موسی خویی نوه مرحوم «آیت الله العظمی خویی» درباره ملاقات خود با امام موسی صدر در لبنان گفت: یکی ویژگیهای جالب امام موسی صدر این بود که مسائل را وسیع و عمیق میدید. او در این ملاقات به ما گفت: «چرا ما شیعیان پراکنده و منفعل عمل میکنیم؟ چرا نمیآییم یک ستادی درست کنیم که مسائل شیعه را بررسی و دفاع کند. ما باید محکم بایستیم و پایگاههای خودمان را ایجاد کنیم.»
وی در گفتوگو با گروه تاریخ شفاهی مؤسسۀ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر با اشاره به چگونگی یکی از دیدارهای خود با امام موسی صدر گفت: یکی از برنامههایی که حزب بعث عراق در اواخر سال ۱۹۷۳ و اوایل ۱۹۷۴ شروع کرد، مبارزه با مذهب و مراکز دینی، خصوصا حوزه علمیه نجف بود. درحقیقت از این طریق میخواستند همه مظاهر مرتبط با دین را از بین ببرند. یادم هست که در حملات مختلف، تعدادی از طلبههای نجف را گرفتند و زندان کردند و میخواستند بعضیها را تبعید کنند. در چنین شرایطی من و دو تن از دوستان بلند شدیم و رفتیم بیروت. یکی از دوستان شهید مهدی عطار بود که به دست عوامل رژیم صدام به شهادت رسید.
ما در این سفر اصرار داشتیم که علما ومحافل فرهنگی لبنان را علیه بعثیها تحریک کنیم، آن روزها حزب بعث در بیروت نفوذ داشت و تعدادی از عوامل آنها در آنجا فعال بودند.
در این سفر ما با تعدادی از آقایان دیدار کردیم. از جمله با «سید محمد حسین فضلالله» و «شیخ محمد مهدی شمسالدین» و اوضاع نجف را برای آنها شرح دادیم. ملاقاتی هم با آقای صدر داشتیم که جلسه طولانی شد. در آنجا بحث خیلی باز شد و این از ویژگیهای جالب ایشان بود که مسائل را وسیع و عمیق میدید. لذا ضمن اینکه موافق فشار به بعثیها و حل مقطعی مشکل بودند اما تأکید داشتند که باید ظرفیتهای شیعه را کنار هم بگذاریم و یک کار هماهنگ را سامان بدهیم که نه تنها از بروز چنین مشکلاتی جلوگیری کنیم که حتی بتوانیم دایرۀ تأثیر گذاری خود را نیز گسترش دهیم. به همین دلیل معتقد به یک کارا سازماندهی شده ومنظم تشکیلاتی بودند که بین لبنان و نجف و سایر نقاط ایجاد شود. و معتقد بودند لبنان از موقعیت مناسبی برای این کار برخوردار است چون فضای باز و ارتباطات گستردهای دارد که از طریق آن با سایر نقاط میشد ارتباط برقرار کرد. ضمن اینکه خودشان هم آنجا بودند و همه گونه آمادگی را برای همکاری و هدایت کار داشتند. میگفتند: «چرا ما شیعیان پراکنده و منفعل عمل میکنیم؟ چرا نمیآییم یک ستادی درست کنیم که مسائل شیعه را بررسی و دفاع کند. ما باید محکم بایستیم و پایگاههای خودمان را ایجاد کنیم.» خلاصه آن شب این بحث به صورت مبسوط مطرح شد و به جمع بندیهای خوبی هم رسیدیم وقرار شد آنها را به نجف منتقل کنیم.
بازهم یادم هست در همان شب یکی از نکاتی که ایشان به آن اشاره کردند موضوع علویهای مقیم لبنان و سوریه بود که گفتند: «الآن یازده میلیون علوی در این دو کشور است که ما با آنها در تماس هستیم و اگر آیتالله خویی کمک کنند ما همه این یازده میلیون نفر را میتوانیم به جامعه شیعه پیوند بزنیم. و خود آنها این آمادگی را دارند.»
اتفاقا بعد که ما برگشتیم به عراق و گزارش سفر را به آقای خویی دادیم. وقتی همین مطلب اخیر را مطرح کردم بلافاصله ایشان گفتند: «تلفن را بردار و به سید موسی زنگ بزن و بگو که آقا میگویند که هر کمکی که بخواهند حاضرم انجام بدهم».
حتی آقای خویی با همین نگاه نظرشان این بود که کمک کنند تا نشریهای زیر نظر آقای صدر برای همه شیعیان منتشر شود. یعنی میخواستند این ستاد در لبنان راه اندازی بشود که متأسفانه با بروز جنگهای داخلی لبنان این ایده امکان تحقق پیدا نکرد.
البته در موضوع فشار بر علما و طلاب هم جلسهای با یکی از عوامل حزب بعث در لبنان که فکر میکنم نامش «رافعی» بود برگزار شد که آقای صدر و مرحوم شمسالدین در آن شرکت داشتند. در آن جلسه مرحوم شمس الدین کمی هم عصبانی شده بود اما آقای صدر با بیانی شیوا و تحلیلی عمیق به طرف میفهماند که اگر این روند ادامه پیدا کند عواقب ناخوشایندی برای آنها خواهد داشت. درنتیجه بعد از یکی دو روز، جلسه تأثیر خودش را گذاشت و همه را آزاد کردند. حتی تا مدتها فشارها برداشته شد و آنها میدانستند که از طریق لبنان ممکن است که با آنها برخورد بشود