هفته گذشته، خبری در خبرگزاری های عربی آمد مبنی بر اینکه لیبی ۹۵ زندانی را از زندان های این کشور آزاد کرد.
آنچه در این خبر جلب توجه میکرد این بود که همه این زندانیان آزاد شده تبعه کشور الجزایر بودند. در خبرها آمده بود این افراد بین ۵ سال تا ۲۰ سال در لیبی زندانی بودهاند که با پیگیریها و تلاش مستمر، رایزنیهای دیپلماتیک پردامنه و اصولی آقای بوتفلیقه، رئیس جمهور الجزایر، از زندانهای معمر قذافی آزاد شدند.
آنچه اهمیت دارد این است که این خبر نیز به قرینه و شاهدی دیگر مبنی بر حیات امام موسی صدر در زندانهای لیبی تبدیل شد و به شواهد و قراین دیگر افزوده شد. اما آنچه در پی میآید، گزارشی است که در تاریخ ۱۵/۳/۱۹۸۵، یعنی پس از گذشت هفت سال از اختفای امام صدر، مجله «البیادر السیاسی» که در بیت المقدس منتشر میشود، به نقل از مجله «الوطن العربی»، که توسط «ولید ابوظهر» تهیه شده بود، چاپ شد.
در این گزارش که پایگاه فرهنگی روایت صدر آن را منتشر کرده است، چنین آمده است: «الوطن العربی اخیرا به اطلاعات جدیدی دست یافته است، که با روایتی که اکنون رایج است، در همه کلیات و جزئیات آن تفاوت دارد. من، در راستای خطی که «الوطن العربی» دنبال میکند، و به سبب التزام و تعهدی که در حرفه روزنامه نگاری به اصل امانت داری داریم، وظیفه خود میدانم تا افکار عمومی جهان عرب را از آنچه گذشته است، آگاه سازم. البته میدانم که گشوده شدن مجدد پرونده صدر، موجبات زحمت و آزردگی گروههای متعددی را، که برادران لیبیایی اولین و برخی جناحهای ایرانی آخرین آنها نیستند، فراهم خواهد نمود.
با این حال مجله اعتقاد دارد، که نباید گذاشت تا چالش صدر، نقطه سیاه و بدعتی را در تاریخ میهمان دوستی اعراب، که در طول تاریخ بدان شهره بودند، پدید آورد. از این رو من [یعنی ولید ابوظهر] بر آنم تا با تقدیم اطلاعات ذیل، صدای ضعیف خود را با فریادهای خویشاوندان و فرزندان صدر، عباس بدرالدین، محمد یعقوب و میلیونها برادر مسلمان همنوا سازم، و همگی از رئیس جمهور قذافی بخواهیم تا با حل این مشکل، بدین رسوایی بزرگ پایان دهد». ولید ابوظهر سپس به منابع خبری خود پرداخته و چنین مینویسد: «روایت جدید را از ملاقاتی شروع میکنیم که میان قذافی و میهمان عالی مقام وی، یعنی آقای صدر، روی داده است.
هر چند این حق خوانندگان است که بخواهند، به منابعی که اطلاعاتم را از آنها اخذ کردهام، اشاره کنم. اما به همین اندازه بسنده میکنم که اسامی فراوانی را در اختیار دارم، که اغلبشان لیبیایی، و بعضیشان از کارگزاران سیاسی و امنیتی نزدیک به قذافی هستند، و آنها نیز به نوبه خود حق دارند، تا با توجه به ملاحظات شغلی و امنیتی، نامشان محرمانه باقی بماند.
تنها این نکته را بر گفته خویش میافزایم که اگر میتوانستم از منابعی یاد کنم که بر روایت «الوطن العربی» مهر تایید گذاشتهاند، اسامی دیپلماتها و مسئولین بزرگی را بر زبان میآوردم، که وزیر خارجه یکی از کشورهای عربی خلیج [فارس]، و نیز برخی رهبران سیاسی لبنان، از زمره آنان هستند». ابوظهر در ادامه مطلب، آنچه را بر امام و دو همراه وی گذشته است، به ترتیب زیر بیان داشته است: «در ملاقاتی که بین رئیس جمهور لیبی و میهمان عالی مقام اسلامی وی گذشت، هر دو روایت جدید و قدیم متفق القول هستند، که گفتگوی دو طرف به عدم تفاهم و مشاجره أی جدی بدل گردید، تا جایی که قذافی با خروج از حالت طبیعی به دستیاران خود اشاره نمود: «او را ببرید»! این میهمان عالی مقام بلافاصله بازداشت، و دو تن همراه وی، یعنی شیخ محمد یعقوب و خبرنگار عباس بدرالدین، سریعا به وی ملحق شدند.
در بیرون اقامتگاه رئیس جمهور لیبی، ابتدا چشمان آنها بسته شد، و سپس با استفاده از خودرویی نظامی، به منطقه أی کویری و دوردست، که گفته میشود محل رشد و نمو قذافی میباشد، انتقال یافتند، تا به آقای حسن اشکال، که پسر خاله قذافی و مسئول امنیتی آن منطقه بوده است، تحویل داده شوند».
ابوظهر گزارش خود را چنین ادامه داده است: «به نظر میرسد که پیش از رسیدن این رهبر بزرگ اسلامی و دو همراه وی، دستورات لازمه صادر و به حسن اشکال ابلاغ گشته بودند. چه آنها به محض رسیدن و تحویل شدن به این مسئول امنیتی، به میدان تیری در آن صحرا انتقال یافتند. در آنجا نوار از روی چشمان صدر برداشته شد، و در برابر دیدگان ناباورانه این رهبر بزرگ اسلامی، شیخ محمد یعقوب و عباس بدرالدین، با چشمانی بسته به سیبلهای آتش طناب پیچ شدند، و در پی فرمانی که توسط اشکال صادر گشت، با آتش یک جوخه اعدام کوچک چهار نفره، تیرباران گردیدند». ابوظهر دنباله این صحنه خونین را چنین گزارش کرده است: هنگامی که اشکال آماده میشد تا دستورات لازمه را جهت اعدام صدر صادر کند، سرگرد عبدالسلام جلود به همراه تعدادی از محافظین و نزدیکان خود فرا رسید، و از مسئول امنیتی فوق الذکر خواست تا به دستور رئیس جمهور قذافی، عملیات اعدام را متوقف سازد.
سربازانی که یعقوب و بدرالدین را اعدام کرده بودند، پس از باز کردن طنابها، اجساد را به داخل گودالی که لحظاتی پیش در همان نردیکی حفر نموده بودند، انتقال دادند. آنها سپس بازگشتند تا خون و آثار بر جای مانده را پاکسازی کنند. اما هنوز از ماموریت خود فارغ نشده بودند که آنچه پیش بینی نشده بود، اتفاق افتاد. آنان به دستور اشکال بازداشت شدند، و پس از بسته شدن چشمان و طناب پیچ شدن به همان سیبلهای آتش، توسط یک گروه چهار نفره جدید اعدام گردیدند».
ابوظهر آنچه را از این پس بر امام گذشته است، چنین بیان کرده است: «آقای صدر به ساختمان متروکی که به طور مشترک توسط نزدیکان رئیس جمهور قذافی و سرگرد جلود حفاظت میشد، انتقال یافت. این مرجع دینی دو سال تمام را در این محل سپری نمود. محل اقامت یاد شده کاملا سری بوده است، و به جز خود قذافی، جلود، و نیز حسن اشکال، خلیفه حنیش (یکی دیگر از پسر خالههای قذافی) و احمد قذاف الدم، که همگی از مقامات بالای اطلاعات و امنیت لیبی هستند، دیگران از آن بیاطلاع بودند».
ابوظهر در ادامه متذکر میشود که در نیمه دوم سال ۱۹۸۰، آقای صدر به محلی امن در منطقه باب العزیزیه منتقل گردید. این منطقه، پادگانی نظامی در خارج شهر طرابلس نامیده شده بود که به عنوان اقامتگاه، مورد استفاده قذافی قرار داشته است.