مطالعه آکادمیک و جدی چندانی درباره شیعیان لبنان وجود ندارد. بسیاری از
تحقیقات در لبنان درباره تاریخ شیعیان لبنان از اواخر دهه ۱۹۷۰ شروع شده
است.
نویسنده: دکتر حسین غربیه
گزینش و ترجمه: سید کاظم سید باقری
اشاره
مطالعه آکادمیک و جدی چندانی درباره شیعیان لبنان وجود ندارد. بسیاری از تحقیقات در لبنان درباره تاریخ شیعیان لبنان از اواخر دهه ۱۹۷۰ شروع شده است. اما از اوایل قرن بیستم، فعالیتهای علامه شرف الدین (۱۳۷۷- ۱۲۹۰ ق) و از اوایل دهه ۱۹۶۰ تکاپوهای سید موسی صدر توانست، حرکتی در جامعه شیعیان لبنان به وجود آورد و هویت شیعی آنان را بازسازی کند و آنان بتوانند در حوادث آن کشور، نقش فعال و سازندهای بازی کنند و نگاهها نسبت به آنان عوض شود. آنچه در پی میآید، گوشهای است از تلاشهای سید موسی صدر در شکل گیری آن هویت و ایجاد نوعی روحیه خودباوری در میان شیعیان.
فرصتی برای دگرگونی و نقش سید موسی صدر
پس از رحلت علامه شرف الدین، موضوع جانشینی وی، بحثی مهم به حساب میآمد، هر چند که شرف الدین به عنوان رهبر معنوی شیعیان لبنان شناخته شده بود، اما جایگاه ویژه او مربوط به عالم بودن او نیز بود. هر عالمی که به جای ایشان مینشست، فرض بر آن بود که تنها عالم «طایره» شود و نه رهبر شیعیان. به هر حال، کامیابیهای شرف الدین در لبنان، به عالم مذهبی، امتیازی روانی نسبت به دیگران، عطا میکرد. برخی از عالمان محلی، امید داشتند که جانشین شرف الدین شوند، اما گذر حوادث، عالمی ایرانی را به نام «سید موسی صدر»، جانشین وی کرد. به همین دلیل، چند سال اقامت ایشان در لبنان، همراه با مشکلاتی بود، زیرا او که با مخالفت برخی از عالمان دینی روبرو شد. نیاز داشت تا شایستگی خود را برای جانشینی شرف الدین، اثبات کند. او با درک موقعیت مهم اینجانشینی، همه ابزارهای ممکن را به کار گرفت تا به آن موقعیت دست یابد و رهبر معنوی شیعیان لبنان شود.
فهم این نکته مهم است که یک عالم شیعی چگونه موقعیت ممتاز خود را در میان پیروانش به دست میآورد و او را رهبری معنوی میسازد. این عوامل در میان عالمان شیعی و سنی، کاملا متفاوت است. در میان شیعیان، موقعیت رهبری، ربطی به نصب مقامات رسمی و دولتی ندارد، اما آنجایگاه از ترکیب دو عامل به دست میآید: الف. جایگاه بالای علمی؛ ب. محبوبیت عمومی و اجتماعی. این امر، در برابر موقعیت «مفتی» قرار دارد که از سوی حکومت، نصب میشود.
رسیدن سید موسی صدر به موقعیت رهبری شیعیان لبنان را میتوان در سه عامل جستجو کرد:
الف. نقش حوزه علمیه نجف و پشتیبانی از ایشان؛
ب. تغییرات اجتماعی و نوسازیی که در لبنان در حال وقوع بود؛
ج. خلاقیت و ابتکار ایشان که توانست موجب تغییراتی برای شیعیان لبنان شود.
در ادامه به برخی از ساحتهای این موضوع خواهیم پرداخت.
سید موسی صدر، در سی و یک سالگی به عنوان عالم طایره، وارد لبنان شد، که مخالفت وگاه خصومت برخی از عالمان دینی را در پی داشت، زیرا که خود را شایسته جانشینی شرف الدین میدانستند. هجرت صدر برای شیعیان لبنان، تازگی نداشت. هجرت عالمان دین رایج است و معمولاً به سه دلیل این هجرتها شکل میگیرد تا آن عالم، رهبر مردم در ناحیهای خاص شود. الف. به دلیل درخواست برخی از عالمان برجسته از برخی دیگران برای مهاجرت به منطقهای؛ ب. یا دعوت مردم آن منطقه از عالم دینی، برای رهبری آنان؛ ج. یا امکان دارد که عالمان برجسته محلی، از شخصی دعوت کنند تا امام آن ناحیه شود. در مورد سید موسی صدر، میتوان گفت که ایشان، دعوت شد تا امام و رهبر باشد و این برخلاف دیدگاه رایجی است که میگوید شرف الدین او را به عنوان جانشین خود انتخاب کرده است.
دعوت صدر برای جانشینی شرف الدین، تأثیرات مثبتی برای شیعیان لبنان به وجود آورد. او دست کم، توانست «هویت شیعی» برای آنان، به وجود آورد، آن هم در جایی که دیگران شیعه را به عنوان مذهب، قبول نداشتند.
«خاندان صدر» در دوره صفویه برای تعلیم مذهب شیعه از لبنان به ایران مهاجرت کرد، این در حالی بود که بسیاری از عالمان برجسته شیعی، «جبل عامل» را برای سکونت در عراق و ایران، ترک کردند. شاخه عراقی خاندان صدر نقش مهمی در سیاست این کشور بازی کردند، مثل سید محمد صدر که در دهه ۱۹۴۰ نخست وزیر عراق شد و یا شهید سید محمد باقرصدر که در دهه ۱۹۸۰ چهره برجسته مخالفان رژیم بعث بود. شاخه ایرانی این خاندان نیز عالمانی برجسته داشته است: مثل سید صدرالدین صدر، پدر سید موسی صدر. این سابقه اصالت لبنانی موسی صدر، توانست عاملی برای مشروعیت یابی ایشان در لبنان باشد.
سید موسی صدر اول بار در سال ۱۹۵۵ برای دیدار با خویشاوندان خود از خاندان شرف الدین به لبنان سفر کرد. در این سفر، تأثیرات مثبتی بر سید عبدالحسین شرف الدین، از خود بر جای گذاشت. بعد از وفات شرف الدین به سال ۱۹۵۷، بار دیگر، صدر در اواخر ۱۹۵۹ به لبنان مسافرتی کوتاه انجام داد که به دلیل دعوت جعفر پسر شرف الدین برای جانشینی پدرش بود. سال ۱۹۶۰ صدر برای اقامت دائمی به لبنان رفت.
اما بحث این است که چرا شرف الدین، عالمی محلی را برای جانشینی خود انتخاب نکرد؟ دیگر اینکه چرا تنها دو سال پس از وفات شرف الدین، پسرش جعفر او را به لبنان برای جانشینی پدر، دعوت کرد؟ در جواب سئوال اول باید گفت که شرف الدین بر این باور بود که عالمان محلی، توان و قدرت کافی برای ادامه ماموریتی که ایشان شروع کرده بود، نداشتند.
در مورد سئوال دوم نیز باید گفت که هر چند برخی معتقدند که علامه شرف الدین، صدر را به لبنان دعوت کرده است اما در واقع، اول بار حسین و سپس جعفر، پسران شرف الدین، ایشان را دعوت کردند. جعفر به عنوان بازوی پدر، از دیدگاههای ایشان و مخالفتش با عالمان محلی برای جانشینی، مطلع بود. این نکته را نیز اضافه کنیم که جعفر و مدرسه جعفریه، نقش اساسی در قیام ۱۹۵۸ بازی کرد و این به معنای نفوذ ایشان و کنترل کامل بر شهر بود. لذا جعفر، صدر را به لبنان دعوت کرد و پیش از آن با «شیخ مرتضی یاسین»، رئیس علماء در نجف، تماس گرفت.
آیت الله محسن حکیم، مرجعیت تقلید نجف، برای صدر که از سالهای ۱۹۵۹-۱۹۵۴ شاگردش بود، دعا کرد. زیرا برای ایشان، لبنان از زمان پدرش «مهدی حکیم» که عالم «بنت الجبیل» در جنوب لبنان، بود. محلی ویژه به شمار میآمد. تا سالها ایشان حمایت و پشتیبانی خود از صدر را ادامه داد و اصرار داشت که ایشان موقعیتش را در لبنان حفظ کند.
تحکیم موقعیت سید موسی صدر در لبنان
با ورود صدر به لبنان، بسیاری از شخصیتهای برجسته شیعی در فرودگاه لبنان به استقبال او آمدند و با کاروانی از مردم و ماشین تا «طایره» همراهی شد. هر چند که این همراهی چندان به طول نینجامید. حتی جعفر که اولین دعوت کننده ایشان به لبنان بود، بعدها مخالف او شد. این امر بیشتر به دلیل آن بود که میان شخصیتهای برجسته شیعی و صدر، در خصوص نقش عالمان دینی در جامعه، تفاوت دیدگاه وجود داشت. این چنین فرض میشد که صدر فرقی با دیگر عالمان، نباید داشته باشد. در برابر، ایشان، دیدگاهی کاملا روشن از نقش خود در لبنان داشت و آن این بود: به جای تسلیم شدن و احترام به نفوذ برجستگان، با تمام توان، خدمت به شیعیان.
با این همه، صدر، توانست در لبنان، به جایگاهی شایسته دست یابد و این نبود مگر به سه دلیل پیشین یعنی حمایت عالمان نجف، دگرگونیهای سیاسی- اقتصادی و خلاقیتهای گوناگون ایشان.
درباره عامل اول میتوان گفت، در نجف آیت الله سید محسن حکیم، تلاش میکرد تا اختلافهای میان عالمان لبنانی مثل «محمد جواد مغنیه» و صدر، را کم کند. او مشتاق بود تا هویت مثبت شیعیان در سراسر جهان را تقویت کند و لبنان، پارهای از آن بود. حکیم، محمد بحرالعلوم، مهدی و هادی حکیم را به لبنان فرستاد، با پیامی برای مغنیه، «شیخ عبدالحمید الحر» و دیگران، تا مخالفتهای خود با صدر را پایان دهند.
برداشت صدر، از نقش عالمان در جامعه نه تنها از سوی مخالفان او نقد میشد، بلکه حتی از سوی برخی از نزدیکان او نیز نقادی میشد. صدر که از کشوری دیگر آمده بود، چندان درگیر اختلافهای محلی نمیشد. او تلاش میکرد تا استقلال خود را برای موقعیت آزاد و نیرومندش در جامعه، حفظ کند. او چندان در بند دیدگاه دیگر عالمان نبود، زیرا دغدغه اصلی او به دست آوردن حمایت مردم بود.
اما عامل دوم؛ نوسازی سیاسی- اقتصادی که در لبنان جریان داشت، موقعیتی طلایی برای صدر به وجود آورد تا روحی تازه در جماعت شیعیان بدمد و احساس هویت را در میان آنان زنده کند. فرانید نابرابر مدرنیزاسیون در نواحی گوناگون لبنان، مشکلاتی جدی برای دولت به وجود آورد. دو منطقه عمده شیعه نشین یعنی بقاع و جنوب لبنان، مناطق مناسبی برای کشاورزی بودند. اقتصاد لبنان به سمت بانکداری، سرمایه گذاری و تجارت خارجی، در حرکت بود و این به معنای افول تدریجی بخش تولید کالا به ویژه در بخش کشاورزی بود که البته شامل نواحی شیعه نشین نیز میشد. افول کشاورزی موجب کم شدن روستانشینان شد. به نحوی که در سال ۱۹۵۹ درصد سکونت در روستاها ۹/۴۸ درصد بود، در سال ۱۹۶۴ این رقم به ۳۴ درصد و در سال ۱۹۷۰ این روند به ۹/۱۸ درصد رسید. شیعیان در آن دو منطقه، صدمه بیشتر دیدند زیرا که محصول عمدهای که کشت میشد، چغندر قند وتنباکو بود. نتیجه آن اقدامات، مهاجرت مردم از روستاها به نواحی شهری به ویژه بیروت و کشورهای خلیج فارس شد.
نوسازی، تنها عامل مهاجرت شیعیان نبود، عامل دیگر بمباران نواحی جنوب لبنان و بقاع غربی بین سالهای ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۵ توسط اسرائیل بود. ۶۵ درصد از جمعیت روستایی از جنوب لبنان و ۵۰ درصد از بقاع، مجبور به مهاجرت شدند. این مهاجرتها، عاملی عمده در تأثیرگذاری و توسعه ساختار اجتماعی شیعیان بود. به اضافه، عاملی دیگر که بر درماندگی شیعیان در مرکز افزود، نرخ بالای بیسوادی آنان بود که آنان را از مقامهای رسمی حکومتی دور میکرد، در حالی که این روند در میان مسیحیان، متفاوت بود. در بسیاری از نواحی، نظام تعلیم و تربیت، به طور عمده در دست گروههای خارجی بود و لذا به طور مشخص، آموزشها به سوی جمعیت مسیحی، هدایت میشد. برخی از آمارها نشان میدهد که مارونیهای مسیحی نزدیک به ۵۰ درصد از ادارههای عمده عمومی را در اختیار دارند.
جمعیت جدید و وفادار که در پی استقلال خود بود، به سید موسی صدر، یاری بسیاری رساند. این امر شگفت آور نیست زیرا که فعالیتهای صدر در بیروت به طور ویژه متمرکز بر شیعیان بود. عاشورا، بهترین زمانی بود که او برای معنای جدید شیعه و افزایش وفاداری به شیعه، از آن بهره برد.
به هر حال، رفتار سیاسی مهاجران، متفاوت از آن بود که در روستاها انجام میشد و بسیاری از اختلافهای روستایی در درون شهر، گم شد. این تغییرات جدید اجتماعی جمعیت شیعیان و آمیختن آنان با دیگر گروهها، که در حال وقوع بود، بر فهم و درک نسبت به اهمیت همزیستی گروهها از یک سو و افزایش آگاهی در سویی دیگر، تأثیر بسیار بر جای گذاشت.
در خصوص عامل سوم بایدگفت که هدف اولیه صدر از مهاجرت به لبنان، تکمیل مطالعات دینی و نگارش رسالهای تحقیقی بود. فکر میکرد که آن ناحیه، فرصتی مناسب باشد برای رسیدن به مقام اجتهاد. اما آن دیدگاه اولیه به زودی از هم گسست و خیلی زود درگیر فعالیتهای سیاسی و اجتماعی شد، این امر موجب فراموشی هدف اولیهاش شد و هیچگاه نتوانست آن رساله را به پایان برد. اما، فهم صدر از اسلام و شیعه و به ویژه راهبرد او در جامعه لبنان، از او مجتهدی تراز اول ساخت که در موارد سیاسی و اجتماعی از خود فتواهای گوناگونی صادر کرد که اولین آن، ممنوعیت تکدیگری در «طایره» بود. او به روشنی میدانست که شیعیان، نیاز چندانی به عالم سنتی ندارند، به کسی نیاز دارند که بتوانند به او تکیه کنند، تا به جلو و به سوی موفقیت حرکت کنند. «سعید القراوی» که در سال ۱۹۶۰ به همراه صدر به سخنرانیی در «فلوقه» رفته بود، بسیار از تفاوت و تبعیض شدید بین این ناحیه و ناحیه «طایره» تعجب کرد. صدر در این باره توضیح داد که رویکرد سنتی عالمان دینی که همواره در جامعه لبنان حضور داشتهاند، دیگر کارآیی ندارد و از القراوی خواست تا این نکته را به عالمان نجف نیز منتقل کند. با آن دیدگاه بود که صدر نظر گاهی متفاوت از عالمان دینی در لبنان اتخاذ کرد، تا آنجا که توانست موجب تحولاتی مطلوب به نفع شیعیان شود.
یکی از فرصتهای نیک برای صدر آن بود که حضورش در لبنان، همزمان با ریاست جمهوری ژنرال «فواد شهاب» بود که به راههای مختلفی او را در فعالیتهایش، بدون هیچ گونه مانع تراشی، یاری کرد. شهاب با به قدرت رسیدنش دریافت که وحدت ملی در لبنان امری مهم است، به ویژه آنکه پس از روی کار آمدنش، لبنان با جنگ داخلی در سال ۱۹۵۸ روبرو شد. شهاب در پی اجرای عدالت اجتماعی در این کشور بود. در زمان ریاست جمهوری ایشان بود که در سال ۱۹۶۳ به سید موسی صدر، تابعیت لبنانی عطا شد، هر چند که این امر نیز از طعن مخالفان ایشان بر کنار نماند. زمانی که برای غیر لبنانیها، گرفتن تابعیت لبنان، تقریباً امری ناممکن بود، صدر توانست این کار را به انجام رساند. وقتی که شهاب به قدرت رسید، چندان از سوی پایگاههای قدرت، مورد استقبال قرار نگرفت، اما او در نظر داشت تا دولت لبنان را تقویت کند، لذا نمیتوانست که با همه نیروهای مقتدر لبنان، به تنهایی مبارزه کند. لذا از درون آن گروهها، متوسل به نیروهای مقتدر آنها شد و در سال ۱۹۶۳ صدر ثابت کرد که میتواند برای شخص توانمندی چون کمال السعد، نیز رقیب باشد. علی رغم تلاش شهاب، برای دست یابی به عدالت اجتماعی، اما ایشان از رساندن شیعه به جایگاه مساوی با دیگر جمعیتهای لبنان سرباز زد.
صدر معتقد بود که لبنان الگویی برای جهان است، که میتوان با باور به یگانگی خداوند، علی رغم کثرت ادیان، به زندگی ادامه داد. او بر این باور بود که هر دینی راه و روشی متفاوت برای رسیدن به خداوند دارد. او انکار نکرد که هر راهی به سوی خداوند، ویژگیهای مناسب خود دارد، و در حقیقت همه این راهها یکی است، زیرا که به سوی یک هدف در حرکتند. بنابراین او گسست و دشمنی در میان معتقدین، به نام مذهب را رد میکرد و بر وحدت و هماهنگی میان آنان، پافشاری میکرد.
درک صدر از جامعه لبنان، او را برانگیخت تا رویکردی غیرفرقهای برای اصلاحات اجتماعی داشته باشد، در زمانی و مکانی که هر فرقهای امید داشت تا خواستهها و تقاضاهای خاص خود را پی گیرد. برای اثبات جایگاه سیاسی شیعیان، برای او مهم بود که پله ایی ارتباطی میان همه احزاب جامعه لبنان ایجاد کند، تا آنکه بتواند منافع شیعیان را حفظ کند.
با فهم توان و ظرفیت بالای خدمات اجتماعی برای ورود به حوزه سیاسی، صدر خود را متعهد به ایجاد تعدادی از آموزشگاههای حرفهای و مذهبی کرد. از همان آغاز، او در فکر تأسیس و ایجاد سازمان شیعه برای هدایت شیعیان تحت رهبری واحد بود. آقای رئیسی، یک روحانی ایرانی، صدر را در سال ۱۹۶۲ در بعلبک دیدار کرد و او در موقعیتی، قصد و تمایل خود را برای تاسیس سازمانی شیعی ابراز کرد، تا با آنجامعه بتواند شیعه را به جایگاهی برابر با دیگر اقلیتهای لبنان برساند.
همزیستی مسالمت آمیز گروههای گوناگون مذهبی در لبنان، فرصتی برای او ایجاد کرد تا بتواند برای شیعه در کنار آن عوامل، خدمت کند. او کم کم طبیعت جامعه لبنانی و پیوند ظریف و حساس میان جمعیتهای مختلف را دریافت. فهم این مطلب، بعدها برای صدر ثمر بخش بود، زیرکی سیاسی، به او این توان را داد تا قدرت جاذبه او در جامعه لبنان، فراتر از شیعیان، گسترش یابد و مطمئن شود که از حمایت غیر شیعیان نیز بهرهمند است.
آگاهی صدر از موقعیت عالمان دینی و اختلاف میان آنان، او را به سوی روشی دیگر سوق داد، تا بتواند طیفی وسیع از مردم را جذب خود کند و اعتماد و پشتیبانی آنان را از آن خود کند. برای این کار، او تاسیس چند سازمان رفاهی اجتماعی را آغاز کرد.
فعالیتهای خدماتی اجتماعی
فعالیتهای اجتماعی- رفاهی صدر، گسترهای بزرگ را از دخالت مستقیم برای بهبود شرایط شیعیان در «طایره» تا تقویت ارتباط با دیگر گروههای مذهبی، را شامل میشد. در مقیاسی بزرگتر، او تلاش کرد تا مجلس مشورت مذهبی برای شیعیان تاسیس کند، که نتیجه آن به دست آمدن پایههای اساسی هویت شیعه بود.
صدر در موقعیتهای گوناگون، احساسات خود را درباره رویکردهای سنتی علما ابراز میکرد، اولین نمونه آن «حادثه عاشورا» بود. به این مناسبت هر سال به روش سنتی عزاداری میشد و از شیعه، تصوری منفی بر جای گذاشته بود. صدر تلاش کرد تا از این موقعیت برای ایجاد تصویری سازنده از شیعیان، فرصتی عالی ایجاد کند. او اعلام کرد که آن دیدگاه پیشین، از دشمن بوده است که میخواسته الگوی عزاداری شهادت امام حسین (ع)، مراسمی خشک و سنتی جلوه دهد، که البته خطرناک است. حادثه عاشورا غالبا به گونهای ارائه میشد که با اشک و شکست همراه بود، صدر تلاش کرد تا رویکردی تازه در این باره ارائه کند، آن را از مصیبت و سوگواری تنها، دور میکرد و آن را گوشهای از انتخاب سیاسی و شجاعت امام حسین (ع) و یارانش نشان میداد، لذا عاشورا به قیامی علیه ناعدالتی تبدیل شد. او تلاش کرد تا این رویداد را احیا کند و در این باره میگفت گریه و شرکت در عزاداری نباید جانشین عمل یا راهی برای دوری از سخت کوشی، واقع شود، یا بهانهای گردد برای انجام ندان کار سازنده. او در موقعیتی دیگر میگوید: ما بر طبق حقیقت عمل نمیکنیم و از دروغ دوری نمیکنیم. از خود میپرسم که اگر امام حسین در میان ما بود و میدید که ما به حقیقت احترام نمیگذاریم و پافشاری میکنیم تا بر اساس واقعیت که از آن غافلیم، عمل نکنیم، او چه میکرد. اگر ما خود به این نمایشهای سنتی اکتفا کنیم، و اگر در برابر دروغ و ناراستی، چیزی از این رویداد نیاموزیم، در این رویداد بیاحساس شدهایم: و این فراموشی، غفلت و خاموشی هدفی است که امام به دنبال آن بود. ما باید از آن چراغ، چیزی بیاموزیم که ما را روشن سازد، چراغی که مایع سوزندهاش، خون حسین است. ما باید از حقیقت و درستی، دفاع کنیم و بر ضد هر گونه دروغ، قیام کنیم.
تقویت جامعه شیعیان با پایههای فرقهای توانست برای صدر، شخصیت سنتی دیگری ایجاد کند. در بدو ورودش به شهر «طایره» او از وضعیت اسفناک شیعیان در آن شهر، غمگین شد. او با بهره از تحقیقات خود و اطلاعات دولت، اجرای برخی از طرحهای اجتماعی در این شهر را آغاز کرد، و از دولت خواست تا به این طرحها یاری رساند. او اصلاحات اجتماعی خود را با بهره از مؤسسههای موجود پی گرفت، به ویژه «جمعیت البر و الاحسان» که توسط شرف الدین بنا شده بود. او در سالهای اولیه حضورش در این شهر، تکدیگری را ممنوع کرد و گفت که پیرو امام حسین، گدایی نمیکند، مردن بهتر از تکدی است.
در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ او تعدادی از سازمانها را مانند مدرسههای خیاطی، پرستاری و فنی، تاسیس کرد که میتوانست معیارهای زندگی اجتماعی شیعیان را بهتر سازد، آن گونه که بیمارستان «الزهراء» را نیز تاسیس کرد. در این زمان، شهاب او را یاری میکرد.
صدر در سال ۱۹۶۲ «حرکه الاجتماعیه» را مشترکا با اسقف اعظم ارتدوکس، به منظور رشد با سوادی و سلامتی در جنوب لبنان، بنیان نهاد. برای تقویت این همکاری، او به حدیث پیامبر استناد میکرد که فرمودهاند: مردم، عیال خداوندند و بهترین آنان نزد خداوند کسانی هستند که بیشترین خدمت را برای مردم انجام میدهند. او تلاش میکرد تا بر لفظ «مردم» تاکید کند که بر هیچ فرقهای دلالت نداشت و اینکه همه مردم شایسته خدمت میباشند. این برداشت در اوایل دهه ۱۹۷۰ به اوج خود رسید و تا آغاز جنگ داخلی در سال ۱۹۷۵، صدر به وفور در کلیسا سخنرانی میکرد.
وقتی که صدر رهبر شیعیان لبنان شد، تفسیری جدید از وظایف و معنای رهبری ارائه کرد: «وظایف امام یک جامعه، هیچ محدودیتی نمیشناسد، امام باید از منافع جامعه خویش دفاع کند، او باید بخشنده باشد، او باید جدا خدمت کند، و برای خدمت به مردمش، از شهادت استقبال کند. هیچ رهبری نمیتواند ادعا کند که اسلام او را از امور روزانه جامعهاش، دور کرده است.»
فعالیتهای صدر محدود به امور سیاسی و اجتماعی نمیشد، او همچنین روشنفکری فعال و مذهبی بود. او تلاش میکرد تا چهرهای خلاق از مذهب و اهمیت اجرایی مذهب در زندگی روزانه را تصویر کند.
فعالیتهای روشنفکرانه و علمی صدر
صدر سخنرانیهای علمی در مکانهای مختلف لبنان و همچنین مصر و الجزایر، ارائه میکرد. در سال ۱۹۷۰ او به کنفرانسی دعوت شد که «انجمن تحقیقات اسلامی قاهره» آن را سامان داده بود، جایی که «محمد هیکل»، سر دبیر «الاهرام» را ملاقات کرد، او که توانست ملاقاتی با جمال عبدالناصر نیز ترتیب دهد. ناصر، اصرار داشت که صدر، عضوی از آن انجمن شود.
در اوایل دهه ۱۹۷۰ الجزایر، پایگاه مهمی دیگر برای صدر گردید، سالی که کنفرانس سالانه اندیشه اسلامی در آن برگزار شد. برای صدر مهم بود تا در این کنفرانس شرکت کند و تفسیر خود از وظایف علمای دینی و مکتب شیعی را به نحوی سازنده برای مخاطبان خود توضیح دهد. با ارائه یک مقاله در یکی از این نشستها، آن مقاله مرکز مباحثات در کل کنفرانس شد.
در لبنان نیز او با روشنفکران این کشور، بدون توجه به جهتگیریهای مذهبی آنان، پیوند ایجاد کرده بود. نشستهای منظم با این افراد، برای او موقعیتی ایجاد کرد تا دیدگاههای خود را بیان کند و در نتیجه، آن افراد غالبا پشتیبان «حرکه المحرومین» شدند که صدر آن را بنیان گذاشته بود. در سال ۱۹۶۴ او این فرصت را یافت تا به انجمن «الندوه اللبنانیه» دعوت شود، جایی که همایشهای منظمی برای گفتگو تشکیل میشد. سخنرانی او در این انجمن درباره وظایف علماء و مراجع تقلید مورد توجه قرار گرفت. به ویژه آنکه در سال ۱۹۷۹ امام خمینی در ایران توانست به عنوان یک عالم دینی با بهره از نظریه ولایت فقیه به قدرت دست یابد، نظریهای که به علماء قدرتی شبیه قدرت امامان معصوم میداد. صدر در سخنرانی خود در آن انجمن، از این دیدگاه به طور گستردهای دفاع کرد. انجمن «الندوه اللبنانیه»، محبوبیت صدر در حلقه روشنفکری را افزایش داد و توانست از آن در میانه دهه ۱۹۷۰ برای پشتیبانی از «حرکه المحرومین» بهره گیرد.
به هر حال، رویکرد سیاسی- اجتماعی صدر ناشی از تفسیر او از ایمان مذهبی بود. از نظر او مذهب، صرفا مجموعهای از مناسک فردی نبود، بلکه مذهب مجموعهای از دغدغههای اجتماعی است که با نیازهای مردم سروکار دارد. «احمد قبیس» میگوید صدر توانست ثابت کند که هدف همیشه وسیله را توجیه نمیکند، بلکه هدف و وسیله باید مکمل یکدیگر باشند.
دوره زمانی ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۵ دورهای طلایی برای صدر بود که بتواند تقریباً موانع میان شیعیان و دیگر جمعیتها را از میان بردارد. علی رغم آنکه این دوره شاهد تنشها و چالشهای گسترده میان احزاب و سیاستمداران مختلف بوده و در نهایت منجر به جنگ داخلی ۱۹۷۵ گردید. این جنگ داخلی عامل عمده افول نفوذ و اعتبار صدر شد.
او برای دست یابی به اهداف خود، ابتدا در سال ۱۹۶۷ «انجمن شیعه» را بنیان نهاد که در پی حفظ منافع شیعیان در سراسر لبنان بود. سپس با توجه به پشتیبانی دولت، «حرکه المحرومین» را سال ۱۹۷۴ به منظور اصلاحات اقتصادی- اجتماعی بنیان نهاد. در نتیجه این اقدامات، صدر به عنوان رهبر معنوی شیعیان معرفی شد، در همین زمان، سعی کرد تا جایگاه ملی خود را به دست آورد.
مجلس اعلای شیعیان
«انجمن شیعه» با مصوبه پارلمان لبنان در سال ۱۹۶۷ شکلی قانون به خود گرفت. از این زمان به بعد، شیعه توانست استقلال خود را به دست آورد و امور مذهبی خود را بر اساس فقه مذهب جعفری انجام دهد. بعدها «مجلس اعلای شیعیان» نام رسمی این گروه شد.
صدر تلاش کرد تا ائتلافی گسترده برای این انجمن به وجود آورد، لذا از همه مسئوولین، روحانیون و عناصر سابق و ثروتمندان برای یاری، استقبال کرد، او به خوبی میفهمید که منافع شیعیان با یک مجموعه، بهتر تأمین میشود. ایجاد هویت شیعی به مجموعهای منسجم نیاز داشت، تا بتواند از منافع شیعیان دفاع کند. همان گونه که اهل سنت در سال ۱۹۵۹ «مجلس اعلای شورای اسلامی» را تاسیس کرده بود.
برای شیعیان چنین مجلسی میتوانست بسیار راهگشا باشد، زیرا که قدرت سیاسی در لبنان به طور عمده میان مارونیها و اهل سنت، تقسیم میشد و شیعه از وزن سیاسی و جایگاهی محکم برخوردار نبود. لذا هدف اصلی آن مجلس، ایجاد روحیهخود آگاهی در میان شیعیان بود تا حقوق خود را در لبنان طلب کنند.
در اکتبر سال ۱۹۶۹، صدر رهبر مجلس اعلای شیعیان شد و از مفتی اهل سنت، شیخ حسن خالد، برای همکاری در جهت وحدت میان فقه اسلامی دعوت کرد. در نامهاش او با ذکر تلاشهایی که برای همکاری میان دانشمندان الازهر و شیعی، انجام گرفته است، خالد را به قبول آن درخواست، ترغیب کرد. اما خالد، مودبانه، پاسخ داد که این امر به گروهی تخصصی برای مباحثات لازم، ارجاع داده شده است و از آن زمان این پرونده نیز بسته ماند.
تلاش صدر آن بود که نشان دهد که تاسیس مجلس اعلای شیعیان در برابر منافع اهل سنت نیست، بلکه برای حفظ منافع شیعیان است.
تاسیس مجلس اعلای شیعیان گامی مهم برای افزایش نفوذ در سیاست لبنان بود. او تلاش کرد تا از آن برای افزایش فعالیتهایش یاری گیرد، به ویژه وقتی که در سال ۱۹۶۹ به عنوان رئیس آن انتخاب شد و لقب «امام» را به دست آورد. پس از این جریان، او رهبر شیعیان لبنان شد. در این زمان تلاش شد تا مقررات صندوق توسعه، ساخت مدارس و بیمارستانها و افزایش تعداد شیعیان در مقامهای بلند مرتبه سیاسی، شکل گیرد.
روش سید، میانه روانه و همراه با همگرایی بود. او در نامهای به رئیس دانشگاه جوزف، این میانه روی را توضیح داد و سکولاریسم را رد کرد، او ادعا داشت که سیاست بدون مذهب، جامعهای بدون اخلاق خواهد بود. او همچنین فرقه گرایی را نیز رد کرد، زیرا که موجب تبعیض میان افراد جامعه میشود و مانع ایجاد هویت ملی میگردد.
دگرگونیها و تحولات سیاسی
تاسیس مجلس اعلای شیعیان، همزمان با جنگ شش روزه ۱۹۶۷ میان دولتهای عربی و اسرائیل بود، که در آن عربها شکت خوردند. این شکست، موجب مهاجرت گسترده فلسطینیان به کشورهای همسایه شد و جنوب لبنان پناهگاهی عمده برای مهاجران شد. یک سال بعد، اسرائیل متوجه لبنان شد و چالشی جدید آغاز شد. لبنان بعد از سال ۱۹۶۷ هدف اسرائیل شده بود. در این دوره، بینظمی گستردهای در کشور حاکم بود و فرصتی بود برای صدر تا فعالیتهای سیاسی خود را که امری لازم بود، اجرایی کند، آن هم در زمانی که علمای سنتی، منفعل بودند. با رهبری صدر بر مجلس، دخالت کامل سیاسی او در جامعه لبنان آغاز شد، که موجب پشتیبانی گسترده شیعیان و غیر شیعیان از وی شد. صدر در آن اوضاع آشفته تلاش کرد تا روشی میانه را در پیش گیرد، به امید آنکه تنشها با گفتگو، کاهش یابد. او کاملا از مقاومت فلسطین حمایت میکرد و اصرار داشت تا با اصلاحات در سراسر لبنان از چالشها، بکاهد.
اعتقاد صدر به هماهنگی و همزیستی، با دیگر فرقهها، در نهایت به نفع شیعیان تمام شد، زیرا که شیعیان در لبنان و جهان عرب، از اقلیت به حساب میآمدند. فعالیتهای سیاسی صدر، با هدف او برای ایجاد زندگی مسالمت آمیز، در جامعه لبنان، هماهنگی داشت. شرکت دیگر جمعیتهای لبنانی در مسئولیتهای مشترک در قبال آنچه که در جنوب لبنان میگذشت، میتوانست موجب هماهنگی و وفاداری سیاسی نسبت به دولت شود.
در این دوران، صدر بر تقویت پشتوانه نظامی برای دفاع از جنوب لبنان تأکید میکرد. در می۱۹۷۰ صدر بیانیهای صادر کرد که در پی ایجاد آگاهی جمعی بود و در آن درخواست شد برای اعتراض به بیتفاوتی دولت در جنوب لبنان، یک روز اعتصاب عمومی انجام شود. این آغاز مخالفت صدر با دولت بود، صدر در آن بیانیه گفت: «برای دو سال.... ما از شما خواستیم تا برای جنوب لبنان اقدام لازم را انجام دهید، اما بحران افزایش یافت. کشتار، تخریب، تهدید، سراسر کشور را فرا گرفته است... پس از این امر، حاکمان چه انتظاری دارند؟ آیا میخواهند که جنوب لبنان همچنان در خصوص این غفلت، ساکت و آرام باقی بماند. اعتصاب کمترین کار است... برای گام اول، ما امیدواریم که روح مسئولیت در حاکمان بیدار شود و صدای وجدان ملی را بشنوند.»
روز بعد، در اعتصاب، صدر در میان نزدیک به ۵۰۰۰۰ نفر تظاهرات کننده، که در برابر مجلس اعلا تجمع کرده بودند، سخنرانی کرد. این اولین اعتصاب در طول دو دهه بود و اولین حرکت عمومی و عمده صدر به شمار میآمد. تظاهر کنندگان حمایت خود را از فلسطینیان اعلام کردند... پیامد این اعتصاب، مهم بود و در نهایت منجر به افزایش محبوبیت ایشان شد. او به عنوان رهبری ملی، نه فقط رهبر شیعیان، ظاهر شد. آن اعتصاب و تهدیدها، اثر گذار شد، و در ششم ژوئن همین سال «مجلس لبنان جنوبی»، با بودجه سی میلیون لیرهای تاسیس شد.
صدر، مورد انتقاد بود که چگونه با آنکه از دولت حقوق دریافت میکند، به آن حمله نیز میکند، صدر در پاسخ گفت که آن حقوق برای مجلس اعلای شیعیان است. هر چند سرانجام هر گونه حقوق دولتی را رد کرد، زیرا که میخواست، از نقد دیگران رها باشد و این امر او را برای انتقاد از دولت، یاری میکرد.
حرکه المحرومین
صدر، اگر جزئی از نظام لبنان نشده بود، قادر نمیبود تا اصلاحات خویش را آغاز کند و به خواستههایش دست یابد. بدون این امر و بدون توافق با بزرگان قوم، تلاش برای اصلاحات، وقت تلف کردن بود. لذا صدر تلاش کرد تا اول جایگاه خویش را در نظام حکومتی به دست آورد که با ریاست بر مجلس اعلا، چنین شد. در سال ۱۹۷۴ توانست گوشهای از فعالیتها و برنامههای حرکت اجتماعی خود را آغاز کند که همراهی با روشنفکران بود. از آنجا که عادت سید بر این بود تا پیشتر، افکار عمومی را نسبت به امور آماده کند، او کم کم صحبت از جنبشی فرا فرقهای را طرح کرد که نماینده خواستههای همه لبنانیهای ستم کشیده باشد. او حرفش را عملی کرد. حلقهای وسیع از روشنفکران را گرد هم آورد، تا آنان، آیینه آن خواستهها باشند.
برای رسیدن به آرزوهایش، صدر تلاش کرد تا گام اول را برای جامعه شیعی بردارد که همانا تقویت آن همراه با تعادل با دیگر گروهها بود. صدر، هنگامی که راه اندازی «حرکه المحرومین» را اعلام کرد، گستردهترین پشتیبانی را، در راهپیمایی بزرگ بعلبک، به دست آورد، هر چند که اعضاء هفت نفره این حرکت، تقریباً از شیعیان بودند، اما این حرکت منحصر به شیعیان و در پی ترقی یک مذهب یا منافع فرقهای، محدود نبود. شخصیتهای مسیحی مارونی و روشنفکری چون «میشل اسمار» و «آلبرت منصور» به این حرکت پیوستند. این حرکت که چندی بعد، مورد حمایت ۱۹۰ روشنفکر و عالم مذاهب مختلف قرار گرفت، در واکنش به عدم اقدام دولت به خواستههای شیعیان بود. آن راهپیمایی که در عزای شهادت امام حسین تشکیل شده بود، در تاریخ لبنان بیسابقه بود، ۷۵۰۰۰ نفر گرد هم آمده بودند. صدر در این موقعیت قویتر از هر زمان بود، زیرا که از این تعداد نزدیک ۱۰۰۰۰ نفر مسلح بودند. در این همایش بزرگ صدر بیان کرد که: «تا زمانی که یک نفر از شما، شیعه یا غیر شیعه، در ستم باشد، و یک وجب از این سرزمین در استثمار باشد، من مبارزه خواهم کرد.»
یک ماه بعد، در جشن میلاد حضرت فاطمه (س)، صدر راهپیمایی دیگری را اعلام کرد، نزدیک به ۱۰۰۰۰۰ نفر شرکت کردند و اسلحهها نیز آشکار شد. در این حرکت، سید اعلام کرد که اگر خواستههایشان بر آورده نشود، حرکت بعدی را در بیروت برگزار خواهد کرد. کم مانده بود که این تلاشها، به ثمر نشیند، اما در این زمان، لبنان در آستانه جنگ داخلی ۱۹۷۵ بود و همین امر، مانع بهره برداری کافی از آن حضور گسترده مردم شد.
جنگ داخلی، از محبوبیت صدر کاست. به هر حال در این دوران جامعه شیعی انتخابی به جز پشتیبانی از منافع خود را نداشت. این امر علی رغم تلاش صدر برای همکاری با دیگر گروهها از طریق مجلس اعلای شیعیان و حرکه المحرومین، بود.
سرانجام آنکه رویکرد صلح طلبانه صدر نتوانست از جنگ داخلی، جان سالم به در برد، زیرا که هر جمعیت در جستجوی منافع و اهداف گروهی خود بود. در این وضعیت، صدر مجبور شد از پیگیری اهداف ملی خود دست کشد و بر منافع شیعیان متمرکز شود.
در دوران جنگ داخلی از سال ۱۹۷۵، صدر تلاش کرد تا همزیستی میان گروهها را به وجود آورد و تلاش کرد تا با کسانی که خشونت را ابزار تغییر میدانستند، مبارزه کند. درگیریها و مبارزههای سیاسی صدر، شدیداً از طریق نیروهای سنتی مذهبی و نیروهای چپ و حامیان فلسطینی آنان، همراه با چالش بود.
نتیجه:
هر چند که تحولات اجتماعی- اقتصادی، عوامل عمدهای در زمینه تحولات شیعیان لبنان به حساب میآید، اما گوشهای از این امر نیز ناشی از ویژگیهای شخصیتی افرادی چون شرف الدین و سید موسی صدر بود، کسانی که از هر ابزاری برای ایجاد حس هویت مشترک میان شیعیان بهره بردند. اگر تلاش این دو نبود، شیعیان در وضعیتی دیگرگون بودند. هر دو ضرورت نیاز به خدمات اجتماعی را دریافتند و اقدامات خوبی نیز در این زمینه انجام دادند. آن گونه که هر دو رهبری شیعیان را نیز بر عهده داشتند و در پی تقویت شیعه از طریق وحدت و هماهنگی ملی بودند.
سید موسی صدر خدمات اجتماعی بسیاری از قبیل مبارزه با بیسوادی، تقویت جایگاه زنان، ساخت مدارس، مراکز تفریحی- رفاهی و بیمارستانها، انجام داد. با این همه او بسیار مواظب بود تا این خدمات منحصر به جامعه شیعی نشود. او با همه گروهها بدون توجه به مذهب و گرایش سیاسیشان، همکاری میکرد. او بر این باور بود که یکپارچگی و همزیستی در لبنان باید رشد کند و هر گونه تلاش برای به تحلیل بردن دولت باید خاموش شود.
با ریاست بر انجمن مذهبی، صدر پایگاهی یافت تا از آن به طور کلی برای لبنان، اصلاحات و برای شیعیان، حقوقشان را درخواست کند. با جنگ داخلی ۱۹۷۵ یکپارچگی لبنان به خطر افتاد، صدر حمایت خود از فلسطینیان را کاهش داد، دخالت آنان در جنگ و طرفداری از گروه چپ به رهبری «کمال جنبلاط»، موجب این امر شد، جنبلاط تلاش میکرد با گرایشهای سوسیالیستی، نظام لبنان را به نظامی سکولار تبدیل کند.
عوامل گوناگونی چون مهاجرت، شرایط اجتماعی- اقتصادی، حضور فلسطینیان، حملات اسرائیل و غفلت حکومت، کافی بودند تا فرصت رهبری را برای صدر به وجود آورد.