جناب آقای سید علی صدر، برادر گرامی و بزرگتر امام موسی صدرما هر دو در دوران طفولیت به مدرسه باقریه میرفتیم. مدرسه، توجه و استعداد هر یک از ما را نمایان ساخت. آقا موسی دائما مشغول کتاب و مطالعه بود، در حالی که تمام فکر من بازی بود. روابط ما با هم مثل رابطه دو دوست بود نه رابطه برادر بزرگ با برادر کوچک.
هیچ چیز مرا به کتاب و مطالعه جذب نمیکرد من بیشتر عاشق بازی بودم ولی خدا را شکر میکنم که آقا موسی روش مرا که بزرگتر بودم در پیش نگرفت. او به طور مستمر کتاب میخواند. کتابی را که برمیداشت تا وقتی که تمامش نمیکرد، کنار نمیگذاشت. در حالی که من گاهی از روی شرمندگی وگاه نیز برای تظاهر، چند صفحهای میخواندم و بعد هم کنار میگذاشتم.
من در برادرم تصویری از آنچه دوست داشتم، میدیدم، اما خودم آن استعداد را نداشتم که مانند او شوم، به همین سبب خیلی خوشحال میشدم وقتی که مدیر مدرسه، استاد برقعی، در مناسبتهای درسی و تحصیلی که میخواست سطح علمی مدرسهاش را به رخ بکشد، برادرم را فرا میخواند و یا همکلاسیهایش در فهم درس دچار مشکل میشدند از وی میخواستند که درس را مجددا توضیح بدهد و یا وقتی اختلافی میان دوستان و رفقا پیش میامد بسیار غبطه میخوردم وقتی که میدیدم همگی داوری آقا موسی را میپذیرفتند.... او به فوتبال خیلی علاقه داشت و برای تماشای مسابقات و رفتن به ورزشگاهها خیلی شور و اشتیاق نشان میداد.