این از برنامههایی است که فکر میکنم فقط در خانۀ ما پیاده میشد، که دقت بشود هم به بچهها سهم بدهند و هم برای مهمان کم نیاید. خب، تصمیم آقام بود و پیاده کردنش هم بر عهدۀ بیبی.
طبیعتاً ایام سال، در خانۀ ما رفت و آمد و مهمانی زیاد بود. اما در دورۀ عید، ایام عید نوروز و اعیاد مذهبی، مهمانیها بیشتر میشد. تشریفات هم در حد معقولی بود که اسراف نباشد. البته نه مثل تشریفات الان، آن زمان تشریفات عید اصلاً رسم نبود. پذیرایی گندم شادونه بود، نانهای پنجرهای بود، که خودشان در خانه درست میکردند. خوب یادم میآید که بیبی خودشان درست میکردند که هم سالم باشد و هم اینکه اسراف نباشد.
نمیدانم شما اصلاً اسم «کسمه» را شنیدید یا نه. نانهای بزرگی است که در قم میپزند و مخصوص قم است. و چون آن زمان عید، مهمانِ ماندنی ـ مهمانی که چند روز بماند ـ خیلی داشتیم، قبل از عید سفارش میدادند و مثلاً دویست، سیصد تا از این نانها میپختند و می آوردند تا هر مهمانی صبحانه بخورد. آن زمان نان و پنیر بود ولی کره نبود، نان از این کسمهها بود با پنیر که با چایی میخورند.
وقتی خیلی شلوغ بود و رفت و آمد زیاد میشد، ممکن بود که کسمه به بچهها نرسد، چون بچهها هم خیلی بودند. برنامۀ خانۀ پدرم این بود که وقتی کسمهها را میآوردند به بچهها سهم میدادند، تا سهم مهمانها سر جایش باشد و به بچهها هم برسد. این روش فکر میکنم فقط در خانۀ ما رواج داشت. حالا یادم نیست چند تا به هرکس میدادند. برای سیزده روز عید که تعطیل بود ما بچهها سهم داشتیم. ما هم سهممان را قایم میکردیم و هر وقت دلمان میخواست، میخوردیم. اگر دوست داشتیم صبح میآوردیم با چایی میخوردیم، و اگر هم دوست نداشتیم نیم روز میخوردیم.
این از برنامههایی است که فکر میکنم فقط در خانۀ ما پیاده میشد، که دقت بشود هم به بچهها سهم بدهند و هم برای مهمان کم نیاید. خب، تصمیم آقام بود و پیاده کردنش هم بر عهدۀ بیبی.
منبع: مصاحبه گروه تاریخ شفاهی مؤسسۀ امام موسی صدر با خانم زهرا صدر