اشاره
آنچه در پی خواهد آمد، مشروح گفتگوی طرح پژوهشی «روایت صدر» باسرکار خانم لیلا موسوی، خواهر ارجمند شهید بزرگوار حجتالاسلام و المسلمین سید عباس موسوی - دبیر کل سابق حزبالله لبنان - است که در پاییز سال ۱۲۷۸در شهر بیروت انجام گرفت.
منبع: پایگاه فرهنگی روایت صدر
خانم موسوی اگر امکان دارد، ابتدا قدری درباره چگونگی آشنایی شهید سید عباس موسوی با امام صدر برایمان صحبت بفرمایید.
خانم موسوی: بسم الله الرحمن الرحیم. حقیقت آن است که آشنایی برادرم سید عباس با امام صدر به واسطه پدرم آغاز شد. پدرم از جمله کسانی بود که از اولین سال ورود امام صدر به لبنان، با ایشان مرتبط شدند. سبب این ارتباط آن بود که پدرم یکی از اعضای «انجمن هاشمی» بود که زیر نظر امام صدر فعالیت میکرد. به همین جهت پدرم هفتهای چند بار در صور، بیروت و هر جای دیگری که امام صدر تشریف داشتند، به حضور ایشان میرسیدند. طبیعتا اعضای خانواده ما و از جمله سید عباس، از این طریق با شخصیت، افکار و راه امام صدر آشنا شدند. پدرم در برخی جلسات سید عباس را نیز با خود همراه میبرد و او اینگونه از نزدیک نیز با امام صدر آشنا شد. سید عباس حدودا چهارده سال داشت که پدرم او را برای تحصیل علوم دینی به حوزه علمیه امام صدر در شهر صور فرستاد.
حالا که از روابط پدرتان با امام صدر صحبت به میان آمد، اگر خاطرهای در این خصوص دارید، خوشحال میشویم که بیان بفرمایید.
خانم موسوی: اتفاقا خاطره زیبایی را به یاد دارم، که به ایام جنگ داخلی لبنان مربوط است. روزی که امام صدر در مسجد عاملیه به اعتصاب غذا نشست، فالانژیستها گلولهباران مسجد را آغاز کردند تا مردم را وحشتزده و از اطراف مسجد متفرق کنند. امام صدر آن روز برای مردم حاضر در مسجد سخنانی ایراد کرد که خاطره سخنان امام حسین (ع) به اصحاب خود در شب عاشورا را زنده نمود. امام فرمودند که گلولهباران مسجد برای آن است که شما متفرق شوید و من در اینجا تنها بمانم. ایشان از مردم خواستند تا هر کس میخواهد، از منطقه خطر دور شود، به خانه خود برود و در آنجا پناه بگیرد. پدرم پس از پایان سخنان امام بلند شد و در حالیکه اسلحه در دست داشت با مردم چنین گفت: «روز عاشورا اصحاب امام حسین (ع) هفتاد و دو تن بودند که تا آخرین لحظه در کنار ایشان باقی ماندند. امروز ما سادات موسوی اصحاب این امام هستیم. چگونه ممکن است این فرزند موسی بن جعفر (ع) را در چنین شرایطی تنها بگذاریم؟ هر کس اهل کوفه است، میتواند مسجد را ترک کند». سخنرانی امام صدر و سخنان پدرم فضایی چنان معنوی پدید آورده بود، که مردم احساس کردند در کنار امام حسین (ع) در دشت کربلا قرار گرفتهاند. آن شب همه در مسجد باقی ماندند تا اگر ساختمان مسجد در اثر گلولهباران و انفجار فرو ریخت، در کنار امام صدر به شهادت برسند.
چه شد که پدرتان سید عباس را برای فرا گرفتن علوم حوزوی به مدرسه امام صدر در صور فرستادند؟
خانم موسوی: ماجرا از اینجا آغاز شد که سید عباس اصرار داشت تا نزد رزمندگان فلسطینی آموزش نظامی ببیند. به همین جهت به یک اردوگاه فلسطینی رفت تا فنون نظامی را در آنجا فرا بگیرد. در اثنای تمرینات نظامی بود که از بالای یک بلندی به پایین افتاد و پایش شکست. وقتی پدرم از این حادثه مطلع شد، بلافاصله به آن اردوگاه شتافت تا سید عباس را به بیمارستان منتقل کند. سید عباس آن زمان اولین سالهای دهه دوم زندگیاش را میگذراند. معالجه او در بیمارستان مدتی طول کشید. یکی از روزهایی که پدرم و سید عباس از بیمارستان برمیگشتند، بالاتفاق به منزل یکی از دوستان پدر در محله اوزاعی بیروت رفتند. آن روز همه اعضاء انجمن هاشمی در آن منزل جمع شده بودند تا با امام صدر ملاقات کنند. آنها نشسته بودند که پدرم و سید عباس وارد شدند. امام صدر پس از سلام و احوالپرسی سوال کرد که چرا پای این بچه شکسته است؟ پدرم توضیح داد که سید عباس برای دیدن دوره آموزش نظامی به یک اردوگاه فلسطینی در سوریه رفته بود که در حین تمرینات از بلندی سقوط کرد و پایش شکست. امام صدر لبخندی زد و از سید عباس سوال کرد: «پسرم، تو تنها ده سال سن داری! از قضیه فلسطین چه میدانی»؟ برادرم جواب داد: «فلسطینیها مردمی مظلوم هستند که به زور توسط صهیونیستها از سرزمین خود رانده شدند؛ آنها زندگی سختی را در اردوگاهها میگذرانند و دنیا نیز فریاد آنها را نمیشنود؛ فلسطینیها باید به قدس، خانه و سرزمین خود بازگردند». امام صدر سوال کرد «فلسطینیها چگونه میتوانند به سرزمین خود بازگردند»؟ برادرم جواب داد: «از راه جهاد»! امام صدر دوباره لبخندی زد و گفت: «پسرم، تو تنها ده سال سن داری؛ چگونه میخواهی جهاد کنی»؟ برادرم جواب داد: «انشاءالله فنون نظامی را یاد خواهم گرفت، یک رزمنده خواهم شد و همراه سایر رزمندگان عازم فلسطین خواهیم شد تا بالاتفاق قدس را آزاد کنیم»! امام صدر در پایان آن جلسه به پدرم خاطرنشان کرد که سید عباس یک نوجوان عادی نیست و شایسته است درس بخواند؛ ایشان به پدرم پیشنهاد کرد تا او را در فرصت مناسب برای تحصیل علوم دینی به حوزه علمیه صور بفرستد. پدرم نیز همین کار را کرد. اینگونه بود که سید عباس، زمانی که حدودا چهارده سال داشت، به شهر صور رفت تا تحصیلات علوم دینی را در حوزه امام صدر آغاز کند.
تحصیلات سید عباس در آن حوزه چقدر طول کشید؟
خانم موسوی: سید عباس دو سال در آن حوزه درس خواند و همانجا به دست امام صدر معمم گردید. ما هم اکنون عکسی در خانه داریم که صحنه عمامه گذاشتن امام صدر بر سر سید عباس را نشان میدهد.
سید عباس پس از اتمام آن دوره دو ساله چکار کرد؟
خانم موسوی: پس از آنکه دوره دو ساله سید عباس در صور به پایان رسید، امام صدر به او توصیه کرد که وقت آن است تا به نجف اشرف برود و تحصیلات خود را در آنجا زیر نظر پسر عموی ایشان سید محمد باقر صدر ادامه دهد. امام صدر در این خصوص با پدرم صحبت و موافقت ایشان را کسب کرد. اینگونه بود که سید عباس به نجف اشرف رفت. او به محض ورود، خود را به آقای سید محمد باقر صدر معرفی کرد. آقای سید محمد باقر صدر نیز بنابر خواسته امام صدر، از همان لحظه اول مسئولیت نظارت مستقیم بر زندگی و تحصیلات سید عباس در نجف را بر عهده گرفت. البته محبت سید عباس خیلی زود در دل آقای سید محمد باقر صدر جای گرفت، به گونهای که به یکی از شاگردان خاص آن بزرگوار تبدیل شد.
تحصیل سید عباس در نجف چقدر طول کشید؟
خانم موسوی: حدود هشت سال.
روابط ایشان در آن دوره هشت ساله با امام صدر چگونه بود؟
خانم موسوی: حقیقت آن است که سید عباس در این چند سالی که در نجف درس خواند، مانند سفیری میان امام صدر و آقای سید محمد باقر صدر در حرکت بود. او تابستان هر سال به لبنان میآمد تا ضمن دیدار با خانواده، هم امام صدر را از اخبار آقای سید محمد باقر صدر مطلع سازد و هم اخبار ایشان را به آقای سید محمد باقر صدر انتقال دهد. چند دفعه نیز بطور مخفیانه در اوقات دیگر سال به لبنان آمد تا اخبار دستگیریها و فشارهای بعثیها بر شیعیان عراق را به امام صدر منتقل کند. چون همانطور که میدانید، مطبوعات و رسانههای عراق همه خاموش بودند و اخبار آن کشور به خارج از آن راه نداشت؛ هیچکس در دنیا نمیدانست که بعثیها چگونه مردم، شیعیان و علماء را تحت شدیدترین تعرضها قرار دادهاند. آقای سید محمد باقر صدر به همین جهت سید عباس را نزد امام صدر میفرستاد تا از طریق ایشان دنیا و افکار عمومی را مطلع سازد که چه مصائبی در عراق و حوزههای علمیه آن بر شیعیان و علماء وارد میشود.
آیا خاطره خاصی از این نوع سفرها به یاد دارید؟
خانم موسوی: بله؛ یادم هست که در یکی از سالها، که مردم بنا بر آداب ایام سوگواری، با پای پیاده از نجف عازم کربلا بودند، هواپیماها، تانکها و توپخانههای ارتش بعث به آنان حملهور شدند و شمار زیادی را به خاک و خون کشیدند. خیلیها کشته و مجروح شدند. سید عباس پس از آن حادثه بلافاصله مخفیانه به لبنان آمد تا امام صدر را از شرایط عراق مطلع سازد.
آیا از موضوع نامههایی که میان امام صدر و شهید صدر رد و بدل میشد، اطلاعی دارید؟
خانم موسوی: متاسفانه اطلاعی ندارم. همیناندازه میدانم که سید عباس گاهی اوقات تنها برای چهل و هشت ساعت به لبنان میآمد، تا برای امام صدر نامهای بیاورد یا نامههای ایشان را به نجف ببرد. این نوع اقدامات سید عباس محرمانه بودند و ما نیز هیچگاه از جزئیات آنها مطلع نشدیم.
آیا اطلاع دارید که سید عباس میان امام صدر و امام خمینی نیز پیام یا نامهای رد و بدل کرده باشد؟
خانم موسوی: تنها همینقدر میدانم که سید عباس چند بار مخفیانه در نجف به منزل امام خمینی رفت تا پیامهایی از امام صدر یا آقای سید محمد باقر صدر به آن بزرگوار منتقل کند. بیشتر از این اطلاعی ندارم.
چه شد که سید عباس تنها هشت سال در نجف ماند و به لبنان بازگشت؟
خانم موسوی: حقیقت آن است که سید عباس خود مایل نبود نجف را ترک کند. این آقای سید محمد باقر صدر بود که به ایشان تکلیف کرده بود، تا سریع و بیسر و صدا نجف را ترک کند. آنطور که سید عباس برای ما تعریف کرد، او به اصرار آقای سید محمد باقر صدر در صدد تهیه بلیط هواپیما برآمده بود. اما هواپیمایی که آن روز بغداد را به مقصد بیروت ترک میکرد، جز در قسمت مسافران درجه یک، جا نداشت. طبیعتا بهای بلیط درجه یک نیز خیلی گران بود. با این حال آقای سید محمد باقر صدر که از دسیسه صدام بر جان سید عباس خیلی نگران شده بود، بهای بلیط را پرداخت و برادرم را مکلف کرد تا همان روز و با همان پرواز عراق را ترک کند. سید عباس نیز همین کار را کرد. یادم هست که او به محض رسیدن به بیروت، به منزل امام صدر رفت تا ایشان را از وقایعی که در نجف جریان دارد، یعنی فشارهای آن ایام صدام بر طلاب و علماء لبنانی، آگاه کند.
آیا سید عباس پس از این سفر دیگر به نجف بر نگشت؟
خانم موسوی: نه، دیگر بر نگشت؛ اتفاقا خوب به یادم دارم که وقتی سید عباس با آن پرواز به لبنان آمد، تنها بود و همسرش امیاسر و دخترش سمیه در نجف باقی مانده بودند. آقای سید محمد باقر گفته بود که طی یک نامه رمزی، امکان یا عدم امکان بازگشت او به نجف را اطلاع خواهد داد. اسم رمز آنها عبارت «سمیه مریض است» بود. وجود این عبارت در نامه به معنای آن بود که شرایط نامناسب است و سید عباس به نجف باز نگردد. همینطور هم شد. آقای سید محمد باقر صدر طی نامهای اطلاع داد که «سمیه مریض است». به همین جهت سید عباس دیگر به نجف باز نگشت و خانوادهاش نیز چند روز بعد در لبنان به او ملحق شدند.
بازگشت سید عباس به لبنان در چه سالی بود؟
خانم موسوی: اوایل سال ۱۹۷۸؛ چند ماه قبل از ربوده شدن امام صدر.
همکاری ایشان با امام صدر پس از بازگشت به لبنان چگونه بود؟
خانم موسوی: سید عباس وقتی تصمیم گرفت که دیگر به تجف باز نگردد، به امام صدر پیشنهاد کرد تا بالاتفاق در بعلبک حوزهای بسازند، تا طلاب لبنانی فراری از نجف بتوانند دروس خود را در آنجا ادامه دهند. امام صدر از این پیشهاد استقبال کرد. اینگونه بود که حوزه امام علی (ع) با تشریک مساعی آن دو بزرگوار در شهر بعلبک تاسیس گردید. اخذ مجوز از دولت و همچنین تامین مالی حوزه بر عهده امام صدر بود و مدیریت امور روزانه آن بر عهده سید عباس.
ببخشید خانم موسوی؛ آیا حدودا به یاد دارید که حوزه امام علی (ع) از کدام ماه سال ۱۹۷۸ آغاز بکار نمود؟
خانم موسوی: تا آنجایی که به خاطر دارم، حوزه امام علی (ع) آغاز به کار کرده بود که مرحوم مادرم درگذشت. مراسم چهلمین روز درگذشت مادرم در روز هفتم ژوئن سال ۱۹۷۸ در شهر نبیشیث برگزار شد. این تاریخ را از آن جهت به یاد دارم که امام صدر آن روز برای آخرین بار به نبیشیث آمد و در مراسم چهلم مادرم شرکت و سخنرانی کرد. حدودا دو ماه پس از این قضیه بود که ایشان عازم لیبی و در آنجا ربوده شدند.
چه تعداد طلبه در آن حوزه درس میخواندند؟ آیا ممکن است اسامی بعضی از این طلاب را به خاطر داشته باشید؟
خانم موسوی: از همان ابتدا شانزده طلبه در آن حوزه مشغول به تحصیل شدند. تا آنجا که به یاد دارم، برخی از این طلاب عبارت بودند از آقایان سید حسن نصرالله، شهید شیخ علی کریم، شیخ حسن یاسین و شیخ محمد خاتون.
آیا امام صدر خودشان هم در آن حوزه تدریس میکردند؟
خانم موسوی: نه؛ برای اینکه ایشان وقت نداشتند. همانطور که گفتم، مدیریت حوزه بر عهده سید عباس بود و پشتیبانی مادی آن با امام صدر. آن بزرگوار مجوز تاسیس حوزه را از دولت گرفتند، محلی برای آن اجاره کردند و امکانات مادی اولیه مورد نیاز را فراهم نمودند. البته خوب به خاطر دارم که آقای سید محمد باقر صدر نیز در راهاندازی آن حوزه کمک کردند. یادم هست که سید عباس چند روز قبل از شهادت آن بزرگوار، آخرین مبلغی را که ایشان برای احداث حوزه هدیه کرده بودند، دریافت نمود.
نقش امام صدر در تاسیس حوزه امام علی (ع) نکته جدیدی است که تا به حال از کسی نشنیده بودیم.
خانم موسوی: من متاسف هستم که بسیاری از خدمات امام صدر تا امروز برای مردم ما مجهول مانده است. اغلب مردم ما نمیدانند که امام صدر موسس حوزه امام علی (ع) بوده است؛ بسیاری از مردم ما حتی نمیدانند که امام صدر موسس مبره الامام خویی بوده است. حتی همین نمایشگاهی که اینجا در حاشیه کنفرانس سوم کلمه سواء، خدمات بیست ساله امام صدر در لبنان را به تصویر کشانده است، به نقش تاسیسی آن بزرگوار در راهاندازی این موسسات مهم اشاره نکرده است. امروز وقتی من نقش امام صدر در تاسیس این موسسات را برای آقای سید صدرالدین صدر بیان میکردم، تعجب کردم که این موضوع حتی برای ایشان هم تازگی دارد. متاسفم که اینگونه خدمات امام صدر از نظر مردم ما پنهان مانده است.
آیا سید عباس در فعالیتهای جهادی و مبارزات سیاسی نیز با امام صدر همکاری داشت؟
خانم موسوی: بله؛ تا آنجایی که به خاطر دارم، سید عباس همان اول ترتیبی داد تا خود و شانزده طلبه حوزه در یکی از دورههای آموزشی حرکت المحرومین فنون نظامی را فرا بگیرند. آن دوره ظاهرا در اردوگاه جنتا برگزار شده بود. البته من متاسفانه تاریخها را الآن دقیقا به خاطر ندارم. اما میتوانم مراجعه و آنها را استخراج کنم. برای اینکه سید عباس وقایع روزانه را همواره یادداشت میکرد و یادداشتهای وی الآن تماما موجود هستند. مثلا در دفتر یادداشت او آمده است که برای اولین بار در چه تاریخی، کجا و چگونه با امام صدر آشنا شده است.
اگر بتوانید نقش شهید موسوی در فعالیتهای جهادی امام صدر را قدری بیشتر باز کنید، ممنون خواهیم شد.
خانم موسوی: سید عباس شانزده طلبه حوزه امام علی (ع) را در فرصتهای مناسب به روستاهای دوردست لبنان میفرستاد تا اندیشههای فرهنگی و سیاسی امام صدر را برای مردم و جوانان آنجا تبیین کنند. همانطور که اشاره کردم، آن شانزده طلبه گوش به فرمان سید عباس بودند و خود سید عباس نیز گوش به فرمان امام صدر. این طلبهها فرهنگ ناب اسلامی و از جمله مفهوم انفتاح را برای مردم تبیین میکردند و در مورد خطرات روزافزون صهیونیسم بر آینده لبنان و ضرورت مقابله با آن هشدار میدادند [۱].
آیا خاطره خاصی از این همکاریها به یاد دارید؟
خانم موسوی: بله؛ مثلا یادم هست که امام صدر در آخرین هفتههای حضورشان به سید عباس ماموریت داده بودند تا گروهی از طلاب حوزه را جهت راهاندازی یک شبکه رادیویی برای حرکتالمحرومین آماده کند. تا آنجایی که اطلاع دارم، بعضی طلاب شگفتزده شده و سوال کرده بودند که چرا باید بخشی از وقت درسی خود را برای اینگونه امور غیرممکن صرف کنند؟ حتی یکی از آنها به سید عباس گفته بود که «شما با رویاهایتان زندگی میکنید»! او از سید عباس سوال کرده بود که «آیا امام صدر و شما میخواهید یک حکومت اسلامی تاسیس کنید»؟ سید عباس هم پاسخ داده بود که «تعجب نکنید؛ مدت زیادی نخواهد گذشت که شما نه تنها رادیو، بلکه شبکه تلویزیونی خواهید داشت»! حقیقت آن است که امام صدر آن زمان افکاری را برای طلبهها مطرح میکرد، که آنها نمیتوانستند ابعاد و اهمیت آن را درک کنند و از همین رو به سید عباس اعتراض میکردند...
پاسخ شهید موسوی به این طلبهها چه بود؟
خانم موسوی: سید عباس همیشه سعی میکرد آنها را قانع کند؛ گاهی هم ناچارا پاسخ میداد که «امام صدر از ما چنین خواسته است». همانطور که گفتم، امام صدر و سید عباس چیزهایی را میدیدند که طلبهها در آن زمان نمیدیدند. مثلا وقتی همین برنامه آموزش نظامی طلبهها آغاز گردید، بعضی گفته بودند که ما به لبنان و حوزه امام علی (ع) آمدیم تا درس بخوانیم؛ شما چگونه از ما انتظار دارید تا از اوقات درسی خود بکاهیم و به جای آن فنون نظامی یاد بگیریم؟.
ببخشید خانم موسوی؛ آیا شهید موسوی با حرکتالمحرومین رابطه سازمانی هم داشت؟
خانم موسوی: چیزی که من اطلاع دارم آن است که سید عباس حوزه امام علی (ع) را که توسط امام صدر تاسیس شده بود، اداره میکرد. این را هم میدانم که سید عباس هر فعالیتی که داشت، مستقیما و بدون واسطه، با هدایت و زیر نظر شخص امام صدر انجام میداد. اما در باره ارتباط سازمانی سید عباس با حرکت المحرومین، اطلاع دقیقی ندارم.
برخی دوستان اظهار داشتهاند که شهید موسوی مسئول بخش بازرسی و قضاء حرکت امل بوده است. آیا شما از این موضوع اطلاع دارید؟
خانم موسوی: تا آنجایی که من اطلاع دارم، سید عباس با حرکتالمحرومین ارتباط علنی نداشت؛ اگر هم ارتباط داشت، کاملا سری بود و ما بیخبر بودیم؛ بر خلاف آقای سید حسن نصرالله، که رسما و علنا در حرکتالمحرومین مسئولیت داشت؛ همانطور که میدانید، آقای سید حسن نصرالله خود بارها عنوان کرده است که در زمان امام صدر، عضو حرکت امل بوده است. در رابطه با سید عباس آنچه علنی بود و ما از آن خبر داشتیم، همکاری تنگاتنگ و مستقیم او با امام صدر در راهاندازی و اداره حوزه امام علی (ع) بود. سید عباس نماینده شهید صدر در لبنان بود و امام صدر از او و طلبههای او بیشتر در آن بخش از برنامههای خود استفاده میکرد که با امور حوزوی پیوند داشت.
شهید موسوی زمانی در لبنان فعالیت میکرد که علماء برجسته زیادی در آن کشور حضور داشتند. شهید موسوی در میان روحانیت شیعه لبنان چه جایگاهی برای امام صدر قائل بود؟
خانم موسوی: سید عباس امام صدر را استاد، مرشد، حامی و پدر روحی و معنوی خود میدانست. او امام صدر را الگوی خود میدانست و در تمامی فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و جهادی خود به ایشان تاسی میجست. سید عباس اعتقاد داشت که امام صدر برنامهها و اقداماتی را در پیش گرفته است، که اهمیت آنها را صهیونیسم جهانی پیش و بیش از مردم لبنان دریافته است. سید عباس سبب ربوده شدن آن بزرگوار را همین برنامهها و اقدامات میدانست. در همین رابطه از دایی پدرم خاطرهای دارم که شاید مناسب باشد برایتان تعریف میکنم، پدر من یک دایی داشت که آجودان ارتش فرانسه بود. او در باره ترفندها و رفتار استعمارگران مطالعات فراوانی داشت و در عین حال خود نیز تجربیات گرانبهایی اندوخته بود. وقتی امام صدر دورههای آموزش نظامی جوانان شیعه را علنی ساخت، دایی پدرم برای ایشان نامه مفصلی نوشت که بالغ بر یازده صفحه بود. ایشان در آن نامه به امام صدر هشدار داده بود که فعالیتهای خود را علنی نکند؛ والا همانطور که اجداد ایشان را به شهادت رساندند، خود ایشان را نیز به شهادت خواهند رساند [۲].
رابطه شهید موسوی با دیگر علماء لبنان چگونه بود؟
خانم موسوی: سید عباس در لبنان با هیچ یک از علماء رابطه نداشت. او فقط با امام صدر رابطه داشت. وقتی یادداشتهای او را ورق میزنید، تنها نام امام صدر را میبینید و بس...
رابطه ایشان با علامه سید محمد حسین فضلالله چگونه بود؟
خانم موسوی: اتفاقا آقای سید محمد حسین فضلالله چند بار به منزل سید عباس آمد تا ایشان را جهت همکاری و پیوستن به حوزه علمیه خود دعوت کند. اما سید عباس نپذیرفت. ایشان محو در امام صدر و مایل بود که تنها با آن بزرگوار همکاری کند. هم آقای سید محمد حسین فضللله و هم آقای شیخ محمد مهدی شمسالدین، هر دو، مکررا به سید عباس پیشنهاد کردند تا به همراه شانزده طلبه خود به حوزه آنان بپیوندد. اما سید عباس این پیشنهادها را رد و تاکید کرد که میخواهد در حوزهای که توسط امام صدر تاسیس شده است، خدمت کند. اتفاقا در باره این موضوع خاطرهای زیبایی دارم که خوب است برایان تعریف کنم. طلبههایی که در حوزه امام علی (ع) درس میخواندند، به سبب کمبود امکانات، حقیقتا در بعضی مقاطع مانند مستضعفین زندگی کردند. سید عباس از خاطرات آن ایام یادداشتهایی دارد که چند و چون زندگی، خورد و خوراک و چگونگی تامین مالی طلاب را بازگو میکند. بعد از شهادت سید عباس، یکی از علماء امروز و از طلاب آن روز حوزه امام علی (ع) برای ما نقل کرد که برادرم در یکی از روزها ناچار گردید اندک اندوخته خود را خرج کند، تا بتواند مایحتاج آن ایام طلبهها را تامین و از روی آوردن آنها به حوزهها و علماء دیگر جلوگیری نماید.
؟ شهید موسوی چه تفاوتی میان امام صدر و دیگر علماء لبنان قائل بود؟
خانم موسوی: از نظر سید عباس، خط امام صدر خط علم و جهاد بود و خط علماء دیگر، خط تدریس صرف علوم حوزوی و عدم مداخله در سیاست؛ [۳]
شما رابطه امام صدر و انقلاب اسلامی ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
خانم موسوی: من اعتقاد دارم که مردم لبنان، اساسا بواسطه عشق به امام صدر بود که مهر مردم ایران را در دل خود جای دادند. خوب به یاد دارم که مردم ما حتی شبها به خیابانها میآمدند تا در حمایت از مبارزات مردم ایران تظاهرات کنند. یعنی همان وقت که مردم ایران، با شنیدن ندای امام خمینی از پاریس، به خیابانها میریختند، مردم ما نیز همصدا و همنوای با آنان به خیابانها میآمدند. به نظر من، این امام صدر بود که قلبهای مردم لبنان را اینچنین با قلبهای مردم ایران پیوند داد؛ این علاقه مردم لبنان به امام صدر بود که آنها را وا داشت تا با این سرعت و صمیمیت، نسبت به مردم و انقلاب اسلامی ایران احساس نزدیکی بکنند. اگر امام صدر نبود، قطعا این همدلی و هماهنگی، میان دو ملت پدید نمیآمد.
آیا مطلب دیگری هست که مایل باشید در باره امام صدر بیان کنید؟
خانم موسوی: به نظر من، هم سید عباس موسوی و هم سید حسن نصرالله، دو میوه از میوههای عمر امام صدر هستند. این حقیقت، متاسفانه تا امروز مورد غفلت قرار گرفته است، اما امیدوارم از این پس مورد توجه قرار گیرد.
پینوشتها
[۱]. حجتالاسلام سید حسن نصرالله دبیر کل حزبالله لبنان، در سخنرانی مورخ ۵ آذر ۱۳۷۹ خود در پنجمین کنفرانس بینالمللی «کلمه سواء» در بیروت در باره نقش امام صدر در تاسیس مقاومت لبنان نکات تاریخی جالبی را مطرح کرده است: «امام موسی صدر بنیانگذار مقاومت بود و مایلم یادآور شوم که امام زمانی اندیشه و منطق مقاومت را مطرح کرد، که نه جنوب لبنان و نه حتی مزارع شبعا، در اشغال رژیم صهیونیستی نبودند. امام موسی صدر از مقاومت برای آزاد سازی فلسطین سخن گفت. امام زمانی لبنانیها را به در دست گرفتن سلاح دعوت نمود، که حتی یک وجب از خاک لبنان تحت اشغال دشمن نبود. امروز برخی خواهان خلع سلاح مقاومت هستند، در حالیکه امام موسی صدر دولت لبنان را به مسلح ساختن جنوبیها جهت آماده شدن برای دفاع از خاک و کشورشان دعوت میکرد.... از امام موسی صدر آموختیم که سرزمین غصب شده را نمیتوان از راههای مسالمت آمیز باز پس گرفت. آموختیم که سرزمین غصب شده را تنها از راه جهاد، شهادت، فداکاری، سنگ، خون و با جانفشانی شهادت طلبانی چون احمد قصیر و بلال فحص میتوان باز پس گرفت. اگر قرار بود که ما به برخی نصایح و موعظهها گوش فرا دهیم، جنوب لبنان همچنان در اشغال باقی میماند... امام موسی صدر در ارتباط با مسئله فلسطین و قدس، دیدگاه واضح، روشن و درخشانی را ارائه کرد، و در این ارتباط بر همه، حتی بر کسانی که ادعا دارند تنها صاحبان اصلی و قانونی این ملت و این سرزمین و این نبرد هستند، پیشی گرفت». ر. ک. به مرکز الامام موسی الصدر للابحاث و الدراسات، «المقاومه و المجتمع المقاوم: قراءات فی مسیره الامام موسی الصدر»، ص ۳۹۰ و ۳۹۱.
[۲]. بدیهی است که امام صدر مشابه این هشدار را از افراد مختلف شنیده است. آقای سید مهدی خراسانی در این باره خاطره شیرینی دارد که به یکی از سفرهای آن بزرگوار به انگلیس مربوط است: «به ایشان توصیه کردم که برای محافظت خود که سمبل این نهضت هستند، از هیچ کوششی دریغ نکنند و ادامه دادم... اگر خود غرب و صهیونیسم مستقیما نتواند کلک شما را بکند (همینطور با صراحت به ایشان عرض کردم)، یکی از نوچههای خود مانند صدام حسین یا سادات یا قذافی را مامور میکند که سر شما را زیر آب کنند. آقای صدر باز خندهای کرد و گفت: ما ذوالحیاتین هستیم؛ زیر آب هم نفس خواهیم کشید»! ر. ک. به سید مهدی خراسانی، «خاطرات در غربت»، ص ۹۸.
[۳]. حجتالاسلام سید حسن نصرالله در بخشی دیگر از سخنرانی خود در پنجمین کنفرانس «کلمه سواء» در باره تاثیر حضور امام صدر بر نوع فعالیت روحانیت شیعه در لبنان اظهار داشته است: «حضور امام موسی صدر در لبنان باعث شد تا روحانیت بار دیگر، مسئولیت انسانی، شرعی و مدنی خود را بر عهده گیرد، و از کانالی انسانی، الهی و شرعی، و نه از راه قدرتطلبی و انتقامجویی، پا به صحنه سیاست بگذارد. طبیعتا این امر باعث گردید تا امام صدر تهمتها، توهینها و فداکاریهای بسیاری را به جان بخرد. امام دین را به سیاست، و سیاست را به دین بازگرداند. البته این موضوع امروز برای ما عادی شده است. اما وقتی امام به لبنان آمد، امری بسیار عجیب و غیرعادی بود، به گونهای که داعیهدار چنین موضوعی بهراحتی به ارتداد، الحاد، فسق، فجور، خروج از دین و اموری از این دست متهم میشد. سیاستمداران تحمل نداشتند که فردی برجسته، با اخلاص، هوشیار و پاک، به عرصه فعالیت آنان قدم گزارد. از سوی دیگر روحانیون متحجر نیز که در فضای قرون وسطی سیر میکردند، تاب تحمل چنین فردی را نداشتند. امام موسی صدر همچنین برای اولین بار در کشور پیچیده و متنوعی چون لبنان، یک برنامه سیاسی اسلامیواضح و قابل اجرایی را پایهریزی کرد. من بر این باورم که در میان علما و رهبران دینی لااقل مسلمان، هیچ کس مانند امام نبود که دارای چنین برنامه سیاسی کامل، و در عین حال دارای چنین جایگاه سیاسی بلندی باشد».