سید موسی صدر در ۱۴ خرداد ۱۳۰۷ شمسی در قم متولد شد. هنوز ۱۵ سال بیشتر نداشت که توسط آیتالله سیداحمد شبیری زنجانی عمامه بر سر گذاشت.
البته ۱۳ ساله بود که جامعالمقدمات را فرا گرفت و پس از آن نزد اساتیدی همچون سلطانی طباطبایی، عبدالجواد جبلعاملی، علوی اصفهانی، حسینعلی منتظری، محقق داماد و روحالله خمینی دوره سطح را به پایان رساند و در درس خارج فقه و اصول آیتالله محمد محققداماد و آیتالله بروجردی و دیگر اساتید آن دوره حاضر شد.
تن کردن لباس روحانیت و آموختن علوم دینی او را از مدرسه و دبیرستان نهتنها دور نکرد، بلکه در مهرماه ۱۳۲۹ به دانشکده حقوق دانشگاه تهران رفت و پس از سه سال از این دانشگاه با مدرک «حقوق اقتصادی» فارغالتحصیل شد. اگرچه اکثر روحانیون حوزه علمیه قم به دو زبان فارسی و عربی تسلط داشتند، اما سیدموسی متفاوت با سایرین در دانشگاه «فرانسه و انگلیسی» را نیز فرا گرفت. او که فرزند قائممقام بنیانگذار حوزه علمیه قم- شیخعبدالکریم حائرییزدی- بود، پس از فوت پدر در سال ۱۳۳۲ عازم حوزه نجف شد تا در درس خارج سایر اساتید نیز حضور یابد. آیتالله سیدمحسن حکیم، مرجع بزرگ حوزه نجف و آیتالله سیدابوالقاسم خوئی از اساتید او شدند.
آنگونه سیدموسی پس از اندک زمانی در نجف شناخته و محبوب شد که آیتالله خوئی که به هیچکس در زمان تدریس اجازه اشکال گرفتن نمیداد، در قامت توجه خاص به او، به گفتار و ایرادهایش با دقت گوش میداد و در مورد سیدموسی میگفت: «من به قدری به آقای موسی صدر امید دارم که اگر او دو، سه سال دیگر در نجف بماند، یکی از بزرگترین شخصیتهای ارزنده علمی شیعه خواهد شد.»
اما سیدموسی بار دیگر عزم سفر کرد تا به قم بازگردد. او تا پای خود را در قم گذاشت، آیتالله شریعتمداری از او خواست تا مجلهای را با نام «مکتب اسلام» مدیریت کند و از دیگر همفکران خود یاری گیرد. او همراه حضرات «جعفر سبحانی، ناصر مکارمشیرازی، سیدعبدالکریم موسویاردبیلی، حسین نوریهمدانی، علی دوانی، مجدالدین محلاتی، محمد واعظ زادهخراسانی و سیدمرتضی جزایری» یک طلبه روزنامهنگار شد و سلسله مقالات «اقتصاد در مکتب اسلام» را نگاشت.
از سوی دیگر به دلیل تسلط به چهار زبان سرویس مقالات این نشریه را اداره میکرد و به تصحیح و ارزیابی میپرداخت. اما حضور «سید موسی صدر» در مقام مدیریت نشریه حوزوی آن هم در جمع برخی روحانیون نوگرای آن دوره کمتر از یک سال به طول انجامید و بار دیگر او با بروز برخی اختلافات حتی با آن روحانیون از این مقام استعفا کرد و سلسله مقالات او در باب اقتصاد اسلامی اولین و آخرین نوشته او در مکتب اسلام به حساب آمد. صدر برای بازدید کوتاهمدت از لبنان، ایران را ترک کرد؛ اما گویی آبوهوای لبنان تحمل او را داشت و او در این دیار ماندگار شد.
جد پدری «سیدموسی صدر» از اهالی جبلعامل لبنان بود که در زمان برخوردهای تند دولت سنی مذهب عثمانی با شیعیان به اصفهان مهاجرت کرد. از اینرو بود که «سیدموسی» با لبنان بیگانه نبود. او در آنجا فقط خود را در چارچوب سخنرانی در مساجد محدود نکرد و به تاسیس مراکزی در جهت ارتقای وضعیت اقتصادی شیعیان پرداخت تا قدم بعدی او یعنی برپایی مراکز آموزشی و فرهنگی تسهیل شود. او در سال ۱۳۳۹ «جمعیت بر و احسان» شرفالدین را بازسازی کرد.
همچنین اقدام به سفر به استان و شهرهای سراسر لبنان کرد و در هر کدام از این مناطق جمعیتهای خیریه و موسسات فرهنگی به راه انداخت؛ یکی از این مراکز «مدرسه صنعتی جبلعامل» از مراکز فنی حرفهای بود. همچنین تاسیس خانه دختران (بیتالفتاه)، آموزشگاه پرستاران، مرکز پزشکی (مدینهالطب)، موسسه قالیبافی، دارالایتام، سازمان زنان، کلاسهای مبارزه با بیسوادی، کودکستان، خانه معلولان و درماندگان، مدرسه نمونه دختران، باشگاه ورزشی جوانان و مرکز علمی ـ تحقیقی لبنان همگی نشان عزم او داشت که با همراهی مصطفی چمران رقم خورده بود که چمران چند موسسه صدر را مدیریت میکرد.
البته او بار دیگر در کنار تاسیس این مراکز به فکر تاسیس یک حوزه علمیه افتاد که با حوزه علمیه قم و نجف متفاوت بود. «معهدالدراسات الاسلامیه» مرکزی بود که نهتنها شیعیان لبنان و دیگر کشورها به تحصیل در آن میپرداختند، بلکه اهل تسنن نیز در میان آنان دیده میشدند. پس از اینگونه فعالیتها، اندکاندک صدر به دنبال تاسیس سازمانهای سیاسی- اجتماعی افتاد، تا به این صورت نفوذ و قدرت محرومان ارتقا یابد؛ محرومانی که اکثر آنان از طایفه شیعیان بودند.
در آن مقطع طایفه اهل تسنن، دروزیها، مارونیها و... هر کدام مجلسی داشتند، صدر هم در سال ۱۳۴۵ رایزنیهای خود را آغاز کرد تا مجلس اعلای شیعیان لبنان را برپا کند که در تابستان سال ۴۸ به طور رسمی و قانونی آغاز به کار کرد. او در سال ۵۴ یک سازمان نظامی با نام «امل» را سامان داد و وظیفه این سازمان را «دور کردن سایه شوم جنگ» عنوان کرد. ***شخصیت امام موسی صدر در تمامی مراحل زندگیاش در این جمله او پیش از ترک ایران و اقامت در لبنان نهفته است.
او به یکی از همشاگردیهایش گفته بود: «من ضد قدرت که نیستم هیچ، قدرت را یک کمال میدانم. مهم این است که قدرت چگونه استفاده شود.» از اینرو بود که روحانیای شیعی در جایگاهی قرار گرفت که اگرچه نه نخستوزیر بود و نه رئیسجمهور، اما دفاتر دولتمردان و پادشاهانی همچون جمال عبدالناصر، انورسادات، حافظ اسد، امیر فهد، امیرعبدالله، ملکحسین، ملکحسن، بومرین، قذافی و رئیسجمهورهای چندین کشور آفریقایی به روی او باز بود و دیدارهایی صورت گرفت. شخصیتهای علمی و مذهبیای همچون پاپ و مفتیهای الازهر با او ملاقات میکردند و او را متحد خود به حساب میآوردند.
صدر اگرچه در عرصه سیاست لبنان مشغولیتهایی داشت، اما کنفرانسهای علمی- مذهبی را نیز فراموش نمیکرد و فعالانه در این اجلاسها حضور داشت که نام «ستاره کنفرانسها» بر او گذاشتند. اما ناگهان او، با این سیما و این منش در بعدازظهر ۹ شهریور ۵۷ در طرابلس به گونهای تراژدیک از صحنه سیاست خاورمیانه محو و ربوده میشود. ۳۲ سال از این حادثه میگذرد اما همچنان نه نام و نه نشانی از او و حتی چگونگی ربودنش سخنی به میان نمیآید.