آیت الله شیخ محمد واعظ زاده خراسانی، از فضلای حوزه علمیه قم در دهه ۳۰ بود که در همان ایام با امام موسی صدر آشنا شد و در نشریه «مکتب اسلام» با یکدیگر همکار شدند.
آیت الله هم در قم و مشهد و هم در نجف تلمذ کرده است و اساتید بزرگی در تجربه علمی اش قرار دارند. او که از فعالان تقریب مذاهب اسلامی است و اولین دبیرکل مجمع جهانی تقریب را برعهده داشت و امروز نایب رئیس اتحادیه جهانی علمای مسلمان است، به بررسی منش آقا موسی صدر می پردازد و می گوید: « در سخنرانیها و تلاشهایش خیلی خوب اصل تفکر تقریبی را مطرح میکرد.»
این عالم دینی 85 ساله، به خوبی خاطراتش را به یاد می آورد. این گفت و گو حاصل مصاحبه مفصل بخش گفت و گوی شفاهی موسسه امام موسی صدر است که در اختیارمان قرار دادند و با تلخیص ارائه می شود.
آشنایی حضرتعالی با خاندان صدر و پس از آن با امام موسی صدر چگونه آغاز شد؟
من از کودکی با نام آیتالله سید صدرالدین صدر، پدر امام موسی صدر، آشنا بودم. یکی از همشیرههای من، عروس حاج آقا حسین قمی پدربزرگ مادری امام موسی صدر بود و نام آقای صدر و مسائل مربوط با خاندان صدر را بارها از ایشان شنیده بودم. تا اینکه سال 1318 به اتفاق پدرم راهی عتبات شدیم. در بین راه توقفی در شهر قم داشتیم که با مرحوم آیت الله سیدصدرالدین صدر هم دیدار کردیم. سه سال و نیم بعد که از عتبات برگشتیم باز هم در شهر قم به دعوت ایشان میهمانشان شدیم. در همین دیدار بود که برای اولین بار امام موسی صدر را هم دیدم؛ یعنی سال 1321. بعدها پیش از آنکه به قم بروم گاهی امام موسی را در سفرهایی که به مشهد میآمد از دور میدیدم. تا اینکه در سال 1328 به قم رفتم و در همان روزهای اول با برخی طلاب و فضلا آشنا شدم؛ شهید مطهری، آقای منتظری، آقا موسی زنجانی، آقاسید مهدی روحانی، و آقاموسی صدر. یادم هست که یکبار هم در مدرسه دارالشفا بین من و امام موسی صدر بحث مفصلی دربارۀ افکار و اندیشههای میرزا مهدی اصفهانی سرگرفت.
من از افکار او حمایت میکردم و ایشان رد میکرد. مدتی نیز به درس خارج آیت الله سیدصدرالدین صدر در مدرسه فیضیه میرفتم که آقاموسی صدر هم شرکت میکرد. خلاصه روابطم به همین شکل ادامه پیدا کرد و جلسات مختلفی خدمت پدرشان میرسیدم.
این روابط بعدها در جریان انتشار مجله مکتب اسلام به همکاری انجامید؟
بله، غیر از این روابطی که عرض کردم (جلسات، رفاقتها و درسها) جریان مکتب اسلام هم زمینهای برای ارتباط و همکاری بیشتر شد. اوایل 9 یا 10 نفر بودیم که در حدود یک سال مقاله مینوشتیم و دور هم مینشستیم و مقالهها را میخواندیم تا برای انتشار آماده شود. در حقیقت بیشتر حالت تمرین داشت. آقا موسی در این جلسات حضور فعال داشت.
البته آقای شریعتمداری ایده این نشریه را به این جمع پیشنهاد کرد. این اولین بار بود که مجلهای در حوزه علمیه منتشر میشد. اوایل چون امتیاز نداشتیم نام درسهایی از مکتب اسلام انتخاب شد تا نام جزوههایی باشد که دربارۀ اسلام منتشر میشد.
افراد اولیه برای انتشار نشریه مکتب اسلام چه کسانی بودند؟
آقاموسی صدر، آقای موسوی اردبیلی، آقا مرتضی جزایری، آقای مکارم شیرازی، آقای سبحانی، آقا مجدالدین محلاتی، آقای حسین نوری، آقای دیوانی و اینجانب که هریک موضوعی را برای نوشتن انتخاب کرده بودیم؛ مثلاً آقاموسی «اقتصاد در مکتب اسلام» و من «غزوات صدر اسلام» را مینوشتیم.
موضع آیتالله بروجردی در قبال انتشار این مجله چگونه بود؟
آیتالله بروجردی با این کارها موافق بود و مجله را میخواند. این را از برخی پیغامهای ایشان میشد فهمید. اصولاً آقای بروجردی اینطور بود که دوست داشت خیلی آرام تحولی در حوزه ایجاد شود.
گویا پس از مدتی شش نفر از هیئت تحریریه مکتب اسلام جدا شدند؟
بله. به هرحال در نحوه اداره و انتشار مجله اختلافاتی بروز کرد که شش نفر از آن جدا شدیم. البته هر شش نفر هرکدام پس از مدتی از قم رفتند و در شهرهای خود دارای سمتهای علمی و فرهنگی شدند و از راههای دیگر به خدمت اسلامی خود ادامه دادند. امام موسی صدر به واسطه دعوتی که از طرف خانواده مرحوم شرفالدین شد، به لبنان رفت. آقای اردبیلی به اردبیل رفت. آقا محلاتی به شیراز رفت. من به مشهد آمدم و آقا مرتضی جزایری به تهران رفت. خلاصه همکاری این جمع با مکتب اسلام قطع شد.
آیا از این موقعیت علمی امام موسی صدر و دروسی که در حوزه تدریس میکرد؛ مطلبی به خاطر دارید؟
خوب درس خوانده بود و خودش هم تدریس داشت. فکر میکنم شرح لمعه میگفت و شاید این اواخر مکاسب هم شروع کرده بود. خیلی خوش بیان بود. ایشان پیش از عزیمت به لبنان یکی از افراد برجستۀ حوزه بود. همان زمان در قم گفته میشد که آقاموسی بسیاری از خصال و روحیات پدر را واجد است و برای کاری که انتخاب شده شایسته است. یکی از نکاتی که گاهی پیرامون مرحوم سید صدرالدین صدر و فرزندان ایشان یعنی آقا رضا صدر و آقاموسی صدر مطرح میشود، موضوع ارتباط و حمایت ایشان از فدائیان اسلام است. مثلاً گفته میشود که فدائیان فتاوای خود را از مرحوم سید صدرالدین صدر میگرفتند. تا آنجا که من میدانم با فدائیان مخالفت نمیکردند. اما فدائیان بیشتر با آقای خوانساری ارتباط داشتند. چون مرتب در نماز او شرکت میکردند و در حضور آقای خوانساری سخنرانی هم میکردند. البته آقا رضا و آقا موسی با اینها رفیق بودند و شاید رفتوآمد هم داشتند اما عضو نبودند. این روشن است. اما کسی را که میگفتند رسماً حمایت میکند و اگر فتوایی هم از او گرفته باشند، آقاسید محمدتقی خوانساری است که آدمی سیاسی و از مبارزان عراق و جنگ علیه انگلیسیها بود.
فدائیان در تهران هم بیشتر با آقای کاشانی مرتبط بودند. البته آقاسید صدرالدین صدر آدم روشنی بود و از کار اصلاحی حمایت میکرد اما صدور فتوا برای فدائیان را من نشنیدم.
آیا پس از هجرت امام موسی صدر به لبنان روابط شما ادامه داشت؟
در حدودی که امکانات و شرایط اجازه میداد، این ارتباط ادامه داشت. چند بار ایشان به ایران سفر کرد و در دانشگاه و شهر مشهد سخنرانی کرد که خود من پیگیر آنها بودم. در سفر به لبنان با ایشان دیدار داشتم و در سفر به سایر کشورها هم بعضاً یا همدیگر را میدیدیم، یا در جریان فعالیتهایش قرار میگرفتم. شما یکی از فعالان تقریب مذاهب هستید.
آیا در جریان اقدامات و تلاشهای امام موسی صدر هم بودید؟
بله، ایشان در کنفرانسهای اسلامی مانند «رابطه العالم الاسلامی» در مکه، «الفکر الاسلامی» در الجزایر و یا «مجمع البحوث الاسلامی» در مصر مرتب شرکت میکرد. اتفاقاً در همان سال ها که من سفری به مصر داشتم، دکتر محمد الفحام شیخ الازهر ضمن تجلیل از کفایت و لیاقت آقا موسی تعبیر «وزاده بسطه فی العلم و الجسم» را دربارۀ ایشان به کار برد. چون در سخنرانیها و تلاشهایش خیلی خوب اصل تفکر تقریبی را مطرح میکرد.
جایگاهش را در لبنان چگونه دیدید؟
دربارۀ موقعیتش و خدمات گستردهاش به شیعیان لبنان صحبت زیاد است. واقع مطلب این است که در اغلب قضایا و حوادث مهم لبنان طرف مشورت بود و تأثیر مستقیم داشت. در سفر سال 52 به لبنان از نزدیک میدیدم که بیانیهها و مصاحبهها، اخبار و گزارش کارهای او با عکس و تفصیلات در نشریات بیروت چاپ میشود. در حقیقت حوزۀ فعالیت او از طایفۀ شیعه فراتر رفته بود و موقعیتی استثنایی به لحاظ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در لبنان داشت.
از منظر شما، ارتباط و رایزنی هایش با دولت ها و کشورهای دیگر چگونه بود؟
از سفر به کشورهای اسلامی و خاورمیانه، اروپا، واتیکان و حتی شوروی برای حل مشکلات مسلمانان لبنان دریغ نمیکرد. یکی از ویژگیهای مهم ایشان برقراری تماس و گفتگو با همۀ کشورها و دولتها بود. در این کار جناح و جریان خاصی را انتخاب نمیکرد. دولتها احترام خاصی به ایشان میگذاشتند. یادم هست در یکی از سفرها که به مکه رفتیم ایشان هم آمده و میهان دولت عربستان بود. یک روز در مدینه برای دیدار به هتل محل اقامتشان رفتم. در پایان دیدار گفت: «امشب ساعت 10 به حرم میروم شما هم بیایید.» سرساعت به حرم رفتم دیدم در را بستهاند و کسی را جز میهمانان خاص دولت عربستان راه نمیدهند.
اتفاقاً شیخ عبدالعزیز عیسی معاون شیخ ازهر که شخصیت بزرگی به حساب میآمد و بعدها به وزارت هم رسید، همراه عدهای آنجا معطل بودند. در همین لحظات امام موسی صدر آمدند و در را به احترام ایشان باز کردند. همین شیخ عبدالعزیز که با من آشنایی داشت، گله کرد که آقایان میگویند سنّی هستیم ولی ما را معطل میکنند و در عوض برای عالم شیعه در را باز میکنند. خلاصه به واسطۀ حضور امام موسی صدر ما هم وارد شدیم و زیارت سیری انجام دادیم. در پایان هم خداحافظی کردیم اما ایشان در حرم ماند.
به هرحال هرجا که وارد میشد یا تماس میگرفت به او احترام میگذاشتند. من معتقدم اگر میبود نقش مؤثری هم در انقلاب اسلامی در ایران میداشت. حتی بعید نمیدانم که یکی از دلایل ربودنش برای این بود که با توجه به فکر روشنی که داشت، در زمرۀ حامیان انقلاب قرار میگرفت. مخالفان نمیخواستند از وجود ایشان به نفع انقلاب اسلامی ایران استفاده شود؛ چه در ایران و چه در روابط با سایر کشورها.
آیا اخلاق امام موسی صدر بعد از ورود به لبنان و جایگاهی که کسب کردند، با گذشته تغییری کرد؟
خیر، اخلاق همان اخلاق بود. هیچگاه کسی را مذمت نمیکرد. شاید برخی افراد سخنی به اعتراض میگفتند اما ایشان از کسی بد نمیگفت.
آیا از نوع نگاهش به مسائل اجتماعی و ارتباط آن با فقه میتوان یک نظام فکری مشخص را در استنباط احکام فقهی استخراج کرد؟
بله؛ کاملاً روشن. ایشان درصدد بود روشهای جدیدی را با هدف تحول در فقه و اصول پیدا کند. افراد دیگری هم همان زمان چنین ایدههایی داشتند که ایشان از طرفداران طرحهای آنان بود. به نظرم از مقالات و سخنرانیها برمیآید که ایشان افکار جدیدی در این زمینه داشت.
شما برای روشن شدن وضعیت ایشان و حل این پرونده چه نظری دارید؟
فکر میکنم دولت لبنان و ایران باید در این زمینه اقدام جدی بکنند. حتی باید از طریق سازمان ملل فشار بیاورند و دخالت بینالمللی صورت بگیرد.
مگر دادگاههای بینالمللی در همین سالهای اخیر احکام مختلفی را علیه برخی افراد صادر نکردهاند و آنها را تحت تعقیب قرار ندادهاند؟!
بسیار خوب؛ علیه قذافی هم میتوان اقدام کرد. امام بارها بر روشن شدن موضوع تأکید داشتند. حتی با دیدار قذافی از ایران هم مخالفت کردند و گفتند: تا قضیۀ امام موسی صدر روشن نشود، نباید به ایران بیاید. به همین علت باید اقدامات جدی سیاسی، بینالمللی و قضایی را در دستور کار قرار داد.