هنگامی که قرآن کریم تصویر خلقت و موجودات و زندگی را از طریق عقاید و آموزه های آیاتِ خود رسم میکند، در حقیقت، میکوشد فضایی جهانی و فراگیر به ذهن انسان بیاورد، به طوری که انسان احساس کند بقا و توفیق و جاودانگی در پیوند با رویکردهای اسلام است.
به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا)، امام موسی صدر در همایش هشتم مجمع البحوث الاسلامیه در قاهره به تاریخ ۲۳ اکتبر ۱۹۷۷، مطابق با ۳۰ مهر ۱۳۵۶، سخنرانی کرد. دراین همایش نمایندگان ۵۶کشور عربی و اسلامی و همچنین نمایندگان چند کشور اروپایی و آفریقایی نیز شرکت داشتند.
مباحث مطرح شده در این همایش عبارت بودند از: چالشهای دنیای اسلام، امکان بکارگیری روشهای اسلامی برای حل مشکلات معاصر، مسایل تربیتی روز و موضع اسلام در برابر جریانهای سیاسی و فکری معاصر. آنچه در زیر میآید، متن سخنرانی امام موسی صدر است:
در اولین نگاه، آنجا که فقه اسلامی در بخش آداب و سنتها و مسائل ولادت از کتاب نکاح، مثلاً از تربیت فرزند، سخن میگوید، به نظر میرسد که روشهای تربیتی از اصول دین فاصله دارد، در حالی که این اصول همان ریشههای عقیدتی و فرهنگی اسلام است و از مسائل نخستین و آغازین آن.
با تأملی بیشتر، چنان که در این بررسی ملاحظه خواهد شد، معلوم میگردد که قرآن کریم خود در تربیت افراد و جوامع مسلمان بر روش پایبندی به اصول تکیه میکند. همچنین روشن میشود که، برای فهم اسلام و دعوت به آن، جدایی روشهای تربیتی از اصول، از مصیبتهای بزرگ به شمار میرود.
این بررسی ابتدا به بیان روشهای تربیتی مختلف میپردازد، آنگاه میکوشد تا روش قرآنی را که همانا پیوند مستحکم میان روش تربیتی و اصول است به دست دهد. در اینجایگاه، تحقیق حاضر بر گوشهای از روش قرآن در عرضه اسلام و دعوت بدان، پرتو می افکند؛ روشی که به کلی با روش آکادمیک تقسیم اسلام به عقیده و شریعت و تجزیه شریعت به فقه و اخلاق و تقسیم فقه به عبادات و معاملات... و سیاست و احکام و غیره، متفاوت است.
روش ابتدایی تربیت عبارت است از امر و نهی به تربیت شونده که همان تربیت پذیر است. شکی نیست که این روش اثری اندک وگاه پیامدهای منفی دارد، خصوصاً وقتی که همراه با خشونت باشد و شرایط روحی فرد تربیتپذیر مورد توجه قرار نگیرد.
روش برترْ استفاده مربی از شیوه اِقناع برای نفوذ در ذهن و دلِ تربیتشونده است تا خود به هدف علاقهمند شود و به سوی آن حرکت کند.
روشی که طرفداران مکاتب جامعهشناختی جدید به آن میبالند، بر پایه توجه به محیطِ فرد یا اجتماعِ تربیت شونده است تا بهصورت متناسب با هدف تربیتی درآید و در سمت و سوی این هدف جریانی پدید آید که کار تربیتی و فرایند قانع سازی را برای مربی آسان گرداند.
قرآن کریم، در آن واحد، از همه روشها استفاده میکند و بر آنها روش دیگری میافزاید که مخصوص این کتاب الهی است. این روش تربیتی از معجزات اسلام به حساب میآید و مکاتب اصلاحطلب و انقلابی اخیر سعی دارند تا از آن اقتباس کنند.
قرآن کریم با تعبیرات و ابزار مختلف امر و نهی میکند و دلایل گوناگون را پشت سرهم میآورد و بر فطرت و اصول ریشهدار نزد ملتها و عبرتهایی که میتوان از نسلهای گذشته گرفت تکیه میکند و الفاظی دلیلوار، همچون الطیبات والخبائث (پاکها و پلیدها) به کار میگیرد و به طور مستمر رحمت الهی و محبت و نعمتهای او و علم خدا به مصالح مردم را یادآوری میکند تا زمینه پذیرش همراه با احساس تکلیف را به وجود آورد. پیامبر بزرگ اسلام (ص)، در خطبه وداع، چنین میفرماید:
ای مردم، هیچ چیز نیست که شما را به بهشت نزدیک و از جهنم دور کند و من شما را بدان امر نکرده باشم و هیچ چیز نیست که شما را به جهنم نزدیک و از بهشت دور سازد و من شما را از آن نهی نکرده باشم.
اما اهتمام اسلام به ساختن فضای سالم، از آموزههای قطعی آن در خصوص ضرورت ایجاد جامعه اسلامی و دعوت تام و تمام به محیطهای مناسب، همچون نماز جماعت، نماز جمعه، حج، ماه رمضان و اعیاد و مخالفت با گوشهگیری و جدا شدن از جمع و نیز مخالفت با همنشینی با افراد فاسد و فاسق و نافرمان، مگر به هدف اصلاح آنان، هویدا میگردد. با همه اینها، قرآن کریم روش خاص خود را به کار میگیرد، روشی که میتوان آن را انقلاب در مفاهیم یا تحول عمیق در نگاه کلی به هستی و زندگی و پیوند با هدف تربیتی نامید.
هنگامی که قرآن کریم تصویر خلقت و موجودات و زندگی را از طریق عقاید و آموزههای آیاتِ خود رسم میکند، در حقیقت، میکوشد فضایی جهانی و فراگیر به ذهن انسان بیاورد، به طوری که انسان احساس کند بقا و توفیق و جاودانگی در پیوند با رویکردهای اسلام است و هستی، هر فرد و جامعهای را که با این قوانین هماهنگ نباشد بیرون میراند و سرنوشت آنها نیستی و فراموشی خواهد بود. در اینکه روش مورد بحث بر روشهای قبلی برتری دارد جای مجادله نیست. این روش مزایای متعددی دارد که، پس از ارائه شمایی از آن، سعی میکنیم آنها را برشماریم. در آیه۷ از سوره الرحمن داریم:
و السَّماءَ رَفَعَها و وَضَعَ المیزانَ، ألاّ تَطْغَوْا فِی المیزانِ، و أقیمُوا الوَزْنَ بِالْقِسْطِ و لا تُخْسِرُوا الْمیزانَ (۷: ۵۵) (آسمان را برافراخت و ترازو را برنهاد، تا در ترازو تجاوز مکنید، وزن کردن را به علامت رعایت کنید و کمفروشی مکنید.)
در اینجا پیوند میان نهی از تجاوز در ترازو و عادلانه وزن کردن و نیز رابطه میان برافراشتن آسمان و قرار دادن ترازو که تعبیری است از حساب و نظم و عدالت جهانی، ملاحظه میشود.
در سوره آل عمران، پس از» شَهِدَ اللَّهُ أنَّهُ لا إلهَ إلاّ هُوَ و المَلائکةُ و أُلُوا الْعلمِ قائِماً بِالْقِسطِ «(۱۸: ۳) و تأکید بر اینکه خداوند برپادارنده قسط است، آیات دیگری میآید که نتیجه این آیه است. آیه ذیل بیان روشنتری دارد:
إنَّ الَّذینَّ یَکْفُرونَ بآیاتِ اللَّهِ و یَقْتُلونَ النَّبیّینَ بغَیرِ حَقٍّ و یَقْتُلونَ الَّذینَ یأمُرونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النّاسِ فَبَشِّرهُمْ بِعَذابٍ ألیمٍ (۲۱: ۳) (کسانی را که به آیات خدا ایمان نمیآورند و پیامبران را به ناحق میکشند و مردمی را که از روی عدل فرمان میدهند میکشند، به عذابی دردآور بشارت ده.)
در اینجا محکوم کردن دشمنان قسط و مخالفان عدالت برایند و نتیجه این است که خدا برپادارنده قسط است. در آیه ۱۶ از سوره» انبیاء «میخوانیم:
و ما خَلَقْنَا السَّماءَ و الْأرضَ و ما بَینَهُما لاعِبینَ (۱۶: ۲۱) (ما این آسمان و آنچه را میان آندوست به بازیچه نیافریدهایم.)
در آیه ۱۸ از همین سوره به برخی از نتایجِ این اصل میرسیم:
بَل نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإذا هُوَ زاهِقٌ و لَکُمُ الْوَیلُ مِمّا تَصِفونَ (۱۸: ۲۱) (بلکه حق را بر سرِ باطل میزنیم تا آن را در هم کوبد و باطل نابودشونده است. و وای بر شما از آنچه به خدا نسبت میدهید.)
گاهی نتایجْ پیش از اصول ذکر میشود. از جمله میتوان به آیات ذیل اشاره کرد:
کَمْ تَرَکوا مِنْ جَنّاتٍ و عُیونٍ، و زُروعٍ و مَقامٍ کریمٍ، و نَعْمَةٍ کانوا فیها فاکِهینَ. کَذلِکَ و أورَثْناها قَوماً آخَرینَ. فَما بَکَتْ عَلَیهِمُ السَّماءُ و الأرْضُ و ما کانوا مُنْظَرینَ. (۴۴: ۲۵-۲۹) و ما خَلَقْنَا السَّمواتِ و الأرْضَ و ما بَینَهُما لاعبینَ. ما خَلَقْناهُما إلاّ بِالْحَقِّ و لکِنَّ أکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمونَ (۴۴: ۳۸-۳۹) (بعد از خود چه باغها و چشمهسارها بر جای گذاشتند، و کشتزارها و خانههای نیکو، و نعمتی که در آن غرق شادمانی بودند. بدین سان بودند و ما آن نعمتها را به مردمی دیگر واگذاشتیم. نه آسمان بر آنها گریست و نه زمین و نه به آنان مهلت داده شد.) (ما این آسمانها و زمین و آنچه را میان آنهاست به بازیچه نیافریدهایم. آنها را به حق آفریدهایم، اما بیشترین نمیدانند.)
در اینجا کسانی باغها و چشمهها را رها میکنند و این رها کردن هیچ تبعاتی ندارد. قومِ تُبَّع هم که از آنها نیرومندتر بودند و زندگی پس از مرگ و حسابرسی آن جهان را انکار میکردند همین طور. این نابودی تأثیر طبیعی خلقت آسمانها و زمین بوده که بر پایه حق صورت گرفته است.
در آیاتی که بر انجام یافتن فرایند خلقت در شش روز تأکید میورزد و آن را در طی یک دوره مشخص میداند، با توجه به وضوحِ معنی ایام در اصطلاح قرآنی، که مقصود از آن همان گونه که از مقدمه سوره فُصِّلَت برمیآید مراحل و دورانهاست، تأکید بر خلقت در سررسیدِ معیّن و مدتِ شش روز مقدمهای است برای حاصل شدن نتایج مهم تربیتی. این نتایج، به زبان قرآن، عبارت است از: شکستِ روم پس از پیروزی و اینکه آنان تنها از ظاهرِ زندگی این جهان آگاه بودهاند (سوره روم)، ضرورت توجه به خدا و دعا و تضرع پنهانی، همراه با خوف از او و امید به درگاه او (سوره اعراف)، تشویق مؤمنانِ عالِم به قسط و تعهد به سنتها و حساب و آنان که در آمدوشدِ شبوروز و دیگر پدیدههای طبیعی تفکر میکنند (سوره یونس)، آزمایش علمی در پیشی گرفتن در اعمال صالح) سوره هود (و بالاخره توکل به خدا و تسبیح و ذکر او و صبر در مقابل تمسخرها، شماتتها، و تهمتها (سورههای فرقان و ق).
به طور خلاصه، میتوان گفت که تربیت قرآنی بر فراهم بودن ابزارهای تربیتی متعارف، پایبندی به اصول دین و قوانین کلی خلقت که در این اصول متجلی است - خلقتی که براساس حق و عدل و أجَلِ مسمّی است - و بر دیگر پایههایی استوار است که قرآن آنها را با خواستههای تربیتی و جهت دادنِ زندگی انسانِ دوستدار موفقیت به سوی روشِ مبتنی بر عدالت و حق و منطبق بر صفاتِ خداوندی، و با تعلیم او، مرتبط میکند. و اینهمه با برنامهای زمانبندی شده به دست میآید نه با نادیده گرفتنِ زمان چنان که در میان خلق مشهود است.
این روشِ قرآنی نتایج بسیار دارد، از جمله:
۱. در ذهن مربی و در واقعیت، اَبعادِ عملِ مورد نظر گسترش پیدا میکند و از ازل تا ابد و از آسمان تا زمین و تا پایه و اساس خلقت امتداد مییابد. این احساس موجب تضمین تأثیرگذاری تربیت و استمرارِ آن خواهد شد.
۲. با این روش، احساس هماهنگی و انسجام جهانی به انسان دست میدهد و همه موجودات را همراهِ خود میبیند و حتی اگر رفتار او مخالف یا متناقض و یا در تعارض و ستیز با رفتار دیگران باشد به هیچ وجه احساس غربت نمیکند و هیچ چیز نمیتواند او را بترساند، اگرچه رهروان این راه اندک باشند.
این ویژگی در قرآن کریم آمده است. قرآن بر سجده خورشید و ماه، ستارگان، درختان، دریاها و رعد و جنبندگان تأکید دارد و بارها از سجده و نمازِ همه اینها برای پروردگار سخن رانده است. انسان، با فطرت و کالبد خویش، این کاروان بزرگِ هستی را همراهی میکند و این همراهی پذیرش امرونهی و سجده و تسبیح و نماز و عمل صالح را بسیار آسان میسازد.
۳. همه نیروهای فرد در همه حالات و زمانها و همه توان گروهها را، در ردهها و دستههای گوناگون، به هم میپیوندد. این به همپیوستگی از واحد بودن مبدأ و مسیر و روش سرچشمه میگیرد و با این پیوند و همراهی نیروی عظیمی تشکیل میشود که وصول به هر هدف دشواری را آسان میسازد. توان فرد بسیار است، اما متفرق و پراکنده است. نیروهای جماعتْ فوقِ تصور است، اما با یکدیگر در تناقض و برخورد است. با جهت دادن به این نیروها و ایجاد هماهنگی میان آنها و بسیج آنها، قدرتِ امت شکستناپذیر خواهد شد.
حال که این روش تربیتی معجزهآسای قرآن را دریافتیم، به نکتهای اساسی میرسیم که شاید نقطه عطفِ بحث تربیتی ما باشد، و آن وحدت اسلام و علم است. باید دانست که از نظر مسلمانان و حتی علما و محققان، اسلام، بنا بر ملاحظات آموزشی، به شاخههای مختلف علمی تقسیم میشود:
علمِ عقاید و علوم وابسته به آن مثل فلسفه الهی، علم کلام، علوم مختلف فقه همچون عبادات، معاملات، سیاست و احکام، با کتابهای متعدد در هر زمینه، و بالاخره علم اخلاق.
اسلام همچنین به اصول، که نیاز به ایمان و دلیل قاطع دارد، و فروع تقسیم میشود.
این طبقهبندیهایی که بنا به ضرورتهای علمی وگاه بر اساس مراتب اهمیت پدید آمده، موجب نوعی ضعف تربیتی و لاقیدی شده است، تا جایی که برخی از مسلمانان در دل به اسلام خود افتخار میکنند ولی آشکارا از عدم پایبندی خود به عبادات سخن میرانند.
اما دوری از اخلاق اسلامی، حتی در میان افراد متدین، بیماری شایعی است. بسیاری از مسلمانان هم نسبت به مسائل مربوط به زندگی اجتماعی و سیاسی آگاهی ندارند.
همه این ضعفها به همین تقسیم آکادمیکِ اسلام مربوط میشود. ولی قرآن کریم مسائل عقیدتی و عملی اسلام را قرین یکدیگر میداند و میان این دو و اخلاقْ پیوند برقرار میکند، همان گونه که در روش تربیتی آن مشاهده شد.
قرآن، در آغاز سوره بقره، متقیان را با پنج ویژگی توصیف میکند که سهتای آنها عقیدتی و عبارتند از ایمان به غیب، ایمان به آنچه بر پیامبر اسلام و دیگر پیامبران نازل شده، و یقین به آخرت، و دوتای دیگر از مسائل عملیاند که عبارتاند از نماز و زکات، در مقام تأکید بر اینکه نماز حافظ ایمان به غیب است و نماز بدون زکات مستوجب بدبختی است (سوره ماعون). در قرآن کمتر پیش میآید که از ایمان، بدون ذکر عمل صالح، یاد شود؛ در حالی که این دو، در تقسیمبندی فنی، در دو مقوله مختلف قرار میگیرند. اگر احکام اسلامی را به طور دقیق مورد مطالعه قرار دهیم خواهیم یافت که میان ایمان و عملِ صالح تعامل و تأثیر متقابلِ روشنی وجود دارد. عمل بر ایمان تأثیر گسترده دارد و ایمان پایه اخلاق است و هم از آن تأثیر میپذیرد. همچنین، مسائل عقیدتی طرحِ کلی مسائلِ اجتماعی و چشماندازهای آن را ترسیم میکند. قرآن کریم، در جاهای مختلف، به این تعاملات اشاره دارد:
ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أساؤُوا السُّوآی أنْ کَذَّبوا بِآیاتِ اللَّهِ و کانوا بِها یَسْتَهْزِؤونَ (۱۰: ۳۰) (سپس عاقبتِ آن کسان که مرتکب کارهای بد شدند ناگوارتر بود، زیرا اینان آیات خدا را دروغ انگاشتند و آنها را به مسخره گرفتند.) بَلْ یُریدُ الإنْسانُ لِیَفْجُرَ أمامَهُ. یَسْألُ أیّانَ یَوْمُ الْقیامَةِ (۵: ۷۵و۶) (بلکه آدمی میخواهد که در آینده نیز به کارهای ناشایست پردازد. میپرسد: روز قیامت چه وقت خواهد بود؟)
این آیات تأثیر عمل را بر عقیده مورد تأکید قرار میدهند. احادیث نیز، در مقام تحریم کبر ورزیدن، آن را نوعی شرک و تشبّه به قدرتِ خدای عَزَّ و جَلّ به حساب میآورند. بسیاری از کافران و سردسته آنان شیطان بر اثر استکبار کافر شدند:
خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ و خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ (۱۲: ۷) (مرا از آتش آفریدی و او را از گل.)
اما تأثیر اصولِ دین، به ویژه توحید، بر عبادات و تربیت و اصلاح انسان، چندان که به روحیه همکاری و خصلت خوشبینی و تعامل با همنوعِ خود با سعه صدر و حسن ظن و رعایت برابری دست یابد بیآنکه او را بت بداند یا شیطان یا برده خویش گیرد، همچنین تأثیر معاد بر دقت انسان در رفتار خویش و مواظبت و محاسبه نفس و احساس مسئولیت و دیگر تعاملها و تأثیراتْ در محدوده این بحث و فحص نمیگنجد.
آموزشها و تحقیقات اسلامی به یک ماده درسی خاص درباره یکپارچگی اسلام، به عنوان کلیّتی تفکیکناپذیر که میان احکام آن انسجام وجود دارد، نیازمند است. این ماده درسی را باید برای همه دانشجویان، محققان و مبلغان ضروری دانست.
عصر ما، به عنوان عصر تخصصها، با دیگر عصرها متفاوت است و تقسیم مردم در آن به عالم و جاهل صحیح نیست، بلکه باید اکثر مردم را در تخصص خود عالم دانست. این مسأله تبلیغ و تربیت را از آنچه در سابق بوده است مشکلتر میسازد.
از سوی دیگر، افکار سیاسی، که غالباً متضمن آزمندیهای اقتصادی است، امروزه به برخی عقاید و آرای فلسفی گرایش دارد و با همه امکانات به تبلیغ آنها میپردازد. مبلّغان آنها، که سازمانهای بزرگ جهانیاند، طبیعتا خود را به جدیدترین ابزارها و ظریفترین تجهیزات و کارآمدترین وسایل مجهّز میسازند. این مکاتب، که با ادیان مبارزه میکنند، در عین حال، روشهای تبلیغ دینی را به کار میگیرند. ایمان به اصول اعتقادی خود را لازم میدانند و با تمام توان و با نقشههای دقیق و حسابشده در مقابل دعوت اسلامی ما ایستادهاند و برای نابودی آن از بهکارگیری هیچ روشی فروگذار نمیکنند. حمله به مؤسسات دینی و روحانیان تنها وسیله آنها نیست، بلکه به تفرقهافکنی و ایجاد اختلافات داخلی و استفاده از عناصر آگاه و ناآگاه نیز دست میزنند تا با رهبران معنوی مقابله و ستیز نمایند و ناتوانی آنان را در پذیرش مسئولیت به اثبات برسانند.
بنابراین، توجه به این نکته لازم است که جامعه ما میدان جنگ چندجانبه عقیدتی شده است، بدون اینکه در امکانات و ابزار مورد نیاز تعادلی وجود داشته باشد.
از سوی دیگر، به سبب خاستگاه عقدتی سیاست، سیاستهای چندگانه حاکم بر جهان اسلام، اختلافات عقیدتی را میان کشورهای اسلامی و در درون این کشورها به عنوان امری محتوم و قطعی ایجاد کرده است.
این اوضاع دردناک و بالا گرفتن شک و شبهه در خصوص رهبران و احساس دردمندی، بسیاری از افراد و گروهها را، بهرغمِ بیکفایتی، به مقابله با مشکل میکشاند، که این حرکت خود باعث چارهجوییهای غیرصحیح میشود، کهگاه با تندروی همراه میشود وگاه سازشکارانه و بیثبات است.
هریک از این دو شیوه با واکنشها و فعل و انفعالات اجتماعی همراه است. از جمله آنها تعرض به اقلیتهایی است که به سهم خود به این گونه دردها گرفتارند و لذا آنها را در حالت دفاعی قرار میدهد، یا به استعمارگر دستاویزی میدهد تا اقلیتها را در حالت دفاع از خویش نگه دارد و به همین شکل مشکلات افزونتر میگردد.
همه اینها رنج و درد است و ما همچنان از زمینههای تربیتی موجود در جهان اسلام سخن میگوییم، بدون آنکه از اسرائیل و شر و سمپاشی و ابزارهای خطرناک و گوناگونِ آن یاد کنیم و از استعمار و قدرت آن و دامهای فرهنگی و تبلیغات آن سخن بگوییم.
اگر بخواهیم اوضاع و شرایط را با همین عناصر اصلی تبیین و مشکل را با همه ابعاد آن بررسی کنیم، خواهیم دید که افق بس تیره و آینده بس تاریک است و توفانهای وحشتناک از هر سو بر ما میتازد.
آیا این درد کشنده ما را به یأس و نومیدی سوق میدهد؟ هرگز. جز کافران کسی از رحمت الهی نومید نمیشود. اما بیاعتنایی به مشکل و کاهلی در مقابله با آن، با روح مسئولیتپذیری منافات دارد. آن اصلی که با تکیه بر آن میتوان نومیدی را کنار زد این سخن حضرت یعقوب (ع) است که میفرماید: «فرزندانم، بروید و در کارِ جستجوی یوسف و برادرش برآیید.»
از عنایات الهی، حضور ما اکنون در همایشی است که دانشمندان مسلمان را از جایجای جهان در خود جمع کرده و این هشتمین کنفرانس است یعنی در پیشْزمینه کار خود مجموعهای از تجارب دارد که امکان ارزیابی مسائل را فراهم میآورد.
وجود مجمع پژوهشهای اسلامی دلیلی بر اراده دانشگاه الازهر برای رویارویی مسئولانه با مشکلات است. من در اینجا بنا ندارم پیشنهاد تقبّل زحمات و مسئولیتهای بیشتری به دانشگاه الازهر کنم، بدون اینکه خود و دوستان حاضر را به قبول مسئولیت در مرحله کنونی فرابخوانم.
این پیشنهادها برای بررسی و گفتگو عرضه میشود تا هریک از ما به سهم خویش ایفای وظیفه نماید.
رهبری مسئولانه اسلام به سه عنصر نیازمند است:
اول، تقویت جنبه معنوی و تهذیب نفس در مبلّغان. زیرا بهرغمِ پیشرفت مادی، بلکه به علت همین پیشرفت، جهان به صفای روح و دوری از مادیات مشتاق و علاقهمند شده است. باید اعتراف کنیم که سیما و ظاهر بسیاری از عالمان دینی این جنبه را متبادر نمیکند. نمیخواهم بگویم که عالم دین و مبلّغ باید تارک دنیا باشد؛ چه، اسلام رهبانیّت را نمیپذیرد و این سخن حضرت علیع است که میفرماید: «زهد این نیست که مالک چیزی نباشی، بلکه زهد این است که چیزی مالک تو نباشد.»
آنچه میخواهم بگویم این است که باید رشد شرایط مادی در پیرامون انسان با رشدِ بُعدِ معنوی همراه باشد تا انحراف حاصل نشود. و این همان چیزی است که ما مصرانه خواستار آنیم. هنوز اندکی معنویت بر بسیاری از ابزارهای مادی برتری دارد. این مطلب را تجارب ما در کشورهای جهان و حتی در کشورهای پیشرفته اثبات کرده است.
دوم، اهتمام آشکار به وضعیت رنجدیدگان و ناخشنودی از رفتار ستمگران و تلاش مستمر برای کاهش آلام و رنج مردم و خشم نسبت به کسانی که انسانها را از حقوقشان محروم میدارند. چرا باید مبارزه در راه طبقات زحمتکش و استمثار شده را منحصر به احزاب الحادی کنیم، در حالی که اسلامْ ایمانِ کسی را که شب با شکم سیر میخوابد و همسایه او گرسنه است قبول ندارد؟ مگر پیامبر اکرم نفرموده است که باید ناخشنودی خود را از عملِ منکر و ناپسند با دست یا زبان یا قلب خویش نشان دهیم، که در هر حال روشن است که آن حضرت از همراهی با ستمگران و تمکین از آنان، به قطع، ناراضی است؟ انسانِ معاصرِ ما در عذاب و رنج است. این انسان، در هر جایگاه و مرتبهای که باشد، به نحوی احساس محرومیّت میکند و نظامها و اشخاص را مسئولِ این محرومیّت و فراهم نکردن فرصتهای مناسب برای خود میداند. او توقع دارد که در مبلّغ و عالمِ مسلمانْ حرارتِ مبارزه و فریادِ حقطلبی ملاحظه شود.
سوم، تغییر شکل و نوسازی، به این معنی که وسایل و ابزارهای پیشرفته و روشهای نو برای عرضه افکار، احکام و نیز سازماندهی مؤسسات دینی به کار رود، به نحوی که از نظر شکل و ابزارِ کار در رده مؤسسات جهانی باشد. آمارگیری دقیق و نوگرایانه از مسلمانانِ جهان و از مسائل تربیتی، رهبران روحانی، مؤسسات دینی و فرهنگی، کتابها، نشریات و سهم آنان در رادیو و تلویزیون و نیز دیگر امکانات آنان، از لوازم نخستینِ پیشرفت سازمانیافته است. باید دانست که بهترین مؤسسه در این زمینه، که بدون آن پیشبرد امور ممکن نیست، دانشگاه الازهر است.
رنج و عذاب برخی از مسلمانان جهان، همچون مسلمانان فیلیپین، اریتره و حبشه، بر همگان آشکار است، لکن اطلاعات پراکنده از وجود محنتها و مصائب نقاط دیگری در جهان، همچون تایلند، سیام، و مجارستان، حکایت دارد. نیز، تا جایی که من اطلاع دارم، موضع مسلمانانِ عرب و غیرعرب با ابعادِ رنج و محنت مسلمانان در لبنان متناسب نبوده است، و این از بیاطلاعی آنان از حقیقت حوادثی نشأت گرفته که در لبنان اتفاق افتاده است و هماکنون نیز در جنوب جریان دارد.
اوضاع مذاهب اسلامی در گوشه و کنار جهان باید با بزرگواری و گذشت و در عین حال با تلاش و جدیّت بسیار حلوفصل شود، خصوصاً در مورد کسانی که به علت انزواطلبی به ابداع در دین اقدام کرده و از ارکان اسلام منحرف شدهاند. من تاکنون اهتمامی جدّی به حل مشکلات این مردم ملاحظه نکردهام، جز اینکه با وجود همه شوق و شیفتگی آنان به اصلاح افکارشان و انس با برادران دینی خود، متأسفانه مورد طرد برخی و مورد پذیرشِ چارهناسازِ برخی دیگر قرار گرفتهاند.
نهادهایی که به امور مسلمانان اهتمام میورزند، از جمله کنفرانسها و مراکز فرهنگی، بسیارند و بعضی افراد نیز فعالیتهای گسترده دارند. اکنون زمان آن فرا رسیده است که مجمع البحوث (مجمع پژوهشها) به ستاد کل رهبری و مؤسسات و کنفرانسهای اسلامی در آن مجهّز شود.
این مسأله، تشکیل شورایی را مرکب از علمای بزرگ مسلمان، اعضای مجمع یا کنفرانس و دیگران اقتضا میکند تا به خواستِ مجمع به مسائل علمی بپردازد و مجمع و دبیرخانه آن به مشکلات مسلمانان جهان و بررسی و پیگیری وضع آنان اهتمام ورزد. در این صورت کنفرانس به ستاد کل، و مجمع فرعی به دبیرخانه دائمی تبدیل میشود.
نیاز به گفتن نیست که مجمع، با این طرح و برنامه، با اعضای کنفرانس و دیگران ارتباط مستمر برقرار میکند تا به طور منظم اطلاعات را جمعآوری و دستهبندی کند و در مورد آن گزارش دهد.
از مهمترین وظایف این ستادِ رهبری، هماهنگ کردن فعالیتهایی است که در جهان صورت میگیرد، تا بدین وسیله یک کتاب چند بار چاپ یا ترجمه نشود، بلکه مجمع مؤسسات دیگر را در جهان تغذیه کند و از این طریق در نیروها صرفهجویی و خلأهای دیگر پر شود.
درباره کنفرانس نیز لازم است صادقانه تجدید نظر و سعی شود هیچ قطعنامهای بیش از یک بار صادر نشود و در عوض در مورد علل اجرانشدن قطعنامههایی که از زمان اولین کنفرانس تا کنون بارها صادر شده است بررسی شود و هیچ قطعنامهای بدون وجود زمینههای اجرا صادر نگردد و در چنین حالتی، کنفرانس تنها به صدور فتوی و توصیه بسنده کند.