۳۰ مارس ۲۰۰۷، سرهنگ معمر ابومینیار القذافی، رییس جمهور مادام العمر لیبی در اظهارات تعجب آوری، با تأکید بر وضعیت کنونی جهان و بعد از سفرهای اخیرش به کشورهای آمریکای لاتین، از جایگاه خود خوانده رهبری جهان اسلام – که به تازگی به آن رسیده است! – به لزوم وحدت شیعه و سنی و خودداری از حرکات تفرقه افکنانه اشاره کرد و با کارنامه نه چندان درخشان خود، در عرضه اتحاد جهان اسلام، سعی کرد تا به نوعی خود را در کنار جمهوری اسلامی و فعال در این زمینه معرفی کند.
محمد مهدی غمامی
بر شگفتی خواننده از صحبتهای سرهنگ قذافی وقتی افزوده میشود که پیرامون سابقه فعالیتهای وی در عرصه «پان عربیسم» و «جماهیر متحده عربی» سؤال شود و بپرسیم چرا منافع جهان اسلام را فدای آرمان ضد اسلامی شده؟ و چرا کسی که تا دیروز خود را جمال عبدالناصر جهان عرب میدانست، دغدغههای شخصی و قومی- قبیله ایاش یک روزه به دغدغههای جهان اسلام سرایت کرده است؟
ابومینیار القذافی در سال ۱۹۴۲ در بیابان سیرت (Sirte) در لیبی متولد شد. خانواده وی بادیه نشین این بیابان بودند. قذافی شافعی و به دلیل عقاید افراطیاش به سلفیگری مشهور است. تولد وی مقارن با زمانی بود که انگلستان و فرانسه، لیبی را از دست ایتالیا خارج کرده و به صورت مشترک اداره میکردند که البته لیبی در سال ۱۹۴۹ دوباره به ایتالیا مسترد شد و ۲ سال بعد با اجلاس مشترک آمریکا، انگلیس و فرانسه، ادریس اول به سلطنت رسید و تا کودتای افسران جوان پادشاه لیبی بود.
قذافی بعد از اتمام تحصیلات محلی و ابتدایی خویش، وارد آکادمی ارتش لیبی در بنغاری (۱۹۶۳) شد و ظرف ۵ سال –که ۱ سال آنرا هم به انگلستان رفت– تنها تحصیلات عالی خود را گذراند و سپس به رسته مخابرات ارتش پیوست.
قذافی در سال ۱۹۶۹ با تعدادی از افسران جوان اقدام به کودتا علیه ادریس – ۷۱ ساله - اول کرد، و در ژانویه ۱۹۷۰با کنار زدن سایر دوستان کودتاچی خود، به حکومت رسید. وی با ظاهری انقلابی، روابط لیبی را با کشورهای غربی محدود و با انگلیس و آمریکا قطع کرد و با عنوانهای اختراعی خودش – brother leader (برادر بزرگ)، (راهنمای انقلاب) Guide of revelution - به تقلید از جمال عبدالناصر پرداخت.
قذافی تصور میکرد راز محبوبیت ناصر در شعارهای عربی عبدالناصر است و قدرت وی هم در پشتوانهای که ناصر به شوروی داشت خلاصه میشود. در نتیجه قذافی با شعار «پان عربیسم» به حمایت از تشکیل کشورهای متحد عربی پرداخت. وی سعی در ایجاد اتحاد سه جانبه مصر، لیبی و سوریه داشت که با خارج شدن مصر از این اتحاد، تونس وارد این جمع شد و البته این اتحاد ساختگی بیش از یک سال دوام نیاورد و نام کشور لیبی را به جمهوری متحد خلق لیبی تغییر داد و با بیان اینکه اسلام نیاز به بازنگری دارد سنت را به بهانه روایات جعلی حذف کرد و قرائتی با عنوان «سوسیالیزم اسلامی» را ارائه داد که بطور مفصل در کتاب خود – ۱۹۷۹- «کتاب سبز» به تشریح آن پرداخته است.
سرهنگ قذافی با شعار پان عربیسم، و بعد از مرگ عبدالناصر در ۲۸ سپتامبر ۱۹۷۰، خود را رهبر جهان عرب معرفی میکند و با ادعای حمایت از گروههای ضد لیبرالیستی و استعماری، به کمک مالی فلسطینیان میپردازد ولی جالب آن است که از کمکهای قذافی تنها، گروههای خلقی فلسطین همچون فتح بهرهمند میشوند و سایر گروهها مورد بیمهری و بیاعتنایی قذافی قرار داشتند.
قذافی هرگز به لبنان و گروههای درگیر با اسرائیل در این کشور کمک نکرد، با اینکه لبنانیها هم عرب بودند و هم تحت عنوان گروههای مبارز علیه اسراییل قرار میگرفتند؛ همچنین قذافی مکررا آنان را به خاطر شیعه بودن، مورد عتاب قرار میداد و شاید اذهان لبنانیها با دعوت قذافی از امام موسی صدر به طرابلس به دنبال روزنهای در پاک کردن این نقاط تاریک بودند که البته نه تنها نقطهای تاریک پاک نشد، بلکه بعدها از تبانی قذافی و موساد -سازمان جاسوسی رژیم اشغالگر قدس- در زمینه ربودن پرده برداشته شد و کنیه قذافی نسبت به شیعیان و گروههای مسلمان انقلابی آشکار گشت.
امام موسی صدر در ۳ شهریور سال ۱۳۵۷ و در آخرین مرحله از سفر دورهای خود به کشورهای عربی، با این تصور که شرکت درجشنهای استقلال لیبی میتواند به وحدت جهان اسلام کمک کند مقدمات سفر و عزیمت به طرابلس را فراهم ساخت. وی بنا بر دعوت رسمی معمر قذافی وارد لیبی، و در روز ۹ شهریور ربوده گردید. غافل از اینکه درطرف دیگر ساحل مدیترانه، در شهر طرابلس معمر قذافی رهبر لیبی درخیمه خود به اتفاق تعداد اندکی از مسئولان سازمانهای امنیتی مخوف خود، آخرین وضعیت منطقه و مبارزات مردم ایران علیه رژیم شاه ایران را مورد بررسی قرار میداد. تحلیل قذافی این بود که اگر انقلاب اسلامی ایران به پیروزی برسد تاثیرات آن تمام منطقه ازجمله منطقه «هلال خصیب» که بخشی ازخاورمیانه را شامل میشود، فرا خواهد گرفت. جوشش جوانان انقلابی ایران برای سرنگونی رژیم شاه به اوج خود رسیده بود و احتمال میرفت که دامنه آن به عراق، فلسطین، اردن، سوریه، لبنان وسپس پاکستان و افغانستان و حتی جمهوریهای مسلمان اتحاد جماهیر شوروی سابق نیز کشیده شود. در صورتی که انقلاب اسلامی ایران هم به وقوع میپیوست در تعامل و اتحاد لبنان و ایران جغرافیای سیاسی منطقه کاملا متحول میشد و این تحلیل بر نگرانیهای قذافی میافزود.
دستگاههای قضایی دولتهای لبنان و ایتالیا، همچنین تحقیقات انجام شده از سوی واتیکان، ادعای رژیم لیبی مبنی بر خروج امام از آن کشور و ورود ایشان به رم را رسما تکذیب نمود. مجموعه اطلاعات آشکار و پنهانی که طی دو دهه پیش بدست آمدند، تماما دال بر آن هستند که امام موسی صدر هرگز خاک لیبی را ترک نکرده است.
در این میان قرائن متعددی حکایت از آن دارند که امام موسی صدر همچنان زنده بوده و چون برخی دیگر از علمای اسلامی، شرایط زندان حبس ابد را میگذراند. فرزند امام موسی صدر، در این زمینه اظهار داشته است که دولت لیبی و معمر قذافی، طی سالهای گذشته سعی کردهاند با موضعگیریهای مختلف ثابت کنند که امام موسی با پرواز شماره ۸۸۱آلیتالیا به کشور ایتالیا سفر کرده است اما تحقیقات صورت گرفته نشان میدهد که وی و همراهانش (شیخ «محمد یعقوب روحانی» و «عباس بدرالدین» روزنامهنگار لبنانی) هرگز از لیبی وارد ایتالیا نشدهاند و از آنجا نیز به کشور سومی سفر نکردهاند. آخرین خبری که در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۰ توسط سایت «جبهه نجات ملی لیبی» بر روی شبکه جهانی اینترنت منعکس گردید، مدعی آن است که امام موسی صدر در اواخر سال ۱۳۷۶ توسط برخی زندانیان زندان ابوسلیم شهر طرابلس مشاهده گردید و اندکی پیش از ماه رمضان گذشته به مکانی دیگر انتقال یافتهاست.
قذافی دارای ۹ فرزند است که از میان آنها همواره وی به فرزند دوم و چهارمش یعنی سیف الاسلام و معتصم بالله افتخار میکند. سیف الاسلام قبل از جنگ دوم خاورمیانه به خارج گریخت و در این مدت به آرمانهای پدر دشنام میداد، و از رژیم صهیونیستی حمایت میکرد و فرزند چهارمش هم مدتی با اسراییل روابط پنهانی داشت ولی پدر هر دو را بخشید و در دولت به آنها مسئولیتهای خطیری واگذار کرد. معتصم بالله هم اکنون دبیر امنیت ملی لیبی است.
دختر قذافی - عایشه قذافی- وکیل است و بر خلاف احکام صادرهٔ پدر در کتاب سبز، بسیار غربی پوش و روشنفکر به حساب میآید. عایشه یکی از اعضای تیم وکلای صدام در محاکمه ۲۰۰۶ صدام در عراق بود. وی از سوی پدر برای این دفاع مأموریت گرفت و البته تأمین مالی سایر تیم وکلای صدام هم بر عهده قذافی بود. قذافی با اعدام صدام، در لیبی ۳ روز عزای عمومی اعلام کرد.
روابط قذافی با غرب علاوه بر آنکه وی اظهار استعمار ستیزی میکرد و البته از سوی بسیاری از مسلمانان از جمله مسلمانان افغان و چچن به علت روابط خاصش با شوروی مورد انتقاد قرار میگرفت، گرم نبود. مخصوصا ۲ سال بعد از حادثه لاکربی که گفته میشد قذافی به انتقام حمله بمبافکنهای آمریکایی به طرابلس و بنغاری؛ هواپیمای پان امریکن (شماره ۱۱۰۳) را منفجر کرده و تمام سرنشینان آن را که حدود ۱۸۳ نفر آنها آمریکایی بودند را کشته است، به انزوا و تحریم کشانده شده بود. در نتیجه آمریکا و انگلیس با گرفتن قطعنامهای از شورای امنیت وی را مجبور به تأمین غرامت این حادثه کردند و مشترکا نام قذافی را وارد لیست حامیان تروریسم بردند. این انزوای سیاسی تا سال ۲۰۰۶ ادامه داشت تا اینکه در ۱۵ مارس ۲۰۰۶ و با دیدار رایس با همتای لیبیایی خود – عبدالرحمن- در نیویورک و تمجید از فعالیتهای قذافی در مبارزه با تروریسم؛ مجلس آمریکا تصویب کرد:
۱) نام لیبی را از لیست کشورهای حامی تروریسم خارج کند.
۲) روابط دیپلماتیک خود را بطور کامل با این کشور از سر بگیرد.
سرهنگ قذافی به سخنرانیهای متعدد و داشتن محافظان زن آمازونی (Amazonia) هم معروف است. وی هر هفته در باب شخصیت حلال مشکلش در سایت Gaddafi. org و رسانههای شخصی به اطاله کلام کدام میپردازد و این در حالی است که همواره ۴۰ زن زیبا و قوی هیکل از او به عنوان محافظان شخص (personal guarde) حفاظت میکنند.
به هر حال سرهنگ، رییس جمهور یا رهبر لیبی بعد از سالها انزوای سیاسی و تحریم اقتصادی، در سال ۲۰۰۷ میخواهد با تغییر سیاستهای خود، علاوه بر آنکه عقدههایش را در عدم همراهی اعراب به آنها نشان دهد، به بهانه وحدت جهان اسلام، از حضور در اجلاس سران عرب خودداری کرده و چون ایران را در زمینه محور شدن جهان اسلام موفق شده، اقدام به ستایش لفظی و ضمنی خود از ایران و برنامههای هستهای - تولید صنعتی سوخت هستهای –کرده و خود را دوست احمدینژاد معرفی نموده است!
اما آیا کسی این سرهنگ را نشناخته است؟ بدون شک سرهنگ قذافی آنقدرها باید بکوشد تا نقطهای روشن در کارنامهاش بوجود آورد و به اتکای آن صحبت از اتحاد اسلامی بر زبان براند ولی هنوز یک امید برای او هست، کسی که وارد سی و ششمین سال ریاست جمهوریاش میشود:
برادر رهبر و راهنمای انقلاب، سرهنگ قذافی!
هنوز هم مسلمانان جهان میپرسند امام موسی صدر- رهبر بزرگ وحدت اسلامی- کجاست؟ آیا سرهنگ نمیخواهد اطلاعاتی را مبتنی بر زنده و زندانی بودن امام در ابوسلیم بیفزاید؟ البته قذافی هم بعد از سالها ارادت خود را به امام موسی صدر در نطق ۳۱ اوت ۲۰۰۲ اعلام کرد و او را «رهبر مقاومت علیه اسراییل» خواند ولی ارادت عملی، آزادی امام است مخصوصا اگر سرهنگ معتقد به وحدت جهان اسلام؛ و شیعی بودن سنت انقلابهای آفریقایی– نطق ۳۰ دسامبر- است.