سه تحلیل از علمای برجسته خاندان صدر را که در ادامه می خوانید با همکاری مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر و
خبرآنلاین تهیه و منتشر شده است. این مطلب در ادامه سلسله مطالب «عاشورا از نگاه خاندان صدر» است که هر روز یک بخش از آن تقدیم مخاطبان می شود.
انتقام حسین(ع) چگونه گرفته می شود؟/ امام موسی صدرامام موسی صدر سخنرانی ها بسیاری درباره واقعه عاشورا و نهضت امام حسین(ع) دارد که همه آنها در کتابی با عنوان «سفر شهادت» منتشر شده است. مطلبی که در ادامه می خوانید، گلچینی از سخنان او درباره «معنای خون خواهی امام حسین(ع)» است.
«امام حسين جانفشاني کرد و توانست بـر وجـدان امـت تـأثير بگذارد و هنوز نيز با وجود انقراض بنياميه و محو شدن نام و ياد و قبرهاي آنان و بر باد رفتن اهداف و عقايد آنان، هنوز خون امام حسين، مسلمانان آزاده و سرفراز در هر مکان و زماني را به حرکت درميآورد. هنوز نيز وقتي به محل شهادت امام حسين ميرويم، ميبينيم پرچمي سرخرنگ بر فراز آن برافراشته است و رهمانطور که ميدانيد پرچم سرخ از نظر عرب نشانة آن است که هنوز انتقام آن خون گرفته نشده است.
در زيارتنامۀ مخصوص امام حسين ميخوانيم: «سلام بر تو اي خون خدا و اي پسر خون خدا.» بله، حسين خون خداست. ما نيز وقتي ياد امام حسين را گرامي ميداريم و به ايشان ابراز محبت و علاقه ميکنيم، بايد تلاش کنيم جزو خونخواهان ايشان باشيم. انتقام حسين چگونه گرفته ميشود؟
قاتلان امام حسين که کشته شدهاند. پس چگونه ميتوان انتقـام خون حسين را گرفت؟ خونخواهی امام حسين يعني مبارزه با باطل و ظلم و انحراف و ياري کردن حق و دفاع از آن، يعني نيکو کردن اخلاق و حل مشکلات و صاف کردن دلها. خونخواهی امام حسين به آمادگي عمومي براي بهبود وضع اجتماعي و بهبود وضع دفاعي در برابر دشمن حسين و دشمن خدا، اسرائيل، است.
در زمينۀ فردي نيز هريک از ما ميتواند با بهتر کردن وضع اخلاقي و ديني خود، امام حسين را ياري کند.
اي جوانانِ حسين، اي فرزندان حسين، اي کساني که بر حسين ميگرييد و حسين را دوست داريد، حسين را ياري کنيد و اهدافي را که از جانفشاني خود داشت، محقق سازيد. ترديدي نيست که شما در اين زمينه از هيچ تلاشي دريغ نميکنيد.»
چرایی اشغال نشدن کوفه توسط مسلم بن عقیل/ آیت الله شهیدسید محمد صدرآیت الله سید محمد صدر در متنی که از کتاب «اضواء علی ثوره الحسین(ع)، پرتوهایی بر انقلاب حسین(ع)» انتخاب شده است، درباره دلایلی که اجازه نداد مسلم بن عقیل، فرستاده امام به کوفه این شهر را اشغال کند و زمینه را برای ورود ایشان آماده کند، توضیح می دهد.
«شاید این سؤال به ذهن خطور کند که: چرا مسلم بن عقیل (ع) کوفه را اشغال نظامی نکرد و بر حکومت در کوفه تسلّط نیافت؟ به ویژه بعد از آن که دوازده هزار نفر با او بیعت کردند و به مسلم بن عقیل (ع) یا در بعضی از نامه های خود، به امام حسین (ع) وعده داده بودند که نعمان بن بشیر، حاکم کوفه را که نماینده ی حاکم اموی بود، از کوفه بیرون می کنند و به آن حضرت گفتند:
«نعمان بن بشیر در کاخ حکومت خود نشسته است، ما برای نماز جمعه با او حاضر نمی شویم و برای نماز عید هم با او همراهی نمی کنیم، و اگر به ما خیر برسد که تو پیش ما خواهی آمد، به خواست خداوند متعال او را بیرون می کنیم و به شام بر می گردانیم.»
روشن است که آمدن نماینده و فرستاده ی امام حسین (ع) به نزد کوفیان، مانند آمدن خود امام حسین (ع) به نزد آنان است؛ پس برای چه آنان این کار را نکردند ( و نعمان بن بشیر را از کوفه بیرون نکرده و زمام امور را به دست نگرفتند و کوفه را اشغال نکردند) و برای گرفتن عنان قدرت به وسیله ی مسلم بن عقیل (ع) اقدام نکرده و نقشی نشان ندادند؟
پاسخ این سؤال، صرف نظر از آن چه که اولاً عقل های ما از نیل به واقعیات واقعه کربلا ناتوان و عاجز است، و ثانیا این افراد بزرگ الهی، مانند مسلم بن عقیل (ع) از کسانی هستند که از جانب خداوند سبحان، دارای تایید و راهنمایی هستند؛ و با این بیان، راه سؤال از این موضوع و امثال آن بسته می شود؛ ولیکن با صرف نظر از این سخن، می توان به این سؤال با بیان چند مطلب پاسخ داد:
مطلب اوّل ـ مسلم بن عقیل (ع) از طرف امام حسین (ع) مجاز به جنگ و تسلّط بر حکومت کوفه نبود و فقط مجاز به روشن کردن وضعیّت کوفه و فرستادن خبر آن به امام حسین (ع) بود؛ و روشن است که سیطره و تسلّط بر کوفه، نیاز به جنگ داشت و امام حسین (ع) اجازه ی آن را نداده بود.
امام حسین (ع) در پاسخ نامه ی اهل کوفه می فرمایند: «آن چه در نامه های خود باز گفته و خاطرنشان نمودید دریافتم. چکیده ی همه ی نامه ها و نوشته ها و پیام های شما این است که؛ ما پیشوا و مقتدایی نداریم؛ پس تو به سوی ما بیا! بدان امید که خدا ما را به وسیله ی تو به دور حق و هدایت جمع نماید. پس بر این اساس، اینک برادر و عموزاده و شخصیّت مناسب و مورد اعتماد خاندان خویش مسلم بن عقیل را به سوی شما فرستادم و به او خاطرنشان ساخته ام که شرایط و اوضاع و اندیشه ها و خواسته های شما را ـ پس از تحقیق و بررسی کامل ـ برایم بنویسید. پس اگر او پس از تحقیق، برایم نوشت که دیدگاه جامعه ی شما و خردمندان و شایستگان آن، همان گونه است که فرستادگان شما گزارش کرده اند و در نامه های شما خوانده ام، آن گاه به خواست خدا، بی درنگ به سوی شهر و دیار شما خواهم آمد.»
تا آخر مطالبی که آن حضرت در پاسخ خود فرمودند؛ و همان گونه که روشن است، این سخنان خالی از اذن جنگ است.
مطلب دوم ـ در دست گرفتن حکومت کوفه از طرف مسلم بن عقیل (ع) اگر بدون جنگ بود، کار آسان بود؛ همان گونه که نامه ی اهل کوفه ـ که آن را خواندیم ـ به آن اشاره دارد؛ آن جا که اهل کوفه درباره ی حاکم کوفه می گویند: « او را از کوفه بیرون می نماییم و به شام می فرستیم»، یعنی بدون جنگ و با نهایت آسانی؛ بلکه شرعا می توان گفت که او در این هنگام، بدون مجوّز شرعی، از سیطره بر کوفه دوری و اجتناب نموده است؛ امّا به طور قطع، حقیقت مطلب این گونه نیست؛ آن هم به چند دلیل که مهم ترین آن ها عبارتند از:
* اوّل ـ در کوفه، تعداد قابل ملاحظه ای از منافقان و معاندان بودند که بدون هیچ شکّی آماده ی مقاومت و ایستادگی بر ضد این روند و مسیر (مسلم (ع) و بیعت کنندگان با او) بودند؛ و دیگر فرقی نمی کند که منع این روند و مسیر با جنگ باشد یا با توطئه و دسیسه چینی برای بی نتیجه کردن و ساقط کردن آن ـ در زمانی که این روند به بار آمده و کامل می شد ـ و از این رو حصول این امر با نتیجه ی مطلوب و کامل و دائمی دشوار است.
* دوم ـ در آن زمان حاکم کوفه، نعمان بن بشیر بود که اگر چه بنابر نقل تاریخ، مردی ناتوان و دودل بود که عافیت و سلامتی را دوست می داشت و راحتی و سلامتی را بر هر چیزی ترجیح می داد؛ ولیکن با همه ی این ها، در روایت آمده است که او برای اهل کوفه خطبه خواند و کوفیان را تهدید کرد که استفاده ی آنان از سلاح بر ضد او، به معنای استفاده ی او از سلاح بر ضد آنان است و آن ها نمی توانند او را به آسانی از میان ببرند و برای این کار باید میان آنان جنگ شعله ور شود و به زودی در همان وقت و به طور هم زمان، از معاندان و منافقان و افراد فاسقی که آمادگی زیادی برای یاری دارند کمک می گیرد. و لذا می بینیم که در خطبه ی خود می گوید: «همانا من با کسی که با من نجنگد، جنگ نخواهم کرد؛ و به کسی که بر من یورش نبرد، یورش نخواهم برد؛ ولی اگر شما روبرو و آشکارا به دشمنی با من برخیزید و بیعت خود را بشکنید، و با پیشوای خود در صدد مخالفت بر آیید، سوگند بدان خدائی که جز او کسی شایسته ی پرستش نیست! تا قائمه ی شمشیر در دست من است، با آن شما را می زنم؛ اگر چه یار و یاوری نداشته باشم.»
از این سخنان می توان چند امر را برداشت نمود: اوّل ـ اگر مسلم بن عقیل (ع) و بیعت کنندگان با او، با نعمان بن بشیر می جنگیدند، نعمان بن بشیر و همراهان و عمّال حکومت او نیز با آنان می جنگیدند. دوم ـ دادن آزادی به اهل کوفه، در این امر که آن چه می خواهند به جا آورند؛ ضمن اقدام صلح جویانه و غیر متکّی بر سلاح؛ و من معتقد هستم که این امر، از نعمت های الهی در حق مسلم بن عقیل (ع) و انصار او بود که در آن توانستند وجود خود را کاملاً محکم نمایند؛ و برای ارزیابی موقعیت زمان نعمان، کافی است بتوانیم موقعیت زمان نعمان بن بشیر را با موقعیتی که در زمان حکومت عبید الله بن زیاد علیه اللعنة ایجاد شده بود ـ و او را حاکم اموی بعد از نعمان بن بشیر تعیین کرده بود ـ مقایسه نماییم. سوم ـ مسئولیت اخلاقی مسلم بن عقیل (ع) و انصار او در مقابل نعمان بن بشیر است؛ از این رو که او شّر خود را از آنان برداشته بود؛ پس لازم بود که آنان نیز شّر خود را از نعمان بن بشیر بردارند؛ و روشن است اگر آنان با او نمی جنگیدند، نمی توانستند او را از حکومت کوفه عزل کرده و بر حکومت سیطره یابند؛ و در هر حال، نعمان بن بشیر توانست به این وسیله، تا زمانی که از طرف رئیس اصلی خود ـ یعنی حاکم اموی ( یزید بن معاویه علیهما اللعنة) ـ از حکومت معزول نشده بود، حاکم کوفه باقی بماند.
مطلب سوم ـ مسلم بن عقیل (ع) احساس کرده بود که برپایی یک جنگ گسترده در داخل یک جامعه ی اسلامی نو بنیاد، که هنوز قرن اوّل آن سپری نشده است (و سال ۶۰ هجری است)، فاجعه ای برای کلّ اسلام خواهد بود و از کل مسلمانان به طور عموم، و از افراد مخلص به طور خصوص، تعداد بسیاری به قتل خواهند رسید و شکاف و فرصتی برای دشمنان اسلام، از خارج و داخل جامعه به وجود خواهد آمد تا بر جامعه، تسلّط و سیطره ی کامل و محکمی بیابند؛ بنابراین، حضرت مسلم (ع) به هر دو امر راضی شد و آن دو امر عبارتند از: متعذّر بودن تسلّط صلح جویانه و بدون درگیری بر کوفه، و دیگری عدم مصلحت در سیطره ی نظامی بر کوفه، پس ضرورتی به این سیطره و تسلّط بر کوفه نبود؛ حتّی اگر این کار از طرف امام حسین (ع) برای مسلم بن عقیل (ع) مجاز بود؛ البته مادامی که او از طرف آن حضرت مأمور به انجام این کار نبود؛ و قطعاً نیز این گونه نبود (و مسلم (ع) مأموریتی برای تسلّط بر کوفه نداشت.)
مطلب چهارم ـ در این زمینه، موضوعی وجود دارد که عامه مردم، کمتر آن را مد نظر قرار می دهند و آن مربوط به تناسل و زاد و ولد بشری است؛ و آن موضوع عبارت است از این که احتمال دارد فرد مؤمنی، از فرد مؤمن یا کافر یا منافقی به دنیا آید؛ و این امر، از جمله اموری است که قطعاً در حکمت الهی، مدّ نظر و مورد توجّه است؛ بنابراین از جمله حکمت های تحت توجّه و مدّ نظر الهی در حق بعضی از مردم این است که از فرزندان آنان ـ و لو این که بعد از نسل یا نسل هایی باشد ـ گروهی از مؤمنین به دنیا آیند که از روی اخلاص، خدا را عبادت کنند و دین خدا را یاری نمایند؛ و اگر جنگی مانع این امر باشد ـ و جنگ نیز طبیعتاً مانع این امر است ـ لازم است که این مانع تحقّق نیابد.
چهار موضعی که امام حسین(ع) پس از مرگ معاویه پیش رویش داشت/ آیت الله شهید سید محمد باقر صدرمطلبی که در ادامه می خوانید برگرفته از کتاب «امامان اهل بیت علیه السلام، مرزبانان حریم اسلام» نوشته شهید آیت الله محمد باقر صدر است که با ترجمه فارسی چاپ شده و بزودی وارد بازار نشر و کتاب می شود.
«امام حسین (ع) چند موضع عملی پیش رو داشت که میتوانست هر یک از آنها را اتخاذ کند؛ پس از اینکه معاویه به هلاکت رسید و با یزید بیعت شد و از ایشان خواسته شد تا با یزید بن معاویه بیعت کند.
موضع نخست: اینکه با یزید بن معاویه بیعت کند، همچنانکه امیرمؤمنان با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کرد.
موضع دوم: اینکه بیعت یزید بن معاویه را رد کند، اما در مکه یا مدینه بماند؛ در یکی از دو حریم: در حریم رسول خدا (ص). یعنی در خانه و شهر ایشان یا در حریم خداوند، به مکه نقل مکان کند و آنجا در حریم خداوند متعال پناه گیرد تا قضای نافذ الهی سر رسد
موضع سوم: اینکه به یک گوشه از جهان اسلام پناه برد. به یکی از سرزمینهای جهان اسلام پناه برد، همچنانکه برادر ایشان محمد بن حنفیه به ایشان پیشنهاد داد و عرض کرد: به یمن بروید، یا به یکی دیگر از سرمرزهای مسلمین. مثلاً به یمن برود -یا به یکی دیگر از سرمرزهای مسلمین- و در آن جا جمعیت و جامعه ای برای خود بسازد و از جامعه بزرگتری که سرزمینهای دیگر مسلمین را در بر میگرفت، جدا شود. تا وقتی توانست امارت خود را استوار سازد، بکوشد تا پیش رود و سرزمین های دیگر را به سرزمین خود پیوند دهد.
موضع چهارم: این که رد کند و به پا خیزد و سوی کوفه رود تا نامه هایی را که از کوفیان رسیده بود، اجابت کند . سپس کشته شود و به شهادت برسد؛ به همان شیوه ای که روی داد.
این ها چهار موضعی بود که امام حسین (ع) می توانست یکی از آن ها را برگزیند.