اردیبهشت ماه خوبی است، هم برای سفر و تفریح و لذت بردن، هم برای دورهمی دسته جمعی کتابش.
سال هاست که نیمه اردیبهشت وعدهگاه دیدار اهل کتاب و قلم است. دیداری که اگر چه همیشه در بستری مناسب صورت نگرفته، اما تداوم داشته و لذت بخش بوده است.
دورهمی امسال هم پس از ۱۱ روز، به پایان رسید. اهالی مؤسسۀ امام موسی صدر هم بساط میزبانی را مثل سالهای گذشته در این دورهمی بزرگ گشودند و پذیرای دوستان قدیم و علاقه مندان جدید بودند. دوستان قدیمی که با اشتیاق برای تجدید دیدار آمدند و دوستان جدیدی که در این روزها به دایره دوستی اضافه شدند.
میزبانان در تمام این روزها، حرفهای میهمانان را به گوش جان شنیدند، از پیشنهاد و انتقاد برای فعالیتها گرفته تا پرسش همیشگی از سرنوشت اندیشه ربوده شده و اینکه چرا کاری برای بازگشت او نمیشود.
میهمانان بسیاری از سفره پذیرایی راضی بودند، از چیدمان و بستهها و پوسترها و پیکسلها.... یکی برایمان نوشت:
«از منظر دیداری غرفه عالی است. برای من که ناآشنا بودم، توضیحات مسئولان غرفه بسیار جالب بود و منجر به خرید دو کتاب شد. قابل تحسین هستید.» برخی اندک نیز معتقد بودند که این نوع کار و تبلیغ برای چنین شخصی مناسب نیست و باید به کارهای بنیادین و وزین پرداخت.
سعی کردیم در خوانی که گسترده بودیم برای همه سهمی باشد، برای کسانی که با شنیدن نام امام موسی صدر بیدرنگ به سمت ما میآمدند، برای کسانی که هیچشناختی از او نداشتند، برای جوانانی که به دنبال نگاهی نو بودند و...
برای جوان تئاتری که مستقیم آمد و گفت از امام موسی صدر بدم میآید! انرژی خوبی از او نمیگیرم، چیزی هم دربارهاش نمیدانم، از ما درباره او و دغدغهاش برای انسان شنید و وقتی رفت برایمان این گونه نوشت:
«امام موسی صدر.... نمیدونم شاید با شنیدن این اسم و دیدن عکسش همیشه نگاه منفی داشتم. اعتراف میکنم که حتما بدون اینکه این شخصیت رو بشناسم. کاش برسه اون روزی که بتونم با این چهره و شخصیت ارتباط برقرار کنم و حتما تو حرفه خودم یعنی تئاتر، یک نمایشنامه درباره این کاراکتر بنویسم.»«برای انسان گرد آمدهایم»، عصاره فکری امام موسی صدر که در غرفه و پیکسلهایی که به لباسهایمان زده بودیم بیشتر از هر چیز خودنمایی میکرد. خیلیها این جمله را میشناختند و خیلیها میپرسیدند، یعنی چی؟ همین جمله بهانهای بود برای گفتن از اندیشهای که بیش از هر چیز انسان و کرامت او برایش مهم بود...
خیلیها که برای اولین بار امام موسی صدر را شناخته بودند از میزبانان میخواستند که خودشان کتابی را برای شروع آشنایی با اندیشه او معرفی کنند.
«عصایت را به میلههای زندان بزن موسی» و
«هفت روایت خصوصی» پیشنهاد میشد که موسی صدر را بهتر بشناسند و بعد
«ادیان در خدمت انسان» که ورود خوبی به اندیشه و تفکر او است...
در این روزها از همه حرف زده شد، از امام موسی صدر و خانوادهاش، از خاندان صدر و متفکران برجستهاش و از بانوی داستان نویس این خاندان. کتابهای
آقا سیدرضا صدر و
شهید محمدباقر صدر و
بنت الهدی صدر هم مخاطبان خودش را پیدا کرد. «اقتصاد ما»، «فلسفه ما»، «بستههای داستان» و تفسیر منطقی و امروزی از «سوره حجرات»...
«اقتصاد ما» ی شهید صدر را که میگرفتند از دیدگاه اقتصادی امام موسی صدر هم میپرسیدند و
«رهیافتهای اقتصادی اسلام» به آنها پیشنهاد میشد. بانویی میانسال میگفت که در دهه ۶۰ داستانی از بنت الهدی صدر خوانده که بسیار روی او تاثیر داشته و حالا خوشحال بود که میتواند داستانهای دیگر بنت الهدی را یک جا ببیند و برای دختر نوجوانش ببرد... و خلاصه که برای هر کسی با هر عقیدهای سهمی بود.
دوستانی بودند که در این دورهمی شلوغ و پرهیاهو با عشق و ایمان، هدایایی را به میهمانان ناشناس که در این خانه بزرگ کتاب میگشتند، میدادند و از امام موسی صدر برایشان میگفتند. هدایایی که جملاتی از امام و کتابهای کوچکی از سخنان او بود و بسیاری را این چنین به خوان گسترده اندیشه امام موسی صدر رهنمون شد. دوستانی که نام خود را گروه «اندیشه و عمل» مینامند و برای شناساندن این اندیشه تلاش میکنند.
روزها از پس یکدیگر گذشتند و کتابها به دست میهمانان میرفت که راهی به دلها و اندیشهها پیدا کند. آخرین جلدهای
«سفر شهادت»،
«انسان آسمان» و
«ادیان در خدمت انسان» هم به همراه میهمانان رفتند. حجم کتابها کمتر و کمتر میشد و دلهای میزبانان شاد که اندیشهای بیشتر از پیش گسترده شده که ذهنها را روشن میکند و قدمها را برای «انسان» محکمتر.
این گونه بود که خوان گسترده فرهنگ و اندیشه در این دورهمی سالانه به پایان رسید، دلهای ما و بسیاری از میهمانان پیش یکدیگر ماند تا دیداری دوباره... اما نه تا سال بعد که با حضور در خانه همیشگی هفت تیر، بهار شیراز و به لطف رشتههای متعدد ارتباط مجازی که راههای دور را به هم نزدیک میکند.