فلسفه در پیشگاه دین،گاه مقصر، بلکه قاصر مینماید؛ اما آنگاه که با
گزارههای دینی هم رأی میشود، کامل میشود. امام موسی صدر با آنکه عالمی
دینی و ژرف نگر در امور دینی بود، در مسائل و مشکلات فلسفه یدی طولا داشت.
نویسنده: دکتر هادی فضل الله
مترجم: مجید مرادی
فلسفه در پیشگاه دین،گاه مقصر، بلکه قاصر مینماید؛ اما آنگاه که با گزارههای دینی هم رأی میشود، کامل میشود. امام موسی صدر با آنکه عالمی دینی و ژرف نگر در امور دینی بود، در مسائل و مشکلات فلسفه یدی طولا داشت.
آری امام موسی صدر، در زمینه فلسفه یدی طولا داشت. ادعا نمیکنیم که ایشان فیلسوف بود؛ ولی دست کم، اطلاعی عمیق و گسترده از فلسفه اسلامی داشت، چنان که از فلسفههای جدید و معاصر نیز آگاه بود و بدیهی است که از فلسفه قدیم و منطق ارسطویی نیز آگاهی داشت؛ برای مثال، زمانی که از فلسفه اسلامی صدرالدین شیرازی (ملاصدرا) سخن میگوید و آن را با فلسفه جدید مقایسه میکند، از سارتر و اگزیستانسیالیسم (وجود باوری) و هوسرل و پدیدارشناسی و برگسون و حدس باوری و اینشتین و نظریه نسبیت و مارکس و هگل و ماتریالیسم دیالکتیک سخن به میان میآورد.
صدر معتقد است که ملاصدرا توانسته است، حرکت جوهری را با برهان ثابت کند و حرکت جوهری منشاء حرکت کم و کیف و وضع است: «بنابراین موجود مادی، با جوهر و تمام ذات خویش در حرکت است. اساساً این موجود هم متحرک است و هم حرکت.» صدر میخواهد به این نکته توجه دهد که ملاصدرا با مقوله حرکت جوهریاش، براینشتین که زمان را «بخشی از حقیقت یک موجود و تعبیری از حرکت درونی و بعدی تازه از اشیا» میداند، پیشی گرفته است؛ چنان که بر فیلسوف واقع گرا الکساندر ساموئیل و برگسون آرمان گرا نیز پیشی داشته است.
اما درباره اگزیستانسیالیسم میگوید: «ملاصدرا شیرازی توانست، اصالت وجود را تنقیح کند؛ اصلی که برخی فلاسفه آلمانی، مانند کارل یاسپرس و هوسرل که به مکتب اگزیستانس اعتقاد دارند و مکتب اگزیستانس را به وجود باوری سارتری (اگزیستانسیالیسم) تبدیل کردهاند که در حقیقت وجود باور و اصله الوجودی نیست، بلکه اصالت پدیده (پدیدارشناسی) است.»
امام موسی صدر معتقد است که ملاصدرا شیرازی در موضوع اصل تضاد که در منطق دیالکتیکی شناخته شده، برهگل برتری دارد، زیرا ملاصدرا موجود را به ماده و صورت یا هیولی و صورت تقسیم کرده است.
امام موسی صدر توضیح میدهد که تضاد، به عنوان یکی از اصول دیالکتیک، به معنای پدیدهای که ضدش را در خود میپرورد (تز+آنتی تز)، در فلسفه اسلامی شناخته شده است، زیرا هر موجودی مادی، از صورت و ماده تشکیل شده است، زیرا صورت حالت بالفعل یک شیء است؛ درست همانند تز و هر چه در آن امکان تحول و دگرگونی یا آنچه قوه یا هیولی نامیده میشود. موجود در میان صورت و ماده در حرکت مستمر است، زیرا در هر مرحله، صورت از طریق تکامل به ماده تبدیل میشود.
صدر در مثالی برای این امر میگوید: دانه گندم جامد است و شیئیت یا صورت گندمی آن (تز) تحرک نیافته است؛ اما دانه گندم میتواند به خوشه گندم تبدیل شود؛ اما برای اینکه به خوشه تبدیل شود، نیازمند شرایط مناسبی است. بنابراین دانه گندم، جز اینکه دانه گندم است، شیئیت دیگری هم دارد. شی ء دوم ماده هیولی نامیده میشود. بنابراین تبدیل دانه گندم به خوشه، بالقوه نامیده میشود... آنچه فلاسفه ما از آن به انفعال تعبیرکردهاند، همان است که دیالکتیکی باوران به شکلی دیگر بیان کردهاند.
صدر پس از تحلیل فلسفه ملاصدرا میگوید: «ملاصدرا اوج فلسفه اسلامی و خلاصه قدما و الگوی متأخران و مؤسس حکمت متعالیه است که فلسفه مشاء، حکمت اشراق و عرفان را یک جا گرد آورده است. زمانی که فلسفه اسلامی را که در شخص صدرالدین شیرازی تجسم یافته، با فلسفه قرن بیستم مقایسه میکنیم، تفوق روشنفکری وی را بر بسیاری روشهای فلسفی جدید احساس میکنیم.»
صدر در معرفی نخستین پژوهشگر غربی که به مطالعه آرا و اندیشههای ملاصدرا پرداخته، از نبوغ فلسفی هنری کربن پرده بر میدارد و به تحسین فلسفه شرق میپردازد که «توانست فلسفه اروپار را از تیرگی و پراکندگی نجات دهد؛ اینکه اروپا به تجهیز به حکمت خالده بسیار نیازمند است که ما آن را از شرق بر انگیختهایم.»
مهمترین مسایل فکری که امام موسی صدر مطرح کرده، مسایل عقیدتی و فروع آن، چون بحث نبوت، اجتهاد، مسایل الهیات و موضوعات مربوط به آن، چون بحث وجود و صفات و افعال است. ما در ادامه این مقال، گزارشی از آرای این متفکر، در برخی مسایل نظری فرهنگ اسلامی ارائه میدهیم. از نگاه صدر، فرهنگ اسلامی ستون اصلی دین و شریعت اسلامی است.
صدر در بحث فرهنگ اسلامی دو محور مهم را مطرح میکند که یکی مفاهیم اسلامی و دیگری آموزههای اسلامی است که وی در جای جای بسیاری نوشتههای خود به این دو اشاره کرده است.
مفاهیم اسلامی
اسلام با اصول و مبادی عقیدتی خود، مبانی فکریای برای انسان مسلمان قرار داده که مفاهیم معینی را در درون او تثبیت میکند که عنصری جوهری برای ایمان و رفتار او به شمار میآید.
اسلام، مفهومی از ذات الهی و ماهیت و صفات آن به ما عرضه میکند، زیرا خدا در ذات و حقیقت خود جزا اراده مطلق و قادر، به تمام معنای کلمه، نیست. خدا موجود واحد ازلی، عادل، حی و قادر است.
این مفهوم انسان را وا میدارد که با خرد، در تمام موجودات و مخلوقات پیرامون خود و نظامها و قوانین موجود در آن تدبر کند تا با عقل و وجدان به فضای زیست ایمانی دست یابد. این مفهوم راه ایمان و معنای همه عبادات را هم تبیین میکند، زیرا عبادات سودی به خدا نمیرساند و بر عظمت او نمیافزاید. این مفهوم، تجسم اخلاص انسان در عبودیت مطلق نسبت به خدا است؛ تجسم تقرب انسان به خدا و احساس قدرت گیری از او و ارتباط با او و زیستن با او و نماد صفات او بودن و توجه به اوست.
این خدا، همان خدای واحد، در همه ادیان آسمانی است، همو که کامل، منزه و متعال است. صدر در این باب میگوید: «خدا یگانه است...؛ این اقرار را در همه ادیان مییابیم.» انسانها حقیقت خدا را از دیرباز شناختهاند، از همان روزگاران قدیم که جوامع درکی ابتدایی از خدا داشتند. در مقابل الهه بابلیها، رئیس کاهنان وجود داشت و خدای فراعنه در عوامل طبیعی و حیوانات تجسم مییافت. درک دینی جوامع از مفهوم خدا چندان تحول و تکامل یافت که به تعبیر صدر «مفهوم خدا در اسلام، همان تکامل و فراگیری» شد.
در اسلام، جهان پدیدهای هماهنگ است که بر پایه عدل، حق و نظم استوار است و هماهنگ با قوانین ثابتی است که آن را نظم بخشیده، به سوی اهداف آرمانیاش رهنمون میشود. صدر این آیه قرآن را بر این سخن گواهی میگیرد: «المتر ان الله یسجد له من فی السموات و من فی الارض و الشمس و القمر و النجوم و الجبال و الشجر و الدواب و کثیر من الناس.» (حج /۱۸).
صدر و همه مسلمانان بر این باورند که جهان حادث است و این اصل، مبنای قواعد همه ادیان آسمانی است؛ چنان که همه ادیان بر این نکته اتفاق نظر دارند که تنها موجود قدیم و ازلی خداست و او جهان را از عدم خلق کرده است. بنابراین اراده خداست که جهان را آفریده است و اراده او نیز توان فنای این جهان را دارد.
بنابراین، هر آنچه میبینیم و احساس میکنیم، از باب قاعده تداخل در باب تقابل گزارهها که به معنای صدق کردن صفات کل بر جزئیات، حادث است، زیرا کلی مستقل از وجود افرادش نیست. صدر میگوید: «جهان تمامی بر بنیادی دقیق پایه نهاده شده و بر نظامی دقیق نظم یافته که در آن هیچ افراط و انحراف و خطایی نرفته است.» در اینجاست که علم و دین به طور جدی تلاقی مییابند، زیرا هر دو اعتراف میکنند که هر بخشی در هستی، با دقتی تمام، به کار خویش مشغول است.
از دیدگاه وی، هستی فراهم آمده از اجزایی است که به لحاظ تکوین، کارکرد و تداوم، ارتباطی شگرف با یکدیگر دارند: «هستی موجودی یگانه است. تمام هستی حرکت و حیات و نظم و رویکرد به سوی خداست»؛ اما خروج از قاعده نظم موجود در هستی که در برخی حوادث غیر مترقبه، مانند طوفان، زلزله و... مشاهده میشود، از دیدگاه صدر خود دارای قاعدهای است: «قاعدهای که برای این گونه حوادث از دل آموزههای دینی میتوان دریافت، تأکید فزونتر بر انسان است که بر جهان و نیروهای طبیعی سیطره یابد، زیرا انسان... اگر با سرما، گرما و دشمن مواجه نشود، برای غلبه بر این مشکلات، دست به کار نخواهد شد و در مسیر کشف حقایق نخواهد شتافت.»
افزون بر این، اسلام، مفهوم انسان را معین کرده است. انسان از مخلوقاتی است که از دو نیروی عقلی و شهوانی، با هم بهره میبرد؛ او موجودی مستقل است که به لحاظ احساسات و مشاعر، از دیگر موجودات متمایز است. خدا او را از ماده آفرید؛ اما به عقل مجهزش کرد و به او آزادی بخشید و سلطه بر همه چیزهای دیگر را برای او فراهم کرد، تا او خلیفه خدا بر روی زمین باشد. بنابراین، او موجودی یگانه در میان موجودات است. صدر در این باب میگوید: «انسان، این بخش ممتاز از جهان، ذاتاً نیکو کار است و فطرتش گرایش به دین راست و درست دارد و بنا به آفرینش خود، میتواند در خطی که برایش ترسیم شده، حرکت کند. او در سلوکش به سوی کمال، مجبور است؛ نه اینکه مجبور باشد تنها تسبیح بگوید. او، یعنی انسان، هم چنین خلیفه خدا بر روی زمین قرار داده شده و کلیدهای هستی به دست اوست... و تمام نیروهای هستی به تسخیر او در آمده است. مفهوم خلیفه، به درستی گویای استقلال انسان و آزادی کامل او در کار و کنش بر روی زمین است.
خدا انسان را آزاد آفرید و او را به علم و مدنیت و معرفت فرا خواند تا او را تعالی بخشد و برتریاش را بر بسیاری مخلوقات به او بفهماند: «ولقد کرمنا بنی آدم حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلنا هم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلاً» (اسراء /۷۰)
آموزههای اسلامی تأکید میکنند که خدا به انسان، از هرکسی نزدیکتر است و این همان چیزی است که در آیه «نحن اقرب الیه من حبل الورید» (ق/۱۵) و «اذا سالک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان»، بدان اشارت رفته است.
صدر معتقد است که چنین نگره و آموزهای، روحیه انسان را بالا میبرد و از گرفتاری در رنجها، اندوهها و پستیها فرا میبرد.
اسلام، انسان را محترم داشته، بر حفظ حیات او تأکید ورزیده و کشتن یک انسان بیگناه را مساوی با کشتن همه انسانها و احیای یک انسان را مساوی با احیای همه انسانها دانسته است: «من قتل نفساً بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعاً» (مائده/۳۲).
اسلام هم چنین بر توجه و یاری رسانی به دیگران تأکید ورزیده، کسانی را که به وضعیت فقرا و ایتام بیاعتنا هستند، تهدید کرده است: «و انفقوا فی سبیل الله و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه» (بقره/۱۹۵).
اسلام بر آزادی اعتقاد دینی پای فشرده است، زیرا اعتقاد نتیجه اندیشیدن است. قرآن تأکید میکند که «لا اکراه فی الدین» (بقره/۲۵۶) عقیدهای هم که در نتیجه اندیشیدن و باور به درستی آن نباشد، ارزشی ندارد. اسلام نیازهای انسان را نیز به رسمیت شناخته، این نیازها را از نعمتهای الهی بر شمرده است؛ از این رو تلاش انسان برای پاسخ گویی به این نیازها، به صورت درست و مشروع، از دیدگاه اسلام، نوعی عبادت است؛ به این ترتیب، اسلام پایههای اجتماعیای را بنیان نهاده که رابطه انسان را با دیگران، جامعه و هستی تنظیم میکند.
بر اساس چنین مفهومی از انسان و جایگاه اوست که امام موسی صدر، ماهیت جامعه اسلامی را تعریف میکند: «اینجامعه، جامعهای انسانی است؛ نه فردی و نه جمعی. جامعهای یگانه و منسجم؛ نه پراکنده و متنازع... در عین کثرت، واحد است؛ همانند دیگر عناصر هستی.» متفکر ما توضیح میدهد که مقصودش از این تعریف، تأکید جامعه کمونیستی و نظام مارکسیستی نیست، زیرا معتقد است، راز غلبه شیعیان لبنان بر محنتشان این بود که لبنان، به دولتی کمونیستی تبدیل نشده بود.
از دیدگاه امام موسی صدر، جامعهای که اسلام برای تحقق آن تلاش میکند، «جامعهای است که وجود فرد را با تمام جوانب و ابعاد شخصی و اجتماعیاش، به رسمیت میشناسد، بنابراین میتوانیم، بر مبنای انگاره خود از انسجام میان منافع افراد و منافع جامعه به جامعه بنگریم.»
اسلام مفاهیم تازهای از بسیاری مسایل و موضوعات مهم ارائه میکند؛ مانند کار انسانی که وقتی هدفمند و دارای نقشی کارآمد در تغییر جامعه به سوی خیر باشد. به مثابه عبادت خالصانه برای خداست. امام موسی صدر مسئولیتهای انسان را فراتر از حد اشباع غرایز و تمایلات میداند و انسان را به تحقق انسانیتش و تعالی یافته بر دیگر موجودات از راه عمل نیک مکلف میداند. از نگاه وی، کار انسان مورد توجه اسلام است: «کار انسان، تنها نیروی شکل دهنده به تاریخ، حرکت و تکامل تاریخ است... کار انسان نتیجه تعامل میان انسان و جهان است...، پس قهرمان یگانه در عرصه تاریخ انسان است و مسئولیتی که بر کار انسان مترتب است، بر جایگاه ویژه انسان و تأثیر ویژه وی تأکید میکند: «فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذره شراً یره.»
با مرور شتابانی که بر مفاهیم اسلامی داشتیم، البته نتوانستیم، تمامی آنها را در سایه اندیشه امام صدر بکاویم؛ ولی این اندازه یاد آور میشویم که متفکر ما معتقد بود، مفاهیم اسلامی به شرط درک درست و تطبیق درک سالم، رکن اساسی سازندگی عقاید، افعال و اخلاق مسلمانان است.
امام موسی صدر، بر صلاحیت و شایستگی اسلام، به عنوان مبنایی اخلاقی برای جامعهای پیشرفته و توسعه یافته تأکید میورزید. البته مقصود وی آن نبود که اسلام با هرگونه پیشرفت و تکاملی موافق و سازگار نشان داده شود یا اینکه هدف علمای دین، پوشاندن لایهای از مشروعیت بر وضعیت واقعی یا به تعبیر دیگر، مشروع سازی واقعیت باشد.
اسلام چنان که امام موسی صدر میفهمید، اصلی باز دارنده است که به مدد آن، انسان مسلمان قدرت تمییز میان خیر و شر و درست و نادرست را مییابد؛ از این رو، وی به معرفی ماهیت اسلامی میپردازد.
از دیدگاه متفکر ما، اسلام دینی مطرح است که از سویی با چشم اندازها و مقتضیات عقل بشری و نظریات علوم جدید سازگاری دارد و از سوی دیگر، ایده باور به خدایی متعال را پاس میدارد. از این رو وی بر عنصر دین و جایگاه عالی آن، در عقل و خرد انسان تأکید میورزد و میان آموزههای اسلام و مسایل علم جدید همسازی میافکند. وی در مباحثات فراوانی پیرامون این موضوع، مشارکت داشته که مهمترین آنها، میزگردی با نام «اسلام و قرن بیستم» است. وی در این سخنرانی نتیجه میگیرد که جوهر اسلام، به دلیل وجود عناصر پیشرفت و مدنیت در آن، با علم جدید تطابق دارد، زیرا وی تضادی میان اصول اسلام و مبانی و شرایع الهی آن وقوانین مدنی و مبانی اجتماعی آن نمیدید. این همان نتیجهای است که محمد عبده نیز پیشتر بدان دست یافته بود و اعلام داشته بود که اسلام با مدنیت حقیقی، تطابق و سازگاری دارد.
مبنای دفاع امام موسی صدر از اسلام، مفهوم روشنی است که از حقیقت دین ارائه میکند؛ دینی که بر تمایز میان عناصر جوهری ثابت و عناصر عرضی قابل تغییر استوار است.
امام صدر معتقد بود که برای اکتشاف باورهای خاص زندگی بشر و تجسم بخشیدن به آن، ضرورتاً عقل و وحی باید هم نشین باشند؛ چنان که تأکید میورزید که برای استحصال هر معرفتی، هر چند معرفت دینی، باید از عقل آغاز کنیم تا به خدا برسیم. در اینجا وی به نقش تفسیری عقل، به ویژه در مواردی از نصوص قرآنی و احادیث نبوی که واضح نیست، توجه ویژه میکند. وی بر آن است که اموری هست که قرآن یا حدیث، به روشنی ما را بدان دلالت نکردهاند و این ممکن است دو دلیل داشته باشد؛ قرآن به صراحت از آن سخن نگفته و به اشاره اکتفا کرده یا برای شک در درستی سخن گفتن از آن. در چنین حالاتی بر عقل است که آن را تفسیر کند و به شیوهای روشن که جایی برای ابهام نگذارد، آن را عرضه کند.
به این ترتیب، امام صدر به موضوع اجتهاد راه میبرد و آن را در ضمن حدود معینی که در آن نظر مجتهد بالخصوص قرآن و احادیث صحیح نبوی متعارض نیست، ضروری میشمارد.
از دیدگاه وی، تنها مجتهدان هستند که قدرت عقلی و امکانات ضروری معرفت اجتهاد را دارا هستند و عامه مردم باید از آن پیروی کنند و این به مصلحت مردم، در هر زمان و مکانی است تا تفسیرهایی را که به این هدف و مقصود خدمت میکند، برگزینند.
تمایز اساسی جامعه آرمانی اسلام از دیدگاه امام موسی صدر، تنها در شریعت منحصر نمیشود، بلکه رکن دوم این تمایز عقل است، زیرا بر انسان مسلمان ضروری است که در امور دین و دنیا، از عقل خود بهره گیرد و اسلام بر خلاف آنچه دشمنانش ادعا میکنند، نقش عقل را تعطیل نکرده، بلکه به عکس، بر اهمیت همه علوم و مباحث عقلی تأکید ورزیده است. اسلام دین عقلانی است که به پیروان خود اجازه اقتباس علوم جدید را بدون آنکه به خروج از باورهای دینی اشان نیاز باشد، داده است.
یکی از وظایف اساسیای که امام موسی صدر بر دوش خود احساس میکرد و بدان اهتمام داشت، رها سازی اندیشه از قید و بندهای تقلید، به هدف فهم صحیح دین بوده است؛ یعنی وی بر آن بود که دین را بایدبه گونهای فهمید که گویی دوست هم پیمان علم است و حقایق ثابت علمی را محترم میشمارد و به بحث و کاوش در هستی و اسرار آن تشویق میکند.
با این حال، جامعه آرمانی اسلام جامعهای قوی و شکوفاست که تن به اوامر الهی میدهد و اوامر الهی را به گونهای عقلانی و تأمین کننده مصلحت عامه انسانها، تأویل و تفسیر میکند، زیرا اوامر الهی، با اصول انسانی و عقلی انسانها تعارض ندارد، بنابراین زمانی که آموزههای اسلامی را درک و اطاعات کردیم، جوامع ما شکوفا خواهند شد؛ اما با بدفهمی این آموزهها و اهمال نسبت به آنها، جوامع ما دچار انحطاط و پس ماندگی خواهد شد؛ از این رو امام موسی صدر به بازگشت به دین صحیح و کنار گذاشتن اختلافات و نزاعها، میان عامه مسلمانان فرا میخواند و به تقریب میان مذاهب دعوت میکند: «ما تلاش گسترده را در راه وحدت شعایر دینی و اسلامی، برای بالا بردن شأن اسلام، مبذول داشتهایم و هر کس نسبت به اسلام اخلاص داشته باشد، به تقریب مذاهب فرا میخواند.»
جامعه آرمانیای که امام صدر به دنبال تحقق آن بود، تنها در زمان صدر اسلام و مشخصاً در زمان پیامبر اسلام (حضرت محمد ص) تحقق یافته است؛ از این رو، وی تعلق خاطری به دوره نخست اسلامی و سلف صالح، یا دوران شکوفایی و رشد دارد.
امام موسی صدر توضیح میدهد که اسلام مشتمل بر مبانی دینی عقلانی و علم اجتماعی و قانون اخلاقی است و این امر به آن امکان میدهد که مبنا و بنیادی برای جوامع تثبیت شده و پیشرفته در زندگی مدرن باشد، زیرا اسلام به تعبیر وی، «قدرت رهبری بشر را در این قرن را دارد.»
آموزههای اسلام
امام صدر، قرآن را منبع اساسی نخست، برای تجهیز انسان مسلمان به آموزههای عقیدتی، اخلاقی، تربیتی و تشریعی میداند و در درجه بعد، به سیره پیامبر (ص) و خاندان پاک و اصحاب درستکار آن حضرت نظر دارد، زیرا قول و فعل پیامبر، منبع اصلی دوم برای احاطه به فرهنگ اسلامی است.
با توجه به اینکه بحث در این موضوعات، دامنهای گسترده دارد، ما به ذکر نشانههای اساسی فرهنگ اسلامی که امام موسی صدر، آن را به «ربانیت، ثبات، فراگیری و پویایی» توصیف کرده، میپردازیم.
ویژگی نخست فرهنگ اسلامی از دیدگاه متفکر ما، ربانیت است. زیرا این عنصر، حلقه وصل میان آفریدگار و آفریده و میان آسمان و زمین است. این صفت (ربانیت) زیانی به عقل سلیم نمیرساند و مانع شکوفایی آن نمیشود و نیز به معنای هرج و مرج در پدیدهها، حوادث، قوانین و دیگر مسایل نیست، زیرا خداوند پدید آمدن هر معلول را از راه علت خود مقرر داشته و این همان مضمون حدیث نبوی است که «ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها» و نیز از این آیه کریمه «و ما ارسلنا من قبلک فی قریه من نذیر الا قال مترفوها انا وجدنا آبائنا علی امه و انا علی آثارهم مقتدون» که امام موسی صدر با استناد به آن، ایمان تقلیدی، سنتی و موروثی را مردود میداند و ایمان درست را، بر آمده از حکم تفکر و تدبر و تعقل میشمارد.
امام موسی صدر بر آن است که خدا با همه مردم، معاملهای واحد دارد؛ حتی با انبیاء، زیرا خداوند قوانین طبیعت را جز در مورد معجزه که استثنا و بخشی از رسالت است، برای پیامبران نمیشکند. خداوند اراده فرموده تا انبیاء و پیامبران، «نخستین گروندگان از میان مردم باشند و سپس بشارت دهنده باشند و در راه دعوت، رنجهایی را تحمل کنند که کوهها از تحمل آن ناتوانند.»
صفت دیگر فرهنگ اسلامی که مترتب بر عنصر ربانیت است، صفت ثبات است، زیرا فرهنگی که از ثابت ریشه میگیرد و از زمین تا آسمان امتداد دارد، باید صفت ثبات را کسب کند، زیرا «لا تبدیل لخلق الله» و آفرینش خدا دستخوش تبدیل و تحریف نمیشود.
امام موسی صدر، به این نکته جوهری توجه دارد که چارچوب ربانی ثابت، مانع جهش فکر و اجتهاد نمیشود و متذکر میشود که عمل به اجتهاد، امری ضروری است و مجتهد باید در هر کنش اجتهادی به اصلی ثابت مستند باشد و این به معنای آن است که اجتهاد در مسائل مختلف فرهنگ اسلامی، با حفظ اصل ربانیت و ثبات و عدم خروج بر مبادی و خطوط کلی آن، این فرهنگ در فضایی گسترده و باز جریان دارد. امام صدر در این باره میگوید: فقها و مجتهدان میکوشند تا هر اجتهاد و هر نظریه جدیدی را به اصول ثابت، ازلی و عام مستند کنند؛ برای مثال فقیه قانونگذاری میکند و به علم یا قطع عمل میکند «و قطعی و علمی، همان دلیل ظنیای است که منتهی به سندی ثابت و تحقیقی میشود.» صفت سومی که امام موسی صدر، برای فرهنگ اسلامی بر میشمارد، صفت شمول است: پس از شرح دایره گستردگی و انسجام و تعادل فرهنگ اسلامی «نیاز به اصرار و پافشاری بر این نقطه تمایز در فرهنگ اسلامی نمیبینیم.» امام صدر بر آن است که شریعت اسلام، حامل نظامی فلسفی است که بر مبادی و احکام دینی استوار است، زیرا احکام اسلام بر اصول فقه مبتنی است و از این جهت، اندیشه اسلامی قدرتی شگرف با تألیف و ترکیب دارد؛ در حالی که حقوق دوم، صرفاً مجموعهای از پروندههای حقوقی است که میان آنها انسجام و ربطی دیده نمیشود.
صفت چهارم که پویایی فرهنگ اسلامی است، به این معنا است که فرهنگ اسلامی ما در جنباندن مستمر انسانها و به پیش بردنشان در حوزههای تکامل فکری فضل تقدم دارد، زیرا فرهنگ اسلامی نسبت به معارف، افکار و اجتهادات بشری نو پدید نیز اشتمال دارد و آن را نوعی از انواع کمال انسانی و از اشکال سلوک به سوی خدا میداند. امام صدر معتقد است که انسان به واسطه علم و معرفت، هدف آفرینش خود را تحقق میبخشد و تأکید میکند که هر گامی که در مسیر معرفت حقایق و اکتشاف قوانین هستی، در هر زمینهای برداشته شود، گامی به سوی هدف مقدس است که برای انسان آماده شده و تحقق مقصودی است که انسان برای آن آفریده شده است.
پویایی فرهنگ اسلامی، هم چنین از منزلت ویژهای است که خداوند ویژه انسان گردانیده است؛ یعنی او را به مقام خلیفه اللهی گماشته است. مقصود خلافت، جز با آزادی و گزینش راه خیر تحقق نمیپذیرد. امام موسی صدر در این باره میگوید: «در اسلام بذرهای تکامل وجود دارد و احکام اسلام، با نیازهای انسان در هر زمان و مکانی هماهنگ است و این بذرها را در احکام و اصول اسلامی میتوانی بیابی. به طور کلی فرهنگ اسلامی به انسان جهش میدهد و به سوی پیشرفت در عرصههای مختلف به حرکت وا میدارد. این فرهنگ به روی تمام تمدنها گشوده است تا حامل معارف و اطلاعات جدیدی شود که هماهنگ با اصول و اهداف آن است و آنها را سلوک به سوی خدا و معرفت خدا و کمال انسان میداند.»
آخرین صفتی که متفکر ما برای فرهنگ اسلامی بر میشمارد، صفت وحدت و یکپارچگی است که از تمایزات مهم فرهنگ اسلامی است. این یکپارچگی، در هر حوزهای از حوزههای فرهنگ اسلامی، با سایر فعالیتها هماهنگ است و «یکپارچگی منظمی را تشکیل میدهند که، سمفونی کیهانی و تسبیح موجودات را در گوش جان روشنفکر باز پژواک میدهد.»
امام صدر پس از تبیین مفهوم فرهنگ اسلامی، موضوع اسلام را نسبت به فرهنگهای غیر اسلامی توضیح میدهد و نتیجه میگیرد که اسلام به همه اندیشههای مثبت و همه نو پدیدهای ناشی از تأمل عقلانی سلیم و تأمل فکری استوار، خوشامد میگوید؛ اسلام این موضع را در درون مبادی کلان فرهنگیاش نشانده است، زیرا از دیگر فرهنگها بر اصالت و شخصیت خویش بیم ندارد. اسلام هراس از آن ندارد که هر قانون یا اخلاق یا فلسفه یا علمی به جایش بنشیند، زیرا جایگاه استوار دین اسلام، قرآن است و قرآن ثابت و جاودانه است و بیمی از سرایت تحول و دگرگونی به دامن عناصر ثابتش ندارد.
امام موسی صدر در این باره میگوید: «همه فعالیتهای انسان مؤمن، برخاسته از رهبری الهی است که به وجدان انسان کمک میکند و بیدارش میدارد... بنابراین هدایت از مبداء و جهش و خیزش در مسیر دو تصویر، از انسان در حرکت به سوی کمال از هر طریق و در هر زمینهای است.»
امام صدر نتیجه میگیرد که اسلام به تکوین فرهنگ اسلامی ایمانی اهتمام میورزد، چنان که به روی پذیرش دیگر فرهنگها گشوده است و با آنها تعامل دارد و فعالشان میکند؛ چنان که فرهنگهای اسکندری و هند و دیگر کشورهایی که در قرون اولیه اسلام، شاهد حضور اسلام شدند، مشاهده کردند. از دیدگاه صدر، تدین «به معنای گشودگی به روی دیگران است. هیچ دینی به گوشه گیری و تحقیر دیگران دعوت نمیکند.» از این رو وی از طائفه گرایی بیزار است و آن را از عناصر دخیل در دین نمیداند: «معتقد نیستم که طائفه گرایی که مبنای حکومت در لبنان قرار گرفته، از دین باشد. این (طائفه گرایی) بحثی سیاسی است؛ نه بحثی دینی»؛ اما نفرت وی از طائفه گرایی به معنای آن نبود که امام موسی صدر حقوق طائفه شیعه را در لبنان مطالبه و پیگیری نکند. وی همواره بر بهرهمندی طائفه شیعه لبنان از حقوق اولیه و بر خورداریشان از مسئولیت کلی تأکید داشت.
شکی نیست که دعوت امام صدر به گشودگی به روی جهان و استفاده از تجارب جوامع و فرهنگها، دعوتی برگرفته از قرآن کریم است: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا» (حجرات /۱۳). بر اساس چنین آموزههایی امام صدر نسبت به دیگران رویی گشاده داشت. سخن را با فرازی از مقدمه وی بر چاپ عربی کتاب تاریخ فلسفه اسلامی هانری کربن به پایان میبرم: «این کتاب بابی گسترده را از فرهنگ شرق برابر اندیشه غربی گشود و گنجهای سرشاری از تولید دینی فلسفی و تصوف اصیل را گشود.»