سپس، در پاسخ عمر چنین نوشت: نامهات رسید و آنچه نوشته بودی خواندم. از حسین بخواه تا خودش و یارانش بیعت کنند. اگر پذیرفتند، دربارة آنها تصمیم خواهم گرفت. والسلام.
سومین روز محرم بود که عمر سعد با چهارهزار سوار وارد کربلا شد و حر تحت فرمان او قرار گرفت.
عمر، فرزند سعدبن أبیوقاص، فاتح ایران است. خواست نزد حسین کس فرستد تا بپرسد: چرا بدینجا آمدهای و اکنون چه میخواهی. به چند کس امر کرد، اطاعت نشد. چون همگی برای حسین نامه نوشته بودند و دعوت کرده بودند.
سرانجام، یک نفر پیدا شد که پیام فرمانده سپاه کوفه را به حسین برساند، که پاسخ حسین به آن پیام چنین بود:
«مردم شهر شما، برای من نامه نوشتند و از من دعوت کردند که به کوفه بیایم. کنون اگر از دعوت پشیمانند، باز میگردم.»
این پاسخ را عمر برای پسر زیاد بنوشت.
امیر کوفه نامه عمر را خواند و گفت: اکنون که در چنگال ما اسیر شده، امید نجات دارد، ولی نجات محال است.
سپس، در پاسخ عمر چنین نوشت: نامهات رسید و آنچه نوشته بودی خواندم. از حسین بخواه تا خودش و یارانش بیعت کنند. اگر پذیرفتند، دربارة آنها تصمیم خواهم گرفت. والسلام.
عمر از پیشنهاد بیعت خودداری کرد. چون میدانست حسین بیعت نخواهد کرد.