در برابر ستمگران او را نیرومند و مغرور میبینیم، ولی وقتی شب فرا میرسد، در برابر خداوند همچون بیمار به خود میپیچد و همچون مصیبت زده میگرید.
امام موسی صدر: در زندگی امام (ع) اموری ناهمگون و متضاد دیده میشود: میبینیم با دشمنان خدا سرسخت و درشت خوست و با دوستان خدا و ستم دیدگان، مهربان و نرم خو.
امام در برابر کودکی یتیم و بیوه زنی ناتوان، به خود میلرزد. امام مقداری غذا برمی دارد و به خانه آن بیوه زن که شوهرش در جنگ صفین کشته شده بود، میرود و کودکانش را سرگرم میکند تا آن زن داغدار بتواند برای فرزندانش غذایی آماده کند. امام تنور را برمی افروزد و چهره خود را در برابر آتش آن میگیرد و میگوید: «بچشای ابوالحسن، این جزای کسی است که حقوق یتیمان را ضایع کند.»
آن قدرت و شکوه و جبروت در برابر دشمنان خدا کجا و این ناتوانی در برابر یتیمان و نیازمندان کجا؟ در برابر ستمگران او را نیرومند و مغرور میبینیم، ولی وقتی شب فرا میرسد، در برابر خداوند همچون بیمار به خود میپیچد و همچون مصیبت زده میگرید.
این دوگانگی و تضاد را که در همه عرصههای زندگی امام به چشم میخورد، چطور میتوان تفسیر کرد؟ بخشندگی، در برخورد امام با برادرش عقیل به طرز شگفت آوری به بخل و آزمندی تبدیل میشود: عقیل از امام خواست که به سهم گندم او بیفزاید و به تعبیر خود امام: «من بُرّکم صاعاً.» (یک من گندم از بیت المال شما.) ولی امام که امین اموال مسلمانان بود، نمیتوانست به برادر خود بیش از سهمش بدهد. از این رو تکه آهنی را گداخت و نزدیک او برد.
«او چنان فریاد برآورد که بیمار از درد و نزدیک بود از داغی آن پاره آهن گداخته، بگدازد.» امام (ع) میفرماید: «به او گفتم: مادران داغدار بر تو بگریند! از آهنی مینالی که انسانی به بازیچه آن را گرم ساخته است و مرا به آتشی میکشانی که خدای جبّارش به خشم گداخته؟ تو از آزار حرارتی اندک بنالی و من از شعله سرکش دوزخ ننالم؟»