شفقنا (پایگاه بین المللی همکاریهای خبری شیعه) -دکتر شبلی ملاط فرزند وجدی ملاط است که اولین رئیس شورای قانون اساسی لبنان بود. شبلی ملاط در دهه ۱۹۸۰ در لبنان جنگزده دفاع از حقوق بشر را آغاز کرد. وی از دانشکده مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن دکترای حقوق گرفت و از آن زمان در دانشگاههای مختلف مثل ویرجینیا، پرینستون، هاروارد و لیون تدریس کرده است. وی که مسیحی است در آثارش از جامعه مذهبی خود فراتر میرود و به مسائل گستردهای در جامعه لبنان علاقه نشان میدهد. یکی از مسئلی که وی به آن پرداخته، تغییراتی است که جامعه شیعه را تحت تاثیر قرار داده است.
وی در فعالیتهای سیاسی نیز مشارکت داشته و در سال ۲۰۰۵ برای کنار رفتن امیل لحود رئیس جمهور وقت لبنان تلاش کرد و با وی به رقابت پرداخت.
به گزارش سرویس ترجمه شفقنا (پایگاه بین المللی همکاریهای خبری شیعه)، پایگاه شیعه نیوز با وی گفتوگوی کرده است که بخشهایی از آن در پی میآید:
س: مسیر حرفهای شما مسلماً مسیری بینالمللی بوده است، با توجه به اینکه دکترای خود را از دانشکده مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن اخذ کردید و سپس در تعدادی از دانشگاههای آمریکایی و اروپایی مقام استادی داشتهاید. سالهای اولیه زندگی شما که در لبنان گذشت چگونه کار شما را به عنوان یک کارشناس حقوقی دراین کشورها تحت تاثیر قرار داد و برعکس زندگی در خارج چه تاثیری بر نگرش شما نسبت به نظام سیاسی و قضائی لبنان داشت؟
ج: لبنان اگرچه کشوری کوچک است اما در واقع مجموعه شگفتانگیزی از فرهنگها و زبانهاست. تا جایی که میدانم تنها جا در دنیاست که زبانهای عربی و انگلیسی و فرانسه در یک سطح فرهنگی با هم تعامل دارند. بسیاری از لبنانیها با این سه زبان فعالیت فرهنگی دارند و به همین دلیل علیرغم ناامنیها و نبود انسجام سیاسی، جهانشهر بیروت مقصدی جذاب برای گردشگرانی از شرق و غرب است. من پیش از آغاز جنگ داخلی در این جهانشر بزرگ شدم. من به بینالمللی بودن خود میبالم و معتقدم این ویژگی به من کمک کرد خود را در جاهای مختلف با محیط جدید انطباق دهم.
س: در سال ۲۰۰۵ شما با امیل لحود بر سر ریاست جمهوری به رقابت پرداختید. لحود در نهایت با شیوهای بحثانگیز به ریاستجمهوری منصوب شد. رقابت انتخاباتی شما با آغاز جنگ ۳۳ روزه متوقف شد. ممکن است در مورد اهداف و تجربههای خود در این زمینه بگوئید؟ آیا باید منتظر باشیم دوباره شما را در عرصه سیاست ببینیم؟ آینده سیاسی لبنان را چگونه میبینید؟
ج: من در آن رقابتها شرکت کردم تا امیل لحود را که با تمدید دوره ریاست جمهوری خود در کشور فاجعه به بار آورد، از قدرت کنار بزنم. من شش ماه قبل از آن به او هشدار داده بودم. فاجعه بعد از آن رخ داد که مقاومت در برابر این دیکتاتور ادامه یافت و سپس مروان حماده و رفیق حریری در بمبگذاریها کشته شدند. مقصر این قضیه لحود بود. علیرغم خیزش وسیع علیه او، وی کنارهگیری نکرد و به همین دلیل من وارد رقابت شدم. آن رقابتها که در تاریخ سیاسی لبنان بیسابقه بود بر ضرورت بیرون راندن یک دیکتاتور نوپا از قدرت متمرکز بود. اگرچه ما برنده نشدیم اما لحود را در داخل و خارج لبنان به فردی مطرود بدل کردیم. وی به دلایل مختلف، از جمله جنگ ۳۳ روزه چند صباحی در قدرت باقی ماند. با این حال یک اتفاق شگفتانگیز رخ داد: جهان عرب اهمیت ایستادن در برابر دیکتاتورها را دید. انقلابهایی که در سال ۲۰۱۱ شروع شد بر تلاش برای کنار رفتن دیکتاتورها متمرکز بود. این همان چیزی بود که من در انقلاب سرو در لبنان به دنبالش بودم، اگرچه موفق نشدم.
من نمیدانم آینده سیاسی لبنان چگونه خواهد بود. لبنان کشوری کوچک است که اداره کردن آن دشوار است. حتی اگر میتوانستم رئیسجمهور آن شوم، این عنوان بدون داشتن قدرت لازم برای انجام تغییرات جذابیتی نداشت. اما در مورد آینده سیاسی لبنان، باید گفت که اگر بتوانیم از یک جنگ تمام عیار میان شیعه و سنی حذر کنیم، معجزه خواهد بود. همه میدانیم که اگر مردم سالها همدیگر را بکشند و دست به پاکسازی نژادی بزنند، در نهایت باز هم مجبور خواهند بود که با هم زندگی کنند و درک این مسئله تنها نقطه امید برای نجات کشور از سقوط کامل است.
س: فکر میکنید وضعیت سوریه تا چه حد در تحریک و تشدید فرقهگرایی و جنگ مذهبی در لبنان نقش داشته و بعد از این نقش خواهد داشت؟ آیا به نظر شما سوریه در حال هدایت لبنان به سوی جنگ است؟
ج: همان طور که از روز اول اتقلاب سوریه در ۱۶ مارس ۲۰۱۱ روشن بود، وضعیت سوریه سرنوشت منطقه را تعیین خواهد کرد. حرکت کلاسیک یک دیکتاتور این است که مناقشه را به جنگ مذهبی و فرقهای بکشاند و ادعا کند رفتن او به باز شدن درهای جهنم منجر خواهد شد. در زلزلهای که پس از تونس و قاهره، دمشق را لرزاند، لبنان تنها یک حاشیه کم اهمیت تلقی میشود. من شکی ندارم که اسد در حال کشاندن لبنان به سوی جنگ است. او حتی حزبالله را آشکارا به جنگیدن در کنار خود واداشته است. اما عواقب این مسئله- یعنی خشم و عصبانیت علیه شیعیان در سراسر جهان عرب، از جمله کشتار فجیع چند شیعه در مصر- بسیار جدی است.
س: شما مدتها در زمینه دفاع از حقوق بشر و اصلاحات دمکراتیک فعالیت داشتید. یکی از اولین تلاشهای شما اعلام جرم علیه دیکتاتور سابق عراق صدام حسین بود. بعدها در پروندهای علیه دیکتاتور سابق لیبی معمر قذافی در مورد ناپدید شدن امام موسی صدر به موفقیت رسیدید. ممکن است در مورد این تجربهها توضیح دهید؟
ج: هر کدام از اینها مواردی طولانی و پیچیده هستند. برای کشاندن چنین دیکتاتورهایی به دادگاه، کارهای بسیار زیاد و تحقیقات وسیعی لازم بود. پرونده علیه صدام در سال ۱۹۹۶ تشکیل شد ولی کارهای مقدماتی آن از سال ۱۹۹۱ با مشارکت کمیته بینالمللی عراق آزاد متشکل از معارضان برجسته مثل جلال طالبانی و سید محمد بحرالعلوم آغاز شد. این کمیته سنگ بنای خوبی برای ظهور یک جبهه متحد از معارضین بود اما در سال ۱۹۹۴ جنگ داخلی میان گروههای کرد این روند را با مشکل مواجه کرد. من در آن زمان از کمیته جدا شدم اما دوباره در سال ۱۹۹۶ در جریان دیداری میان هوشیار زیباری وزیر خارجه کنونی عراق و بهرام صالح نخست وزیر کنونی اقلیم کردستان فعالیتم را در کمیته از سر گرفتم و پرونده اعلام جرم علیه صدام را- پس از دریافت تضمین حمایت از سوی سفیر کویت در لندن- آغاز کردم. اگر این پرونده به دادگاه بینالمللی رسیده بود اوضاع عراق متفاوت از آنچه اتفاق افتاد میشد. اما به هر حال این پرونده پایههای دادگاهی شدن صدام را بنا نهاد.
در مورد قذافی، این پرونده در سال ۲۰۰۱ توسط خانوادههای سه فرد ناپدید شده (امام موسی صدر، عباس بدرالدین و محمد یعقوب) آغاز شد. ما در سال ۲۰۰۴ یعنی زمانی که قذافی پس از پرداخت غرامت به بازماندگان حادثه لاکربی در حال تبدیل شدن به فردی موجه برای جامعه جهانی بود، کیفرخواستی علیه قذافی از سوی دادستان کل لبنان دریافت کردیم. علیرغم پهن شدن فرش قرمز برای قذافی در نقاط مختلف جهان، ما با توجه به تلاش و همت خانواده صدر و حمایتهای خانوادههای بدرالدین و یعقوب، توانستیم برای حرکت علیه قذافی تمرکز کاملی داشته باشیم. اهتمام خانواده صدر نشان دهنده قدرت قربانیان دیکتاتورها بود که بعدها این مسئله خود را در جریان دادگاههای مبارک و بنعلی هم نشان داد. در واقع پروندههایی که علیه صدام و قذافی تشکیل شد این دو را عصبانی و هراسان کرده بود. کار کردن بر روی این پروندهها بسیار خستهکننده اما پربار بود و من در جریان آنها مسائل زیادی آموختم.
س: در سال ۲۰۰۳ شما از طرف قربانیان حادثه صبرا و شتیلا پروندهای علیه آریل شارون در دادگاهی در بلژیک مطرح کردید که در نهایت رد شد. شما در جریان این پرونده در مورد استفاده از جامعه بینالمللی و نظامهای قضایی بینالمللی برای مطرح کردن مسائل منطقهای چه چیزهایی آموختید؟
ج: این پرونده در ۱۸ ژوئن ۲۰۰۱ تشکیل شد و دادگاه عالی بلژیک در ۱۲ فوریه ۲۰۰۳ به نفع ما حکم داد. آن حکم تاریخی هنوز پابرجاست چرا که مدافعان و حامیان صبرا و شتیلا در آن دادگاه برنده شدند. اما متاسفانه با فشار شدید دولت ایالات متحده، قوانین با عطف به ماسبق تغییر داده شدند تا صلاحیت دادگاه بلژیک در مورد این پرونده سلب شود.
س: بسیاری از آثار شما در مورد شیعیان خاورمیانه است. آیا علاقه شما به شیعه اتفاقی است؟
ج: مثل همه جوامع، جامعه شیعه مسیری شگفتانگیز از کشف درونی و بیرونی را طی کرده است. من فکر نمیکنم علاقهام به شیعه اتفاق بوده است. پدر من با امام موسی صدر دوست بود و در برخی کارهای حقوق بشریاش با مرحوم محسن سلیم تعامل داشت. اما در مجموع کشف یک ظرفیت فکری جهانی در مرحوم محمد باقر صدر و تعهد به رسیدن به عراقی بدون صدام حسین مرا به سمت درگیر شدن با دغدغههای شیعی هدایت کرد. متاسفانه این تحلیل من در اوایل دهه ۱۹۸۰ میلادی که عراق نقطه عطف اصلی برای تحولات خاورمیاانه است درست از آب درآمد و اکنون من از آن اهتمام خانواده صدر نشان دهنده قدرت قربانیان دیکتاتورها بود.
س: اثری که مشغول نوشتن آن هستید بر انقلابهای بهار عربی و نظریه «حق عدم خشونت» متمرکز است، ممکن است در این باره توضیح دهید؟
ج: این نظریه در سال ۲۰۰۹ در بیروت شکل گرفت و بر سه موضع اساسی تمرکز دارد: اول عدم خشونت به عنوان تنها ابزار رسیدن به تغییر تاریخی، دوم تعهد به به قانون اساسی به عنوان ابزاری برای نهادینه کردن تغییرات در چارچوب مناسب دمکراتیک، و سوم عدالت برای قربانیان دیکتاتورها.