پرتوهایی از انقلاب کربلا به روایت امام موسی صدر
روزنامه اعتماد، 1391/9/2
او شهادت را برگزید
از همان ابتدای خروج امام حسین از مکه، به ویژه پس از رسیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل و به طور اخص در شب عاشورا، نتیجه جنگ روشن و آشکار بود: در جنگی نابرابر که هزاران و بلکه ده ها هزار نفر در مقابل ده ها نفر ایستاده اند، روشن است که چنین جنگی به هیچ وجه جنگی برابر نیست. در چنین جنگی حتی یک درصد هم احتمال پیروزی امام حسین و زنده ماندن در نبرد با اهل کوفه و لشکر یزید وجود ندارد. این سرنوشت حتمی است و هیچ گریزی از آن نیست، جز با تسلیم شدن و سر فرود آوردن که امام حسین از همان ابتدا آن را رد کرده بود. بنابراین، امام حسین کشته خواهد شد و از اول نیز برای کشته شدن آماده شده بود. ولی وقتی دید جنگ از نظر کمی نابرابر است، کوشید بعد کیفی آن را بالاببرد، یعنی کوشید از شهادت خود میوه یی بچیند، وجدان امت را بیدار کند، در تاریخ جاودانه شود، عواطف مردم را به جوش آورد، احترام مردم را به سوی خود جلب کند، مظلومیت و بر حق بودن حسین را به مردم نشان دهد تا انقلاب حسین بعدها پیروز شود. امام حسین طی این مدت و به ویژه در شب عاشورا تلاش کرد به صحنه نبرد، شکوه و زیبایی و عزت و کرامت ببخشد و هر زاویه و هر بعدی از مکتب کربلارا به اوج زیبایی و درخشش برساند تا واقعه کربلاکه حسین در آن پیروز شد و به شهادت رسید، تابلویی درخشان در تاریخ امت و بلکه در تاریخ جهان باشد. امام حسین کوشید درخشش چهره کربلارا بیشتر کند و به این نبرد معنویت و رنگ زیبای انسانی ببخشد. این تلاش در طول زندگی امام حسین کاملاروشن است. برای نمونه وقتی امام حسین( ع) با سپاه حر بن یزید ریاحی که پیش قراول لشکر یزید و چندین برابر سپاه امام بود، برخورد کرد، با وجود آنکه حر، امام حسین را متوقف کرد و مانع حرکت امام شد و از این رو می توان او را، هر چند به حسب ظاهر، زمینه ساز کشته شدن امام حسین به شمار آورد، ولی با وجود این می بینیم برخورد امام حسین با حر و سپاه او برخوردی زیبا و انسانی است. امام دستور داد به همه افراد سپاه حر آب بدهند، زیرا آنان تشنه بودند. حتی دستور داد به اسب ها نیز آب بدهند و به بدن آنها آب خنک بپاشند. امام با آنان به خوبی برخورد کرد تا اینکه وقت نماز فرا رسید. امام به حر گفت: من با سپاه خود نماز جماعت می خوانم، تو نیز با سپاه خود نماز بخوان. حر گفت: هرگز ای پسر رسول خدا، من و سپاه من پشت سر شما نماز می خوانیم. امام به نماز ایستاد و یاران و دشمنانش پشت سر او ایستادند. این برخورد بی نظیر انسانی و شرافتمندانه بر سپاه حر و به ویژه بر خود حر تاثیر گذاشت و دریچه نوری به سوی قلب حر - رضوان الله علیه- باز کرد که سرانجام همین نور گسترش یافت و حربن یزید ریاحی به صف امام حسین پیوست. رفتار امام حسین با سپاه حر رفتاری انسانی و زیبا بود، چنین رفتاری از امام حسین طبیعی بود. امام پس از آنکه از برابر بودن نیروها در جنگ ناامید شد، کوشید به همه صحنه های این جنگ، جنبه انسانی و نورانیت ببخشد. امام حسین شب آخر را مهلت گرفت تا نماز بخواند و صفحه یی نو برابر چشمان مردم بگشاید و واقعیت سپاه خود و واقعیت سپاه دشمن را برای همه آشکار سازد. نقل شده است که در این شب اصحاب امام یا در رکوع بودند یا در سجده یا در حال قیام. همگی مشغول راز و نیاز با خدا بودند و خود را برای شهادت آماده می کردند. ولی در مقابل، در لشکر ابن زیاد فساد و تباهی و انحراف و توطئه دیده می شد. این صحنه جنبه درخشان دیگری است که امام حسین به دنبال آشکار شدن آن بود تا سندی دیگر بر نابرابری این معرکه از نظر کیفی و معنوی باشد. یکی دیگر از این صحنه ها، عملکرد امام حسین در روز عاشورا هنگام نماز ظهر است. امام حسین کوشید اصحاب و اهل بیت و زنان خود را برای ورود مقتدرانه و عزتمندانه و استوار در نبردی حتمی آماده سازد. امام می خواست گریه و زاری و هرگونه مظهری را که بیانگر خواری و بیچارگی و ترس است. به طور کلی از آنها دور کند. از این رو، وقتی در حال حرکت به سوی کربلابودند، شروع به زمینه سازی برای این جنگ کرد. از جمله اینکه آیه «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون» را خواند. پسرش علی اکبر از او پرسید: پدر، چرا این آیه را خواندی؟ امام فرمود: شنیدم هاتفی ندا درداد: این قوم حرکت می کنند و مرگ نیز همراه آنان در حرکت است. این ندا مرگ ما را خبر می دهد. علی اکبر پرسید: آیا ما برحق نیستیم؟ فرمود: آری. او گفت: پس باکی از مرگ نداریم. شبیه این گفت وگو میان امام حسین و قاسم بن الحسن نیز رخ داد. وقتی امام به اصحاب خود خبر داد که دشمن حتی طفل کوچک را نیز می کشد، پرسیدند: آیا آنان وارد خیمه ها نیز می شوند؟ امام پاسخ داد: آری. قاسم پرسید: آیا من هم کشته می شوم؟ امام حسین سکوت کرد و سپس پرسید: مرگ از نظر تو چگونه است، ای برادرزاده؟ قاسم گفت: شیرین تر از عسل. اینجا بود که امام به او خبر داد که او نیز کشته خواهد شد. به همین ترتیب، امام در هر گام آنان را باخبر می ساخت و برای رویارویی با شهادت آماده می کرد. آن شب نیز تلاش کرد اصحاب خود را غربال کند، زیرا می دانست که سرانجام کشته می شوند و نمی خواست صبح روز عاشورا که جنگ بالامی گیرد، ببیند یکی از یارانش از این سو می گریزد و دیگری از آن سو تسلیم می شود یا کسی از ترس بیهوش می شود یا گریه می کند و دست به دامان این و آن می شود. امام حسین نمی خواست کار به اینجا کشیده شود. از این رو، آن شب آنان را جمع کرد و پس از مقدماتی فراوان به آنان گفت: «سیاهی شب شما را فرا گرفته است و هیچ کس شما را نمی بیند. تاریکی را مرکبی برای خود برگیرید و فرار کنید. هریک از شما دست یکی از اهل بیت مرا بگیرد و با خود ببرد.» اهل بیت امام حسین اهل مدینه و حجاز بودند و با راه های عراق آشنا نبودند. هیچ کدام نپذیرفتند. البته، در برخی نقل ها و مقاتل آمده است که عده بسیاری از اصحاب امام برگشتند. این خبر از سکینه ، دختر امام حسین، نقل شده است. او می دید که عده یی یکی یکی و گروه گروه خیمه ها را ترک می کنند و می روند و امام حسین نیز سر خود را پایین انداخته بود و به آنان نگاه نمی کرد. بی تردید چنین صحنه یی برای کسانی که آن را می دیدند بسیار تاثیرگذار بود، ولی این غربال شدن باید صورت می گرفت، زیرا همان طور که گفتم امام باید وارد نبردی نابرابر می شد و از این رو می خواست نبرد او سراسر افتخار و اقتدار و مردانگی و دلاوری باشد. او فردا نمی توانست خواری و فرومایگی را بپذیرد. امام حسین نمی خواست فردا وقتی تشنگی بر اصحابش فشار می آورد، آنان سر فرود آورند. پس از آن امام مطمئن شد که اصحابش عزت پیدا کرده اند، خم نمی شوند، سر فرود نمی آورند، تسلیم نمی شوند، همراه او می مانند و در کربلاتا آخرین نفس از جان همه مردان، هیچ اثری از خواری دیده نمی شود. همه آنان عزتمندانه و قهرمانانه و مقتدرانه وارد میدان شدند و تابلویی درخشان در تاریخ قهرمانی ها و انقلاب ها ترسیم کردند.