مثلاً خبر بدهند: «امام موسي صدر و مديران هلال احمر صبح فردا وارد ايران مي شوند.» توي دستگاه بزرگ خدا، چنين چيزي يك اتفاق ساده و كوچك است. دلم گواهي مي دهد كه حال همه شان خوب است و بزودي باز خواهند گشت؛ هم مديران سختكوش و فداكار هلال احمر و هم امام موسي صدر كه صورتش مثل هلال ماه بود.
نويسنده: روح الله رجايي
1 - در دستگاه هاي دولتي هميشه براي سفرهاي خارجي صف هايي طولاني است. علاقه به خدمتگزاري است يا هر چه بماند! نشان به آن نشان كه همين امسال و بعد از تشكيل دوره جديد مجلس شوراي اسلامي، 41 نماينده داوطلب عضويت در كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي بودند. هجوم نمايندگان براي عضويت در اين كميسيون در حالي شبيه به يك مسابقه رالي شده بود كه تنها 9 نماينده متقاضي عضويت در كميسيون فرهنگي بودند، آن هم به عنوان اولويت دوم! كميسيون شوراها هم چيزي نمانده بود كلاً حذف شود.
نمي خواهم با حرف هايي كه بشود از آنها تعبير سياسي كرد، حالتان را خراب كنم. خواستم يادمان باشد همه ما براي ديدن «آن ور آب» عطشي داريم ...
2- اين «آن طرف آب» كجا باشد، بهتر است؟ اروپا يا امريكا؟ كشورهاي جنوب شرق آسيا يا شرق دور؟ هر كجا باشد، بايد به ديدنش بيرزد. يعني در كنار خدمتگزاري و اين جور حرف ها، بالاخره آدم ببيند دنيا دست كيست؟ اما چه كسي حاضر است براي تفريح برود به جايي كه پيرامون 90 درصد از سرزمينش را بيابان و صحراهاي بي آب و علف پوشانده، هيچ رودخانه دائمي ندارد و در بيشتر نقاطش تنها قبيله هاي بدوي و بيابانگرد زندگي مي كنند؟ شما حاضريد برويد ليبي؟ برويد بنغازي؟ جايي كه بر اثر ناآرامي ها فقط از 17 تا 23 فوريه ماه گذشته دست كم 104 نفر كشته شده اند؟! دقت كنيد مساحت ليبي حتي بزرگ تر از ايران است، ولي كمتر از يك دهم ما جمعيت دارد. بس كه بد آب و هواست. در فهرست كشورهاي محبوب گردشگران هم هيچ رد و نشاني از ليبي نيست.
نمي خواستم بگويم هر كسي كه از طرف دولت يا هر سازماني به ماموريت خارج از كشور مي رود، براي تفريح مي رود اما خواستم تاكيد كنم آن چند نفري كه از طرف هلال احمر براي ماموريت به ليبي رفته و اسير شده اند، نيت شان خالص خالص بوده، بدون حتي ذره اي ناخالصي...
3- امدادگري يعني همين! يعني جهان را خانه خودت بداني. جواني كه دستش در نبرد با ديكتاتور ليبي قطع شده، با فرزند خودت فرقي نداشته باشد و تو رنج اين همه راه را به جان بخري كه بروي آنجا و پزشكان بنغازي و طرابلس هم اروتز و پروتز ياد بگيرند.
براي شان بيمارستان بزني، تجهيزات پزشكي جمع و جور كني و خودت را به زمين و آسمان بزني تا از هيچ كاري دريغ نكرده باشي. امدادگري يعني همين كه وقتي نه جنگي هست و نه دفاعي، تو به اسارت بروي، مجروح بشوي و حتي... تلخ است، ولي امدادگري چيزي جز اين نيست...
4- ليبي، دفعه اولش نيست. تقريباً 34 سال قبل هم ما يكي را در ليبي گم كرديم. امام موسي صدر 9 شهريور 57 به ليبي رفت و ديگر هرگز برنگشت. ما اين همه سال از او بي خبر بوده ايم و حالاباز هم در همان سرزمين 7 نفر ديگر از ما اسير شده اند. خدا كند حالاكه اين نوشته را مي خوانيد، تاريخ مصرفش گذشته باشد.
اما اگر آنها به خانه برنگشته اند ما برايشان دعا مي كنيم و مي دانيم كه دعا قضا را برمي گرداند هرچند آن قضا محكم شده باشد. خدا هميشه آدم ها را غافلگير كرده.
اين بار هم حتماً همين جور خواهد بود و فقط خود خداست كه مي تواند هر مسافري را به خانه برگرداند. براي خدا كه كارش براساس قواعد ما اتفاقاً خيلي هم بي حساب و كتاب است، هيچ كاري ندارد كه همين روزها بهترين خبرها از راه برسد.
مثلاً خبر بدهند: «امام موسي صدر و مديران هلال احمر صبح فردا وارد ايران مي شوند.» توي دستگاه بزرگ خدا، چنين چيزي يك اتفاق ساده و كوچك است. دلم گواهي مي دهد كه حال همه شان خوب است و بزودي باز خواهند گشت؛ هم مديران سختكوش و فداكار هلال احمر و هم امام موسي صدر كه صورتش مثل هلال ماه بود.
برايشان صدقه كنار مي گذاريم و براي سلامتي شان «آيئ الكرسي» مي خوانيم؛ الله لااله الاهوالحي...