اگر از خیلی از هموطنان بپرسیم از امام موسی صدر چه میدانید، بیشتر آنها
به نامعلوم بودن وضعیت ایشان و مفقود شدن این روحانی برجسته اشاره خواهند
کرد، اما کمتر کسی از عملکرد ایشان و اینکه جامعه ما چه نیازی به وی دارد،
خواهدگفت.
ایشان در ۹ شهریور ۱۳۵۷ یعنی قبل از پیروزی انقلاب ربوده شد. لذا در روند ۳۰ساله انقلاب ایران حضور نداشت اما میتوانست خط مشی و رویه گذشتهاش توسط روحانیون و روشنفکران ایرانی بعد از انقلاب دنبال شود که نشد. اکنون میتوان به داوری نشست. گذشته از مساله ربوده شدن امام موسی صدر و کم توجهی به شخص ایشان، رویههای آن بزرگمرد نیز همچنان مغفول مانده است درحالی که به نظر میآید جامعه ما سخت به شناختن و عمل کردن به آن رویهها نیازمند است. امام موسی صدر در لبنان الگویی را بنیاد نهاد که هم برای روحانیون و هم برای روشنفکران امروز جامعه ما میتواند رویه یی مطلوب باشد.
۱- او در جامعه متکثر لبنان رابطه یی مسالمت آمیز و برادرانه با پیروان ادیان مختلف برقرار کرد. گرچه روحانی بود اما با همان لباس روحانیت در کلیسا حضور مییافت و برای مسیحیان سخنرانی میکرد و به مراسم و کنشهای آنان احترام میگذاشت.
۲- او گرچه وابسته به هیچ دولتی نبود اما برای پیشبرد کارهای خود که خدمت رسانی به مردم بود با دولتمردان روابط سازنده و فعالی برقرار میکرد. از اینکه به او انگ و برچسبی زده شود نمیهراسید. در عین حال با روشنفکران و مبارزان لبنانی و غیرلبنانی نیز روابط حسنه یی داشت. از آنها پشتیبانی میکرد. حمایت وی از مرحوم دکتر شریعتی یکی از دهها نمونه است.
۳- هر چند میان روحانیون رسم براین است که وظیفه خود را ارشاد و تبلیغ میدانند و حل مشکلات نظری و شرعی مردم را بر عهده میگیرند و کمتر وارد کارهای اجرایی غیردولتی میشوند اما امام موسی صدر الگویی در لبنان پیاده کرد که میتواند تحولی در رابطه مردم و روحانیت ایجاد کند. او در آنجا گرچه مقام دولتی نبود دست به راه اندازی بسیاری از موسسات عام المنفعه و خیریه زد که خدمات رسانی آنها پس از مفقود شدن خودش نیز ادامه یافت. موسساتی برای سرپرستی یتیمها و کودکان بیسرپرست، موسسات آموزشی و فرهنگی در سطوح مختلف برای خدمت به محرومان و موسسات درمانی که در کنار فعالیتهای سیاسی وی راه اندازی شد چهره دیگری از این روحانی نواندیش به جامعه ارائه داد. تجربه امام موسی صدر علاوه بر ارتباط با محرومان در نهادسازی بسیار ارزشمند است و جا دارد روشنفکران و روحانیون از این تجربیات بهره گرفته و فرآیندی نو را در پیش گیرند. به راستی چرا روشنفکران ما امروز پایگاه مردمی و توده یی ندارند. آیا صرفاً با سخنان روشنفکرانه و تئوریک میتوان با مردم پیوند برقرارکرد؟ چرا جریان روشنفکری در ایران ۱۰۰ سال پس از مشروطیت هنوز نهادینه نشده است. همچنین روحانیون چرا خود را در امور خاصی محدود کردهاند و در مسائل عمومی مردم کمتر درگیر میشوند؟ هرچند در این زمینه باز برخی روحانیون غیردولتی نهادهایی چون بیمارستان و مجتمعهای فرهنگی و دانشگاهی را راه اندازی کردهاند و از روشنفکران پیش افتادهاند. درهرصورت جا دارد از منظر نیازهای ملی جامعه ما رویهها و تجربههای امام موسی صدر باردیگر مورد توجه قرارگرفته و بازخوانی شود.