لبنان در دهه سی، پیش از ورود امام موسی صدر به این کشور، از نظر سیاسی،
اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و دینی، در شرایط بسیار ناگواری به سر میبرد.
نویسنده: عبدالرحیم اباذری
لبنان در دهه سی، پیش از ورود امام موسی صدر به این کشور، از نظر سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و دینی، در شرایط بسیار ناگواری به سر میبرد. مسلمانان با در اختیار داشتن اکثریت مطلق، بدبختترین مردم این سرزمین به شمار میآمدند. مسلمانی نشانه عقب ماندگی، نادانی و کودنی به حساب میآمد. به همین دلیل بیشتر جوانان دختر و پسر، برای اینکه این لکه ننگ را از خود بزدایند، مسلمانی خود را انکار میکردند، حتی بعضیها بدین منظور پدر و مادر خود را پس از مرگ، در قبرستانهای مسیحیان دفن میکردند.
وضع مسیحیان نیز، گرچه از وضع مسلمانان بهتر بود، ولی آنها هم اسیر صهیونیستها بودند. سرزمین لبنان به میدان تاخت و تاز و غارت آمریکاییها و صهیونیستها تبدیل شده بود. تأسف بارتر اینکه حضور مداخله گرانه و سلطه جویانه استکبار و صهیونیست در لبنان، ارزش به حساب میآمد و اغلب رجال سیاسی این کشور، افتخار میکردند که زیر سایه قیمومیت سفیران آمریکا و اسرائیل، زندگی میکنند. برخی دیگر هم، به سر سپردگی دولت شوروی و سفارت این کشور در بیروت میبالیدند.
با ورود امام صدر به لبنان، در سال ۱۳۳۸ ش و دو دهه تلاش شبانه روزی و طاقت فرسای او در بعد دینی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، وضعیت مردم لبنان- شیعه، سنی و مسیحی- رو به بهبودی رفت و آبستن تحولات تاریخی عظیمی شد.
در سال ۱۳۵۶ که انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی به اوج رسید، جوانان لبنانی و فلسطینی، نخستین افراد و گروهی بودند که به ندای آسمانی حضرت امام با جان و دل لبیک گفتند که این نتیجه، تلاشهای بیست ساله امام موسی صدر در لبنان بود.
در جهان امروز، مسلمانان شیعه و سنی بسیاری در کشورهای اسلامی و غیر اسلامی زندگی میکنند؛ تنها در دو کشور هند و پاکستان، چندین میلیون شیعه حضور دارند؛ ولی بسیاری آنها پس از گذشت ۲۸ سال از پیروزی انقلاب، هنوز هم نتوانستند الفبای انقلاب را دریابند و در بسیاری مسائل مشکل دارند.
امام موسی صدر جوانان لبنانی و فلسطینی را به خوبی تربیت کرد؛ و آنها را از منجلاب زندگی حیوانی بیرون کشید و به اوج قله شرف و انسانیت رسانید. او از جوانان افسار گسیخته و بیگانه از فرهنگ، مذهب، آداب و رسوم خویش، جوانانی چون شهید احمد قیصر و شهید بلال فحص، شهید سید عباس موسوی و... ساخت.
فرزندان حزب الله لبنان و مقاومت فلسطین که امروز حرف اول و آخر را در همه خاورمیانه میزنند، در درجه نخست، تربیت یافتگان مکتب فکری امام موسی صدر هستند.
حال پرسش اساسی این است که رمز موفقیت امام صدر در این حرکت ارزشمند چه بود؟ چه خصوصیات و ویژگیهایی، او را در این عرصه بسیار دشوار، به مصلحی بزرگ و جهانی مبدل ساخت؟
به یقین تحصیلات و اشراف کامل وی بر فقه، اصول، فلسفه، عرفان، تفسیر و سایر علوم حوزوی و نیز تحصیلات دانشگاهی در رشته حقوق و اقتصاد، در تکمیل شخصیت ایشان، سهم مؤثری داشت.
ویژگیهای اخلاقی وی، چون سعه صدر، تواضع، عزت نفس، وقار و... نیز در این راستا بسیار تأثیر گذار بودند. شجاعت، شهامت، غیرت دینی، مدیر و مدبر بودن، زیرکی، تیزهوشی، آگاهی از اوضاع و شرایط جهانی و منطقه و از همه مهمتر، عشق به خدا و اهل بیت (علیهم السلام) و مهر و محبت و ارادت به توده مردم (اعم از شیعه، سنی و مسیحی) از امام صدر انسانی کامل، فقیهی جامع شرایط و رهبر سیاسیای ساخته بود.
با این همه، در لابلای همه این فضائل و مناقب، مسائلی به ظاهر جزئی و در واقع مهم وجود دارند که در موفقیت انسانهای بزرگ نقش کلیدی دارند.
بنابراین، روا نیست که از آنها غافل شد و جا دارد که در فرصتهای مناسب، به تجزیه و تحلیل و دقت و بررسی در آنها همت گمارد در این مقاله، تنها به بخشی از سیره تربیتی امام صدر اشاره میشود:
الف. پرورش غیر مستقیم
یکی از روشهای تربیتی امام موسی صدر، در طول فعالیتها و مبارزات در لبنان، تعلیم و تربیت غیر مستقیم بود. وی در برخوردهای اجتماعی خود از وعظ، خطابه، سرزنش و نصیحت مستقیم افراد اشخاص یا حتی فرزندان و نزدیکان خودداری میکرد، چون تأثیر برخوردهای مستقیم را ماندگار نمیدید. وی در بیشتر موارد، به گونه غیر مستقیم وارد عمل میشد؛ مگر در موارد بسیار ضروری که شرایط و اوضاع خاصی را به همراه داشت.
او در روزهای نخست ورودش به لبنان، وقتی با اوضاع آشفته و نابهنجار زنان و دختران مسلمان این کشور مواجه شد و دید که در این سرزمین مسئله بدحجابی و بیحجابی، اصلاً مهم نیست، بلکه پیش از آن، برهنگی و به تعبیر عربها (خلاعت)، زنان و دختران لبنانی مورد نظر است. در این هنگام و به طور مستقیم عمل نکرد، بلکه با تأسیس مراکزی چون خانه دختران، آموزشگاه پرستاری، سازمان زنان، کلاسهای مبارزه با بیسوادی، مؤسسه قالی بافی، خیاطی و گلدوزی، و خانه یتیمان، زنان و دختران لبنانی را به کار کشید و به هر یک در حد توانائی و شأن ایشان، مسئولیت داد و آنها را از منجلاب فساد و تباهی رهانید.
امام موسی صدر در این باره میگوید:
«پس از یک سال مطالعه، عامل اصلی این بیبند و باری را در بیسوادی، تهی مغزی و دور بودن زنان از تعالیم اخلاقی و دینی یافتم و فهمیدم که نخست باید سطح فکری و تربیتی آنان جهت دینی و اخلاقی تقویت بشود؛ ولی دو مانع بزرگ در پیش داشتم:
الف: زنان لبنان بر خلاف زنان ایران در مسجد و مجالس عزاداری، به هیچ وجه شرکت نمیکردند.
ب. چون شخصیت زنان به طور معمول با زیبایی، تظاهر به تجمل و مد آمیخته بود، امکان نداشت که به طور مستقیم به پوشش اسلامی و حجاب دعوت بشوند، زیرا موجب میشد که آنها از روحانی و دعوت دینی فاصله بگیرند. نتیجه مطالعات این شد که دعوت را غیر مستقیم شروع کنیم؛ بدین صورت که نخست جمعیت «بر و احسان» اعلام کرد که برای عضویت زنان در این جمعیت مانعی وجود ندارد و آنان میتوانند در فعالیتهای جمعیت حضور فعال داشته باشند.
با تبلیغاتی که انجام گرفت در مدت کوتاهی بیش از دویست زن عضو جمعیت شدند و در اول سال، خود هشت نفر را به عنوان هیئت مدیره انتخاب کردند. به دلیل روح مردم دوستی و زیادی عاطفه، فعالیت زنان در امور خیریه بالا گرفت، تا آنجا که برنده جایزه فعالترین عضو در سال ۱۳۳۹ ش، یکی از همان خانمها بود. برای تشدید و ازدیاد علاقه زنان به اهداف و افکار جمعیت، توزیع شهریه فقرا و رسیدگی به حال خانوادههای فقیر را در هر ماه، دو بار بر عهده آنان گذاشتیم. رضایت روحی که به واسطه رسیدگی و ملاطفت با مستمندان در این خانمها به وجود آمد، شخصیت اصلی، یعنی روح انسانی را در آنها زنده کرد و به خوبی درک کردند که به جز «زنانگی»، «مد پرستی» و «لباس خوب پوشیدن» میتوان شخصیت دیگری هم داشت که این شخصیت، عظمت، ثبات و لطف بیشتری دارد.»
ماجرای غاده، همسر شهید چمران
مورد دیگر از برخوردهای غیر مستقیم امام موسی صدر، به «غاده جابر» نویسنده جوان مسلمان مربوط میشود. او دختر یکی از سرمایه داران بیروت بود که در آفریقا و ژاپن به تجارت مروارید اشتغال داشت. غاده در خانواده مرفه و با فرهنگ غربی و اروپایی بزرگ شده بود و وضع ظاهری خوش آیندی از نظر حجاب نداشت؛ ولی چون از قلم روان و شیوایی برخوردار بود و به اهل بیت و امام حسین (علیه السلام) گرایش عاطفی شدیدی داشت، مورد توجه امام موسی صدر قرار گرفت و او را به همکاری در مجلس اعلا و حرکت محرومین دعوت کرد. چون غاده از مسائل سیاسی، جنگ و درگیری خوشنود نبود، ابتدا از قبول آن امتناع ورزید؛ ولی بعدها با اصرار و پیگیریهای مستمر امام موسی صدر به جمع آنها پیوست او مدتی با سر و وضع عریان در جمع بچههای جنبش حرکت محرومین حاضر میشد، به طوری که در چند مورد، اعتراض برخی آنها را برانگیخت، تا اینکه پس از اندکی، در اثر برخوردهای غیر مستقیم امام موسی صدر و شهید چمران، غاده بیتفاوت به مسائل سیاسی و نیمه عریان، به یک خانم کاملا با حجاب، مؤمن، متعصب به مسائل دینی، عارف و سالک الی الله تبدیل شد.
این تنها زنان و دختران لبنانی نبودند که در مکتب انسان ساز امام موسی صدر، این گونه ساخته و متحول میشدند. پسران جوان لبنانی نیز از این سیره و سرچشمه زلال، آب زندگی نوشیدند و به کمال انسانی رسیدند. نجیب سید علی خلف از جوانان عضو حرکت محرومین، در بخشی از خاطرات خود در مورد این سیره امام موسی صدر میگوید:
«روزی یکی از برادران امل، جهت کاری به منزل امام صدر آمد. چند لحظهای که در جلو درب منزل با امام مشغول صحبت بود، ناخودآگاه سیگاری روشن کرد و چون کبریت آن را بر زمین انداخت. در این هنگام امام موسی صدر بدون اینکه تذکری بدهد یا ناراحت شود؛ در حالی که با آن جوان صحبت میکرد، خیلی آرام و عادی نیم خیز شد و چوب کبریت را از زمین برداشت و به داخل سطل آشغالی که در آن نزدیکی بود، انداخت. این برخورد ظریف بر آن جوان بسیار تأثیر گذاشت و سبب عذرخواهی او شد و علاوه بر این یاد گرفت که باید چوب کبریت و امثال آن را به سطل آشغال انداخت.»
آقای سید حسین موسوی معروف به ابوهشام، از دیگر جوانان عضو جنبش امل بود که بیشتر صورتش را با تیغ میتراشید؛ ولی هرگز با برخورد مستقیم امام صدر مواجه نشده بود، بعداً به طور غیر محسوس، متوجه موضوع میشود و تصمیم میگیرد که از آن پس ریش بگذارد. ابوهشام خود میگوید:
«یادم هست، برای نخستین بار که ریش گذاشته بودم، طبیعتاً عادت نداشتم، به همین جهت کمی ناآرام بودم. برای اینکه تصور میکردم، چهرهای نامناسب پیدا کردهام، چون امام در ابتدای ورودم به خدمتش، متوجه ناراحتی من شد، با تشویقات صمیمانه و مکرر خود مرا غافلگیر کرد. هنوز لحن کلام ایشان را به یاد دارم که میگفت: به به! چه صورت نورانی و زیبایی! الحمدالله، ماشاالله بسیار زیبا شده است؛ خیلی عالی است. مکرر مرا تشویق و بر امتیازات تصمیمی که گرفته بودم، تأکید میکرد و به من اعتماد به نفس میداد».
ب. مثبت اندیشی و بهره گیری از ظرفیتها
مثبت اندیشی امام موسی صدر در برابر پدیدههای جدید اجتماعی موجب شد که وی از افراد هنرمندی چون مصطفی عقاد، در ساخت فیلم سینمایی «محمد رسول الله (ص») حمایت کند؛ این در حالی بود که اکثر رجال و محافل مذهبی در کشورهای اسلامی، با ساخت آن به شدت مخالفت میکردند. او با اعمال این سیره، در سال ۱۳۵۲ برای نخستین بار، بخشی از سینمای دنیای غرب را در اختیار خود و جهان اسلام قرار داد و با نفوذ بر جبهه «هنر هفتم»، در مقابل تهاجم فرهنگی جهان شرک و کفر ایستاد؛ چنان که تأثیر فرهنگی دو فیلم محمد رسول الله و عمر مختار، به کارگردانی مصطفی عقاد، در این خصوص بر کسی پوشیده نیست. این تنها نمونهای کوچک از پیامدهای مثبت اندیشی این مصلح جهانی به شمار میآید.
همین سیره سیال او، منشأ بروز و ظهور سیره سوم شد و به او این قدرت و توانایی را داد که بتواند، به آسانی با تمام گروهها و شخصیتهای مختلف و احیاناً متضاد لبنانی و فلسطینی و کشورهای دیگر ارتباط برقرار کند و آنها را زیر یک سقف جای دهد و از نقاط قوت و قابلیتهای هر یک، در جهت بستری مناسب به نفع آرمانهای مقدس خویش بهره گیرد. او علاوه بر تأسیس مجلس اعلای شیعیان، حرکت محرومین و جنبش مسلحانه امل، تشکلهای فرعی دیگری هم به وجود آورد تا بدین وسیله افراد سیاسی، رجال دولتی، سران قبایل و عشایر را در آن بگنجاند ودر مواقع لزوم از وجود ایشان استفاده کند، چرا که روحیات، تفکرات، حرکات و سکنات آنان طوری بود که نمیشد آنها را با نیروهای جوان و پر نشاط مجلس اعلی، حرکت محرومین و امل یک جا جمع کرد؛ از این رو مرکزی تحت عنوان «جبهه محافظت از جنوب» به راه انداخت که اعضای آن را اغلب سیاستمداران کهنه کار، دنباله رو، سنتی و مسلمان تشکیل میدادند. تشکل دیگری به نام «هیئت یاری جنوب» تأسیس کرد و در آن علاوه بر شخصیتهای شیعی، رجال سرشناس و پر نفوذ مسیحی و سنی حضور داشتند که همه این نهادها، با همه اختلافات ظاهری، تحت یک مدیریت قوی و واحد امام موسی صدر به خوبی رهبری و هدایت میشدند.
روزی چند نفر از جوانان تند و پرشور حرکت محرومین و امل، به امام موسی صدر اعتراض میکنند که این افراد به چه دردی میخورند؟ چرا این قدر به آنها میدان میدهید؟ او در پاسخ میگوید:
«فرزندانم! فرض کنید اگر بخواهم روزی کسی را پیش صائب سلام (نخست وزیر وقت) بفرستم. صائب سلام سیاستمداری کهنه کار است که بارها رئیس حکومت بوده است. چه کسی را باید بفرستم؟ آیا شما رزمندگان را بفرستم؟ در مورد چه چیز با او صحبت میکنید؟ ایا میخواهید به او درس جهاد، ایثار و شهادت بدهید؟ او که این چیزها را نمیفهمد. من باید کسانی را پیش او بفرستم که با او همزبان باشند؛ ولی مطمئن باشید که هر کسی برود، تنها مطلبی را مطرح میکند که ما میخواهیم».
«فرزندان من! اساس کار شما هستید؛ اساس تشکیلات شما هستید؛ قدرت ما شما هستید؛ این آقایان تنها پوششاند. باید اینها را دریابیم تا بر ضد شما عمل نکنند. مأموریت اینها تنها آن است که پوشش لازم را برای فعالیت شما فراهم کنند؛ تنها چیزی که میخواهیم آن است که اینها ساکت باشند تا بتوانید با خاطری آسوده فعالیت کنید؛ بتوانید شب و روز کار کنید؛ کادر تربیت کنید و مردم را آماده کنید. اینها حامیان شما در بیرون تشکیلات هستند. تشکیلات ما بسان باغی است که شما میوههای آن هستید و اینها حصار آن. کارکنید و بگذارید تا شما را توسط این افراد پوشش دهم. اینها هیچ امتیازی نخواهند گرفت؛ تنها آن کاری را انجام میدهند که ما میخواهیم».