آینده از آن کسانی است که آن را خوب بشناسند.
نویسنده: ابراهیم فیاض
۱. آینده از آن کسانی است که آن را خوب بشناسند. فهم آینده در جهان متغیر امروز سخت است، چون هر روز رسانهای سربلند کرده، خود را در میان فرهنگ ما جا میدهد، پس فرهنگی در پی فرهنگی دیگر قد علم میکند. فرهنگ اینترنت، فرهنگای میل، فرهنگ چت و...
۲. دو نظریه رقیب در باب فرهنگ، در عصر رسانههای جهانی (نه ارتباطات جهانی) وجود دارد؛ یکی کره زمین را به صورت کرهای آموزشی میخواهد و جهانی شدن و جهانی سازی را شعار خود قرار داده است، تا بتواند هر زمان، به هر گونه این کره آموزشی را بچرخاند. این روش آیندهشناسی اروپای منفصل (انگلیس)، آمریکا و آنگلوساکسونهای دیگر است.
۳. نظریه رقیب، نظریه میان فرهنگی است که در عرفان یا فلسفههای عرفانی ریشه دارد (به عکس نظریه پیشین که در فلسفه ضد عرفان یا مادی گرایانه ریشه دارد).
۴. شا کله نظریه نخست (جهانی شدن) اقتصاد= سیاست و حکومت= دین= خانواده است؛ به این معنا که علم بنیادی و زیر بنایی آن اقتصاد است. پس بر اساس اقتصاد دولت را ترسیم میکنند که حافظ اقتصاد آزاد جهانی، به رهبری آمریکا باشد. در این چارچوب اقتصادی- سیاسی، دین آمریکایی ترسیم میشود که نسبت به اخلاقیات و ارزشها خنثی (مانند اسلام آمریکایی) و تابع عرضه و تقاضا است. پس خانواده به صورتی بسیار ضعیف و در حکم یک واحد مصرفی اجتماعی ترسیم شود تا در نهایت، اقتصاد جهانی به سود دهی برسد.
۵. شا کله نظریه دوم (میان فرهنگی) خانواده= دین= سیاست وحکومت = اقتصاد است؛ یعنی خانواده در محور و مرکز واقع میشود. خانواده هسته اصلی فرهنگ قرار میگیرد و سنتهای فرهنگی را ادامه میدهد؛ دین در خانواده بالنده میشود و از ترکیب دین و خانواده، سیاست و حکومت زاییده میشود؛ در چنین نظامی اقتصاد قوام مییابد.
۶. این دو شاکله رقیب، ارتباطات خاص خود را برقرار میکنند؛ شاکله نخست ارتباطات جنانی را ترسیم میکند که تأکید آن بر نابودی فرهنگهای جهان و تبدیل آنها به یک فرهنگ مصرفی جهانی یا آمریکایی ساختن فرهنگ جهانی است.
آنان قصد داشتند این کار را با ترویج استراتژی «جهانی فکر کن و جهانی عمل کن» انجام دهند که بسیار ناپخته و غیر عملی آمد.
آنان با استراتژی «جهانی فکر کن و محلی عمل کن» به میدان آمدهاند و به دنبال آمریکایی ساختن جهان هستند؛ مثل خاورمیانه بزرگ یا آمریکایی.
۷. شاکله میان فرهنگی، ارتباطات خود را بر اساس محلی فکر کن و محلی عمل کن قرار نداده است، چون این روش سنت گرایی انفعالی را شکل میدهد که در جهان امروز با شکست جدی مواجه میشود. استراتژی این عده «محلی فکر کن و جهانی عمل کن» است که بنیان بومی گرایی را تشکیل میدهد، چرا که معرفت در بوم شکل میگیرد؛ ولی محیط عملی آن در سطح جهان در فضای ارتباطات میان فرهنگی، شکل میگیرد.
۸. دینها نیز در این دو شاکله شکل میگیرند و آینده خود را شکل میدهند. دینهایی که خود را در معرض جهانی شدن قرار میدهند، باید لیبرال نما شوند (مثل لیبرال نماهای ویژه خوار دولت بازسازی بعد از جنگ در ایران) پس باید تأویل را پیش بگیرند و بر اساس شهوات و غرایز خود، دین را تأویل و تفسیر کنند. (چنان که در دوران امیر مؤمنان رخ داد و یقاتل علی التأویل).
۹. اگر ادیان شاکله دوم را اخذ کنند و بر اساس ارتباطات میان فرهنگی، خود را شکل دهند، باید نوعی افق تفسیری میان فرهنگی برای خود ترسیم کنند و بر اساس آن، گونهای از «عدالت میان فرهنگی» را برای خود طراحی کنند و بر اساس فقه خود، به نوعی تعامل میان فرهنگی روی آورند؛ یعنی فقهی که بر اساس یک رابطه میان فرهنگی، به خودسازی و بازسازی خود بپردازد و مطالعات میان دینی و میان مذهبی را سامان دهد.
۱۰. راه انحرافی این امر، سوسیال نماها هستند که خود را طرفدار عدالت فرهنگی میدانند و از شاکله میان فرهنگی حمایت میکنند (مثل حزب کارگر انگلستان یا ویژه خواران دولت اصلاحات دوم خردادی). اینها خود را طرفدار عدالت فرهنگی میدانند؛ ولی با تجدد گرایی خود، سنت را نابود میکنند و در حقیقت بزرگترین ظلم فرهنگی را روا میدارند (مثل ابتذال گرایی سینمای سوسیالیستی دوم خرداد و ضد فرهنگی شدن آن).
۱۱. دین جهانی شده دینی ضد فقه است که مسیر غریزه گرایی و شهوت محوری را هموار میسازد؛ مثل دینهای جنسی (مثل هندو و چینیها) وآنچه از فقه خواسته میشود، هموار سازی شهوت رانی، حتی در قالبهایی چون هم جنس گرایی است که فضای غرب زده این رسالت را به عهده میگیرند (اسلام آمریکایی) که امروزه در ایران، عربستان و برخی کشورهای اسلامی در حال شیوع هست.
۱۲. امام موسی صدر یک فقیه میان فرهنگی است که نه با لیبرالیسم نما همراه شد و نه با سوسیالیسم نماها، بلکه بر اساس و بنیاد فقه اسلامی که بر اساس عقل عرفی و عقل فطری بنیاد میشود، به رویارویی با مسائل جدید پرداخت و برای استخراج موضوعات و احکام فقهی با دیدگاه میان فرهنگی تلاش میکرد که سعه صدر و بومی گرایی دینی را رقم زد و توانست، در یک تأمل میان دینی و میان مذهبی، با تمامی اقوام لبنان، ارتباطات نزدیک برقرار کند تا او را از خود بدانند و لبنان مستقل امروز را پایه ریزی کنند.