اینجا، سال ۱۳۹۲، در تهران، غرفۀ کوچک مؤسسۀ امام موسی صدر جایی است که آدمهایی را کنار هم میبینی که شاید هیچ جای دیگر اینقدر به هم نزدیک نباشند. رمز این با هم بودن مرد دربندی است که دشمنانش فکر میکنند توانستهاند حضورش را هم دربند کشند.
از نیمۀ نمایشگاه گذشته و انگار تازه فضا دارد جان میگیرد. امروز مهمان و مراجعه کننده زیاد داشتیم؛ از آقای قزوینی، مسئول گروه تاریخ شفاهی مؤسسه، تا حجج الاسلام مهدوی راد، سید هادی و سید باقر خسروشاهی تا دکتر احسان شریعتی.
آقای قزوینی امروز سری به غرفه زدند و چند دقیقهای مهمانمان بودند. آقایان خسروشاهی با آثار جدید مؤسسه آشنا شدند. آقای مهدوی راد برای دومین بار به غرفه آمدند و گفتند در دیدار قبل که کتاب روح تشریع در اسلام را گرفتند، یکسره خواندندش و بیان این مطالب در چهل سال قبل شگفت زدهشان کرده است.
دکتر شریعتی هم طبق برنامه از قبل اعلام شده امروز مهمانمان بودند و از همان ابتدای ورود مشغول صحبت و جواب دادن به سؤالات شدند و تا مدتها بعد از ساعت ۶ هم همچنان سرپا ایستاده بودند و اطرافشان را جوانان گرفته بودند. پسر دکتر علی شریعتی اول از ریشههای ارتباط پدرش و امام موسی صدر و شباهتهای نگاهشان گفت و بعد به برگزاری مراسم چهلم در بیروت برای پدرش، از طرف امام اشاره کرد و بعد به سؤالات دیگر جواب داد.
میهمان عزیز دیروزمان امروز آمده بود دنبال عکسش با خانم صدر، برای خودش و همکارش. قول دادم حتما برایشان آماده کنم.
چند مهمان از استانبول هم داشتیم که دنبال آثار امام و ترجمهاش بودند و همۀ کتابهایمان را خریدند. با وجود همۀ کتابهایمان، هنوز جای یک زندگینامۀ کامل و جامع از امام خالی است. کتابی که تألیفش با تنوع کارهای امام کار آسانی هم نیست. امسال هم مثل سالهای قبل چند نفری سراغ کتاب خانم جعفریان را گرفتند. گفتیم هنوز آماده نشده اما امیدواریم هرچه زودتر چاپ شود. خیلیها منتظر شناخت امام موسی صدر با قلم حبیبه جعفریان هستند.
کتاب انسان آسمان، جستارهایی دربارۀ امیرالمؤمنین(ع) هم امروز به مؤسسه رسید تا خلف وعده نشده باشد. یک چیز هم مثل هر روز ثابت بود؛ سؤال مردم از امام. جواب ما فرقی نکرده اما حرفهای مردم صریحتر و تندتر شده. سؤال میکنند خانواده از فلان کس کمک خواستهاند؟ میگوییم فلان کس خودش میداند. همه میدانند و همیشه میدانستهاند. میگویند فلان نهاد ایرانی کاری نمیکند؟ میگوییم نه آن نهاد، نه بقیه. میگویند چرا قضیه کند پیش میرود؟ میگوییم یک خانواده است و همۀ آدمهایی که موسی صدر دربند را بیشتر دوست دارند. میگویند چه امیدی به زنده بودن؟ میگوییم همین که همه آنهایی که میخواهند امام صدر برنگردد، هنوز نتوانستهاند داستانی بسازند که باورپذیر باشد، بهترین دلیل.
نوجوانی آمد و پرسید امام آزاد شود ایران میآید؟ کاش بیاید و ببینیمشان. گفتم انشالله آزاد شود، حتماً ایران میآید.
کسی آمد و گفت جایی شنیدهام علیه امام حرف میزدند و میگفتند طاغوتی است. گفتم سال هاست میگویند. عجیب نیست اگر امروز هم بعضیها بگویند. مخالفان سالهای قبل حتماً طرفدارانی هم دارند. این حرفها نگرانمان نمیکند. راه و روش و اندیشه امام روشن است. اگر قرار بود این تهمتها و تخریبها تأثیری بگذارد، امروز همین غرفه هم نبود که آدمهای رنگارنگ بیایند و از امام بپرسند یا دنبال خواندن حرفهایش باشند و هر کس با زبان و عقیده خودش از یکتایی و بینظیریاش بگوید که چطور با مدارا پناهی بود و هست برای هر انسانی با هر عقیدهای. کسی که خیلیها برای بزرگ کردن خودشان یا دیگران سعی میکنند خود را به او شبیه کنند.
اینجا، سال ۱۳۹۲، در تهران، غرفۀ کوچک مؤسسۀ امام موسی صدر جایی است که آدمهایی را کنار هم میبینی که شاید هیچ جای دیگر اینقدر به هم نزدیک نباشند. رمز این با هم بودن مرد دربندی است که دشمنانش فکر میکنند توانستهاند حضورش را هم دربند کشند، کافی است چند ساعتی اینجا بایستی تا بفهمی خیال باطلی بیشتر نیست!
نویسندۀ گزارش: مهدیه پالیزبان
صفحۀ ویژۀ بیست و ششمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران