اینجا راهروها، کلاسها، کارگاهها و در و دیوار مدرسه صدای امام موسی و چمران و نجواهایشان را برایت منعکس میکنند و عطر حضور آنان را با همه وجود به تو میرسانند!
«مدرسه صنعتی جبل عامل» که به آن «موسسه مِهَنیه» هم میگویند از جمله مراکزی است که امام موسی صدر در اوایل دهه ۶۰ میلادی بنا کرد تا جوانان محروم جنوب لبنان در آنجا حرفهای آموخته و بتوانند وارد بازار کار شوند.
مدیریت این مراکز را امام، پس از مدتی به شهید مصطفی چمران ـ یا شمران آنگونه که لبنانیها میگویند ـ سپرد تا دوران جدیدی از حیات این موسسه آغاز شود. دورانی که شاید پر فروغترین سالهای فعالیت آن بوده است.
دورانی که شاگردان چمران میگویند در این مرکز نه تنها کارگاههای برق و مکانیک و نجاری، که کارگاههای عرفان و مقاومت و انسان سازی هم دایر بود.
امروز پس از ۳۵ سال که از آمدن چمران به ایران گذشته، وقتی پا به موسسه مهنیه میگذاری همچنان صدای چمران را میشنوی! میگوید: «ایمان بالاترین ابزار برای رسیدن به اهداف است.»
اینجا اگر آماده شنیدن باشی- همان گونه که امام موسی به تبعیت از جد بزرگوارش همه وجودش گوش بود- میتوانی صدای پر رنج هجرانها و حرمانها را از اعماق زمان بشنوی!
اینجا راهروها، کلاسها، کارگاهها و در و دیوار مدرسه صدای امام موسی و چمران و نجواهایشان را برایت منعکس میکنند و عطر حضور آنان را با همه وجود به تو میرسانند!
شاگردان دیروز که به معلمان و مدیران امروز مدرسه مبدل گشتهاند همچنان با شور و احساسی مثال زدنی از همان سالها میگویند.
به هر گوشه از مدرسه که اشاره کنی یکی از کارکنان خاطرهای را برایت بازگو میکند. میگویند: وقتی امام اینجا را ساخت از برجستهترین مهندسان و معماران کمک گرفت و تلاش کرد از تجربه معماری ایرانی و اسلامی استفاده کند. راهروها، کلاسها و همه نماها هوشمندانه طراحی شده است. متاسفانه بخشی از ساختمان در سالهای جنگ آسیب دید که دوباره بازسازی شد...
... ساختمانی که در حاشیه حیاط قرار دارد در یک ماه رمضان به همت چمران و دانش آموزان مدرسه ساخته شد تا بخشی از کلاسها به آنجا منتقل شود...
... زمین چمن و سکوهای آن بارها میزبان تجمعات مختلف بوده و گاهی در همان سالها مسابقات فوتبال برگزار میشد و امام هم میآمد...
... برخی گروههای فلسطینی میخواستند بر این منطقه سلطه داشته باشند و چون امام موسی و چمران را مانع خود میدیدند به مخالفت با آنها میپرداختند. یک بار به مدرسه هم حمله کردند و به جای شلیک آر. پی. جی به صف اسراییلیها، مدرسه را هدف قرار دادند. چمران هم با رنگ قرمز اطراف آن را رنگ کرد تا نمایی از ریخته شدن خون مردم لبنان باشد. بعد عرفات اصرار زیادی به امام کرد تا آن را پاک کند...
... یک بار با دکتر چمران یکی از فرماندهان فلسطینی را دیدیم. تا میتوانست از چمران بد گفت چمران را تا به حال ندیده بود. چمران به او گفت میخواهی شما را با هم آشنا کنم. شاید اختلافات برطرف شود. گفت نه، نمیخواهم. چون اگر ببینمش بلافاصله او را خواهم کشت. چمران در کمال آرامش به او گفت: واقعا؟ خب من چمران هستم! طرف مانده بود چه کند، از خجالت آب شد...
... این مدرسه نه تنها مرکزی برای تربیت بچههای لبنانی که محلی برای پناه گرفتن مبارزان ایرانی هم بود. بسیاری از نیروها که از دست شاه فرار میکردند، به اینجا میآمدند و مدتها در همین جا بودند. چمران با تغییر اسم و صدور اوراق هویتی جدید به عنوان کارکنان موسسه به آنها پناه میداد...
... اولین هستههای مقاومت از همین مدرسه شکل گرفت. اینجا محلی برای تربیت نسل مقاومت بود...
... برخی نیروهای فلسطینی که پول و امکانات فراوانی میگرفتند تا با اشغالگران بجنگند و مقابل آنها بایستند، خیلی وقتها مواضع خود را ترک کرده و پا به فرار میگذاشتند. گاهی بعضی از نیروهای آنها به اینجا میآمدند و از چمران میخواستند که تحت فرماندهی او باشند...
... قابلیتهای بالای امام موسی و شهید چمران در مدیریت و برنامه ریزی موجب شده بود عدهای به حسادت با آنها بپردازند...
زمان به سرعت میگذرد و تو میمانی که چه کنی بمانی و خاطرات را بشنوی یا دیدار را خاتمه دهی! میزبانان مهربانانه پذیرای تو هستند اما میدانی که ساعت کاری آنها خاتمه یافته. چارهای نیست، باید «موسسه مهنیه» را ترک کنی. اما دلت اینجا میماند.
اینجا دلهای زیادی را ربوده و اصلاً جانهای زیادی را به خود جلب کرده و خود جانی نه در فرهنگ مقاومت که در فرهنگ حیات انسانی است.
بدون شک تا ابد هم چنین خواهد بود. راستی چرا چنین است؟
حمید قزوینی