بخش اول
آنچه در پى مى آید مصاحبه اى اختصاصى براى روزنامه ایران است که محسن کمالیان در پى بازیابى دو سند منتشر نشده که دکتر صادق طباطبایى پس از بازگشت از سفر آلمان ارائه کرده و در روشنگرى گوشه هایى از زندگى امام موسى صدر و شهید دکتر چمران، قابل تعمّق هستند، صورت پذیرفته است.
یکم / سردار رشید اسلام شهید دکتر مصطفى چمران در یکى از نامه هاى دردمندانه اى که در آخرین سالهاى اقامت خود در لبنان براى دکتر صادق طباطبایى نوشته است [صفحات ۲۳۸ و ۲۳۹ از کتاب «لبنان به روایت امام موسى صدر و دکتر چمران»]، گوشه اى از مظلومیت آن روزگار امام صدر و خود را چنین حکایت کرده است، «... و همکار مغرضش محمد صالح حسینى، امام موسى را جاسوس آمریکا و عمیل [مزدور] مى خوانند... با تهمت و دروغ همه جا را پر مى کنند که ما ضد مقاومت فلسطین و بنابراینجاسوس و عمیل هستیم! خداوند ان شاء الله آنها را هدایت کند!... براى منى که شب و روز در دریاى مرگ غوطه مى خورم، با یک دست اسلحه حمل مى کنم و با دست دیگر شهیدى را به دوش مى کشم؛ براى منى که از همه چیز خود گذشتهام و به انتظار شهادت دقیقه شمارى مى کنم؛ براى منى که از همه چیز و همه کس مأیوسم و به هیچ چیز امیدى ندارم و از همه جا بریدهام و از هیچ کس انتظارى ندارم... اینها، این ظلمها و این بى انصافىها دیگر مهم نیست... اما خداى بزرگ، شما را نمى بخشد؛ على (ع) شما را نمى بخشد؛ حسین (ع) شما را نمى بخشد... از ما گذشت و مى گذرد، ولى شما در مقابل خدا و ضمیر [وجدان] و انسانیت، حساب خود را بکنید»...
دوم / به راستى چرا امام صدر و شهید چمران چنین در دامن بى مهرى برخى از هموطنان خود گرفتار آمدند؟ چرا اینان اصرار داشتند [و متأسفانه امروز هم دارند] که مبارزات و مجاهدت هاى امام صدر و شهید چمران علیه دشمن صهیونیستى را انکار کنند؟ مگر امام صدر، شهید چمران و شیعیان لبنان با همه توان مادى و معنوى خود سالها سپر بلاى سازمان مقاومت فلسطین در لبنان نبودند؟
مگر این جوانان شیعه پیرو امام صدر نبودند که سال هاى دهه ۶۰ و ۷۰ میلادى در مناطق شمالى فلسطین اشغالى، عملیات کمین، اجرا و سپس افتخار آن را بزرگوارانه به نام نیرو هاى ویژه جنبش «فتح» ثبت مى کردند؟ مگر این مناطق شیعه نشین شیاح و حومه جنوبى بیروت نبودند که طى جنگ هاى داخلى ۱۹۷۵ و ۱۹۷۶ لبنان، خود را در برابر حملات مناطق مسیحى نشین، سپر بلاى اردوگاه هاى فلسطینى کردند؟ مگر امام صدر و شهید چمران همه هستى خود را وقف راه اندازى مقاومت لبنان و ایجاد جامعه اى مقاوم در برابر تجاوزات اسرائیل نکردند؟ مگر این فلاح شرف الدین مؤذن، نوجوان ۱۳ ساله هنرستان صنعتى جبل عامل نبود که مانند «حسین فهمیده» ما، در زمستان سال ۱۹۷۴ قهرمانانه در مقابل تجاوز صهیونیستها به شهرک مرزى بنت جبیل ایستادگى کرد و به شهادت رسید؟ مگر این جوانان شیعه امل و حرکت المحرومین نبودند که در سال ۱۹۷۷ همپاى رزمندگان فلسطینى فتح، «الله اکبر گویان»، دو شهرک مرزى بنت جبیل و طیبه را از اشغال صهیونیستها آزاد کردند؟ مگر در پى حمله سال ۱۹۷۸ اسرائیل به جنوب لبنان، این دانش آموزان و معلمان هنرستان صنعتى جبل عامل نبودند که وقتى همه احزاب سیاسى و حتى فلسطینىها تا نزدیکى بیروت عقب نشستند، همپاى دیگر مردان امل و حرکت المحرومین، مردانه در جنوب باقى ماندند و در برابر اشغالگران صهیونیست مقاومت کردند؟ مگر در همان سالهاى پیش از پیروزى انقلاب دهها رزمنده شیعه لبنان، در راه مقاومت علیه اسرائیل با زمزمه نام امام حسین (ع) شربت شهادت ننوشیدند؟ و بالاخره مگر سید حسن نصرالله، دبیر کل قهرمان حزب الله، در هر مناسبت ملى امام صدر را رهبر مؤسس مقاومت لبنان نمى نامد و گرمترین درودها را بر او نثار نمى کند؟ اگر پاسخ این سؤالها مثبت است، که هست، پس چرا برخى از هموطنان مسلمان! ما اصرار دارند این همه جهاد، فداکارى، افتخار و اخلاص را انکار کنند؟
سوم / این سؤالها و دهها سؤال مشابه دیگر سال هاست که ذهن نگارنده را آشفته کرده است. چندى پیش و در چنین حال و هوایى بود که نوارى تاریخى به دستم افتاد. نوارى که امام موسى صدر نیز طى آن، همنواى با شهید چمران و به شکلى بسیار نجیبانه، از برخى از فشارهاى وارده بر خود به سبب برپایى مراسم چهلمین روز درگذشت دکتر شریعتى در بیروت [مرداد ۱۳۵۶] پرده برداشته بود. آن بزرگوار در بخشى از سخنان خود با اشاره به کارشکنى بعضى از هموطنان مسلمان و به ظاهر انقلابى مقیم لبنان، مظلومانه چنین گفته بود، «موضوع دیگرى که خیلى ما را خوشوقت کرده، این است که شنیدیم که مزدوران سازمان امنیت در اروپا، نشریه اى منتشر کرده و حملات خیلى شدیدى علیه بنده، دکتر مصطفى [چمران] و... نوشتهاند. عبارت هایى را که مى خوانیم، حالا البته با زبان روزه آدم نمى تواند گناه کسى را بشوید، اما خیلى شباهت دارد به نوشته هاى آقایان... و محمد صالح حسینى... اینها واقعاً اینجا خیلى در گوشه و کنار مى نشینند، حاشیه مى زنند، فتنه مى کنند، نشریه هاى ما را براى فتح، غلط ترجمه مى کنند و گاهى اوقات هم در گذشته بحران هایى بین بعضى کادرهاى ما و آنها [فلسطینىها] ایجاد کردند که البته حالا دستشان رو شده است... امیدواریم که قبل از همه چیز و بعد از همه چیز، رضاى خدا و خدمت به بشر در کارهایمان باشد که ما تقریباً مطمئنیم که هست».
چهارم / بعد از ظهر روز چهارشنبه مورخ ۸۶/۳/۱۶ ساعاتى را نزد جناب آقاى دکتر صادق طباطبایى بودم. ایشان از سفر اخیر خود به آلمان و دیدارش با حجت الاسلام قائم مقامى - امام فهیم و مسئول مرکز اسلامى هامبورگ - سند مهمى را همراه آورده بود که درددل هاى فوق الذکر شهید چمران و امام صدر را مستند مى کرد. سند مزبور چیزى نبود جز شماره فوق العاده ماهنامه قدس، ارگان اتحادیه انجمن هاى اسلامى دانشجویان ایرانى مقیم اروپا، پیام یاسر عرفات به اتحادیه مزبور و نیز دستخط هانى الحسن، مشاور ارشد عرفات و نخستین سفیر فلسطین در ایران اسلامى که نشان مى داد چگونه برخى از هموطنان مسلمان امام صدر و شهید چمران، با ترجمه غلط نشریه هاى حرکت المحرومین و انتقال اطلاعات نادرست به رهبران سازمان آزادیبخش فلسطین، آگاهانه در راه فتنه انگیزى و بحران سازى میان شیعیان لبنان و مبارزان فلسطینى گام برداشتهاند. آنچه در پى خواهد آمد، گفتوگویى تکمیلى با آقاى دکتر صادق طباطبایى است که در اطراف سند یاد شده صورت گرفته است و نیز ترجمه دستخط تاریخى هانى الحسن و پیام یاسر عرفات.
محسن کمالیان
امام صدر در یک گزارش شفاهى که تابستان سال ۱۳۵۶ به زبان فارسى بر روى نوار ضبط شد، اشاراتى داشتهاند که گویا برخى از مبارزین ایرانى مقیم آن روزگار در لبنان، با جعل و انتقال برخى از اخبار حساس و نادرست، تلاش داشتهاند تا میان ایشان و بعضى از رهبران فلسطینى بحران سازى کنند. با توجه به اینکه در سفر اخیر خود به آلمان پاره اى از اسناد مرتبط با این مسأله را در مرکز اسلامى هامبورگ باز یافتهاید، خوشحال مى شویم که این موضوع را با ارائه مستندات براى ثبت در تاریخ بیان کنید.
حقیقت آن است که در بحران جنگ داخلى سال هاى ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵ لبنان که به قول آقاى صدر اوضاع خیلى «در هم و بر هم» شده بود، گروه هاى چپ، راست، طرفدار و بعضاً حتى مخالف شاه، اعم از ایرانى و فلسطینى و لبنانى، خیلى علیه ایشان کارشکنى کردند. خب، براى ماها واقعاً ملموس بود که آقاى صدر تا چه حد در ثبات لبنان، در حفظ فلسطینىها و در جلوگیرى از آشوب علیه فلسطینىها دخیل هستند! در خیلى از ملاقاتها، من خود حضور داشتم و شاهد بودم که ایشان چگونه با فلسطینىها، مسیحىها و سایر جناح هاى درگیر صحبت مى کنند. طبیعتاً دکتر چمران بیش از همه ماها در جریان فعالیت هاى ایشان قرار داشت و بیشتر از همه ما ناظر ظلم و ستمى بود که در این باره بر آقاى صدر مى رفت. این در شرایطى است که ما انجمن هاى اسلامى اروپا را در مقیاسى جهانى گسترش داده بودیم. مثلاً در یکى دو سفر که خود من به هند و فیلیپین رفته بودم، با کمک دوستان آنجا سازمان انجمن هاى اسلامى شبه قاره هند را تشکیل دادیم. دوستان ما در آمریکا انجمن اسلامى شاخه آمریکا و کانادا را به وجود آوردند.
خود ما هم که اتحادیه اروپا را تشکیل داده بودیم. یک سازمان واحد مرکزى را هم به وجود آوردیم که به اتحادیه انجمن هاى اسلامى دانشجویان معروف بود. ارگان آن نشریه، «مکتب مبارز» بود. ماهنامه «قدس» نشریه سیاسى آن بود و یک سرى جزوات ایدئولوژیک هم تحت عنوان «مجموعه کرامه» منتشر مى کردیم. در آن موقعیت و به موازات پر و بال گرفتن انجمن هاى اسلامى، روند تضعیف کنفدراسیون در میان دانشجویان شروع شد. کنفدراسیون یک سازمان صنفى، سیاسى و پر جاذبه بود که اعضاى آن نوعاً ضد مذهبى و یا غیر مذهبى بودند. در مقابل اینها ناگهان اتحادیه انجمن هاى اسلامى به قدرت رسید؛ آن هم یک سازمان مذهبى که علیه آن فعالیت مى کرد. این دو سازمان روبه روى هم ایستاده بودند. همان طور که قبلاً گفتم، ما در هر سفرى که آقاى صدر به اروپا مى آمدند، در جلسات انجمن اسلامى از وجودشان استفاده مى کردیم؛ هم در مباحث سیاسى و هم در مباحث عقیدتى. ایشان در حقیقت یک پشتوانه قدرتمندى براى ما بودند که در میان ایدئولوگ هاى چپ، به وجود ایشان مى نازیدیم. در یک چنین موقعیتى یک مرتبه مطلبى منتشر شد که فلسطینىها از آقاى صدر گلهمند هستند و ایشان از پشت به آنها خنجر زده است! نوشته بودند که وجود آقاى صدر در لبنان بر خلاف مصالح فلسطینى هاست! خب، کاملاً قابل پیش بینى بود که اتحادیه در برابر این مسأله عکس العمل نشان دهد.
چرا اتحادیه تصمیم گرفته بود به طور رسمى در این جریان مداخله کند؟
واضح است. سیلى خروشان از تبلیغات یکدست جهانى علیه همکارى مثبت شیعیان لبنان به رهبرى آقاى صدر با سازمان مقاومت فلسطین ایجاد شده بود. بازار شایعات در اروپا و آمریکا حسابى گرم شده بود و محور اصلى آن، جدایى حرکت المحرومین و سازمان نظامى شیعیان «امل» از جبهه حمایت از مقاومت فلسطین و حتى خیانت به انقلاب فلسطین بود. طبیعتاً اتحادیه بر اساس وظایف اسلامى خود، بر اساس اصالت هاى اخلاقى و همچنین بر اساس پایبندىاش به صراط حق و عدالت، نمى توانست همگام و همنواى با این فضاى مسموم مواضعى را اتخاذ کند که بر واقعیتها و حقایق منطبق نباشند و بر پایه ملاک هاى اخلاقى و اصالت هاى انسانى قوام نگرفته باشند. به همین سبب، اتحادیه با تحقیقاتى که انجام داد و با اطلاعاتى که مستقیماً از لبنان و از منابع مورد اطمینان دریافت کرد، حمایت از شیعیان لبنان را جزو وظایف خود قلمداد و حتى در همان دوران جنگ، بارها به جمع آورى پول و لباس و دارو براى جنگزدگان و قهرمانان شیعه لبنان اقدام کرد. البته فتواى امام خمینى نیز در حمایت از شیعیان لبنان و وظیفه یارى رساندن به این مردم مستضعف و ضرورت جلوگیرى از انهدام حرکت رو به رشد آنان، مشوق دیگرى بود.
اقدام جدى اتحادیه براى دفاع از شیعیان لبنان و امام صدر چه بود؟
ما عملاً سه راه در پیش رو داشتیم: یا باید اصلاً درگیر مسئله نمى شدیم؛ یا همه نظرها را ولو ضد و نقیض، با هم منتشر مى کردیم و یا رفتارى حق مدارانه را در پیش مى گرفتیم. احساس مسئولیت نسبت به شیعیان محروم لبنان و انقلاب فلسطین از یک سو و ضرورت ارزیابى صحت و سقم شایعات از طرف دیگر، ما را بر آن داشت تا به جاى استناد به «اخبار شفاهى» و «اسناد تحریف شده» فاجعه لبنان، به فرمان انقلابى امام صادق (ع) گوش فرا دهیم و «عقل و نقل» را همراه سازیم. براى این منظور تصمیم گرفتیم در دو مرحله عمل کنیم. ابتدا نقطه نظرات دست اندرکاران مسأله لبنان، خصوصاً رهبران جنبش فلسطین و شیعیان را جمع آورى و سپس توطئه را بر اساس این نظرات و اطلاعات مبتنى بر واقعیات تحریف ناشده و عارى از هرگونه غرضها و مرض هاى شخصى تحلیل و تدوین کردیم. در مرحله اول بر آن شدیم با سازمان آزادیبخش فلسطین مستقیماً ارتباط برقرار کنیم و نظر رهبران آن را در باره عملکرد شیعیان در جنگ هاى لبنان جویا شویم. این گونه بود که من از طرف اتحادیه مأمور شدم و به لبنان رفتم و با تعدادى از سران فلسطینى مصاحبه کردم. همهشان بالاتفاق از آقاى صدر تقدیر و ستایش کردند. حتى تندترین اینها که احمد جبرئیل بود، بسیار از ایشان تقدیر و ستایش کرد. آنها گفتند، «زخم هایى که بر تن امام موسى صدر وارد آمده، زخم هایى است که بر تن ملت فلسطین وارد شده است و ما و امام موسى صدر در سنگر واحدى هستیم. اگر امام موسى نبود، ما را تصفیه کرده بودند. امام موسى صدر با نفوذ خود بر مسیحیان و سوریه، اختلاف هاى درون گروهى ما را حل کرده است.» و سخنان دیگرى از این قبیل. در میان سران فلسطینى، با هانى الحسن نیز مصاحبه کردیم. مجموعه این مصاحبهها را که تعدادشان به حدود ۱۲تا بالغ شد، به همراه ترجمه بیانات خالد الحسن، یکى دیگر از رهبران فلسطین به نقل از روزنامه النهار، در ضمیمه شماره ۲ ماهنامه قدس - ارگان کمیته فلسطین اتحادیه انجمن هاى اسلامى دانشجویان در اروپا - تحت عنوان «چند مصاحبه پیرامون وقایع لبنان» در شهریور ۵۶ منتشر کردیم. این ضمیمه به میزان وسیعى در ایران تجدید چاپ و همچنین به میزان وسیعى در ایام حج میان ایرانیان در مکه توزیع شد.
واکنش مخالفین اتحادیه در اروپا چه بود؟
طبیعتاً این یک پتکى بود که بر سر مخالفین انجمن هاى اسلامى فرود آمد. دو هفته از این ماجرا نگذشته بود که خبرنامه جبهه ملى سوم منتشر شد. این خبرنامه توسط بنى صدر منتشر مى شد. در این خبرنامه سؤال و دستخطى از هانى الحسن با این مضمون چاپ شده بود، «در مصاحبه اى که با ماهنامه قدس انجام دادهاید، اظهاراتى کردهاید که سؤال برانگیز است. نظرتان در این باره چیست؟» هانى الحسن هم جواب داده بود که من نه چنین ماهنامه اى را مى شناسم، نه چنین مصاحبه اى را انجام دادهام و نه مواضعى که در این شماره به من وسازمان آزادیبخش فلسطین استناد داده شده است، صحت دارد! اینها به خط و امضاى هانى الحسن چاپ شده بود. طبیعتاً یکى از کسانى که خیلى آتش گرفت، خود من بودم. همان شب به بنى صدر تلفن زدم. آن موقع به او «سید» مى گفتیم و به آقاى دکتر حبیبى «شیخ». گفتم، «سید، این مطلب چیست که نوشتهاید؟» گفت، «به من رسیده و من هم نوشتهام!» گفتم، «آخر این سوزاندن کباب است.» گفت، «ببین پسر جان! آنهایى که مى خواهند نه سیخ بسوزد و نه کباب، هم سیخ را مى سوزانند و هم کباب را! باید داراى مواضع روشن بود! نباید براى تأیید یک مقامى، مطلب جعل کرد! شماها چرا مطلب جعل کردید؟» آقاى بنى صدر قدرى به آقاى صدر حسادت مى کرد؛ براى اینکه مى خواست خودش در انجمن هاى اسلامى به عنوان یک ایدئولوگ اعتبار داشته باشد! گفتم، «خیلى متشکرم؛ فقط همین جمله را مى خواستم از شما بشنوم؛ ان شاءالله بعد خدمت خواهم رسید».
آیا فقط خبرنامه جبهه ملى در اروپا علیه این مصاحبهها موضع گرفت؟ گروه هاى سیاسى دیگر در این ماجرا موضع نگرفتند؟
چرا! جریان از این قرار بود که در آذر ماه سال ۱۳۵۶ و قبل از انتشار این مطلب در خبرنامه جبهه ملى، بیانیه اى با امضاى «کمیته ایرانى پشتیبانى از نهضت ملى آزادیبخش فلسطین» در بیروت و سپس همان بیانیه با اندکى تفاوت در متن، در اروپا و برخى از نقاط دیگر منتشر شد. ادعاى این بیانیه، با استناد به دستخط هانى الحسن، جعلى بودن مصاحبه هاى ما بود.
محتواى بیانیه را کمى بیشتر باز کنید؟
توطئه گران پس از اینکه مندرجات ضمیمه قدس شماره ۲ را مطالعه کرده بودند، دیدند که اظهارات رهبران سازمان مقاومت فلسطین با شایعاتى که عمدتاً توسط خودشان در برخى از محافل خاورمیانه و اروپا و نیز طى چند جزوه کوچک و بزرگ با امضاهایى از قبیل «دانشجویان مسلمان خارج از کشور» و «بخشى از دانشجویان مسلمانان خارج کشور» و... رواج یافته است، نه تنها مطابقت نداشته، بلکه درست برعکس، روشنگر حمایت شیعیان و سازمان هاى آنان از جنبش آزادیبخش فلسطین است. به همین سبب به یک عمل مزورانه دست زدند. آنها همان طور که در بیانیه خود تصریح کرده بودند، با ترجمه این مصاحبهها به زبان عربى و با [البته آنچه که از گفتنش ابا کردند] افزودن مطالبى بر آن، به آقاى منیر شفیق مسئول دفتر طرح و برنامه سازمان مقاومت فلسطین در بیروت مراجعه مى کنند و اظهار مى دارند که نشریه قدس از زبان هانى الحسن «روسیه شوروى و شخص کمال جنبلاط را مسئول جنگهاى خونبار و توطئه هاى خانمانسوز لبنان قلمداد کرده است». این در حالى بود که در متن مصاحبه منتشره از طرف ما، حتى ذکرى هم از جنبلاط به میان نیامده بود. آقاى منیر شفیق با تعجب و ناراحتى این موضوع را نفى کرد و آن را به اطلاع هانى الحسن رساند و خواهان اطلاعاتى از وى شد. ایشان هم طى یاد داشتى این موضع را نفى کرد و آن را به اطلاع دفتر طرح و برنامه رساند. این یادداشت به دست توطئه گران رسید و آنها که با داشتن این دستخط، به زعم خودشان مستندى براى اثبات نوشتهها و شایعه پراکنیهاى قبلى خود یافته بودند، آن را همراه با نوشته اى و شرحى از همان قماش گذشته، با امضاى «کمیته ایرانى پشتیبانى از نهضت ملى آزادى بخش فلسطین» در قالب یک بیانیه نشر دادند. البته اینها به خالدالحسن هم گفته بودند که روزنامه قدس مصاحبه اى از شما درج کرده است. او نیز مصاحبه را منکر شد و جریان را به یاسر عرفات اطلاع داد. بعداً معلوم شد که قدس، مطالب آقاى خالد الحسن را به نقل از روزنامه «النهار الدولى و العربى» و با ذکر کامل مأخذ چاپ کرده است، نه تحت عنوان مصاحبه اى اختصاصى با وى.
به جز خبرنامه جبهه ملى، دیگر چه نشریاتى این بیانیه را منتشر کردند؟
بعد از اینکه این بیانیه در بیروت و خاورمیانه و سپس در سطح محدودترى در اروپا توزیع شد، هم خبرنامه جبهه ملى در اروپا و هم نشریات وابسته به گروههاى چپ و مارکسیستى آن را منتشر کردند. البته خبرنامه جبهه ملى تنها بیانیه را منتشر کرده بود؛ اما نشریات وابسته به احزاب چپ، شاخ و برگ هایى را هم به آن افزوده بودند. به طور مثال ضمیمه «درفش شماره ۱۲» با افزودن مقدمه اى به اصل بیانیه، «اقدام شجاعانه» (!) کمیته را قابل تحسین خوانده بود. همچنین روزنامه «پیک مبارز» که در برلین منتشر مى شد، در شماره ۱۹۵۶بیانیه را چاپ و ضمن حمایت از آن، به بحث و گفتوگو در باره آن پرداخته بود.
یعنى احزاب راست و چپ در تقابل با جریان اصیل روحانیت شیعه به رهبرى امام صدر در لبنان با هم کنار آمده بودند؟
دقیقاً! و جالبتر این است که عوامل رژیم شاه نیز با این جریان همنوا شده بودند! به طور مثال سفارت ایران در اسپانیا حسابى به حرکت در آمده و نسخه هایى از بیانیه را در لابه لاى روزنامه اطلاعات هوایى براى افراد مورد نظر خود پست کرده بود.