خانواده صدر عجیبند. رفتار آنها و کاراکترشان آن تکه واقع بین ذهن آدم را که همان تکه بدبیناش است به چالش میکشد و درباره حجم نفوذ شر در جهان پیرامونش به شک میاندازد...
آنها خوباند و بر خوب بودن اصرار دارند. آنها آدم را دچار این سوءتفاهم میکنند که نوع بشر، فرشته است یا بوده است یا میتواند باشد... این جملات صادقانهترین توصیفی است که حبیبه جعفریان برای بیان احساسش نسبت به خانواده صدر به کار میبرد. خانوادهای که با پافشاری بر امید معتقدند سید موسی صدر زنده است و روزی بازخواهد گشت.
«۷ روایت خصوصی» با نثر و سبکی متفاوت و داستانی از زبان ۷ راوی که از نزدیک با امام موسی صدر زندگی کردهاند بازگو میشود که هر کدام لحن و ویژگی متفاوتی از یکدیگر دارند. ۳ فرزندامام، همسر، خواهران، خواهرزاده و یک دوست خانوادگی راویان هفت بخش این کتاب هستند که هر کدام خاطرات و احساس خود را از روزهای بودن و نبودن او بیان میکنند. فرزند چهارم امام صدر نیز که در زمان ربوده شدن پدر تنها ۷ سال داشت و خاطرات با پدر بودن را از آیینه سخنان دیگران بازشناخته است، با عنوان «روایتِ بعد» در این مجموعه سخن میگوید.
حبیبه جعفریان نویسنده و بیوگرافی نویسی است که این روایتهای مختلف را با نثری داستانی در این کتاب گرد هم آورده و اثری متفاوت در زمینه زندگی نامه نویسی پدید آورده است. گفتوگوی خبرآنلاین با این نویسنده متولد مشهد را در ادامه میخوانید.
بعد از آخرین کار روایی درباره کاوه گلستان که از شما منتشر شد چطور شخصیت امام موسی صدر را برای نوشتن انتخاب کردید؟
این کار در واقع به من پیشنهاد شد و ماجرای طولانیای تا نوشتن و انتشار به دنبال داشت که زمان زیادی هم از پیشنهاد آن میگذرد. بعد از انتشار کتاب «چمران به روایت همسر شهید» محمد علی فارسی، از مستند سازان گروه روایت فتح پیشنهاد همراهی و همکاری با تیمی را به من داد که قرار بود مستندی درباره امام صدر بسازند. من باید به همراه آنها به لبنان میرفتم و با خانواده و نزدیکان امام موسی صدر و افرادی که ارتباطات ویژه و مهم با ایشان داشتند گفتوگو میکردم. به دلایلی این همکاری صورت نگرفت تا سال ۸۵ که توانستم برای دیدار با خانواده صدر به لبنان بروم و روایتهای مختلفی را از زبان آنها بشنوم و بعد به فرم داستانی تبدیل کنم.
برای تهیه این مصاحبهها چند بار به لبنان رفتید و از چه شهرهایی دیدن کردید؟
من در مجموع دو بار به لبنان رفتم. مدتی در بیروت بودم و مدتی هم در شهرهای جنوبی و صور گذراندم. بیشتر مصاحبهها و دیدارها در سفر اول انجام شده بود اما احساس کردم که باید دوباره به لبنان سفر کنم و در آن فضا قرار بگیرم تا حال و هوای مکانی که امام صدر در آن زندگی میکردند را بهتر درک کنم.
قبل از نوشتن این روایتها چقدر با شخصیت امام موسی صدر آشنا بودید؟
شناخت خاصی نداشتم، شاید همان تصویری که خیلی از ما از ایشان داریم، من هم داشتم. یک روحانی خوش قیافه که گاهی هم با محمدباقر صدر که تصویر نقاشی شدهاش را در دیواره بزرگراه دیدهایم، اشتباه میشد. فقط میدانستم که یک انسان دوست داشتنی است که بیشتر هم به اسطورهها شبیه است. جزئیات زیادی درباره ایشان نمیدانستم و به واسطه این کار کنجکاویهایم درباره زندگی و شخصیت ایشان شروع شد.
بعد از گفتوگو با خانواده صدر و شنیدن روایتهایشان، باز هم شخصیت امام موسی صدر را اسطورهای میدید یا نگاهتان فرق کرده بود؟
برای من چالش لذت بخشی که در این نوع روایتها وجود دارد همین فرا رفتن از اسطورهها است. در مورد امام صدر هم همین طور بود در گفتوگوها به دنبال نکتهها و روایتهای خاصی بودم که زمینی بودن این شخصیت را بیشتر بازگو کند. وقتی به سمت این سوژهها میروم میخواهم ثابت کنم که اینها آدمهای معمولی و در دسترسی هستند و میشود به آنها نزدیک شد. احساس کردم اگر این نزدیکی شکل بگیرد آن وقت ارتباط و دوست داشتن هم ایجاد میشود. اما تا وقتی که آنها با ما خیلی فرق داشته باشند و فوق عادت باشند این ارتباط شکل نمیگیرد. بنابراین وقتی در برابر چنین سوژههایی قرار میگیرم تلاش میکنم که روی دیگر این شخصیتها و قسمت سایه و پنهان آنها را بیرون بکشم و تقریبا دست خالی هم برنگشتهام.
در مقدمه کتاب نوشتهاید که: «خانواده صدر آدم را دچار این سوءتفاهم میکنند که نوع بشر، فرشته است یا بوده است یا میتواند باشد...» یا «آنها خوباند و بر خوب بودن اصرار دارند»، چه چیزی در رفتار و گفتار این خانواده موجب نوشتن چنین جملاتی شده است؟
جملاتی که در مقدمه نوشتم به صورت تصادفی نبوده است، برای آنها فکر کردم و صادقانه از حس شخصی خودم نوشتم. سعی کردم خواننده را با سوژهای که ۸ سال از عمرم را درگیر آن بودهام، آشنا کنم.
فکر میکنم چیز عجیبی که در ارتباط با این خانواده دریافت کردم و هر بار هم که میبینمشان باز هم وجود دارد، «امید» است. امید به اینکه چیزهای خوب هنوز وجود دارند. من خودم گاهی آدم تلخ و بدبینی هستم اما در مواجه با این خانواده و دریافت این امید، بخش روشن ذهنم زنده و پررنگ میشود. هنوز هم گاهی که بدبینیهایی این فضا و عصر مدرن که همه در آن زندگی میکنیم زیاد میشود، به این فکر میکنم که میشود در میان این همه ناامیدی و بن بست روزنهای هم دید. با هر بار دیدن هر کدام از افراد این خانواده چه در لبنان و چه در ایران این موضوع را دوباره حس میکنم و برای خودم هنوز تازگی دارد.
برای کسانی مثل من که همیشه زندگی شلوغ با درگیری و ناآرامی دارند، این آدمها انرژی و آرامش لذت بخشی به همراه دارند و در این سالهایی که زندگی کردهام میتوانم بگویم که انسانهایی مثل آنها را ندیدهام.
------
«حبیبه جعفریان داستان نویس، پژوهشگر و بیوگرافی نویس متولد ۱۳۵۳ در مشهد از جمله نویسندگانی است که در زمینه دفاع مقدس خاطره نویسیهای ارزشمندی به رشته تحریر درآورده است. «چمران به روایت همسر شهید»، «باکری به روایت همسر شهید»، «بودن با دوربین»، «تولستوی»، «همت»، «مدرس»، «گاندی»، «زندگی سید محمد حسین طباطبایی» و «زندگی در دامنه آتشفشان» از جمله آثار اوست.
«سید موسی صدر، ۷ روایت خصوصی» آخرین اثر جعفریان است که در بهار ۹۳ منتشر شده و در نمایشگاه کتاب امسال در غرفه موسسه امام موسی صدر عرضه شده است. او در این کتاب به روایت زندگی امام موسی صدر آنگونه که نزدیکان و خویشان ایشان نقل کردهاند، پرداخته است.