خبرگزاری فارس در گزارشی اجمالی و مختصر درباره سیر تاریخی تحولات منجر به
انقلاب نیکاراگوئه، تلاش میکند تا به تفاوتهای این دو انقلاب از جنبههای
گوناگون ارزشها، رهبری، پیامدها و شیوهها بپردازد.
در این گزارش اشارهای به شباهت تحولات لبنان در ده ۱۹۷۰ به رهبری امام موسی صدر و تفسیر انقلابی امام خمینی (ره) دارد. آنچه در پی میآید متن کامل این گزارش است.
مقدّمه
انقلاب اسلامی ایران، انقلابی است که برای بشر معاصر از جهات متفاوتی سؤال آفریده است. این انقلاب از یک سو، کاخ نظام ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در ایران را فرو ریخته، و از سوی دیگر نظریههای علوم اجتماعی، بهویژه نظریههای مربوط به انقلابها را به چالش کشیده است. و از جانبی دیگر، بر خط سکولاریسم و عرفی گرایی، که بیش از دو قرن تلاش شده بود تا در ساحت اندیشه غرب ترسیم شود، خط بطلان کشیده است. علاوه بر این، در عصری که همگان متقاعد شده بودند که بشر معاصر برای رسیدن به کمال خود راهی جز راه غرب ندارد، راهی جدای از آن ترسیم نموده، و این همه باعث شده است تا حجم قابل توجهی از کتابها، پایان نامهها، مقالات، سخنرانیها، کنگرهها، اخبار و فیلمهایی در سراسر جهان معاصر به تفسیر و تبیین این پدیده سیاسی ـ اجتماعی اختصاص یابد.
از زاویهای دیگر، شرایط تاریخی که انقلاب اسلامی در ظرف آن تحقق یافته، شرایطی است که نظریه پردازان اجتماعی غرب، از جوانب گوناگون، خود را بحران زده احساس میکنند. آنها پیش از تحقق انقلاب اسلامی ـ که به تعبیر اسکاچ پل در قالب و چارچوب یکی از چهار دسته مارکسیستی، روانشناختی تودهای، ارزشی و تنازع سیاسی میاندیشیدند۱ ـ سه مرحله نظری را در تحلیل انقلابها تجربه کرده بودند:
در گام نخست (۱۹۰۰ـ۱۹۴۰ م)، کسانی مثل لوبون، الوود، سوروکین، ادوارز، پتی و برینتون شیوهای توصیفی برای تحلیل انقلابها به کار گرفتند و نیز به بیان برخی از نشانههای وضعیت انقلابی پرداختند. در گام دوم (۱۹۴۰ـ۱۹۷۰ م)، کسانی مثل دیویس، گار، جانسون، اسملسر، هانتینگتون و تیلی، به شکلی کاملا تحلیلی، از نظریههای گوناگون روانشناختی، جامعهشناختی و سیاسی برای تحلیل انقلابها استفاده کردند. در گام سوم (دهه ۱۹۷۰)، کسانی مثل پایژ، آیزنشات، تریم برگر و اسکاچ پل تلاش کردند تا در همان قالبهای گام دوم به نقد آنها بپردازند. البته رویکرد اصلی این نظریه پردازان رویکردی ساختاری بود. اهداف ساختارها و نیز ساختار رؤسا، نخبگان، نیروهای مسلّح و بین المللی از عمده موارد مورد غفلت نظریه پردازان گام دوم بود که در گام سوم، به آنها توجه شایان شد. ۲
به رغم همه تلاشها، در دهه ۷۰ قرن بیستم (یعنی در شرایط تاریخی تحقق انقلاب اسلامی)، در جهان سوم، به ویژه، در آمریکای لاتین و آسیا، انقلاباتی صورت گرفتند که نظریههای پیشین انقلابها چندان در تحلیل آنها کفایت نمیکردند. این بحران نظری، که نظریه پردازان غرب در تحلیل انقلابها بدان گرفتار شده بودند، ناگزیر آنها را به حوزه چهارمی از ساحت نظریهپردازی سوق داد. در این حوزه ـ که مشهور به مطالعات فرهنگی انقلاب هاست و بیشتر با نام جان فوران شدت یافته ـ تلاش شده است تا در تحلیل انقلابها، روی برخی مؤلّفههای عمدتاً فرهنگی (از جمله فرهنگ، ایدئولوژی و مذهب)، که در گام سوم مورد غفلت قرار گرفته بودند، تأکید گردد. نوع نظریاتی که در این مرحله، بهویژه در تحلیل انقلابهای جهان سومی از جمله انقلابهای نیکاراگوا (NICARAGUA) و ایران، مطرح گردیدهاند، نظریاتی با محوریت «فرهنگ» میباشند. همین خصیصه فرهنگی بودن انقلابهای این دوره باعث شده است تا نظریه پردازان غرب به خود اجازه دهند تا انقلاب ایران را در کنار سایر انقلابها و با همان شیوهها مورد مطالعه قرار دهند و برای همه آنها تا حد زیادی یک سلسله علل مشترک و یکسان معرفی کنند.
نوشته حاضر ضمن ارائه گزارش اجمالی و مختصر سیر تاریخی تحولات منجر به انقلاب نیکاراگوا، تلاش میکند تا به تفاوتهای این دو انقلاب از جنبههای گوناگون ارزشها، رهبری، پیامدها و شیوهها بپردازد. دغدغه و هدف اصلی نگارش این نوشته، تنبّه دادن به اشتباهی است که نظریه پردازان انقلابها در غرب در مرحله چهارم نظریهپردازی خود بدان گرفتار شدهاند.
کلیاتی درباره نیکاراگوا
الف. معرفی
موقعیت جغرافیایی ـ انسانی: «نیکاراگوا» کشوری است در قسمت میانی آمریکای مرکزی که از شمال، به کشور «هندوراس» و از جنوب، به کشور «کاستاریکا» و از شرق، به دریای «کارائیب» و از غرب، به خلیج «فونسکا» (متصل به اقیانوس آرام)، محدود میباشد. این کشور دارای مساحتی با ۹۰۰/۱۴۷ کیلومتر مربع، قریب به ۵ میلیون نفر جمعیت میباشد که ۷۵ درصد آنها دارای مذهب کاتولیک و ۲۵ درصد آنها دارای مذهب «پروتستان» میباشند، ۳ هرچند برخی دیگر از منابع تعداد پیروان مذهب کاتولیک را ۹۵ درصد نوشتهاند. ۴ بیشتر جمعیت این کشور را اسپانیاییهای مهاجر و سرخپوستان بومی ـ که اصطلاحاً «متیزو» (MEATIZO) خوانده میشوند ـ تشکیل میدهند. زبان رسمی آن اسپانیایی میباشد، اما مردم آن به زبان انگلیسی هم صحبت میکنند. واحد پول آن، «کوردوبا» (CORDOBA) و پایتخت آن، «ماناگوا» (MANAGUA) ۵ با جمعیتی معادل ۷۵۰ هزار نفر میباشد.
نظام حکومتی: نظام سیاسی نیکاراگوا «جمهوری» است و پس از قریب ده سال حکومت مارکسیستی، از سال ۱۹۹۰ م به بعد، یک نظام دموکراتیک در این کشور برقرار شده است. در انتخابات سال ۱۹۹۰ م با پیروزی خانم چامورو، کاندیدای حزب ملّی نیکاراگوا، دانیل اورتگا، ۶ رهبر حزب مارکسیست این کشور، داوطلبانه کناره گیری کرد. شورشیان نیکاراگوا معروف به «کنترا» (CONTRA) نیز، که در دوران حکومت پیشین نیکاراگوا با دریافت کمکهای مالی و نظامی از آمریکا با دولت میجنگیدند، پس از انتخاب خانم چامورو به ریاست جمهوری، دست از مقاومت برداشته و به ارتش منظم نیکاراگوا پیوستهاند. ۷
منابع: نیکاراگوا منابع آبی، زمینی و کانی فراوانی برای تولید انرژی، الوار و محصولات زراعی دارد. این کشور دریاچهها و راههای آبی زیادی دارد و به راحتی میتواند با حفر کانال (شرقی ـ غربی)، دو اقیانوس بزرگ اطلسوآرام را ازدرون خاکش به هم متصل کند. ۸
محصولات عمده: پنبه، قهوه، شکر، برنج، ذرت و موز از مهمترین محصولات این کشور است که بعضی از اقلام آن، مانند پنبه، قهوه و موز، به خارج صادر میشوند. نیکاراگوا دارای منابع معدنی، بخصوص طلا، نقره و مس، نیز میباشد که هنوز به طور کامل مورد بهره برداری قرار نگرفتهاند. ۹
ب. روند استقلال
در اوایل قرن ۱۹ میلادی، نیکاراگوا استقلال خود را در طی سه مرحله به دست آورد:
مرحله اول: سالهای قبل از ۱۸۲۱ م که به عنوان قسمتی از امپراتوری مکزیک و به رهبری آگوستین دو ایتورباید اداره میشد.
مرحله دوم: از ۱۸۲۲ م به بعد که عضو فدراسیون کشورهای آمریکای مرکزی شد.
مرحله سوم: از سال ۱۸۳۸ م به بعد که به صورت کشور مستقل و با حاکمیتی از آن خویش شناخته شد. ۱۰
دو دهه پس از استقلال، اختلافات داخلی بین دو گروه «لیبرال» و «محافظه کار»، نتایج زیان باری بر پیکر نیکاراگوا تحمیل کردند. در ۱۸۵۵ م با اوج گیری این اختلافات، لیبرالها از یک تبعه آمریکایی به نام ویلیام واکر دعوت به مداخله کردند. واکر پس از پیروزی (۱۸۵۶م)، بر خلاف میل لیبرالها، خود را رئیس جمهور نیکاراگوا نامید و آمریکا هم از این اقدام حمایت کرد. واکر دست به اقدامات توسعه طلبانه و غیرانسانی زد. این کار سبب شد تا از یک سو، مردم نیکاراگوا به «محافظه کاران» رو بیاورند و از سوی دیگر، واکر حمایت آمریکا را از دست بدهد. وی در ۱۸۶۰ م در نزدیکی «تگوسیگالپا» پایتخت «هندوراس» تیرباران شد. ۱۱
پس از واکر، محافظه کاران قدرت را به دست گرفتند و تا ۱۸۹۳ م حکومتی نسبتاً صلح آمیز برقرار کردند. در ۱۸۹۳م با انتخاب دیکتاتور خوزه سانتوس زیلایا به ریاست جمهوری، برتری محافظه کاران به پایان رسید. زیلایا تا ۱۹۰۹م بر نیکاراگوا حکومت راند. وی در سالهای پایانی حکومتش، پای ژاپنیها را برای احداث یک کانال به نیکاراگوا کشید. از این رو، آمریکا محافظه کاران را تشویق به شورش کرد و به بهانه حمایت از شورشیان، نیروهای نظامی خود را به بندر «بلوفیلدز» واقع در ساحل شرقی گسیل داشت. زیلایا مجبور به استعفا شد و یک سال بعد، محافظه کاران به قدرت رسیدند و در پناه حمایتهای آمریکا، تا ۱۹۳۲ م بر نیکاراگوا حکومت راندند.
در اواسط دهه دوم قرن بیستم، تصمیم گیران آمریکا تصور کردند که قدرت محافظه کاران برای حکومت بر کشور و حفظ منافع آمریکا کافی است. از این رو، نیروهای خود را در ۱۹۲۵ م از نیکاراگوا خارج کردند. بلافاصله، پس از خروج نیروهای آمریکایی، آتش اختلاف بین محافظه کاران و لیبرالها شعلهور شد و آمریکا برای حفظ منافع خود، مجدّداً در ۱۹۲۶ م نیروهای خود را به نیکاراگوا اعزام کرد. ۱۲
سوموزا پس از یک کودتا در ۱۹۳۷م به ریاست جمهوری نیکاراگوا رسید و تا ۱۹۷۹ ـ پیروزی ساندینیستها ـ همراه دو پسرش بر این مملکت حکومت راند.
پس از سوموزا، پسرش لوئیز سوموزا دیبایله تا ۱۹۶۳ م و پس از لوئیز، برادر دیگرش آناستازیو سوموزا دیبایله تا ۱۹۷۹ م رئیس جمهور نیکاراگوا شدند. خانواده سوموزا هر سه مستبد بودند و روش حکومتی آنها بر دو رکن استوار بود: اول جلب همکاری مخالفان (کلیسا، زمین داران بزرگ و سرآمدان صنعت و تجارت) ; دوم توسعه روابط دوستانه با آمریکا. ۱۳
از ۱۹۷۰ م به بعد، نظم حکومتی خانواده سوموزا رو به سوی فروپاشی رفت. دو رویداد مهم به این فروپاشی سرعت بخشیدند: یکی زلزله کریسمس سال ۱۹۷۲ م که قسمت اعظم پایتخت را ویران کرد و در پناه این واقعه سوموزا و همکارانش ولع مال اندوزی خویش را اشباع کردند و دیگری واقعه گروگان گیری ۲۷ دسامبر ۱۹۷۴ م جبهه ساندینیست برای رهایی ملّی۱۴ بود.
این رویداد، دیکتاتور سوموزا را تحقیر کرد. وی برای کنترل مجدد اوضاع، ضمن اعلام حکومت نظامی و سانسور کامل مطبوعات، افراد گارد ملّی را به تعقیب چریکها اعزام کرد. به فاصله چند ماه، دامنه درگیری و مخالفت با دیکتاتور سراسر نیکاراگوا را گرفت و جنگهایی موسوم به «جنگ آزادی» برپا شدند. آمریکا برای حفظ نظام موجود، دست به کار شد و طرح آشتی دولت با چریکها و مخالفان را داد که اغلب مردم نیکاراگوا آن را رد کردند.
به تدریج، ارتش چریکی از چند صد نفر به چندین هزار نفر افزایش یافت. در اوایل ژوئن ۱۹۷۸ م عملیات «تهاجم نهایی» اعلام شد. «سازمان کشورهای آمریکایی» نیز به رغم درخواست آمریکا، از اعزام نیروهای «حافظ صلح» خویش به نیکاراگوا خودداری کرد. در نهایت، سوموزا پس از اینکه ثروت خود را نقد کرد، در ۱۷ ژوئیه ۱۹۷۸ م کشور را ترک نمود۱۵ و دو روز بعد، نیروهای «ساندینیست» وارد پایتخت شدند و بقایای گارد ملّی را دستگیر کردند.
این «جنگ آزادی» با بهای ۵۰ هزار کشته ـ یعنی تقریباً ۲ درصد جمعیت آن روزِ نیکاراگوا ـ به پیروزی رسید. اگر این واقعه با همین نسبت، در آمریکا اتفاق میافتاد، قریب ۵/۴ میلیون کشته بر جای مینهاد; یعنی تلفاتی معادل ۷۵ برابر تلفات جنگ ویتنام. ۱۶
این پیروزی برای آمریکا، که سالها به استثمار نیکاراگوا پرداخته بود، سخت گران آمد. از این رو، آمریکا از همان اوان پیروزی، با صرف میلیونها دلار، کمر به سرکوب و انحراف انقلاب نیکاراگوا بست. ۱۷
پس از پیروزی ساندینیستها نیز ایالات متحده آمریکا برای انجام برنامه براندازی، سه نوع تشکیلات عمده را بسیج کرد: ۱. ائتلاف سیاسی برای مخالفت با ساندینیست ها; ۲. ائتلاف نیروهای کارگری; ۳. سازمان مدنی. در این سه بخش، زیرگروههای خاص جوانان، دانشجویان، زنان و سازمانهای مذهبی نیز وجود داشتند. ۱۸
ج. بررسی تطبیقی وضعیت مردم نیکاراگوا در قبل و بعد از انقلاب
مردم نیکاراگوا تا پیش از انقلاب، یکسره در فقر زندگی میکردند. این در حالی است که تولید ناخالص ملّی در سال ۱۹۷۸ م در ازای هر نفر، از ۸۰۰ دلار آمریکایی تجاوز کرد. اما به علت توزیع نابرابر و ناموزون ثروت، تنها اقلیّت کمی از این ثروت هنگفت بهرهمند میشوند. طبق اطلاعات ۱۹۷۹ م، در حالی که کشاورزی مهمترین بخش اقتصادی نیکاراگوا را تشکیل میداد و ۴۸ درصد نیروی کار را به خود اختصاص داده بود و ۷۵ درصد صادرات کشور را تأمین میکرد، درآمد سالانه ساکنان مناطق روستایی به زحمت به ۱۰۰ دلار در سال میرسید. در آن زمان، دهقانان با ۲/۴۳ درصد جمعیت، تنها ۲/۲ درصد زمینهای کشاورزی را در اختیار داشتند و اقلیّت ۹/۱ درصدی زمین داران بزرگ بر ۶/۴۷ درصد از زمینهای قابل کشت کشور چنگ انداخته بود. ۱۹
مدتی پس از پیروزی انقلاب، ساندینیستها قانون اساسی نیکاراگوا را با رعایت جوانب گوناگون حقوق مردم نوشتند و آن را اعلام کردند. ۲۰ هرچند دولت ساندینیستها در محاصره اقتصادی قرار گرفت، اما همکاری مردم با سازمانهای مردمی ـ که دستاورد انقلاب بود ـ بسیاری از مشکلات را هموار کرد. دولتِ پیروز با همّت مردم، توانست تا در مدتی کم، طرحهای مهم و نسبتاً بزرگی را انجام دهد. برخی از آن طرحها عبارتند از: مبارزه با بیسوادی، ایجاد میلیشیای مردمی، طرح فعّال سازی و احیای اقتصادی موسوم به «برنامه ۸۰»، ایجاد راههای ارتباطی و طرح بهداشت عمومی. ۲۱
انتخاب ریگان به ریاست جمهوری آمریکا در سال ۱۹۸۰ م ـ که خود نتیجه شکست سیاست کنترل تسلیحات بود ـ نشانگر این بود که آمریکاییها قصد مقابله جدّی با شوروی و با هر حرکتی را دارند که منافع آنها را به خطر اندازد. طبیعی است که یک سر شمشیرِ برهنه آمریکا متوجه جهان سوم و حرکتهایی همچون انقلاب اسلامی ایران و سیاستهای تندروانهای همچون سیاستهای لیبی و نیکاراگوا بود، ۲۲ بخصوص آنکه از اوایل دهه ۸۰ به بعد، ساندینیستهای نیکاراگوا ـ علی رغم گرایشهای شرقی که داشتند ـ سیاست مستقلی را دنبال کردند و این عمل در کنار سایر عواملی همچون خارج شدن کنترل جنگ ایران و عراق از دست دو ابرقدرت آمریکا و شوروی، مخالفت اسرائیل با سیاست عرب گرایی آمریکا و کنشهای قذافی، حافظ اسد و صدام در جهت مخالف سیاستهای جهانی ابرقدرتها باعث شد تا از شدت جنگ سرد بین آمریکا و شوروی بکاهد و دوره جدیدی از تشنج زدایی بین این دو ابرقدرت ایجاد کند. ۲۳
د. نقاط عطف مهم تاریخی قبل از انقلاب در نیکاراگوا
۱. دوره استعمار اسپانیا ۱۵۲۲ تا ۱۸۲۱ م;
۲. عضویت در فدراسیون جمهوریهای آمریکای مرکزی ۱۸۲۱ م;
۳. خروج از فدراسیون جمهوریهای آمریکای مرکزی و اعلام استقلال ۱۸۳۸ م;
۴. اختلافات طولانی داخلی بین گروههای لیبرال و محافظه کار ۱۸۳۸ ـ ۱۸۹۳ م;
۵. شورش دهقانی خوزه سانتوس زیلایا ۱۸۹۲ م;
۶. دوران پادشاهی خوزه سانتوس زیلایا ۱۸۹۳ـ ۱۹۰۹ م;
۷. تشکیل ارتش چریکی نیکاراگوا به رهبری آگوستو سزار ساندنیو ۱۹۲۷ م;
۸. حضور نیروهای آمریکایی در نیکاراگوا به بهانه ایجاد نظم ۱۹۰۹ ـ ۱۹۲۵م;۲۴
۹. حضورمجدّد نیروهای آمریکایی در نیکاراگوا ۱۹۲۶ـ۱۹۳۳م;
۱۰. قتل ناجوان مردانه آگوستو سزار ساندنیو ۱۹۳۴ م;
۱۱. شورشهای شدید محلّی بدون داشتن رئیس جمهور ۱۹۳۳ ـ ۱۹۳۷ م;
۱۲. حکومت استبدادی سوموزا گارسیا ۱۹۳۳ ـ ۱۹۵۶ م;
۱۳. حکومت استبدادی لوییس سوموزا ۱۹۵۶ ـ ۱۹۶۷ م;
۱۴. حکومت استبدادی ژنرال آناستازیو سوموزا ۱۹۶۷ـ۱۹۷۹ م;
۱۵. شکل گیری جبهه آزادی ملّی نیکاراگوا دهه ۷۰ قرن ۲۰ م;
۱۶. پیروزی جبهه آزادی ملّی نیکاراگوا ۱۹۷۹ (پیروزی ساندنیستها) ;
۱۷. ترور آناستازیو ۱۹۸۰ م.
برخی از تفاوتهای انقلاب نیکاراگوا و انقلاب اسلامی ایران
۱. ماهیت انقلاب
انقلاب نیکاراگوا و حتی سایر انقلابهای رایج در آمریکای لاتین به روشنی ماهیتشان قابل درک و فهم و حتی نتایج آنها به راحتی قابل پیش بینی بود. این انقلاب در قالب نظریات کاملا شناخته شده مارکسیستی و مبتنی بر ادبیات همان نظریات صورت گرفت، اما انقلاب ایران بنا بر اعتراف خود غربیها، انقلابی منحصر به فرد بود که آنها را گیج کرد.
برای مثال، رابرت دی لی، پروفسور علوم سیاسی در دانشگاه «کلرادو» درباره ماهیت انقلاب ایران مینویسد: «انقلاب اسلامی پیچیده و اسرارآمیز مینماید; مساوات طلب است، اما در عین حال، سوسیالیست یا دموکراتیک نیست; رادیکال است، اما سنّتی نیز به نظر نمیرسد; بیگانه گریز است، اما به ندرت انزواگراست و نمایانگر انقلابهای فرانسه، روسیه و یا تجربه آمریکا نیست. نظریههای علوم اجتماعی راجع به نوسازی، خواه مارکسیست، خواه ملهم از سرمایه داری لیبرال، نتوانستند وق وع آن را پیش بینی کنند و هنوز توضیح قانع کنندهای برای آن ارائه نکردهاند. تنها در دل تاریخ اسلام، که با قیامهای زاهدانه در هر عصری مشحون است، میتوان معنایی برای این جنبش عظیم، که جهان اسلام را درنوردیده، پیدا کرد.» ۲۵
جان ال. اسپوزیتو نیز مینویسد: «نحوه وقوع انقلاب شگفتی همگان را برانگیخت. سیاست بازان و پژوهشگران تلاش کردند تا وضعیت بیاندازه سیال و پیچیدهای را که بر بخشهای وسیعی از جهان اثر گذارده است، دریابند. هرچند نتیجه چنین تلاشی غالباً ساده سازی این واقعیت پیچیده بوده است.» ۲۶
تدا اسکاچ پل از مهمترین نظریه پردازان ساختارگرای انقلابها مینویسد: «سقوط شاه ایران و به راه افتادن انقلاب ایران، باعث تعجب ناگهانی ناظران خارجی ـ از دوستان آمریکایی شاه گرفته تا روزنامه نگاران و متخصصان سیاسی و متخصصان علوم اجتماعی، از جمله افرادی مثل من، که متخصص مسائل انقلاب هستم ـ گردید. همه ما با علاقه و شاید بهت زدگی تحقق وقایع جاری را مشاهده کردهایم. تعدادی از ما به سوی تفحّص در مورد واقعیات اجتماعی ـ سیاسی ایران در ورای این رخ دادهها سوق داده شدیم. برای من، چنین تحقیقی غیرقابل اجتناب بود; بیش از همه به خاطر اینکه انقلاب ایران از جنبههای مختلف غیرعادیاش مرا تحت تأثیر قرار داده است.» ۲۷
۲. رهبری
انقلاب نیکاراگوا بر خلاف انقلاب ایران، که رهبری امام خمینی (قدس سره) در آن نقش منحصر به فرد و بیبدیلی را ایفا میکرد، فاقد رهبری واحد و منسجمی بود، و تنها چیزی که انقلابیان را به طور متحد در کنار یکدیگر قرار میداد، اهداف مشترک آنان بود. اما در انقلاب ایران، فتاوای تاریخی، سخنرانیها و اعلامیههای امام، در پیشبرد انقلاب، حضور مردم و تعیین شیوه مبارزه نقشی فوق العاده داشت. اگرچه انقلابیان نیکاراگوایی نیز رهبر و مقتدای خود را ساندینیو معرفی میکردند، ولی ساندینیو در سالهای نخست مبارزه به قتل رسید و پس از وی، این حرکت و جنبش آزادی خواهی در نیکاراگوا بدون رهبر قوی و بیبدیل به کارش ادامه داد. شاید یکی از علتهایی که انقلاب نیکاراگوا دیر به ثمر رسید و یک دوره طولانی مبارزه (۱۹۲۶ ـ ۱۹۷۹ م) را تحمل کرد، همین فقدان رهبری واحد بود.
علاوه بر این، آنچه مهم است اینکه رهبری انقلاب ایران تنها این گونه نبوده که از دل شرایط تاریخی انقلاب به پا خاسته باشد، بلکه در تاریخ فرهنگی و فرهنگ تاریخی ایران ریشه داشته است. چنین رهبری هرگز در فراز و نشیبهای تحولات تاریخی منجر به انقلاب، موقعیت ویژه خود را، حتی اگر در برابر سایر رهبران رقیب قرار گیرد، از دست نخواهد داد. از همین روست که دیگر مدعیان رهبری انقلاب در تاریخ انقلاب ایران به زودی مورد بیمهری انقلابیان قرار گرفتند و آنها ناگزیر شدند برای گرفتن کمترین امتیازی، از داعیه رهبر بودنشان دست بشویند. این مطلب از نقاط تمایز رهبری انقلاب ایران با رهبری در انقلاب نیکاراگوا میباشد که حتی اگر ساندینیو زنده هم میماند، اولا چون پایگاه رهبریاش نیازهای مشترک مقطعی و تاریخی پیروانش بود و نه عقیده و ایمان قلبی آنها، که ریشه در تاریخ فرهنگی آنها داشته باشد، از سطح نازل تری از رهبری نسبت به کسی برخوردار بود که پایگاه تاریخی دارد که در تاریخ فرهنگی یک قوم ریشه کرده است. ثانیاً، چنین رهبرانی به راحتی در فراز و نشیبهای تحولات تاریخی، جای خود را به رهبران رقیب میسپارند.
۳. شیوه مبارزه
انقلابیان نیکاراگوا تنها راه مبارزه را در مبارزه نظامی میدیدند و در نهایت هم از همین شیوه به پیروزی رسیدند. اما شیوه مبارزه در انقلاب ایران، بر پایه علم و آگاهی و مهمتر اینکه بر پایه اعتقاد و ایمان استوار بود; شیوه تظاهرات غیرمسلّحانه با روحیهای ایثارگرایانه و شهادت طلبانه و راه اندازی اعتصابهای عمومی در دستگاههای عمومی و حتی در پادگانهای نظامی. راهی که انقلاب ایران برای مبارزه با استکبار فراروی انقلابیان سراسر جهان گذاشت، راهی نوین بود; راهی بود که نه تنها عامل انقلاب را به درون انسانها حواله میداد، بلکه آن را با آرمانیترین اهداف بشری گره میزد. چنین اهداف آرمانی نمیتوانستند با هر شیوه مبارزهای تحقق یابند. بیسبب نبود که به رغم آنکه گروههای مبارز زیادی ـ و در بیشتر موارد، با مبانی و شیوههای متعارض و متضاد ـ در راه نیل به انقلاب در حال تکاپو بودند، در نهایت، ناگزیر شدند از راه رهبری انقلاب ایران پی روی کنند; زیراهدفی که فراروی انقلاب بود، نمیتوانست در قالب هر شیوهای و با هر ابزار و سلاحی تحقق یابد.
۴. ابزار مبارزه
انقلاب ایران با ابزار خاصی جنگید; ابزاری که برخلاف آنچه در ذهن نظریه پردازان انقلاب به شکل معهود و ارتکازی وجود داشت. این انقلاب بیش از آنکه بر سلاح نظامی استوار باشد، بر دستهای خالی و سینههای آماج از تیرها، اما مملوّ از ایمان و عقیده استوار بود. این ابزار هرگز در انقلاب نیکاراگوا، که بیش از همه متّکی بر جنگهای چریکی و سلاحهای نظامی بود، وجود نداشت و علاوه بر این، بر نظریه پردازان غرب نیز بنا به اندیشه تک ساحت نگر آنها قابل درک و فهم نمیباشد.
سلاح ایمان و اعتقاد ـ بهویژه با عمق و رنگ شیعی آن ـ که مهمترین ابزار در انقلاب ایران بوده، بکلی در تحلیلهای نظریه پردازان غرب نادیده گرفته شده است و یا در صورت توجه به آن نیز بیشتر در ردیف فهم ایمان و معنویت بودایی فهم شده است.
۵. ارزشهای انقلاب
آنچه باعث شورش مردم نیکاراگوا علیه دستگاه حاکم شد، استبداد، فساد مالی، تبعیض و زورگویی حاکمیت بود. ولی آنچه در انقلاب ایران محوریت داشت، مسائل معنوی و ارزشی بودند. اگرچه در ایران نیز مردم از استبداد حاکم و فسادهای مالی و تبعیض آنها میرنجیدند و خسته شده بودند، ولی عامل اصلی قیام مردم این بود که چرا به احکام دین عمل نمیشود. برخی مؤلّفههایی که در جهش دادن به شور انقلابیان ایرانی مؤثر بودند، عبارتند از: کشف حجاب، هم عرض قرار دادن قرآن و سایر کتب آسمانی تحریف شده، تبعید حضرت امام (قدس سره)، شهادت برخی مردان دینی و الهی از جمله: آیة الله سعیدی و آیة الله سیدمصطفی خمینی، واقعه دلخراش شهادت ناجوان مردانه طلّاب علوم دینی در مدرسه فیضیه و مانند آن.
برخی از نظریه پردازان داخلی و خارجی تلاش کردهاند تا موتور حرکت انقلاب ایران را امری غیر از ارزشهای معنوی بدانند. این در حالی است که اگر چنین بود، باید آن امر غیرمعنوی در بستر انقلاب خود را نشان میداد. کسانی که ـ به حق ـ ادعا میکنند که عامل اصلی انقلاب ایران دین بوده است، به راحتی میتوانند دلیل بیاورند که در تمام مدت ۱۵ سال مبارزه برای تحقق انقلاب، شعارها، اطلاعیهها و بیانیهها کاملا رنگ دینی دارند.
به همین دلیل پیام اصلی انقلاب ایران «احیای دین» بوده و مخاطب خود را فطرت انسانها قرار داده و به راحتی توانسته است با انسانهای مظلوم و دربند در سراسر دنیا، بخصوص ملل مظلوم آفریقایی، ارتباط برقرار کند و در آنها نیز موج بیداری به راه اندازد. ولی در انقلاب نیکاراگوا، هیچ جا سخن از ارزشهای معنوی و احیای حیات باطنی انسانوحرکت براساس فطرت انسانی نبوده است.
۶. قلمرو مبارزه
مبارزه در نیکاراگوا در سطح مسائل داخلی بوده است. به عبارت دیگر، اهداف انقلابیان در نیکاراگوا بیشتر به سقوط دستگاه حاکم و جای گزینی شخص یا اشخاص دیگری بر مسند قدرت بوده، هرچند برنامههای حکومتی انقلابیان انسانی و موافق با حقوق بشر موجود بوده است. اما گستره مبارزه در ایران، نه محدود به جغرافیای ایران، بلکه در سطح بین المللی بوده و هدف از آن، نه تنها حذف خانواده سلطنتی پهلوی و جای گزینی آن با انقلابیان، بلکه مبارزه با استکبار و استعمار جهانی بوده است. و هم از این روست که رهبری انقلاب در ایران از روز نخست، نوک پیکان حملات خود را متوجه آمریکا و اسرائیل و سایر قدرتهای استکباری ـ اعم از شرق و غرب ـ کرد و تنها به همین علت است که موج پیروزی انقلاب ایران ساحل امن بسیاری از قدرتهای بزرگ را ناامن کرده است.
بازتابها و پس لرزههای انقلاب تا واشنگتن و کاخ ریاست جمهوری آمریکا پیش رفتند، به طوری که آیین انتخاب ریاست جمهوری آمریکا را با خود گره زد. جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا، انتخاب مجدّد خود را وابسته به تحوّلات ایران میدید و در نهایت، به علت ناکامی در کنترل تحوّلات بعد از انقلاب ایران، شکست سختی را متحمل گردید. این پس لرزهها در دوران رئسای جمهوری بعد از او از جمله رونالد ریگان نیز ادامه داشتند و شکستها و حقارتهای پی درپی برای آنها به بار آوردند. ۲۸
به یقین، یکی از مهمترین عواملی که ـ علی رغم تبلیغات وسیع آمریکا و غرب ـ تفکر منحط و ارتجاعی «طالبان» در افغانستان به نام اسلام تمام نشد و آلودگی آن هرگز به دامن اسلام نچسبید، بلکه به گروه خاص «طالبان» منحصر گشت، موج بلند انقلاب اسلامی ایران بود که مدتها قبل، پیام خود را به نام اسلام راستین به همه دنیا رسانیده بود. و گرنه چنانچه تفکّر و جریان «طالبان» قبل از پیروزی انقلاب ایران پا به عرصه بین المللی میگذاشت، به تنهایی قادر بود تا پیروزی انقلاب ایران را یا در نطفه خفه کند و یا سالها به تأخیر بیندازد. اما این پیام انقلاب ایران بود که نگذاشت تا این زواید تحریف شده در تفکر «طالبان» به نام اسلام تمام شوند. اما انقلاب نیکاراگوا، که یک انقلاب کمونیستی است، هرگز نتوانست از شکست مفتضحانه کمونیسم در عرصه بین المللی جلوگیری کند.
۷. تأثیرگذاری بر نهضتهای آزادی بخش
انقلاب نیکاراگوا، هم در نطفه تکوین و هم در استمرار خود، مدیون موج آزادی خواهی انقلابیان خارج از مرز ـ مثل آزادی خواهان کوبایی ـ بود و پس از پیروزی نیز هرگز نتوانست بر جنبشهای آزادی خواهی مشابه خود در خارج از مرزش تأثیرگذار باشد و حتی دیری نپایید که رهبران آن به علت فسادهای مالی و وابستگی خارجی به انحراف کشیده شدند و از محبوبیت آنها تا حدّ زیادی کاسته شد. اما انقلاب اسلامی ایران، نه تنها تکوین خود را مدیون دخالت و تأثیرپذیری از هیچ سازمان، گروه و جنبش خارج از مرز خود نبوده است، بلکه کمی پس از پیروزی، به راحتی توانست پیام، فکر و اندیشه خود را در منشور بسیاری از جنبشهای آزادی بخش وارد سازد و سرلوحه و آرمان بلند همه آزادی خواهان شود. از سوی دیگر، بر خلاف رهبران انقلاب نیکاراگوا، دو رهبری که تاکنون کشتی این انقلاب را به طرف ساحل آرمانهایش هدایت کردهاند، نه تنها هرگز محبوبیت خود را از دست ندادند، بلکه هر روز بر اقتدار و نفوذ و محبوبیت آنها افزوده میشود، چه اینکه در بدو انقلاب، اگر رهبر ایران تنها در بین ایرانیان نفوذ و اقتدار داشت، اینک در بین همه آزادمردان دنیا، اعم از مسلمان و غیر مسلمان و شیعه و غیر شیعه، ذی نفوذ است. چه بسیار مبارزان سنّی مذهبی که وصیت نامه خود را قبل از شهادت به محضر مبارک ایشان هدیه میکنند و چه بسا مظلومان ستم دیدهای که در بوسنی و افغانستان و دیگر نقاط جهان، چشم امید به نگاه لطف آمیز ایشان دوختهاند.
جان. ال اسپوزیتو در خصوص بازتاب انقلاب ایران مینویسد: «بازتاب جهانی انقلاب ایران، هم مستقیم و هم غیرمستقیم بوده است. در واقع، انقلاب اغلب بیش از آنکه مدلی دقیق باشد، به صورت نمونهای الهامبخش و کلی عمل کرده است. فعّالان مسلمان در بسیاری از نقاط جهان، از پیروزیهای برادران و خواهران ایرانی خود مسرور شدند و در مبارزات خود روحیه گرفتند. از این نظر، انقلاب ایران معمولا بیش از آنکه به ایجاد یا هدایت تلاشهای انقلابی بینجامد، گرایشهای از پیش موجود در کشورهای مسلمان را تقویت کرده یا شتاب بخشیده است.» ۲۹
البته تأثیر انقلاب ایران در بیرون از مرزهایش، بر برخی مناطق بیش از جاهای دیگر بوده است. به طور کلی، تأثیر انقلاب ایران را در سه سطح جهانی، منطقهای (جهان اسلام) و ملّی میتوان نشان داد و تبیین کرد. بیشترین نفوذ انقلاب اسلامی در جهان اسلام، نخست در کشورهای شیعی و سپس در کشورهای سنّی بوده است. از همین روست که اسپوزیتو مینویسد: «بیشترین نفوذ مستقیم، نیرومند و پایدار ایران در لبنان بوده است. جامعه شیعه لبنان، که تا پس از جنگ جهانی دوم اساساً غیرسیاسی بود، در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ م به گونهای فزاینده سیاسی شد. در طول دهه ۱۹۷۰ م، امام موسی صدر به تفسیر دوبارهای از نمادگرایی شیعی دست زد که با تفسیر انقلابی امام خمینی از اسلام طی سالهای تبعیدش از ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۸ م مشابهت داشت. این رویکرد، مؤیّد شکل گیری جنبش فعّالانه اصلاحات اجتماعی و سیاسی (حرکت محرومان) بود; جنبشی که گروه شبه نظامی «امل» از درون آن نضج گرفت. این جنبش در سال ۱۹۷۸م با تهاجم اسرائیل به لبنان و ناپدید شدن امام موسی صدر گسترش یافت. حمله دوم اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲ م و کشتارهای «شتیلا» و «صبرا» هرچه بیشتر سیاست شیعیان را انقلابیتر کرد و صحنه را برای کمکهای فراوان ایران آماده ساخت. ریچارد تورتون در کتاب لبنان; جدال داخلی و ارتباط با ایران توصیف میکند که چگونه ایران کمکهای زیادی فراهم آورد و زیرساختی در لبنان ایجاد کرد تا انقلاب اسلامی در آن گسترش یابد. این کمکها نه تنها برای تأمین «حزب الّله»، بلکه به منظور برقراری خدمات اجتماعی مورد استفاده قرار میگرفتهاند. ایران همچنین موفق شد نمونهای از انقلاب به رهبری روحانیان عرضه کند و الهامبخش و هدایت کننده مبارزه مسلّحانه علیه سرکوب امپریالیسم و استبداد شود. تصاویر امام خمینی در خانهها و خیابانها ظاهر شدند و نشریات حزب اللّه (به ویژه سرلوحه روزنامه العهد) به عکس او مزیّن شد.» ۳۰
۸. تأثیرگذاری بر واژهها و مفاهیم سیاسی
موج انقلاب نیگاراگوا هرگز نتوانست بر روی واژگان و اصطلاحات سیاسی ـ بخصوص در مقیاس جهانی ـ تأثیر بگذارد و در حوزههای دیگر نیز عمده تأثیراتش محدود به مرز خود نیکاراگوا، آن هم به طور موقت بود. اما انقلاب ایران در اصطلاحات و واژگان سیاسی و جغرافیایی نیز اثراتی بر جای گذاشت، به طوری که بسیاری از آنها را بیاعتبار، و اصطلاحات جدیدی خلق کرد. دیگر اصطلاحاتی مانند «خاورمیانه»، «جهان عرب»، «جهان اول، دوم و سوم»، در تحلیلهای سیاسی نمیتوانند مفهوم خود را حفظ نمایند و بیانگر روابط موجود در نظام جهانی باشند. امروزه به برکت انقلاب اسلامی، اصطلاحات جدیدی همچون «جهان اسلام»، «تمدنهای بزرگ جهانی»، «جهان استکبار»، «دنیای مستضعفان» و مانند آن معنا و مفهوم پیدا کردهاند. ۳۱
مفاهیم سیاسی منتج از انقلاب اسلامی ایران تنها در حدّ مفهوم باقی نماندند، بلکه این مفاهیم در یک ساختار ادبیاتی قرار گرفتند و ادبیات علمی، سیاسی، اجتماعی و حتی فرهنگ عمومی را با نتایج و قضاوتهای دیگری غیر از آنچه رایج بود، روبه رو کردند. در گام بعد، حتی از این هم فراتر عمل کرد و ساختار ادبیاتی، تبدیل به نهاد و مرکز شد. برای مثال، واژه «مستضعف»، که پیش از انقلاب اسلامی عمدتاً دارای بار منفی (مترادف با فقر، بدبختی و گدا) بود، ضمن اینکه در بستر انقلاب، تبدیل به واژهای با بار مثبت شد (ستم دیده و زحمتکش)، تبدیل به نهاد «بنیاد مستضعفین» شد.
پینوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
۱ـ تدا اسکاچ پل، دولتها و انقلابهای اجتماعی، ترجمه سیدمجید روئین تن، تهران، سروش، ۱۳۷۶، ص ۲۳ـ۲۵.
۲ـ محمّد شجاعیان، انقلاب اسلامی و رهیافتهای فرهنگی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲، ص ۷۲ـ۹۵.
۳ـ الگ ایگنایتو و جنریخ بوویک، نیکاراگوئه و رنج دیکتاتوری، ترجمه سیداحمد طاهری، تهران، مترجم، ۱۳۶۶، ص ۵ـ۶ (با تلخیص و تغییر).
۴ـ محمود طلوعی، فرهنگ جامع سیاسی، چ دوم، تهران، علم، ۱۳۷۷، ص ۸۸۷.
۵ـ از سال ۱۸۵۱ م به عنوان پایتخت برگزیده شد.
۶ـ اورتگا از سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۰ م رهبری حکومتی انقلابی را به عهده داشت و در دوران حکومتش، با مخالفت نیروهای مسلّح «کنترا» ـ که از سوی آمریکا حمایت میشدند ـ دست به گریبان بود. وی از سوی دیگر در همین دوران، با مصادره داراییهای مردم، برای خود دشمنان دیرینهای تراشید. در سال ۱۹۹۰ م بساط ساندینیستها با شکست اورتگا در انتخابات ریاست جموری برچیده شد. (علیرضا عبادتی، «میگویند اگر بن لادن بود به اورتگا رأی میداد»، همشهری ماه، س ۱، ش ۹ (آذر ۱۳۸۰)، ص ۸۰.)
۷ـ محمود طلوعی، پیشین، ص ۸۸۷.
۸ـ داود صالحی، انقلاب در نیکاراگوا، تهران، سهروردی، ۱۳۶۴، ص ۲۸.
۹ـ محمود طلوعی، پیشین، ص ۸۸۷.
۱۰ـ همان، ص ۳۲و۳۳.
۱۱ـ الگ ایگنایتو و جنریخ بوویک، پیشین، ص ۲۷و۲۸ / داود صالحی، پیشین، ص ۳۳و۳۴ (با تلخیص و تصرف).
۱۲ـ داود صالحی، پیشین، ص ۳۵ـ۳۷ (با تلخیص و تصرف).
۱۳ـ همان، ص ۴۲ـ۴۵.
۱۴. FRENT SANDINISTA DE LIBRACION NACIONAL
سوموزا نیکاراگوا را به پایگاه عملیات ضد انقلابی امپریالیستها
علیه مبارزات آزادی بخش منطقه تبدیل کرده بود. برای مثال، مداخله نظامی «سیا» در «گواتمالا» در ۱۹۵۴ م و تهاجم نظامی امپریالیستها به «کوبا» در ۱۹۶۱ م، هر دو از داخل خاک نیکاراگوا هدایت میشدند. این اعمال منجر به اعتراض وسیع مردمی شدند. «جبهه آزادی بخش ساندینیست» از درون این اعتراضات تشکیل شد. کارلوس فونسکا آمادور، توماس بورگه و سیلویو مایورگا ـ که از مبارزان با سابقه جنبش دانشجویی دهه ۱۹۵۰ م بودند ـ در ژوئیه ۱۹۶۱ م همراه یکی از بازماندگان ارتش ساندینو به نام سرهنگ سانتوز لوپز با الهام از مبارزه ساندینو و نیز سرمشق قرار دادن انقلاب «کوبا» ـ که در ۱۹۵۹ م به پیروزی رسید ـ یک جبهه چریکی در امتداد مرزهای شمالی نیکاراگوا ایجاد کردند. این جبهه در دهه ۱۹۷۰ م به یک نیروی زنده و فعال تبدیل شد. (ر. ک: در دفاع از انقلاب نیکاراگوا، ترجمه بهمن ارمغان و همکاران، تهران، همبستگی، ۱۳۶۳، ص ۱۳و۱۴.)
۱۵ـ سوموزا ابتدا با هواپیما به پایگاه نظامی آمریکا در «فلوریدا» و سپس به «گواتمالا» و از آنجا هم به مزرعهاش در «پاراگوئه» رفت. وی پس از مدت کوتاهی توسط سه مرد مسلح به مسلسل و بازوکا همراه راننده و محافظش به قتل رسید. جنازه وی به «میامی» منتقل شد. (داود صالحی، پیشین، ص ۵۵و۵۶.)
۱۶ـ داود صالحی، پیشین، ص ۵۵.
۱۷ـ در دفاع از انقلاب نیکاراگوا، ص ۱۰.
۱۸ـ سیامک باقری، «براندازی خاموش ساندینیستها در نیکاراگوئه»، صبح صادق، ش ۲۸ (۲۸/۸/۱۳۸۰)، ص ۱۲.
۱۹ـ داود صالحی، پیشین، ص ۲۸و۲۹.
۲۰ـ قانون اساسی نیکاراگوا تحت عنوان «بیانیه جدید حقوق مردم نیکاراگوا» در ۲۱ اوت ۱۹۷۹ م صادر شد. این بیانیه به امضای اعضای شورای بازسازی ملّی نیکاراگوا وتولتاب، دوشامورو، آلفونسو روبلو کاله هاس، سرجیو رامیرز میرکادو، مویسز حسن مورالس، دانیل اورتگا ساآودارا منتشر گردید. (در دفاع از انقلاب نیکاراگوا، ص ۱۳۷.)
۲۱ـ داود صالحی، پیشین، ص ۶۶ـ۶۸ (با تلخیص و تصرف).
۲۲ـ احمد نقیبزاده، تحولات روابط بین الملل; از کنگره وین تا امروز، چ ششم، تهران، قومس، ۱۳۷۸، ص ۲۷۸.
۲۳ـ همان، ص ۲۸۱.
۲۴ـ در ۱۹۹۳ با روی کار آمدن فرانکلین روزولت ـ رئیس جمهور آمریکا، سیاست جهانی آمریکا بر این قرار گرفت که به طور موقّت از «دخالت مستقیم» در امور سایر کشورها کناره گیری کند.
۲۵ـ رابرت دی لی، «انقلاب اسلامی و اصالت»، ترجمه مهرداد وحدتی دانشمند، رهیافتهای نظری بر انقلاب اسلامی، (مجموعه مقالات)، چ دوم، قم، معارف، ۱۳۷۹، ص ۲۱۷و۲۱۸.
۲۶ـ جان ال. اسپوزیتو، انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن، ص ۱۵.
۲۷ـ تدا اسکاچ پل، «حکومت تحصیلدار و اسلام شیعه در انقلاب ایران»، ترجمه محسن امینزاده، رهیافتهای نظری بر انقلاب اسلامی، ص ۱۸۵.
۲۸ـ منوچهر محمّدی، انقلاب اسلامی; زمینهها و پیامدها، قم، دفتر نشر و پخش معارف، ۱۳۸۰، ص ۱۵.
۲۹ـ جان ال اسپوزیتو، پیشین، ص ۱۹.
۳۰ـ همان، ص ۲۱و۲۲ (با تلخیص و تصرف اندک).
۳۱ـ منوچهر محمّدی، پیشین، ص ۱۸.
......................................................................................................
منبع: ماهنامه معرفت، شماره ۹۰