رباب صدر مدیر موسسات امام موسی صدر: ما در موسسات روندی داریم که چیزی را نهی نمیکنیم. دسترسی به اینترنت، شبکههای ماهوارهای و اجتماعی برای همه باز است. چرا که میدانیم اگر اینجا ببندیم میروند بیرون و راحت به آن دسترسی پیدا میکنند. ما خودمان اینها را به دخترانمان میدهیم تا زیر نظر ما و با توصیه های ما یاد بگیرند که چطور استفاده کنند.
رباب صدر می گوید: «امام صدر روی یک مسئله بسیار تاکید داشت و آن انسان بود. می گفت انسان، به عنوان خلیفه خدا، باید فتوکپی او باشد. انسانی که خدا از وجودش به او بخشیده، باید فوق العاده باشد و ما باید راه صحیح را به او نشان دهیم.»
خانواده صدر عجیبند. زندگی، رفتارها، تصمیمات و کارهایی که برای اولین بار فقط از آنها سر می زند. به قول نویسنده «امام موسی صدر، هفت روایت خصوصی»: آنها آدم را دچار این سوءتفاهم میکنند که نوع بشر، فرشته است یا بوده است یا میتواند باشد.
سید رباب صدر کوچک ترین فرزند سید صدرالدین صدر و خواهر امام موسی صدر است که چون بقیه خاندان صدر برگی شگفت از تاریخ این خاندان را نگاشته است. او که در 15 سالگی به شوق دیدار برادر به لبنان رفت و آنجا ماندگار شد تا روی دیگری از زنانگی و کار و تلاش را به همگان نشان دهد.
سیده رباب به همراه برادر، حرکتش را از موسسه کوچک خدمات اجتماعی برای زنان آغاز کرد و امروز مسئولیت موسسات بزرگ امام موسی صدر در جنوب لبنان را به عهده دارد که به گفته خودش حالا یک شهری بزرگ با امکانات مختلف شده است.
دیدار و گفت و گوی خبرآنلاین با سیده رباب صدر در دفتر موسسه صدر، در فرصت روزهایی انجام شد که ایشان برای شرکت در آئین بزرگداشت پنجاهمین سال تاسیس موسسات امام موسی صدر در تهران به سر می برد. این گفت و گو را در ادامه می خوانید.
*****
سرآغاز این حرکت چگونه بود؟ چطور دختری از خانواده یک مجتهد مشهور در قم، سر از لبنان و فعالیت های اجتماعی در آنجا درمی آورد؟
سال 1962 بود که به همراه والده و خواهرم برای دیدار اخوی به لبنان رفتیم. قسمت شد که من همان جا با نوه سیدعبدالحسن شرفالدین امام شیعیان لبنان، ازدواج کردم و ماندگار شدم. در آشنایی که با مردم آنجا به دست آوردم، فهمیدم محیط زنان، محیط مطلوبی نیست و نیاز به کمک دارند. اخوی در همان زمان فعالیت های اجتماعی خود را آغاز کرده بودند که قسمت مربوط به زنان را به من سپردند. البته این مسئولیت برای من بزرگ بود. اما ایشان مسئله را برای من باز کرده و راه را آسان کردند. از همان زمان کار من شروع شد و در ابتدا با 10 دختر در موسسه ای که آقای صدر ایجاد کردند، کار آموزش خیاطی، گلسازی و خانهداری را آغاز کردیم. همه با هم کار می کردیم تا آنجا تبدیل به موسسه بزرگی شد و همان موسسه ای که 10 دختر داشت، امروز بیشتر از 2000 دختر دارد.
اوایل کار موسسه، پدران میترسیدند که دخترانشان را به ما بسپارند، به دلیل این که خیلی محافظ بودند و از شهر دور بوده و در روستاها زندگی می کردند. بنابراین من به منزل آنها میرفتم و با آنها صحبت میکردم تا برای فرستادن دخترانشان اطمینان خاطر پیدا کنند و در نهایت به ما میگفتند که دخترانمان را امانت پیش شما میفرستیم و اگر اشتباهی کنند مسئول آن تو و سید هستید و من این را می پذیرفتم. لذا موسسه رابطه خود را با مردم آغاز کرد و حتی خود اخوی به سراغ آنها می رفتند تا اعتماد کامل به اینجا پیدا کردند.
بعدها افرادی از شهر های دیگر مانند صیدا به صور می آمدند تا داوطلبانه برای موسسه کار کنند. ابتدا همین هنرستان بود و بعد مراکز مختلفی از جمله کودکستان، مدرسه، مدرسه پرستاری و ... ایجاد شد که الان موسسه برای خودش شهری شده است.
امروز موسسات امام صدر در لبنان به معتدل ترین موسسه شیعه معروف است که با همه تعامل دارد. ما جلسات گفت و گو داریم با مسیحیان و در بسیاری از برنامه های آنها هم عضو هستیم. اگر امکانات باشد یعنی سیاست دنیا و وضع شیعه و سنی اجازه بدهد دوست داریم که این موسسات در جاهای دیگر هم فعالیت کنند. البته در حال حاضر دفتری قانونی در دیترویت آمریکا داریم و با 80 هزار نفر لبنانی که در آنجا هستند کار می کنیم.
چرا آموزش زنان و دختران برای امام موسی صدر و شما بیشتر اهمیت داشت؟ برخورد ایشان با زنان چگونه بود؟
ایشان بسیار به زنان اهمیت زیادی میدادند و طرز تفکرشان در این زمینه با رجال دینی دیگر بسیار تفاوت داشت. یادم هست وقتی ازدواج کردم به من گفتند تو در آینده مادر میشوی، مراقب باش فرزندی که بزرگ می شود، ۷۵ درصد از وجودش را از مادر می گیرد پس حواست جمع باشد که فرزندت را چگونه تربیت می کنی. بنابراین روی تربیت زنان خیلی کوشش می کردند که مادر صالح و مومن برای پرورش فرزندانی صالح به وجود بیاید.
آن زمان شیعیان وضع خوبی در لبنان نداشتند و ضعیف ترین طبقه بودند و در میان آنها زنان ضعیفتر بودند. دختران شیعه از اسلام و تعالیمش اطلاع زیادی نداشتند، حجاب وجود نداشت، ارتباط مختلط بین پسران و دختران بود و ... به همین دلیل ایشان تاکید بسیار بر زنان و دختران داشتند و من فهمیدم که باید برایشان کار ویژهای کرد و می فهمیدم در این زمینه مسئولیت شرعی نیز داریم. خیلی تلاش کردم که برخورد و رابطه ای دوستانه با آنها داشته باشیم تا حرفمان اثر کند. خود اخوی هم هفتهای یک بار به موسسه میآمد و به دختران جوان درس میداد. آن زمان کسی را مجبور نمی کردیم که حجاب بگذارد فقط می خواستیم که آنها بیایند، تا با هم دوست شویم خودشان بشناسند و بعد کم کم حجاب هم می گذاشتند. اخوی هم اصرار داشت که کسی را از خودمان طرد نکنیم و همه را نگاه داریم. البته امروز وضعیت موسسه فرق کرده و حجاب یکی از اصول ماست.
توانمند سازی زنان را از همه جهات انجام می دادیم، چه از جهت خانه داری و تربیت فرزند و چه از جهت سواد و علم آموزی و یادگیری حرفه و مهارت های مختلف. الان اگر به مناطق جنوب یا جاهای دیگر سر بزنید دختران ما در راس کارهای بسیاری هستند. به طور مثال در بیمارستانهای آمریکایی بیروت که قبلا هیچ دختر محجبه ای کار نمی کرد، الان دختران محجبه و پوشیده ما کار میکنند و جالب اینکه برخی همکارانشان به آنها میگویند سید، از بس که حرفه شان را خوب یاد گرفته و درست کار می کنند. در کشورهای خلیج و در آمریکا هم دختران ما کار می کنند.
امروز که از لحاظ علمی بسیار برای زنان کار کرده ایم، نیاز داریم درباره زندگی مدرن با توجه به حضور اینترنت و ماهواره ها بیشتر کار کنیم. البته ما در موسسات روندی داریم که چیزی را نهی نمیکنیم. دسترسی به اینترنت، شبکههای ماهوارهای و اجتماعی برای همه باز است. چرا که میدانیم اگر اینجا ببندیم میروند بیرون و راحت به آن دسترسی پیدا میکنند. ما خودمان اینها را به دخترانمان میدهیم تا زیر نظر ما و با توصیه های ما یاد بگیرند که چطور استفاده کنند.
خاطراتی از امام موسی صدر نقل شده و برخی عکس هایی که وجود دارد، نشان از رویکرد رفتاری متفاوت ایشان با بقیه روحانیون دارد. بر این اساس، آیا امام موسی صدر از فقه عبور کرده بود یا نگاه نویی به فقه داشت؟ یا مطابق آنچه گفتید برای این بود که عده بیشتری را جذب کنند؟
شاید از نظر لفظی شما این چنین می گویید، اما نگاه ایشان، نگاه اسلام بود. هیچ وقت کار شرعی و فقهی را خارج از اسلام انجام ندادند، اما ایشان قدرتی داشتند که مسائل را بسیار قشنگ شرح می دادند و به شکلی نبود که دختر جوانی که خیلی هم ملتزم نیست از این حرف ها فرار کند، خانم هایی هستند که می گویند وقتی امام موسی صدر آمد ما از راه انحراف برگشتیم.
پس نگاه ایشان هیچ وقت خارج از اسلام نبود، منتها با روششان افراد را تغییر می دادند. به قدری زیبا به طور مثال با فردی که معتاد به مشروب بود، مسئله را از نظر بهداشتی، اخلاقی، اجتماعی و انسانی شرح می دادند و می گفتند رفتار هر انسانی در جامعه اثر می گذارد و بعد اثر آن به خودش برمی گردد چه خوب باشد و چه بد، پس خود آدمی ضرر می کند. این طور با هر کسی که مشکلی داشت برخورد می کردند و او را طرد نمی کردند.
هیچ وقت منع یا دعوا نمی کرد. این کسانی که در عکس فارغ التحصیلان پرستاری می بینید که با ایشان عکس گرفته اند و بیحجاب هستند امروز همه محجبه شدهاند. بیشتر دوستان من در طول زندگی بی حجاب بودند، اما بعد نمازخوان شدند، روزه می گیرند، حلال و حرام رعایت می کنند، دریا نمی روند و کم کم با حجاب هم می شوند. بنابراین اگر آدم های بد را رها کنیم، پس چه کاری در دنیا انجام داده ایم؟
می دانید امام موسی صدر در سال های آخر چه چیزی به من گفتند؟ گفتند رباب میخواهم مدرسهای برای دختران فاسد باز کنم. می توانید این را تصور کنید؟ به من گفتند که خودت را آماده کن چون این مدرسه با بقیه فرق دارد، میگفتند اینها را زمانه بدبخت کرده و ما باید به راه بیاوریمشان تا به مسیر زندگی برگردند.
آقای صدر ذهن بازی داشتند، از هر حادثه بدی یک نتیجه خوب در میآوردند که به جای بالایی می رسید. اخوی روی یک مسئله در حرف ها و سخنرانی هایشان بسیار تاکید داشت و آن انسان بود. انسان، به عنوان خلیفه خدا که بر روی زمین تعیین شده است. میگفتند خلیفه با مدیر، نائب رئیس بودن و مدیر دفتر فرق دارد. خلیفه مانند فتوکپی است. انسانی را که خدا از وجودش به او بخشیده، باید فوق العاده باشد. این انسان باید خودش را حفظ کند و ما باید برای او کار کنیم و راه صحیح را به او نشان دهیم.
گاهی اوقات فقه و سخت گرفتن درباره آن باعث می شود که جوانان از دین فراری شوند، اما این طور که شما می گویید روش ایشان این بود که آنها اول دین را بشناسند و بفهمند و بعد خودشان به فقه و اصول آن نیز پایبند خواهند بود.
بله. ایشان بسیار معتقد بود که اول از هر چیز باید با مخاطب رابطهای انسانی برقرار شود و مستمعین باید اعتماد پیدا کرده و متکلم را دوست داشته باشند. این رابطه خوب باعث می شود که حرفش را قبول کنند. بعد باید قدم به قدم پیش رفت. سخت نمی گرفتند، اما وقتی که در مسیر پیش می رفتند دیگر برگشتنی در کار نبود.
بعضی وقت ها در کلاس ها از چهره دخترها می فهمیدم که مشکلی دارد و حواسش جمع نیست، در خلوت صمیمانه با او حرف می زدم تا می توانست مشکلش را بگوید و از خطایی که کرده بود حرف بزند. بعد به او کمک می کردم؛ گاهی وقت ها که مشکل حاد بود از اخوی کمک می گرفتم و خودشان وارد می شدند برای حل مسئله. ایشان هیچ گونه ابایی از حل مشکل انسان ها نداشتند. یعنی وقتی انسانی در چاله ای افتاده و دچار مشکل شده باید او را نجات داد.
در کار موسسات به طور کلی سه چیز مد نظر ما بود: اسلام، اداره و روش های مدرن. اخوی تاکید داشت که کار ما باید مدرن باشد و به من می گفتند رباب موسسه های ما باید اسلامی مدرن باشد و با کارهای دیگران فرق کند، اگر مانند بقیه باشد اصلا لزومی ندارد که ما کار کنیم. از درون موسسه های ما باید انسان های فوق العاده مسلمان، شیعه علی بن ابیطالب بیرون بیاید و همین روش بود که در پیش گرفتیم و تا کنون انجام داده ایم.
فرمودید که امام صدر روی موسسه اسلامی مدرن تاکید داشتند، به طور مصداقی بفرمایید چه کارهایی برای رسیدن به این هدف انجام دادید؟
اولا که ما اسلام و تفکر حقیقی شیعه را به آنها یاد دادیم. دوم این که بسیار روی بچه ها کار کردیم که به دیگران احترام بگذراند. دیگران یعنی سنی، مسیحی، دروزی و ... یعنی باید به وجود آنها اعتراف کنند و باید به عقیده آنها احترام بگذارند. ما روی مسئله طوایف خیلی در تربیت بچه ها تکیه کردیم.
حتی این که می گویند بین شیعه و سنی اختلاف هست، شاید به این حرف من انتقاد کنند اما من با اعتقاد می گویم که اختلاف بین شیعه و سنی نظری است. یعنی موارد کوچکی در فقه و موارد کوچکی در تشریع هست. اینها نمی تواند مانع ارتباط و تفاهم بین آنها باشد.
و بعد سیستم درسی ما بسیار سطح بالایی دارد. به طور مثال بچه ای که وارد کودکستان ما می شود خیلی راحت در سال دوم انگلیسی صحبت میکند. خب کسی که زبان می داند، دین خود را هم خوب می شناسد می تواند زندگی خود را به صورت مدرن بگذراند. حتی از جزئیات ریزتر مثال بزنم، روی لباس آنها هم حساس هستیم و یاد میدهیم که چطور میشود با تلفیق رنگها پوشش درست، کامل و زیبایی داشته باشند.
بنابراین لباسشان، رفتارشان، عقیده شان و معلوماتشان همه مهم است و به آنها می پردازیم. و در مدسه تنها به درس خودشان اکتفا نمی کنیم، آنها باید فیلم های زیادی ببینند، کتاب های زیادی بخوانند، نه فقط به عربی بلکه به انگلیسی یعنی فیلم هایی که همه جا پخش می شود. تا معلومات عمومی شان بالا برود و خیلی چیزها را بشناسند.
جالب است بدانید یکی از درس های اجباری ما درس موسیقی است. ما یک گروه کر داریم که در گروه ما در مسابقه دانشگاه آمریکایی در لبنان نفر اول شدند. مربی گروه کر ما یک خواننده است که ماجرای جالبی هم دارد.
ماجرای این خواننده را برایمان بگویید.
این خواننده از دختران زیبای شیعه و از خوانندگان درجه اول لبنان بود. من او را برای آموزش به بچه ها به موسسه دعوت کردم. یکسال که تدریس کرد آمد به من گفت که سید رباب من دیگر نمیتوانم روی سن بروم و بخوانم و از این بچه ها شرمنده می شوم. من گفتم هر طور که میلت است. و او دیگر در صحنه آواز نخواند.
او اجبار به پوشیدن حجاب نداشت، ما حتی در موسسه همکاران دیگر مسیحی داریم که اجبار به پوشیدن حجاب ندارند با این که حجاب در این موسسه برای دانش آموزان شرط است. پایان سال دوم حضورش در موسسه در روز تولد پیامبر اکرم(ص) بود که گفت من امروز با حجاب شدم و دیانای خواننده درجه یک کنسرواتوار لبنانی، استاد هنرمند با حجاب موسسات امام موسی صدر شد.
امام موسی صدر همه دین ها را یکی می داند و همزیستی مسالمت آمیز بین آنها را در لبنان پایه گذاری کرد. از این ارتباط و همزیستی که بین شما و مسیحیان لبنان هست، بگویید. این که چگونه شکل گرفته و چرا این همدلی در بقیه نقاط جهان به این شکل وجود ندارد؟
بله می گفتند: الدیان الواحده. ببینید این ارتباط خیلی عادی است و به صورت اتوماتیک بین ما پیش می رود. بگذارید با مثال هایی برایتان روشن کنم، مثلا در همین کریسمس امسال بچه های ما به کلیسا رفتند و همراه آنها برای حضرت مسیح سرود خواندند. قبل از این که بیایم دو هفته پیش کنفرانسی بود که در آن ما مسلمانان با مسیحیان همه با هم نماز خواندیم. ما دعای خودمان را خواندیم آنها هم همینطور. من هم همان صحبت کلیسای کبوشین امام صدر را در آنجا بیان کردم.
حتی در مسئله کمک کردن ما با هم مشکلی نداریم. یعنی برای من یک مسیحی، شیعه، سنی و ... تفاوت ندارد. بارها شده که ساعت 10 شب یک مسیحی آمده در زده و کمک خواسته، من روی چشمم می گذارم و در حد امکاناتی که دارم به او کمک می کنم. و کلا سعی می کنیم با بضاعتی که داریم کسی را ناامید برنگردانیم.
من دوستان مسیحی بسیار دارم. یکی از آنها که هنرپیشه است، یک مشکلی داشت به من گفت برایم نماز بخوان. آنها نمی گویند دعا، می گویند نماز. بهش گفتم زینا، من چیزی یادت می دهم که خودت انجام بدهی و رب الشرح لی صدری را یادش دادم. رفت و در جلسه ای که داشت شرکت کرد و موفق بود. برایم پیام فرستاده بود که نمازت خیلی مفید بود. این گونه با هم ارتباط داریم. و مسیحیان وقتی با ما هستند از مسائل اسلام خوششان می آید.
این برنامه ای است که امام موسی صدر شخصا انجام می داد و ما هم همان راه را دنبال می کنیم. وقتی خودشان می روند و در کلیسا صحبت می کنند، یا ارتباطشان با آن آقای بستنی فروش مسیحی (که بعد از غیاب امام موسی صدر بسیار اشک می ریخت و می گفت منم که خسارت خورده ام) یا وقتی با کمک مسلمانان لبنان کلیسای سوخته مسیحیان را بازسازی می کنند و بسیاری کارهای دیگر که انجام دادند.
امام موسی صدر عقیده اش را عملی کرده است، ایشان یک مرد دین نظری نبودند و به همین دلیل این طور اثر کرده حرف ها و حرکت های ایشان که به صورت عملی اجرا شده است.
یادم می آید که یک بار یکی از خانم های کارگر اشتباه خیلی بزرگی کرد و من بسیار ناراحت بودم، به اخوی خبر دادم و گفتم که چه کنم؟ او را بیرون کنم؟ گفت: ابدا، نگهش دار و بیرونش نکن! اگر برود بدتر می شود و بدتر از این انجام می دهد. این طوری مردم را حفظ می کردند و از آنها مراقبت می کردند. هیچ وقت کسی را که اشتباهی می کرد طرد نمی کردند.