اجتهاد همیشه باز و گشوده بوده است. خلاصه آنکه علمای شیعه همواره به اسلام و اصول و ارزشهای آن وفادار بوده و به چیزی جز اسلام رضایت ندادهاند. علمای شیعه، مذهب را راهی به سوی دین میدانند؛ بنابراین میبینیم که بسیاری از مصالح خود را برای رسیدن به اهداف والای الهی فدا کرده و میکنند.
از نظرگاه عقیدتی چه وجه تمایزی میان شیعه و سنی وجود دارد؟
تفاوت اساسی در میان شیعه و غیر شیعه در دو مورد خلاصه میشود: نخست، ولایت: حقیقت مسأله ولایت عبارت است از ایجاد جامعهای صالح از راه تشکیل حکومتی صالح. علی (ع) برترین این مصداقها بود. در نظرگاه شیعه مسأله ولایت از مهمترین احکام شرعیه است. من اعتقاد دارم تشکیل جامعهای صالح بیش از هر اقدام دیگری به رشد و کمال انسان میانجامد؛ بنابراین ولایت، که از نظر شیعه مسألهای اساسی به شمار میرود، تنها جنبه تاریخی ندارد، بلکه مسألهای است همیشگی، در هر زمان و در هر جامعهای.
دوم، منابع شرعی: در نظرگاه شیعه، پس از نصوص قرآنی و سنت نبوی، سنت اهل بیت و روایات و تعلیمات آنان منبع و مصدر شرعی به شمار میآید؛ اما مذاهب دیگر، غیر از قرآن و سنت پیامبر (ص)، آرای صحابه را هم از منابع شرعی به حساب میآورند. در اینجاست که با تفاوتهای بسیاری در احکام و تعالیم دینی روبرو میشویم، اما تمام این تفاوتها و حتی اصل اجتهاد در دایره فروع محدود میشود و موجب تفاوت و فرق در اساس و ارکان اسلامی نمیگردد.
کلیسای کاتولیک، از زمان پاپ یوحنای بیست و سوم تاکنون، در تکالیف و تعالیم دینی تجدید یا اعاده نظر کرده است. این اقدام، طوایف مسیحی را به هم نزدیک کرده و بحثهایی برای یافتن راههای وحدت مسیحیان برانگیخته است. این اقدام تلاشی است برای تجدد و نوگرایی. نظر شما درباره تلاشهایی که فرقهها و مذاهب مختلف و متعدد اسلامی را یکی کند، چیست؟ و به عقیده شما کدامین فرقه میتواند در صدد چنین اقدامی برآید؟
حقیقت آن است که در گستره مفاهیم و آموزههای اسلامی عناصر و تعالیم بسیاری وجود دارد که روند این تحول را به صورتی دینی و مقدس آسان میسازد. شاید کلمه <اجتهاد> تعبیری تقریبی از این اصل باشد. درباره تحول تعالیم دینی باید دانست که ما دو گونه مناسک داریم: نخست عباداتی که برخی آنها را تکالیف دینی نامیدهاند، اما در حقیقت جزو تکالیف نیستند، بلکه مناسکی هستند که تأثیری ژرف بر ایمان و تربیت اسلامی دارند. اینگونه عبادات در اسلام تغییرناپذیرند؛ زیرا آنها تثبیت مداوم ایمان به غیب را در نزد مؤمن نشان میدهند. نوع دوم تعالیم امروزی چون اعیاد، مناسبتها و مراسم دینی، چگونگی لباسهای روحانیان، نظم و انتظام مساجد و نظایر آن است که مردان بزرگ دینی میتوانند به راحتی آنها را متحول سازند. درباره تقریب مسلمانان و فرقههای مختلف باید عرض کنم که از سی سال پیش در قاهره تلاشهای عمیق و گستردهای در این باره، از طریق <تقریب میان مذاهب اسلامی> و مؤسساتِ مانندِ آن، آغاز شده است. به اعتقاد من این گونه تلاشهای گسترده مشکل مذکور را حل میکند یا آن را به صورت اساسی کاهش میدهد. در پرتو آنچه گفتیم، تلاشهایی میبینیم که از جانب شیعه و سنی در این راه صورت گرفته است؛ مثلاً مذهب <زیدیه> نیز به مؤسسه <التقریب> ملحق شده است. بدون تردید این احساس در روح مسلمانان ریشه دارد و در برخورد رهبران مخلص آنان تجلی مییابد و رشد میکند.
در مسیحیت همواره حرکتها و شخصیتهای اصلاحطلب یا انقلابی را مشاهده میکنیم. بعضاً این گونه حرکتها را انحلالی نامیدهاند، هرچند که شخصیتهای اصلاح طلب ثابت کردهاند که در مسیحیت بذرهای تغییر و دگرگونی وجود دارد. آیا در اسلام هم نمونههایی از این قبیل داریم؟
گمان میکنم در پاسخ به سؤالهای قبل اشاره کردم که تعالیم اسلامی بذرهای پیشرفت احکام اسلامی را در خود دارد؛ اما در مورد اشخاص، ما میتوانیم از کسانی همچون جمالالدین اسدآبادی یاد کنیم و از جمله مراکز علمی شیعه که در این راه گام برمیدارند، میتوانیم از حوزه نجف نام ببریم. همچنین میبینیم علما و استادان آن حوزه علمیه همواره نظریاتی جدید و افکاری اصلاحگر و دگرگون کننده ارائه دادهاند و جوامع و محافل علمی هم با آغوش باز و با سرور فراوان از آنها استقبال میکنند. البته باید به طور خلاصه بگویم که من اعتقاد ندارم که در محافل و مجامع اسلامی نهضتها و حرکتهایی مانند آنچه در اروپا در اواخر قرون وسطی در دوره اسکولاستیک دیده میشود روی داده باشد.
چرا وقتی زن و مردی به یکدیگر تمایل پیدا میکنند و علاقهمند میشوند، آنها را نکوهش میکنند، با اینکه علاقهمندی در هر دو وجود دارد؟
احساسات جنسی در مرد یا زن غریزه است؛ اما احساساتی هم که ورای تمایلات متقابل میان مرد و زن است، بدون تردید از ژرفای آفرینش است و از همین رو مقدس شمرده میشود؛ اما برای هر احساس یا نیاز بشری مقیاس و میزانی قرار دادهاند؛ چرا که بشر از لحاظ فردی و اجتماعی مجموعهای از احساسات و نیاز است. بنابراین، ضروری است که برای هر احساس و نیاز بشری حد معقول و طریقی هماهنگ با وجود او و متناسب با آنها و اهداف او وجود داشته باشد. بنابراین، برای میل جنسی و دیگر نیازهای مشابه آن، حد و میزانی در نظر گرفته شده است، تا مبادا این بُعد بر دیگر ابعاد انسان غلبه کند و منجر به انحراف او از مسیر اعتدال و شأن فردی و اجتماعیاش شود. این اصل برای برقراری تعادل در همه احساسات انسانی وجود دارد؛ اما کسانی را میبینیم که نیازشان به خوردن یا پوشیدن یا دیگر تمایلات- چنان رشد میکند که بر دیگر ابعاد انسانی وجودشان غلبه میکند و در نتیجه آنان را به عناصری نامطلوب و ناشایست در جامعه تبدیل میکند. بدون تردید، رشد غیرمتعادل اینگونه احساسات و نیازها بیشتر به سبب تکرار و عدم رعایت حدود آن پدید میآید.
آیا نیت انسان به موازات عمل اوست؟
هر نیت و قصدی، تا زمانی که به مرحله عمل در نیامده، مطلقاً بر انسان تأثیری ندارد. خصوصاً اگر عملی نشدن نیت، امری خارج از اعتدال باشد. مقصودم آن است که وقتی انسان را با توسل به زور از برآوردن یکی از نیازهایش بازداریم، او از پای نمینشیند و دست به کارهای غیرعادی میزند. درست به عکس، هنگامی که به او اجازه میدهیم به اندازه معقول آن نیازش را عملی کند، خود به آن رنگ قداست میبخشد. بنابراین، احساسات طبیعی و غریزی انسان، هنگامی که مجال بروز متعادل نیابند، به وسوسههای مزاحم تبدیل میشوند، میپژمرند و میمیرند؛ و اگر مجال بروز یابند، رشد میکنند و بر دیگر ابعاد وجود انسان سیطره پیدا میکنند.
درباره تعدد زوجات چه میگویید؟
آیهای که در مورد تعدد زوجات در قرآن ذکر شده، حاوی دو شرط اساسی است. آن آیه چنین است: <و اِن- خِفتُم ا‡ن لا تُقسطوا فی الیتامی فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثُلاث و رباع فَاِن خفتم ان لا تعدلوا فواحده: اگر شما را بیم آن است که در کار یتیمان عدالت نورزید، از زنان هر چه شما را پسند افتد، دودو، و سه سه و چهارچهار، به نکاح در آورید. و اگر بیم آن دارید که به عدالت رفتار نکنید، تنها یک زن بگیرید>.
این آیه از یک سو تعدد همسران را مشروط به ترس از عدم اجرای عدالت در مورد یتیمان ذکر میکند و از سوی دیگر آن را به ضرورت اجرای عدالت در میان همسران مقید میگرداند. شکی نیست که به سبب جنگهای صدر اسلام و شهادت مردان، تعداد قابل توجهی از فرزندان جامعه اسلامی بیسرپرست و یتیم شده بودند و نگرانی آن وجود داشت که از لحاظ اجتماعی و فرهنگی و تربیتی و حتی معیشتی مظلوم واقع شوند. در چنان شرایطی، با پدیده تعدد زوجات، امکان تحت تکفل گرفتن و سرپرستی کردن یتیمان فراهم میشد و ضرورت داشت. بنابراین، راه حل مطلوبی برای تعمیم عدالت اجتماعی به شمار میآمد و این، بنا بر اصطلاح فقها، یکی از موارد جواز تعدد زوجات است. بنابراین، تعدد زوجات حکمی است ثابت و مربوط به شرایط اجتماعی یا خانوادگی معین. غیر از این، شرط دیگر همان برقراری عدالت در بین زنان است و این مسئلهای دشوار و پیچیده است که بر حسب تحول جوامع و نیازهای زمان و سطح آگاهی و میزان نیازشان به ازدواج تغییر میکند. در بیشتر اوقات شوهر نمی تواند از عهده حقوق بیش از یک زن برآید. بدین ترتیب، میبینیم که این حکم اسلامی دستوری است که موجبات پیشرفت در جوامع را نیز در خود دارد.
مقامات تونس تعدد زوجات را ممنوع کردهاند، نظر شما چیست؟
من به ممنوعیت مطلق اعتقاد ندارم، که این خود عکس دستور شرعی است. همچنین به آزادی مطلق هم در این زمینه معتقد نیستم، بلکه به نظر من باید این موضوع را به عهده دادگاههای شرعی گذاشت تا نسبت به شروط تعیین شده آن تحقیق بیشتری کنند. مایلم تذکر دهم که این را‡ی و اجتهاد خاص من است.
آیا خداوند ما را به اطاعت از والدین فرمان داده است، حتی هنگامی که ما را به ازدواج با کسی که دوستش نداریم مجبور کنند؟
در این مورد خداوند هرگز به اطاعت از والدین فرمان نداده، بلکه دستور داده به آنها نیکویی شود و از بی ادبی نسبت به آنان، حتی به کمترین وجه، خودداری گردد. اما در خصوص ازدواج، حق اصلی با دختر است، چرا که اوست که می خواهد ازدواج کند. حق پدر، هنگامی که از موافقت با ازدواج دخترش امتناع می کند، حق تشریعی و مشورتی است. در مواردی که ازدواج مصلحت حقیقی دختر باشد و به تعبیر قرآن پدرِ دختر او را منع کند، دیگر حق پدر ساقط میشود؛ اما شرع هرگز برای دیگر افراد خانواده در این باره حقی قائل نیست.
اما اگر ما را مجبور کردند؟
در این صورت ازدواج باطل است، مگر آنکه زن رضایت دهد.
درباره ازدواج مدنی چه نظری دارید؟
ازدواج در اسلام با ازدواج در مسیحیت تفاوت دارد؛ زیرا این امر در مسیحیت چیزی مانند همه اتفاقات محسوب میشود؛ ولی در اسلام ازدواج رنگ قداست به خود می گیرد و شرع آن را مقدمهای میداند که سختیهای ازدواج را آسان می کند و شروط و التزامات آن را تحقق میبخشد. البته از راه تعیین شروط ضمن عقد، میتوان بسیاری از دگرگونیها و تحولات (متناسب با زمان و مکان) را در ازدواج اسلامی وارد کرد. به هر حال، در ازدواج شروط ثابت تغییرناپذیری وجود دارد که در کتابهای فقهی به آنها پرداخته شده است.
درباره زن عرب چه نظری دارید؟
اعتقاد ندارم که تمدن مدرن آزادی درستی به ارمغان آورده باشد؛ زیرا این تمدن، اگرچه از آزاد کردن زن سخن گفته، ولی عملاً او را با وسایل مختلفی چون تبلیغات، تجارت و شبنشینی مقید ساخته است و بیشتر تلاش خود را بر رشد بعد زنانگی زن متمرکز کرده و این خود موجب کوتاهی عمر زن و کاهش فرصتهای او و افزایش قید و بندهایش شده است. در حقیقت، اگر ما قصد آزادی حقیقی زن را داشته باشیم، در تعالیم دینی نکاتی میبینیم که این خواسته را تأمین میکند. دین مطلقاً فعّالیت زن را در امور مختلف اجتماعی ممنوع نمیکند. اگرچه رسیدگی به امور خانه و خانه داری را برای زن ترجیح میدهد، ولی او را مجبور به این کار نمیکند.
قدری از خودتان بگویید؟
من در ایران به دنیا آمدهام. پدربزرگم سید صدرالدین نام داشت که خانوادهام به نام ایشان نامگذاری شد. وی با پدرشان سید صالح که از علمای روستای شحور از توابع صور بودند، در اواخر حکومت عثمانی، به عراق مهاجرت کرد. ایشان در آن دیار ساکن شدند و تشکیل خانواده دادند. سپس برخی از نوادههایشان به ایران مهاجرت و در آنجا ازدواج کردند. من در اجدادمان یک خصوصیت یافتهام که همان مهاجرت به صورتی عجیب و غریب است. من دو نسل متوالی را در این خاندان ندیدهام که در یک سرزمین زندگی کرده باشند!
چند فرزند دارید؟
سه فرزند دارم صدرالدین، حمید و حوراء (و ملیحه که در سال ۱۹۷۱به دنیا آمد).
آیا حورا وقتی بزرگ شد، به دانشگاه خواهد رفت؟
او کوچکتر از آن است که بخواهیم درباره آیندهاش صحبت کنیم. او قطعاً وقتی بزرگ شود، وارد دانشگاهی میشود که با افکار و اهدافی که دارد، متناسب باشد. در هر حال، طبیعی است که او با حفظ شئون، به فراگیری علوم دانشگاهی بپردازد.
آیا از کشورهای غیرعربی دیدن کردهاید؟
از اروپا و آفریقا و ترکیه دیدن کرده ام.
چرا همواره در مراسمی که شرکت میکنید، مردم برایتان شعار میدهند؟
نظر شما چیست؟
من احساس میکنم شما با دیگر روحانیان فرق دارید. میتوانم چیزی را که در ذهنم میگذرد، بدون هیچ تردید و خجالتی بر زبان آورم: شما بسیار باهوش و زیرکید.
من معتقدم رسالتی که بر دوش دارم، همان دعوت حقیقی به اسلام است. این رسالت به گونهای فعّالانه به همان میزان که در توسعه جوامع و تحول زندگی مردم نقش دارد، در اصلاح رابطه انسان با خدا و زندگی پس از مرگ انسان دخیل است. من عملاً این اصل را بر خود و کلیه فعالیتهایم، چه در مجلس بحث و گفتگو و چه دیگر کارهای اجتماعیام، منطبق کردهام. همواره سعی کردهام تأکید کنم که دین، پیش از آنکه توشه آخرت باشد، والاترین وسیله برای زندگی است. این دعوت به سوی خدا را با هماهنگی کلی در طوایف و مذاهب مختلف لبنان به اجرا درآوردهام. شاید اسلوبی که داشتهام، اثر بیشتری در این انسجام گذاشته باشد؛ چون من میخواهم آنچه در درون مخاطب یا پرسشگر یا شنونده میگذرد، مثل شکها و سؤالها و اعتراضات، بفهمم، بدون آنکه مهابت و وضع خاص خود را بر او تحمیل کنم. پس از این دریافت و احساس، میکوشم راه حل عملی برای مشکلات پرسشگر یا مخاطب ارائه نمایم. البته روحانیان دیگری هم هستند که در این گونه فعالیتهای عملی و اجتماعی مانند من یا بهتر از من هستند.
آیا مردم فلسطین را به صلح نصیحت میکنید یا به جنگ؟
من سراغ ندارم که امتی با خطری بزرگتر از آنچه ما امروزه با آن مواجهیم، روبرو شده باشد. این خطر، وجود صهیونیسم در منطقه برای آینده منطقه، تهدیدی برای همه ارزشها و میراثها و تاریخ آن است؛ بنابراین در لزوم کاربرد هرگونه امکان و وسیله برای دور کردن خطر آن، هیچ گونه تردیدی ندارم و شخصاً بعید میدانم که راه حل صلحآمیزی در این باره وجود داشته باشد.