گفتوگوی خبرآنلاین با «حوراء صدر» درباره شیوههای تعاملی، مدارا و همزیستی مسالمت آمیز با همگان توسط امام موسی صدر به مناسبت ۹ شهریور، سالگرد ربوده شدنش.
«ای برادران! پیش به سوی صلح، پیش به سوی آشتی ملی، پیش به سوی همزیستی ادیان و فرهنگها، پیش به سوی فرهنگ گفتوگو و ایستادن در برابر همه موانع گفتوگوی فرهنگی....»
اینها جملاتی است از اندیشمندی که امروز ما را فرا میخواند به تعادل و تعامل و مدارا با هر گرایش فکری، دینی و سیاسی در روزگاری که همهمان در محاصره جنگ و ستیز و درگیری قرار گرفتهایم.
.. و آنان که ۸ شهریور ۱۳۵۷ خورشیدی این اندیشه را از ما ربودهاند، به خوبی نقطه عطف زندگی مسلمانی ما را نشانه گرفتهاند و دانستهاند که راز پیروزی مسلمانان در عصر حاضر همین منطق تعادل و تعامل است که در صدر اندیشهٔ امام موسی صدر میدرخشید.
این بار پای صحبتهای خانم حوراء صدر (دختر گرامی امام موسی صدر) نشستیم تا از تعادل در مسلمانیمان بگوییم، که سخن امروز ماست و از تعامل و گفتوگو، که نیاز امروزمان؛ و از همزیستی فرهنگها و ادیان، و از مدارا با همگان؛
و همه این نیازهای ضروری زندگی مسلمانیمان را در چشمهٔ جوشان و زندهٔ یک ابر مرد، یک روحانی و مبلغ دینی بیدار و تاثیرگذار و یک متفکر بزرگ بجوییم که از جهان ما ربودهاند. به امید بازگشت او که پیش از هر چیزی و بیش از هر زمانی به وجودش نیازمندیم.
گفتوگوی اختصاصی گروه اندیشه خبرآنلاین را با دختر امام موسی صدر میخوانید. گفتوگو از: محمدرضا اسدزاده/ معصومه جوادی نسب
***
نام هر کسی در ذهنیت عمومی با عنوان مشخصی گره خورده است. وقتی میگوییم امام موسی صدر بیش و پیش از هر چیزی به یاد اندیشه تعامل و همزیستی مسالمت آمیز و مدارای همگانی در عمل میافتیم. چه میشود که یک روحانی و مرجع دینی اینگونه نماد عملی این موضوع قرار میگیرد. چه مشخصههای اخلاقی و عملی در امام موسی صدر وجود داشت که او را نمونهای از تعامل و همزیستی همگانی کرده بود؟
بیتعارف پاسخ این سوال سخت است. ما عالِم و آدمهای برجسته در زمینههای مختلف در حوزه و جامعه کم نداریم.
تعبیر درستی به کار بردید که به تطابق فکر و عمل اشاره کردید. یعنی که این طور نبوده که حرفی که میزنند یک چیز باشد و عملشان چیز دیگر، بلکه همان را انجام میدهند. برای پاسخ به سوال شما چند مشخصه به نظرم میرسد. اول اعتقاد ایشان به انسانیت انسان است. ورای اینکه چه عقیدهای دارد و چه دینی، انسان بودن انسان برای امام موسی صدر اهمیت دارد. زن و مرد بودن، پیر و جوان بودن، چپ و راست بودن، مسلمان و مسیحی بودن هیچ کدام در برخورد ایشان ملاک نیست. ایشان همه را انسان میبینند و خودشان را موظف به رفتارهای انسانی با انسانها میدانند. همین توجهشان به انسان و مقام انسان و کرامت او است که میگوید ادیان برای دو هدف هستند، یکی دعوت به خدا و دیگری خدمت به انسان، یعنی ادیان در خدمت انسان هستند.
نکته دوم شیوه اخلاق و رفتار با انسان هاست. ایشان خودشان را بالاتر و برتر نمیبینند. مثلا حتی در گفتارها و سخنرانیها به خصوص برای دیگر ادیان، مستمعین احساس نمیکنند که ایشان خود را بالاتر و آنها را پایینتر میداند. انگار که دارد گفتوگو میکند.
در سخنرانی کلیسای کبوشیین میگوید من با زبانم با شما سخن میگویم ولی با قلبم به حرف شما گوش میدهم. یعنی ارتباطی دو طرفه.
او در پاسخ به خبرنگاری که از ایشان میپرسد که چرا این قدر محبوب هستید؟ خب این برای همه جالب بود، نکتهای که میگوید این است که من سعی نمیکنم حرفم را به کسی تحمیل کنم، من گوش میدهم که طرف مقابلم چه میگوید، سعی میکنم بفهمم و حرف او را درک کنم حرف. یعنی همین چیزهایی که امروز تحت عنوان ارکان گفتوگو مطرح میکنند، ذاتی ایشان بوده و به آن عمل میکردند.
سومین نکتهای که به نظرم میرسد دیدن همه است. همه را ببینی. این یک مهارن عملی و اخلاقی است. یکی از ویژگیهای بارز اخلاقی که ایشان دارند و در زندگی روزمره خیلی میدیدیم، همین موضوع است. روش و رفتارشان این است که به همه اهمیت میدهند. همه را در اطرافشان میدیدند. اگر در خیابان گذر میکردند حتی وقتی کودکی را میدیدند، به او توجه میکردند، با او حرف میزدند. خانم صدر عاملی میگویند که وقتی کودک بودیم ما احساس میکردیم که دیده میشویم. معمولا بچهها که خیلی دیده نمیشوند. پیر و جوان، بزرگ و کوچک، سنی و شیعه همه برای ایشان اهمیت دارند.
نکته چهارم ارتباط با مردم بود. به سراغ مردم میرفت و نمینشست که مردم سراغش بیایند. کوچه به کوچه، خانه به خانه، شهر به شهر میرفتند. علاوه بر ارتباط با مسئولان، متفکران و رسیدگی به نهادها، ارتباط دائم با مردم داشتند. نشستن با مردم و شنیدن حرفها و درد دلهای آنها بزرگترین گام برای یک تعامل و همزیستی سازنده است.
همان طور که میدانید اول که رفتند لبنان به هر حال یک انسان غریبه از جامعه دیگری با تربیتی دیگر بودند. یکی دو سال اول کارشان این بود که بروند و حرف مردم را بشوند. یعنی این تصمیم را گرفته و این دوراندیشی را داشتند که باید با مردم از نزدیک آشنا شوند و با آنها نشست و برخواست کنند. و این گونه با همه آمال و آرزوها و دردهای آنها آشنا میشدند.
اجازه بدهید به یک نکته مصداقی از مدارا و تعامل اشاره کنم. یک نوع رفتاری در شیوه تعاملی امام موسی صدر خیلی بارز است. معمولا روحانیون که خود را مبلغ پیامی میدانند و معمولا وظیفه خود را انتقال پیام دین میدانند، در شیوه تبلیغ برایشان این مهم نیست که مخاطب چقدر پیام را درک کرده، مخاطب چه نظری دارد، چه احساسی دارد و چطور فکر میکند؟
مثلا اگر فردی رفتار و برخورد بدی با یک روحانی داشته باشد، در بهترین حالت یک مبلغ دینی او را نادیده میگیرد و راهش را کج میکند و میرود. اما ما در شیوه تعاملی امام موسی صدر رفتار متفاوتی میبینیم. انگار ایشان منتظر همین رفتار بد مخاطب بوده است تا همین آغاز یک تعامل باشد. منتظر دریافت نظر و احساس و حتی نپذیرفتن مخاطب است. به نظر شما این چه نوع فکر و عملی است که امام موسی صدر را به اینجا میرساند که میشود پیام آور همزیستی ادیان و فرهنگهای مختلف؟ آیا چون آنجا لبنان است ایشان ایگونه رفتار میکردند؟
این ویژگی ایشان در لبنان شکل نگرفته است و از اول در شخصیت ایشان بوده و در محیط خانواده به دست آورده است. چون اخلاق و رفتار ایشان خیلی شبیه پدر خودشان بود. پدر ایشان هم فردی استثنایی در دوران خودشان بودند. جملهای را به شما بگویم. من از یکی از عمههایم شنیدم که میگویند امام موسی صدر گفته بود که شاید اگر من پدرم را ندیده بودم، انسان متدینی نمیشدم.
ولی این ویژگی که شما میگویید، یکی از ویژگیهای امام موسی صدر است. ایشان حرفی را به هدف القاء و تحمیل و اینکه دیگران باید بپذیرند، نمیزنند. یکی از مسائلی که به آن اعتقاد دارند به گفته خودشان این بود که «وظیفه من اعتلای سطح فرهنگی و اجتماعی مردم است، قبل از اینکه تبلیغ دینی بکنم وظیفه دینی خودم میدانم که سطح فرهنگی مردم را ارتقاء بدهم.» از طرفی دیگر هم ایشان معتقدند که اینجامعه لبنان، اینجامعه متکثر و متنوع بهترین بستر برای ارتقاء افراد است.
با توجه به این دو اعتقاد طبیعی بود که این ارتباط را با تک تک مذاهب و گروهها و فرقهها بر قرار کنند. برای اینکه آن دیگری هم انسانی است مثل من و فرقی ندارد. پس باید با هم بنشینیم و حرف بزنیم.
حتی غیر از فرقههای مذهبی، برخی افراد هم هستند که کمونیست بودند و امام دائم با آنها ارتباط برقرار میکردند. مثلا فردی که در آن زمان چپ و کمونیست بوده و به خدا اعتقاد نداشت، امام موسی صدر بارها او را صدا زدند و میخواستند که بیاید و با هم گفتوگو کنند. نه اینکه بیا من برایت حرف بزنم. بیا من حرفهایت را بشنوم. یعنی خود را در معرض این سخنان قرار میدادند.
خود امام هم از این ارتباط و صحبت استفاده میکردند. هیچ وقت این حالت نبوده که بگویند بیا صحبت کنیم تا من به تو یاد بدهم. تو نمیفهمی. این منطق رفتاری ایشان نبود. میگفتند بیا با هم بنشینیم و صحبت کنیم.
حتی با مسیحیها هم همین طور بودند. یک خاطرهای را «اسقف ژرژ خضر» یکی از کشیشان معروف اهل لبنان که خدا ان شاالله طول عمر به او بدهد، میگفتند که در یک سخنرانی امام موسی صدر حرف میزدند و بعد یک تعبیری درباره اعتقادات مسیحی بیان میکنند که به نظر آقای خضر صحیح نبوده است، میگوید امام صحبتش تمام شد و آمد پیش من نشست. به او گفتم که این حرفی که زدید به این دلیل درست نیست. بعد میگویند ایشان یک دفتر کوچکی داشت از جیبش بیرون میآورد که رئوس مطالب سخرانی در آن بوده و جملهای را که درباره آن موضوع نوشته بودند خط میزنند و نظر اسقف را مینویسند. یعنی همان جا این حرف را میپذیرند. کشیش ژرژ میگوید آن قدر این کار برای مهم بود که هموراه این اتفاق در ذهنم باقی مانده است.
همین کشیش خضر در صحبت دیگری میگفت که ما تا قبل از اینکه امام موسی صدر به لبنان بیاید فکر نمیکردیم که اصلا شیعیان و مسلمانها کسی را داشته باشند که در مقابل ما بتواند بنشیند و با ما حرف بزند. ایشان که آمد تازه فهمیدیم که نه، کسی هست که میشود با او حرف زد و بحث فکری کرد.
من فکر میکنم، این اعتقاد واقعی است نه شعاری. اعتقاد به اینکه انسانها باید با همدیگر گفتوگو و تعامل کنند و از تجربههای همدیگر استفاده کنند از عملشان درک میکردیم. اینها همه ریشه در احترام خاصی است که به همه انسانها میگذاشتند. فارغ از اینکه چه کسی و در چه سطحی باشد. همین تاثیرگذاری او را چندین برابر کرده است.
همین مصادیق گفتوگو و شیوههای تعامل است که موجب محبوبیت جهانی امام موسی صدر شده است. یعنی آیا امروز اگر مبلغان و پیام رسانان دینی ما این شیوه را زنده کنند میتوانند تاثیر گذار باشند؟
یکی از دوستان امام موسی صدر میگفت که من یک دفعه از ایشان پرسیدم که چرا این قدر مردم تو را دوست دارند و تحت تاثیر تو هستند؟ میگویند که حتما کسانی تو را حمایت میکنند و لابد فلان دولت و دستگاه امنیتی پشت شماست. امام موسی صدر به ایشان گفتند، برای پاسخ به این سوال شما کافی است که به کیلومتر شمار ماشین من نگاه کنید. ببینید که در هر روز و در هر ماه من چقدر در این کشور کوچک با این ماشین میروم و میآیم. میگفتند من درب هر خانهای را زدهام. من با همه افراد حرف زدهام. با آنها نشست و برخواست کردهام، سر سفرهشان نشستهام و با آنها گفتوگو کردم. پس نیازی نیست که کسی یا دولتی پشتیبان من باشد.
ایشان نمینشستند که بقیه بیایند سراغشان. خودشان با تک تک افراد ارتباط میگرفتند.
یا وقتی اتفاقی برای مردم میافتاد، اولین نفری که حاضر بود امام موسی صدر بود. مثلا یک بار اسرائیل یکی از مناطق سنی نشین لبنان را بمباران کرد، اولین نفری که سراغ مردم میرود، ایشان است. لابد نام «شیخ احمد الزین» را شنیدید. یکی از شخصیتهای اهل تسنن و مفتی سنی بوده است. ایشان میگوید «کفّر شوبا» یک روستای سنی نشین را که زدند؛ ما که رسیدیم به آنجا، ناگهان دیدیم امام موسی صدر، این روحانی شیعه، قبل از ما رسیده و پتو و چادر هم برای اسکان آوارههای سنی آورده است. آیا امروز میتوانیم این سطح از عمل و تعامل را تصور کنیم. یعنی در قواعد رفتاری ایشان این اهمیت ندارد که چه کسی با چه مکتبی، با چه مذهبی، با چه فکری این بلا سرش آمده، مهم این است که باید به انسانها کمک کرد. این هاست که ایشان را در قامت یک روحانی شیعه محبوب کرده است.
خانم صدر! ما در بیان این شیوه تعاملی و همزیستی بین المللی در این سالیان در معرفی این شخصیت بینظیر جهانی با دو رویکرد روبرو بودیم. یک عدهای از جماعت سنتی مسلک که با نگاههای خشک و متحجرانه و یک سویه خود اساسا این نوع گفتمان جهانی را از سوی یک عالم شیعه برنمی تابند و به بایکوت و نفی شخصیت امام موسی صدر میپردازند.
گروه دیگری داریم که چنان امام موسی صدر را معرفی میکنند که آدم تصور میکند با یک شخصیت روشنفکر لیبرال مسلک روبروست که این شخصیت حتی به مرزهای تقیدات و شرعیات دینی خیلی پایبند نیست. حالا واقعا به نظر شما کدام تعریف از شخصیت امام موسی صدر درست است؟ ایشان را با کدام مرزها باید تعریف کنیم؟
اگر کلی بخواهم بگویم، با ملاکهای قرآن. پایبندی به قرآن در ایشان خیلی درخشان است. یعنی مبنا قرآن است.
این تصور قطعا غلط است که ایشان را خارج از مرزهای شرع تعریف کنیم. ایشان هیچ وقت فراتر از احکام و عقیده نرفتهاند. مثال میزنم. وقتی «سلیمان کتانی» درباره حضرت زهرا (که درود خدا بر ایشان باد) کتابی نوشته بودند و برنده جایزهای هم شدند و فکر کنم به فارسی به نام «زهی در نیام» ترجمه شده، از امام موسی صدر میخواهد که مقدمهای بر این کتاب بنویسد. امام موسی صدر اینجا در اصول خود تعارف ندارند. در آن مقدمه درباره حضرت زهرا و ظلمی که به ایشان شده دقیق و با ادبیاتی زیبا سخن حق را نوشتهاند و خطبه حضرت زهرا را آنجا کامل آوردند. یعنی ببینید اصول و مبانی سرجایش است و این نیست که من از اصولم عقب بنشینم و حرف طرف مقابل بشود حرف من. خیر. ولی یک روش و ادبیاتی را استفاده میکنند که بتوانند فکر خود را به درستی به دیگران معرفی کنند. وقتی میگوییم بیایید گفتوگو کنیم، من خودم هستم، شما خودت هستی و هر دو در یک سطح داریم با هم تعامل میکنیم. این نیست که حال وقتی میگوییم تعامل من دیگر از همه اصولم عقب مینشینم تا شما از من خوشتان بیاید. امروزه اصطلاحی میگویند به نام «بازی برد برد» نه اینکه یکی برنده و یکی بازنده باشد.
یا مثلا ببینید ایشان مجلس اعلای شیعیان را تاسیس میکند. البته اول تلاششان این بود که در مجلس اهل تسنن، بخشی برای شیعیان ایجاد شود که مسائل شیعیان هم آنجا حل و فصل شود، هر چه تلاش کردند این اتفاق نیفتاد و نتوانستند در این باره به نتیجه برسند. لذا گفتند حالا که همه یک مجلسی دارند که به امورشان رسیدگی میکند چرا شیعیان نداشته باشند؟ بنابراین مجلس اعلای شیعیان را تأسیس کردند. این یعنی ما از اصول خودمان دست برنمی داریم اما به دیگران هم توهین نمیکنیم. دیگران را حذف نمیکنیم. مرزهای عملی ایشان هم با قرآن تعریف میشود. قرآن ملاک اصل ایشان است.
در کنار این مساله یک موضوع هم خیلی جالب است. امام موسی صدر در ارتباط دینیاش با افراد الزاما دنبال تغییر دین آنها نیست. یعنی دنبال این نیست که مثلا اگر با یک مسیحی ارتباط میگیرد، او را مسلمان بکند. چرا؟
دقیقا درست است. به نکته جالبی اشاره کردید. این هم از مشی و تفکر تعاملی خاص ایشان است.
واقعا هدفشان از ارتباط با دیگر ادیان و مذاهب، شیعه کردن و مسلمان کردن آنها نبوده است. ما اخیرا در این باره خاطرهای را منتشر کردیم. با یکی از لبنانیها که به ایران آمده بود، مصاحبه داشتیم که میگفت یک بار یک فرد مسیحی را پیش امام موسی صدر بردیم که میخواست مسلمان بشود.
امام صدر پرسیدند که خب از اسلام چه میدانی؟ به چه علتی میخواهی مسلمان بشوی؟ ظاهرا دیدند که این فرد خیلی اطلاعات ندارد.
به او میگویند برو اول این کتابها را بخوان، تحقیق کن و بعد بیا با هم گفتوگو کنیم.
فرد مسیحی کمی فکر میکند و بعد میگوید که میخواهید راستش را بگویم؟ من میخواهم زنم را طلاق بدهم و چون در دین مسیحی نمیتوانم طلاق بدهم میخواهم مسلمان بشوم که راحت طلاق بدهم. امام موسی صدر هم به او گفتند که اگر میخواهی این کار را بکنی من هیچ کمکی نمیتوانم به شما بکنم تا مسلمان بشوید.
بعد آدرس خانه آن فرد را میپرسند و یکی دو باری به خانهاش میروند و شرایطی فراهم میکنند تا با گفتوگو ایشان را از طلاق منصرف کنند. جالب است که بدانید این فرد از طلاق منصرف میشود و به زندگیاش ادامه میدهد و حتی تا آخر عمر زنش را طلاق نمیدهد. مسلمان هم نمیشود.
به گفته راوی خاطره اگر آن موقع کس دیگری بود فوری او را مسلمان میکرد و افتخار هم میکرد که یک نفر پیش ما مسلمان شده است. پس میبینید که هدف این نبوده که کسی را مسلمان یا شیعه کند.
در نظرات کاربران خبرآنلاین خیلی از جوانان نسل جدید نظر گذاشته بودند که باور نمیکنیم چنین شخصیتی با چنین رفتارهایی میتواند باشد. این خیلی سنگین است. به نظر شما چرا جوان امروزی نمیتواند این شکل از امام موسی صدر را به عنوان یک روحانی و مرجع دینی باور کند؟
این البته دردناک است و امروز جو جامعه ما جوی شده است که همه منتقد شدهاند. چه میشود گفت. شاید چون ما متاسفانه خیلی خودمان را مقید کردهایم به چیزهایی که نمیدانم چقدر مبنا دارد. من اصلا شایستگیاش را ندارم که درباره این موضوع حرف بزنم ولی خیلی گذرا بگویم که متاسفانه با رفتارهای که دیدهایم، اصل خیلی چیزها از بین میرود، اگر همه احکام فقهی و اعتقادات درست و منطقی منتقل بشود، فکر میکنم جوانان بیشتر اقبال میکنند تا اینکه این گونه فراری شوند.
ما امروز به چه نوع عملی و شیوهای از امام موسی صدر بیش از همه نیاز داریم؟ این ما به معنای روحانیون ما، مراجع دینی و فرهنگی ما و مربیان و معلمان و خانوادهها است.
به مدارا. به مدارای با جوانان و نسل جدید احتیاج داریم.
یعنی حتی وقتی میبینیم دو نفر جوان دختر و پسر با هم دست میدهند و این اشکال شرعی دارد. باید مدارا کنیم؟
بله. باید مدارا کنیم. ولی ضرورت دارد که جامعه ایران را بشناسیم، مشکلات جوانان را بشناسیم و به مسائل روزمره آنها بپردازیم. چون مثلا برخی میگویند این چه موضوعی است (دست دادن با زن و مرد) نیاز به حرف زدن ندارد. چرا نیاز دارد. وقتی در جامعه وجود دارد پس نیاز دارد که دربارهاش حرف بزنیم.
این موضوع دست دادن امام موسی صدر با خانمها خیلی نقل میشود. چرا؟
البته این را به شما بگویم که ما چند خاطره داریم که ایشان دست دادهاند، اما من حضور نداشتم. خب آن شرایط چه شرائطی بوده، نمیدانیم. شاید این طور اقتضاء میکرده. حالا چه علتی داشته من نمیدانم. ولی روال طبیعی و همیشگی همین بود که وقتی زنی دست دراز میکرده، ایشان دست به سینه میگذاشتند. الان هم در لبنان همه همین کار را میکنند چون این در فضای اجتماعی خیلی برای همه پیش میآید.
این مدارا و تعامل امام موسی صدر را شما در خانه و خانواده چطور در مییافتید؟
راستش ما یک مشکلی که داریم این است که مثل ماهی که در آب شنا میکند و آب را نمیفهمد، در دریا بودیم. غرق دریای ایشان بودیم. نمیتوانستیم درک کنیم یا مقایسه کنیم با چیزی غیر از آنچه بود. همه چیز خانواده ما مبتنی بر ادب و احترام در اوج خودش بود. گاهی پیش میآمد وقتی خانه یکی از دوستان میرفتیم، بعضی وقتها رفتار مرد خانه را با خانمش مشاهده میکردیم که خیلی برای ما زننده بود و ما عادت نداشتیم به این رفتارهای خارج از ادب و احترام. احترام مادر ما در خانه در اوج بود. این احترام و ادب را ما از پدرمان میدیدیم. مثلا هر جایی که دعوت خانوادگی میکردند، ایشان میگفتند که از مادرمان سوال کنند. خب این در لبنان یا در یک خانواده روحانی، یک وقتهایی شاید در اندازه کفر باشد که از زنت بپرسی!
یا مثلا میدیدیم که همه نشستند، برادر آب میخواهد. به خواهرش میگویند برای او آب بیاورد. ما اصلا چنین چیزهایی در خانه نداشتیم که به دختر دستور بدهند برای برادرت حتی آب بیاور. یعنی فرقی بین دختر و پسر، زن و مرد اصلا نبود. بعدها که گذشت شاید متوجه شدیم.
نگاه امام موسی صدر به زن اصلا تفاوتی نداشت، یعنی ایشان انسان را میدیدند. یکی بچه است و یکی بزرگ. یکی زن است و یکی مرد که این اختلاف در ظاهر است اما همه انسان هستند.
در روابط اجتماعی هم ما مدرسهمان سرجایش بود و رفت و آمدهایمان. این را حتما شنیدید که برادرم میگفت پدرمان به او گفته که اگر من یک زمان شرایطم طوری باشد که نتوانم امکان تحصیل را برای همه بچهها فراهم کنم، اول از همه شرایط تحصیل را برای دخترم «حوراء» فراهم میکنم. آن موقع من تنها دختر بودم و هنوز هم به سن تحصیل نرسیده بودم.
بالاخره ایشان بودند که شرایط فعالیت اجتماعی خواهرشان را فراهم کردند و الان جزو فعالیتهای نمونه است. و خودشان گاهی نقل میکنند که امام صدر دائم او را تشویق میکرده و این آمادگی را هم در او میدیده که موسسات را در اختیار ایشان قرار دادند. این خودش یک نمونه است دیگر، اگر که اعتقاد نداشتند، میگفتند در خانه بنشیند.
حالا این روزها بعد از این همه سال اسارت ایشان، خبر جدیدی از ایشان ندارید؟
خیر، غیر از درد و ناله و همکاری نکردنها و کوتاهیها. و فعلا درگیری ما بیشتر با مسئولان لیبی است. آنها انتظاری را که ازشان میرود عملا برآورده نمیکنند.
دیپلماسی ایران در پی گیری موضوع ربوده شدن امام صدر، قوی بوده است؟
در این سالهای اخیر که بیشتر لبنان پیگیری کرده است. کمیتهای که بعد از انقلاب لیبی در لبنان تشکیل شد، دو سال پیش، شروع به فعالیت کرد و ابتدا خیلی خوب و امیدوار کننده بود ولی عملا ماه هاست که طرف لیبیایی به مسئولیتهایش عمل نمیکند و تعهداتش به تعویق و تاخیر میافتد.
این فضا هم فضایی است که هر کسی هر چیزی را میخواهد میگوید. متاسفانه بعضی رسانهها هم هر چیزی را که میخواهند تیتر میکنند و کاری هم ندارند که خبر صحیح است یا خیر. بعد فردایش تکذیب میکنند. این شیوه غیر اخلاقی است. انتظار این است که اخلاق حرفهای خود را حفظ کنند و با مسئولیت بیشتری با این خبرها برخورد کنند.