چرا بايد سرمايه ، وقت و احتمالا ديپلماسي و منافع ( کوتاه مدت يا بلند مدت رابطه با برخي کشور ها به خصوص ليبي ) را فداي مردي ۸۲ ساله کنيم که ۳۱ سال است ربوده شده است؟ به راستي سرنوشت امام سيد موسي صدر ارزش اين حجم از فعاليت و پيگيري را دارد؟
نويسنده: مصطفي مسجدي آراني
سوالي که به عنوان تيتر اين مطلب انتخاب شده است ، احتمالا ، سوال افراد بسياري است.اين سوال به اين شکل بسط پيدا مي کند: چرا بايد سرمايه ، وقت و احتمالا ديپلماسي و منافع ( کوتاه مدت يا بلند مدت رابطه با برخي کشور ها به خصوص ليبي ) را فداي مردي 82 ساله کنيم که 31 سال است ربوده شده است؟ به راستي سرنوشت امام سيد موسي صدر ارزش اين حجم از فعاليت و پيگيري را دارد؟براي پاسخ دادن به اين پرسش بايد سطح تحليل خود را تفکيک کنيم.ابتدا به پاسخ اين سوال از ديد اقرباء بپردازيم و سپس از ديد دوستداران و رهروان راه آن مرد بزرگ.الف) اقرباء (دليل شخصي مسئله )منظور از اقرباء ، اقوام وابسته ، دوستان و آشناياني است که به نوعي در مدت قبل از ربايش امام ، با او در ارتباط بوده و نسبت خويشي يا دوستي با او دارند.توجيه مسئله از ديد اينان ، مسئله اي شخصي است.به هر حال هر کسي که عزيزي از عزيزان خود را - به صورت موقت - از دست بدهد ، با بي صبري به دنبال او مي گردد.گلي گم کرده است و آن را مي جويد و به هر گل که مي رسد آن را مي بويد تا نشاني از آن عزيز پيدا کند.مسئله اينجا نيست که چرا دختر ، پسر يا دوستان و آشنايان امام و هم مباحثه اي هاي حوزوي و دوستان و رقباي سياسي به دنبال امام مي گردند.سخن جاي ديگري است و بايد به دنبال دليل نوعي اين مسئله گشت.ب) دوستداران و رهروان امام (دليل نوعي مسئله )در اين قسمت از مطلب مي توان به دو دسته از دلايل نوعي اشاره کرد.دسته اول از آن جنس دلايل هستند که در مورد همه افراد به کار مي رود.بدين معنا که اگر هر فرد ديگري (خواه از عوام و يا خواه از خواص ) به جاي امام موسي ربوده مي شد ، با اتکا به آن دلايل مي بايست ، سرنوشت او را پيگيري کرد و آن احترام ذاتي انسان است.به علت احترام ذاتي آدمي و نيز احترام به حقوقي که از کرامت او ناشي مي شود ، مي بايست حادثه ربوده شدن ايشان و هر انسان ديگر بر روي اين کره خاکي هر چه سريع تر پايان پذيرد. اين احترام هم درمتون ديني و هم در متون بشري (به خصوص در قلمرو حقوق بشر) ديده مي شوند:1.اگر بخواهيم نمونه اي از متون ديني را مثال بزنيم مي توانيم به آيه 5 سوره مبارکه مائده اشاره نماييم که بيان مي فرمايد :از اين روي بر فرزندان اسرائيل مقرر داشتيم که هر کس کسي را جز به قصاص قتل يا به کيفر فسادي در زمين بکشد چنان است که گويي همه مردم را کشته باشد و هر کس کسي را زنده بدارد چنان است که گويي تمام مردم را زنده داشته است و قطعا پيامبران ما دلايل آشکار براي آنان آوردند با اين همه پس از آن بسياري از ايشان در زمين زيادهروي ميکنند.2.در زمينه حقوق بشر نيز مي توان به موادي از اعلاميه حقوق بشر 1948 ( مواد 3 ،5 ،9 ،11 و 13 ) استناد کرد که بر «حق زندگي ، آزادي و امنيت شخصي»،«منع شکنجه يا رفتار و مجازات ظالمانه ، غير انساني يا خفت بار»، «منع بازداشت ،توقيف ،حبس يا تبعيد خودسرانه» ، «اصل برائت و قانوني بودن جرم و مجازات و نيز حق دادرسي عادلانه» ، «حق آزادي رفت و آمد و عبور و مرور» اشاره کرد.از اين زاويه است که «ناپديد شدگي اجباري» در اساس نامه ديوان بين المللي کيفري به عنوان جنايت عليه بشريت شناخته مي شود.بنابر اين ، به علت ارزش وجودي انسان و محترم بودن جان و آزادي او بايد، نه فقط سرنوشت امام موسي صدر ، که سرنوشت تمامي افرادي را که در اقصي نقاط جهان مثل عراق و آرژانتين و شيلي و همين کشور ليبي به وضعيت امام موسي دچار شده اند ،پيگيري کرد.هر چند دلايل از پيش گفته شده براي افراد آزادي خواه کفايت مي کند تا به دنبال سرنوشت هر فرد ( من جمله امام موسي صدر ) باشند؛اما دليلي که مي تواند به عنوان يک دليل نوعي در مورد شخص امام موسي صدر به کار برده شود ،چيست؟ امام موسي صدر با حدود 30 سال اسارت و با سني بيش از 80 سال کدام گره از ما را باز مي کند که بايد به دنبال او باشيم؟براي پاسخ به اين پرسش بايد بدانيم که جهان اسلام،بعد از دوره طلايي و درخشان خود ، تقريبا پس از از دست دادن اندلس ، به حال احتضار افتاد.از همان هنگام به بعد دلسوزان مسلماني و اسلام به فکر احياي اين بيمار وخيم حال افتادند.از اين زاويه بود که احياگري و احياگران به راه افتادند و سعي در احياي عظمت اسلام و نشان دادن چهره واقعي اسلام داشتن؛ که اسلام دين فقر و جهالت و تعصب نيست.دين کار و تلاش و علم و ... است.گذشته از اين که کدام يک از اين احياگران موفق بودند و کدام خير و حتي اينکه که کساني به نام احياگري ، تجدد و بازگشت به اسلام راستين چه ضربه هايي به پيکر اسلام زدند؛ به گواه دوست و دشمن ، امام موسي صدر را مي توان از نمونه هاي موفق نهضت احياگري دانست. ( اگر اين نبود ، چرا او را از ميان ما برداشتند؟)اين نياز هم اکنون نيز در ميان مسلمانان ديده مي شود.هنوز هم ما به دنبال اين هستيم که دوران طلايي گذشته را باز گردانيم و اساسا شعار هايي مثل "ژاپن اسلامي" نيز از همين سرچشمه سيراب مي شود.پس نياز به احيا گري چون امام موسي صدر ما را به آن سو مي برد که به دنبال ايشان باشيم و در اين سي سال فعاليت هاي بسياري ( به خصوص در حوزه غير دولتي ) انجام دهيم.ممکن است به اين سخن ايراد شود که امام موسي صدر پس از سي سال بي خبري از دنياي خارج و يا احتمالا بد خبري ( تعبيري بدين معنا که احتمالا مزدوران قذافي يا ساير ربايندگان احتمالي نگذارنده اند خبر هايي که احتمالا به امام رسيده است خبر هاي درست و قابل تحليلي باشد) به چه کار احياگري مي آيد؟پاسخ به اين سوال ساده است.بله.به احتمال بسيار زياد امام موسي چه به اقتضاي سن و چه به اقتضاي بي خبري ها نتواند "رهبري مادي" نهضت احيا گري را به عهده گيرد.اما شخصيت او مي تواند به ما کمک کند.بسياري از دوستداران امام که در حال حاضر در پي او هستند و از تحولات ليبي خوشحال،اصلا امام موسي صدر را نديده اند.بسيار اندکند در ميان خيل دوستداران امام موسي آنان که او را از نزديک ديده اند.اينان به دنبال شخص امام موسي هستند اما نه به دليل جسم مادي او.به دنبال شخصند به خاطر شخصيت او. رهبري که فقط از جنس مادي نيست.او مي تواند شخصيت احياگري باشد که به ما از لحاظ معنوي کمک کند.اگر او به دليل دوري از حوادث و رويدادها نتواند روش به ما بدهد مي تواند منش خود را به ما بدهد.مطمئنا ما به خلق هاي بسياري از امام موسي مثل مدارا نياز داريم.پس جست و جوي ما دليل دارد.دليل اين است که ما به دنبال احياگري چون امام موسي هستيم و حتي اگر او نتواند اين نهضت احيا گري را رهبري مادي کند مي تواند با شخصيت خود و با منش خود مانع بروز انحراف در آن شود و نهضت را به نقطه مطلوبي برساند. منبع : فردا نيوز