امام موسی صدر معتقد بودند لبنان برای تفکر و جریان تشیع بستر و پتانسیل
بزرگی است که بتواند در میان سایر ادیان، مذاهب و مکاتب حرف بزند و خود را
به رخ بکشد.
دغدغههای امام موسی صدر از زبان دخترش
امام موسی صدر معتقد بودند لبنان برای تفکر و جریان تشیع بستر و پتانسیل بزرگی است که بتواند در میان سایر ادیان، مذاهب و مکاتب حرف بزند و خود را به رخ بکشد. برای همین است که در یکی از سخنرانیهایشان میگویند:
«حتی اگر لبنانی در جغرافیای جهان وجود نداشت، مصلحت ما این بود که آن را به وجود آوریم.»
چرا که چالش فکری را برای اسلام و تشیع رشددهنده میدانستند و در لبنان این امکان بود و هست. در لبنان تشیع مجبور است که با تفکرات و اعتقادات دیگر روبرو شود، بحث کند و پاسخ دهد که این امر، باعث ارتقای تفکر شیعی میشود. این دغدغه امام صدر بود. این گفته سیده حورا صدر، دختر چهل و هشت ساله امام موسی صدر است.
سیده حورا صدر دختر چهل و هشت ساله امام موسی صدر در مصاحبه با فرید مدرسی به گوشههای درخشانی از آرا و عقاید نوآورانه ایشان اشاره کرده است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت. یاد آور میشویم که متن کامل این مصاحبه در ماهنامه همشهری ماه در دسترس علاقه مندان است.
آیا با توجه به سی و دو سال دوری آیا از جایگاه پدرتان اظهار پشیمانی نمیکنید و نمیگویید کاشکی پدرمان فردی عادی بود تا این مدت، کنارمان باشد؟
هرگز. همواره پدر برایمان الگو بوده و هست و به ایشان افتخار میکنیم. از طرف دیگر، امام موسی صدر فقط برای اعضای خانوادهاش نبود که ما بخواهیم فقط به خودمان فکر کنیم. من در سن نوجوانی که پدرم را کنارم حس نمیکردم، برای جوانان جنبش امل بیشتر از خودم نگران بودم.
رفتارشان با شما به عنوان دختر چگونه بود؟
پدرم مرا در سن ۱۴ سالگی به فرانسه فرستاد تا تحصیل کنم؛ تصمیمی که امروز هم کمتر شخصی حاضر است، انجام دهد. به یاد دارم، ایشان به برادرم گفته بود، اگر امکاناتم برای تحصیل یکی از فرزندانم کفاف دهد، بین تو و خواهرت حتما خواهرت را انتخاب میکنم.
معتقد بودند که در تاریخ به زنان اجحاف شده است. همچنین دخترانند که مادران آیندهاند و نقش اساسی در تربیت آیندگان دارند. از سوی دیگر، وقتی من خواستم به فرانسه بروم، به برادرم گفتند: اگرچه او دختر است، اما معنا ندارد که تمام کارهای خانه را او انجام دهد؛ همگی باید کار کنید.
آیا درباره پوشش و حجاب، نکتهای را به شما گوشزد کرده بودند؟
تاکیدشان بیشتر روی آراستگی بود. ۱۳، ۱۴ ساله بودم که بیشتر به سادگی پوشش و عدم وابستگی به آراستگی ظاهر تمایل پیدا کرده بودم. از این رو، روزی به من گفتند: «حجابت باید جذاب باشد و نباید نوع پوششت دیگران را از دین فراری دهد.» البته زیبایی بدون تجمل را دوست داشتند.
یعنی در آن ایام شما و مادرتان پوششتان چادر یا عبای عربی بود؟
من با مانتو و شلوار یا بلوز و شلوار و روسری بودم و مادرم با عبا بودند.
آیا درباره مسائل اعتقادی توصیهای به شما کرده بودند؟
با توجه به فضای متکثر مذهبی لبنان، ۱۲ ساله بودم که به من گفتند: این طور نیست که فقط رفتار مسلمانان نزد خداوند پذیرفتنی باشد، بلکه باید ایمان داشت؛ با هر دین الهیای. به یاد دارم آیه «ان الذین آمنوا و الذینهادوا و النصاری و الصائبین من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحاً فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم و لایحزنون» (بقره ۶۲) برایم خواندند و توضیح دادند.
رفتار امام موسی صدر با شیعیانی که کمتر در قید رعایت شرعیات بودند و افرادی که در ظاهر هم امور شرعی را اجرا نمیکردند، چگونه بود؟
رابطهشان با آنها گاهی خیلی هم نزدیک و صمیمی بود. حتی برخوردشان با مسیحیها به گونهای نبود که فاصلهای را حس کنیم. برخی شیعیان بودند که حتی فروع دین را عمل نمیکردند، اما پدرم با آنها صمیمی بودند. این ارتباط گاهی اوقات روی آنان تاثیر میگذاشت و به برخی مسائل دینی پایبندشان میکرد.
یعنی دین و مذهب و چگونگی اجرای اعمال مذهبی توسط افراد بر چگونگی برخوردش با آنها تاثیری نداشت؟
انسان برای پدر مهم بود و به نصیحت و هدایت کلامی و راهنمایی زبانی تأکید نمیکردند. بلکه بیشتر معتقد به دعوت رفتاری بودند. عکسهایی از ایشان وجود دارد که خانمهای بیحجاب با ایشان در حال گفتوگو هستند. اینگونه به شما بگویم، رفتارشان طوری بود که هر کس با ایشان برخورد میکرد، احساس میکرد نزدیکترین دوست امام موسی صدر است.
از بسیاری از افراد بعدها شنیدم که میگفتند، امام صدر هر وقت از شلوغی کار خسته میشدند، برای استراحت یا مطالعه به منزل ما میآمدند. برای امام چون انسان محترم و عزیز است، با هر کسی به مقتضای رفتار و شخصیت خودش، با همدلی سخن میگفتند؛ نه با عتاب و خطاب و از موضع بالا. به عنوان مثال، آیا میان آشنایان یا دوستان خانوادگیتان افراد بودند که بیحجاب بودند و با خانواده شما نشست و برخاست داشته باشند؟
بله، خانوادههای مسلمانی از دوستانمان بودند که با یکدیگر ارتباط داشتیم و به منزل یکدیگر میرفتیم؛ خیلی هم نزدیک و صمیمی بودیم.
آقاصادق طباطبایی به برخی خاطرات خود با امام موسی صدر اشاره کرده است که با عرف رایج میان روحانیون هماهنگ نیست. من میخواهم از زبان شما بشنوم که آیا پدرتان موسیقی گوش میدادند؟
بله، ایشان به موسیقی گوش میدادند. به یاد دارم، همان آخر هفتهها ضبط و صوتی منزل داشتیم و همگی با هم به موسیقی گوش میدادیم. گاهی هم نمایشنامههای صوتی گوش میدادند. مدتی هم در منزل تلویزیون داشتیم که البته دم دست نبود و گاهی از آن استفاده میکردیم.
آیا در فرانسه به سینما رفتید؟
بله. اما من علاقه شدیدی به سینما نداشتم و چند باری بیشتر نرفتم. البته برادرانم بیشتر میرفتند. اصلا هم احساس نمیکردیم که کار بدی انجام میدهیم. اینچنین باوری در خانواده ما نبود.
معمولا اهداف روحانیت و علما تبلیغ و اجرای احکام شرعی است. هدف امام موسی صدر چه بود که روی برخی از این مسائل زیاد تاکید نمیکردند؟ گویا دنبال هدف دیگری در جامعه بودند؟
امام موسی صدر، در باره هدفشان میگفتند: «هدفم اعتلای سطح فرهنگی و اجتماعی جامعه است تا بعدها بتوانم فرهنگ دینیشان را ارتقا دهم.» همچنین ایشان با رفتار و نحوه برخوردشان میخواستند مردم را به سوی دین سوق دهند؛ نه با زور. از سوی دیگر، ایشان توجه خاصی به انسان به ما هو انسان داشتند.
اعتماد زیادی نیز به فطرت سلیم انسانها داشتند و با این اعتماد توانستند خیلی از افراد را به خود جذب کنند. همین مسئله را میتوانید در اعتمادشان به افراد خانواده ببینید که پسر ۱۸ ساله و دختر ۱۴ سالهاش را بدون هیچ ظن و گمان سوئی به تنهایی به فرانسه فرستادند.
پدرتان آینده را چگونه میدیدند که اینقدر فعال بودند و وقت و انرژی میگذاشتند؟
خیلی خوشبین بودند و نتیجه و چشم انداز فعالیتهایشان را خیلی خوب میدیدند. این ویژگی را در تمام رفتارشان میدیدیم. همیشه میگفتند: وقت ندارم و باید به خیلی از کارها برسم.
در زندگیشان میتوان دید که در یک زمان با دو شخص یا دو جریان متخاصم گفتوگو میکردند و جایگاه خودشان را بالاتر از برخی مرزبندیها قرار میدادند و سعی میکردند از پتانسیل تمام اشخاص در جهت اهدافشان استفاده کنند. چگونه این منش را تحلیل میکنید؟
کاملا درست است. گاهی یک کمونیست را صدا میزدند تا فقط درباره برخی مسائل با او صحبت کنند و نظرش را بشنوند. اصلا خود را درگیر برخی اختلافات نمیکردند و میگفتند: وقتی ندارم که بخواهم با فلان شخص یا جریان دشمن باشم.
فکر نمیکنید، لبنان را بیشتر از ایران دوست داشتند و حاضر بودند برای این کشور وقت بگذارند، اما در مسائل ایران دخالتی نکنند؟
اینطور نبود. روزی در عالم بچگی با توجه به لذتهای حضورمان در ایران و کنار اقواممان، از ایشان پرسیدم: «نمیشود ما به ایران برویم و آنجا بمانیم؟» پاسخ دادند: «هر وقت کارم تمام شد، ایران میرویم و میمانیم.» همواره ارتباطشان با ایران و دوستانشان را حفظ کردند و ایران برایشان مسأله بود.
شاید ایران را دوست داشتند، اما این کشور دغدغهشان نبود.؟
باز هم اینطور نیست. همیشه اخبار و مسائل ایران را دنبال میکردند. البته خودشان را در لبنان موثرتر میدیدند و معتقد بودند لبنان برای تفکر و جریان تشیع بستر و پتانسیل بزرگی است که بتواند در میان سایر ادیان، مذاهب و مکاتب حرف بزند و خود را به رخ بکشد. برای همین است که در یکی از سخنرانیهایشان میگویند:
«حتی اگر لبنانی در جغرافیای جهان وجود نداشت، مصلحت ما این بود که آن را به وجود آوریم.» چرا که چالش فکری را برای اسلام و تشیع رشددهنده میدانستند و در لبنان این امکان بود و هست. در لبنان تشیع مجبور است که با تفکرات و اعتقادات دیگر روبرو شود، بحث کند و پاسخ دهد که این امر، باعث ارتقای تفکر شیعی میشود. این دغدغه امام صدر بود.