یادداشت محمد قبادی، پژوهشگر تاریخ معاصر به مناسبت سالروز درگذشت آیتالله سیدصدرالدین صدر
آنچه در این یادداشت کوتاه میآید خلاصه و فهرستی است از برخی مباحث که در باب زندگینامه نویسی و شرححال نگاری مطرح میشود و البته باید بین این دو مقوله تفاوت قائل شد. این یادداشت به مناسبت درگذشت آیتالله العظمی سیدصدرالدین صدر نگاشته شده و از اینرو، به همۀ وجوه موضوع زندگینامه نویسی ورود نخواهد کرد. باشد که این یادداشت نویسندگان و پژوهشگران محترم را به تبیین و تشریح اهمیتها و ضرورتهای بحث ترغیب نماید و از این رهگذر نام و یاد بزرگان علم و دانش و نخبگان جامعه ایرانی معرفی شوند و امیدی باشد برای حرکت به سوی کسب معرفت و هویت دینی و ملی.
پنجم دی سالروز درگذشت عالمی عامل است، منسوب به نسبی پاک و خاندانی شریف؛ آقا سیدصدرالدین صدر از فحول علمای دین و صاحب کرسی تدریس و قلمی فکور بود و زبانزد خاص و عام در زمانهای که میزیست.
هرچند که شرح بایسته و شایسته از زندگی، آثار، اندیشههای و عملکرد وی برای معرفیاش به نسل اکنون در دسترس نیست و آنچه موجود است و پدیدآورندگان و پژوهشگران بدان پرداختهاند، روایتی توصیف گونه است که تحلیلی از ابعاد زندگی و زمانۀ او به دست نمیدهد و جای خالی این مهم به رغم انتشار یادداشتها، مقالهها و کتابهایی که برای بزرگداشت و بیان جایگاه وی انتشار یافته، همچنان احساس میشود.
هر کدام از این یادداشتهای دلنوشت و پژوهشنوشت وصفی در جای خود قابل تأمل و با ارزش است، اما باید اعتراف کرد که به تمام ابعاد زندگی این عالم برجسته که صاحب اندیشهای ژرف و نگاهی فراگیر در حوزۀ دین و دیگر ساحتهای اجتماع بود به دقت پرداخته نشده و صاحب هر قلمی به فراخور ذوق و حال، علاقه و تعلق و نیاز و تعهدی که داشته به موضوع زندگینامه مرحوم آقا سیدصدرالدین صدر پرداخته است.
در این میان این پرسش به ذهن میرسد که، مگر چه اهمیت و ضرورتی دست داده یا داده بود که نویسندگان و پژوهندگانی به موضوع شرح و توصیف زندگینامه مرحوم صدر ورود کرده و با روایتهایی که در بسیاری مواقع شبیه به هم هستند، دست به قلم بردهاند؟ یا پرسش اساسیتر اینکه اصلاً اهمیت و ضرورت پرداختن به زندگی بزرگان علم و عمل در چیست؟
در نگاه اول پاسخ به پرسش اخیر جملهای بیش نیست؛ احساس نیاز به دانستن. به واقع این مهمترین مسئلۀ فطری هر انسان است که در درون خود دارد. فطرت جستوجوگر انسان او را وادار میکند که به نیازهای اولیه خود پاسخی درخور دهد و نخستین و مهمترین این مهم، پاسخ به ناشناختهها و یافتن ندانستهها است. از اینرو، قلم جستوجوگر هر صاحب ذوق و علاقهای در این وادی به تکاپو میافتد و از پی شناخت و کسب معرفت میرود تا از آن درس بیاموزد و عبرت بگیرد و از رهگذر آن بر دانش بشری بیفزاید و ارتفاع تجربه و دانش بشری را یک پله ارتقاء دهد.
پس میتوان نتیجه گرفت که در گام نخست پاسخ به این پرسش مهم ذهنی، دانستن، دریافتن و کسب معرفت در جهت عبرتآموزی و رشد تجربه بشری است. اما به نظر میرسد از پس این هدف غایی نیاز دومی نهفته که البته در نهایت به همان هدف نهایی و غایی خواهد رسید. و آن کشف واقعیت دیروز است برای روشنایی راه امروز یا به عبارت دیگر قدمنهادن در اتفاقات گذشته با تجربه اکنون برای ترسیم راه آینده.
اگر نخواهیم پا را فراتر از تاریخ اسلام بگذاریم، باید بدانیم که بخش عمدۀ نخستین روایتها از رخدادها و اتفاقات، فارغ از هر نوع ارزشگذاری، با زندگینامه نویسیهایی از سیرۀ پیامبر مکرم اسلام(ص) آغاز شد و بهه اندیشه، گفتار و عمل آن حضرت پرداخت و ما از بسیاری از آنها با عنوان کلی سیره نبوی یاد میکنیم. بیراهه نرفتهایم اگر بگوییم که مردمان مسلمان تاریخ را مترادف زندگینامه میدانستند، و چه بسا مداخل پژوهشهای بعدی در موضوعات مختلف تاریخ اسلام از همین زندگینامه نویسیها که طی گذر زمان گسترش یافته و میتوان مقاتل، مزارات و بسیاری عناوین دیگر را بر آنها نهاد، گزینش شده است.
اما واقعیت این است که زندگینامهنویسی یا حتی شرححالنگاری نه مترادف تاریخ بلکه یکی از شاخههای علم تاریخ است و شاید به جرأت بتوان گفت یکی از ارکان قابل تأمل منابع تاریخنگاری و از مهمترین و با ارزشترین شیوههای تبیین رخدادها و اتفاقات است، چرا که تا حد قابل ملاحظهای ما را به عمق رخدادها، چیستیها، چراییها و چگونگیهای آن رهنمون میکند.
به عقیده نگارنده، وقایع و رخدادهای تاریخی اگرچه در بستر زمان و مکان شکل میگیرد، اما آنچه در این دو بستر سبب بروز و ظهور رخداد میشود و از پیش از خود اثر پذیرفته و بر وقایع و رخدادهای بعدی اثر گذارده، کنشها و واکنشهایی است که انسان در زمان و مکان از خود بروز داده است. از اینرو، معتقدم توجه به زندگینامهنویسی و شرححالنگاری نه تنها احوال شخصی فرد موضوع پژوهش است، بلکه گستره وسیعی از اخبار، اطلاعات و از پی آن تحلیلها و چون و چراهای وقایع و رخدادها را نمایان میکند مشروط بر آن که نویسنده و پژوهشگر با دقت، وسواس و حوصله در آن مطالعه کند و بدان بپردازند. و این همه میسر نمیشود مگر اینکه نویسنده صاحب قلم، آگاهی لازم در حوزههای مختلف علوم انسانی داشته باشد و خود بداند در کجای پژوهش ایستاده است.
زندگینامهنویسی امروز دیگر روایت زاد و توشه و مرگ صاحبان ترجمه نیست؛ زندگینامهنویسی امروز نه تنها نیمنگاهی به تولد و تحصیل و دیگر مراتب و حال و روز صاحب ترجمه دارد، بلکه با روشهای تحقیق مبتنی به دانش بشری، نیم نگاهی نیز به علومی چون روانشناسی، جامعهشناسی، مردمشناسی، اخلاق، فرهنگ، سیاست و بسیاری از ساحتها، رشتهها و میانرشتههای دیگر دارد.
شاید برای روشن شده این مختصر بد نباشد به این گذاره تاریخی توجه شود. در سیر زندگی مرحوم آیتالله سید صدرالدین صدر به اجمال میخوانیم که ایشان حاج آقا حسین طباطباییبروجردی را به قم دعوت کرد بر مراتب علمی او صحه گذاشت و بر جایگاه معنویاش در مقام مرجع علیالاطلاق افزود و خود در گوشهای به تربیت شاگرد و تألیف و تحقیق نشست. حال باید بدانیم این گذاره کوتاه تاریخی که برخی بیشتر یا کمتر در آثارشان بدان پرداختهاند از جهات مختلف قابل چون و چرایی است. برای نمونه و فقط از منظر پژوهشگر تاریخ که علاقهای به تاریخ حوزههای علوم دینی و بزرگان آن دارد اگر بخواهم تاریخ رویدادها و رخدادهای حوزههای علمیه را کنکاش کنم، باید به سؤالات مختلفی پاسخ دهم تا بتوانم به واقعیت نزدیک شویم.
مثلاً باید کوشش کنیم و بدانیم پیش از حضور حاج آقا حسین بروجردی، حوزه در چه جایگاهی قرار داشت و آقای صدر به عنوان یکی از مراجع ثلاث وقت چه نقشی داشته؟ علتها و انگیزههای او چه بوده؟ چه شد که برخی روحانیان که روزگاری مرید آقای صدر بودند، پس از آن گرد آقای بروجردی درآمدند؟ آقای صدر از پس آن موقعیت چه کرد؟ و بسیاری پرسشهای ریز و درشت دیگر که خود به تبیین و تحلیل مفصل احتیاج دارد و باید از همین گذارۀ کوتاه جستوجو کرد، که نه فقط به طور مستقیم به شرح زندگی آقا سیدصدرالدین صدر میپردازد، بلکه میتواند پرده از بسیاری از ناگفتهها و نادانستههای تاریخی بردارد و هر نویسنده دقیق و خوانندۀ علاقهمندی را به آن رهنمون سازد.
آنچه در گذاره پیشین گذشت فقط ناظر به تاریخ و پژوهشهای تاریخی است. مثال دیگری میزنم شاید بتوانم وجه دیگری از زندگی مرحوم آقای صدر را این بار از منظر اخلاق و چه بسا شیوه تعامل با کودکان را نمایان کنم. آقا سیدهادی خامنهای ریاست پژوهشکده تاریخ اسلام به نقل از مادرمرحومهشان برایم نقل کرد:
«به واسطه دوستی و نزدیکی مرحوم آقای صدر با پدربزرگ ما، مرحوم آقا سید هاشم نجفآبادی میردامادی به منزل ایشان رفت و آمد داشتند و آن زمان مادر ما بچه کوچکی بود که آقای صدر با آن مراتب علمی و جایگاه اجتماعی مادر ما را با سرگرمیهای کودکانه شاد میکرد به نحوی که مادر ما در همان عوالم بچگی به پدرشان گفته بودند که آقا صدرالدین، پیامبر است و باقی قضایا که مادر ما میخندیدند و برای ما تعریف میکردند.» از این دست شاهد مثالها در فراز و فرود زندگی مرحوم آقای صدر کم نیستند.
در موضوعات مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی میتوان شاهد مثالهای بسیاری بیان کرد که نیاز به جزیینگری و دقت بیشتری دارد. حضور آقای صدر در کنار پدرشان، آقا سیداسماعیل صدر که در جریان جنبش مشروطه میتوان او در میانه دو جناح موافق و مخالف مشروطه دید؛ آقای صدر و انقلاب 1920م عراق که یکی از پیامدهایش اخراج ایرانیان از عراق بود؛ حضور آقای صدر در جریان کودتای اسفند 1299؛ همراهی ایشان با حاج آقا حسین طباطبایی قمی در جریانات کشف حجاب و اتحاد لباس و حتی مواضع ایشان نسبت به دکتر محمد مصدق و آیتالله کاشانی و کودتای 28 مرداد در واپسین ماههای حیاتشان و بسیاری موضوعات دیگر که نه فقط در مطالعات تاریخی اهمیت دارند، بلکه همه و همه موضوعاتی هستند که نباید با توصیف صرف از کنار آنها گذشت و دریغ است که با دقت بیشتری به تحلیل و چون و چرایی آنها پرداخته نشود.
بسیاری از گذارهها در زندگینامهنویسی بیشک میتواند دستمایه نگارش فیلمنامهها و نمایشنامهها و منبع قابل اعتنایی در انتقال بسیاری از ارزشها و مفاهیم در رسانههای مکتوب، دیداری و شنیداری باشد که باید به احسن وجه از آنها بهره برد.
و در پایان این مجال باید دانست که در زندگینامهنویسی صرفِ نظر از شناخت فرد، موضوع پژوهش و آگاهی از فراز و فرودها در حیات و ممات او و در پناه آن دریافتهای مختلف از منظر رشتهها و میان رشتههای متعدد، دستمایهای است برای پاسداشت انسانهای نخبه و تأثیرگذار که به جامعه انسانی شأن و شخصیت دادهاند. این گونه از تاریخنگاری سبب حفظ میراث معنوی یک ملت و از اینرو بسیار حائز اهمیت است.
بدون تردید حقشناسی و بزرگداشت برجستگان یک ملت نشانههایی از نجات و اصالت آن ملت است که در حفظ و حراست هویت خویش میکوشد و سبب تشویق، ترغیب و تقویت باورهای نسل اکنون میگردد. چرا که اگر این تشویقها، ترغیبها و تقویت اراده و باورها در نسل رو به حرکت یک ملت نباشد، از انگیزهها و محرکهای مادی و معنوی آن ملت خواهد کاست و در نتیجه ارزشهایی چون فداکاری، رشادت، صلح، دوستی و مهربانی و بسیاری از مفاهیم ارزشمند از میان خواهد رفت یا رو به افول خواهد گذاشت.
پس تکریم و بزرگداشت نخبگان و دانشمندان در رشتههای مختلف جوانههای امید یک ملت را شکوفا خواهند کرد.