چه دشوار است اعتراف به آنکه بسیاری از ما که امام موسی صدر را میشناسیم، یا فقط او را به نام میشناسیم و یا به قصه مفقود شدندش. در حالی که به یقین موسی صدر «گمشده»، روزی ما را بازخواست خواهد کرد به جرم مفقود کردن آنچه که میخواسته بگوید و از آن بدتر، به جرم آنکه، آنچه سرهنگ معمر قذافیها میخواستند را ما جامه عمل پوشانیدیم.
محمدرضا خبوک
«ادیان یکی بودند، زیرا در خدمت هدفی واحد بودند: دعوت به سوی خدا و خدمت انسان و این دو نمودهای حقیقتی یگانهاند و آنگاه که ادیان در پی خدمت به خویش برآمدند، میانشان اختلاف بروز کرد.»
سید موسی صدر، از آن دست انسانهایی است که حضورش را نمیتوان در بستر تاریخ بودنش درک کرد بلکه باید او را در آینده پس از بودنش شناخت. او نیز مانند بسیاری دیگر از مردان و زنان دغدغهمند تاریخ انسانی در هنگام بودن خویش به درستی درک نشد و حتی به تقدیر مشترک این دست از آدمیان آماج کینهورزیهای انسانهای به ظاهر دغدغهمند بود.
امام موسی صدر را باید نماد یک اندیشه دانست و آنچه که او را تبدیل به «امام» کرد همین اندیشه بود، اندیشهای که جان کلامش «وحدت» بود و در پرتوی همین اندیشه است که برای فعالیت و سخن گفتن در میان شیعیان و مسیحیان فرقی نمیگذاشت، زیرا که فقط یک وظیفه بر دوش خود احساس میکند و آن هم حفظ کلام خدا، یعنی حفظ کرامت انسانی و کمک به انسان برای تعالی است، برای همین هم بر وحدت تاکید میکند.
ما انسانهای کماندیش آنقدر که به داستان گمشدن و پیدا شدن و نشدنش مشغول بودیم، از یادهایمان رفته است که برای چه این همه سال به دنبال او هستیم، آیا برای اینکه زمانی جزء معدود روحانیون دانشگاه رفته بود؟ یا آنکه روحانی خوشپوش و خوشچهرهای است؟ یا نه، برای اندیشهاش؟ آن فکر که گویی او در حدود چهل سال پیش به خاطر حضور در کشوری که همواره سرزمین اختلافهای فکری و عقیدتی بوده است، به آن دست یافته بود و برای آن از هر جایی بیشتر بر خود جهان اسلام به آن تاکید داشت زیرا که او پیشبینی میکرد که در سالی از سالهای آینده تاریخ خاورمیانه، باید شاهد جنگهای فرقهای باشیم. جنگهایی که در آن مردمان بیگناه سرزمینهای مسلماننشین، در آتش خشم و خشونت میسوزند و سرمایههای مالی و جانی خود را به دلیل تندرویها و خودخواهیهای عدهای که عموما خود را عالم دین نیز میدانند از دست میدهند.
و چه تلخ که امروز باید دوباره همان حرفها را که سالها پیش دغدغه این مرد بود، تکرار کنیم زیرا که نه تنها مشکل وحدت همچنان لاینحل مانده است بلکه شدت بیشتری نیز به خود گرفته و بیش از هر روز دیگری، انسان خود را نیازمند آن میبیند.
اما چگونه میشود که مردی در آن روزها که خشونت و ترور علیالخصوص در کشور لبنان امری رایج بوده است به خود جرئت میدهد که سخن از وحدت بزند؟ دلیل این امر چیزی جز نگاه او به مرگ نبود، آن نگاهی که در پرتوی قرآن کریم میگوید: «مرگ آفرینش است نه نابودی، زندگانی واقعی تنها پس از مرگ است.» و با همین نگاه است که در کسوت یک روحانی و در اوج سختیهایی که با آنها مواجه بوده به خود اجازه میدهد که صحبت از استقلال عالم روحانی از احزاب و سیاستها و آرمانهایی که از او نیست بزند.
در پرتوی همین سخنان میبینیم که امام موسی صدر تاکید بر وحدت میان پیروان ادیان و مذاهب مختلف دارد و دیگر همصنفان خود را از هر کلامی که موجب تفرقه و دشمنی میشود برحذر میدارد زیرا این دست اعمال را خارج از آرمانهای دین که دعوت به سوی خداوند و خدمت به انسان است میداند و در این راه تا به آنجا پیش میرود که در ذهن خود رویای جمع شدن مسلمین در یک مسجد و یک اذان و اقامه واحد را میپروراند در حالی که حتی امروز که هم کیشانمان در آتش تفرقههای برآمده از خودمان میسوزند حتی حاضر به اندیشیدن به چنین سخنی نیستیم و حتی بیش از پیش به دنبال تاکید بر اعمال و رفتار تفرقهافکن هستیم.
آری! تمام این اعمال ناپسند را انجام میدهیم در حالی که ادعای دوستداری و ادامهدهندگی مسیر امام موسی صدر را داریم، در حالی که از او دغدغه برای اسلام را درنیافتهایم و فقط اندکی از ما خواننده آن سخن امام به خبرنگار کویتی بودهایم که سخن از وجود مذاهب مختلف در اسلام میزند، و ایشان در مقام جواب میگوید: «کلمه مذهب به معنای راه است، چرا که اسم مکان و مصدر از ماده ذهاب است. پس مذاهب در اسلام به معنای راههایی برای رسیدن به اسلام، درک ابعاد آن و پرداختن به آیینهای آن و اجتهاد دائمی در طول زمان است. بر این اساس، اوج التزام به مذهب این است که بعد واقعیاش را به آن بدهیم و در آن زیادهروی نکنیم. پس هدف، اسلام است و مذهب وسیله و راه است و مسلمان پایبند نمیتواند هدف را فدای راه کند.»
حال، باید به خود بازگردیم، به خودی که ادعای هم دین و هم کیشی با مردی را داریم که چنین میاندیشه است، مردی که به انسانها آزاد بودن را یادآور میشود و از همین راه به یاران خود تاکید میکند که برای تاثیر بر دیگران، بر «فرهنگسازی» بکوشید و از همین مسیر است که شخصی چون چمران را به مدرسهداری وامیدارد و در این حال چه دشوار است اعتراف به آنکه بسیاری از ما که امام موسی صدر را میشناسیم، یا فقط او را به نام میشناسیم و یا به قصه مفقود شدندش. در حالی که به یقین موسی صدر «گمشده»، روزی ما را بازخواست خواهد کرد به جرم مفقود کردن آنچه که میخواسته بگوید و از آن بدتر، به جرم آنکه، آنچه سرهنگ معمر قذافیها میخواستند را ما جامه عمل پوشانیدیم.