آنکه قرآن را مطالعه مىکند پیوند، هماهنگى و تناسبى میان روزه و قرآن
مىیابد: «کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم لعلکم تتقون، شهر
رمضان الذى انزل فیه القرآن» (۱۸۵: ۲) چرا قرآن کریم هنگامى که زمان روزه
را بیان مىکند و مىگوید روزه باید در ماه رمضان باشد، مىافزاید «ماهى که
قرآن در آن نازل شد»؟
امام موسىصدر
آنکه قرآن را مطالعه مىکند پیوند، هماهنگى و تناسبى میان روزه و قرآن مىیابد: «کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم لعلکم تتقون، شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن» (۱۸۵: ۲) چرا قرآن کریم هنگامى که زمان روزه را بیان مىکند و مىگوید روزه باید در ماه رمضان باشد، مىافزاید «ماهى که قرآن در آن نازل شد»؟
در زبان عربى این توصیف به پیوندى میان روزه و قرآن اشاره دارد، قرآن کریم که سرچشمه و مصدر وحى الهى است. پس ما مىتوانیم ماه رمضان را ماهى متفاوت از دیگر ماهها برشماریم. تمایز این ماه به علم، حکمت، مطالعه و تحقیق است. روزه باعث مىشود آدمى در این ماه بهتر بحث و مطالعه و تحقیق کند. در حدیث آمده است که برترین عمل در شب قدر، شبى که مخصوص دعاست، مباحثه علمى است.
سخن من به مناسبت آغاز ماه روزه که از مهمترین عبادات است، درباره عبادت و عبودیت است. برآنم تا در سخنانم به تمایلات آزادیخواهانه انسان معاصر پاسخى دهم و بر آنها روشنایى بیفکنم. بویژه نسل آیندهدارى که آرزو دارد آزاد و رها باشد و از قیودش بکاهد. آنچه مرا به بحث بر مىانگیزاند، صورت مخدوشى است که به عبادات در اسلام داده شده است؛ گویى نماز و روزه مالیاتى است که مسلمان باید تقدیم خداوند کند. این صورت مخدوش از نماز که بار مسئولیت را سنگین مىکند، میل و رغبت آزادى خواهانه انسان را به نماز از میان مىبرد، و نماز را کارى ناخوشایند جلوه مىدهد. قرآن در این باره چنین مىگوید: «و انها لکبیره الا على الخاشعین» (۴۵: ۲)
این مسئله یکى از اسباب دورى مردم و جوانان از نماز است. به محض اینکه این فکر به زبان بیاید که ما بندگان خدا هستیم، مخالفتها آشکار مىشود که ما نمىخواهیم بنده باشیم. اگر بگویى که این بندگى استثنائى دارد؛ ما بنده بشر نیستیم بلکه بنده خدا هستیم، پاسخ این است که این یک استثناست ویا اینکه این گونه اندیشیدن اجبارى و غیرواقعى است. من مىخواهم بگویم که اساسا عبادت خداوند به معناى عبودیت و تقید نیست. بلکه، عبادت خداوند دقیقا برابر است با آزادی. عبادت خداوند یعنى آزادى مطلق. و هر اندازه عبادت فزونى یابد و در راه عبادت بیشتر گام نهی، آزادتر خواهى شد. نمىدانم چرا عبادت و عبودیت با هم آمیخته شدند و به یک معنى به کار مىروند، با اینکه این دو واژه با هم یکى نیستند. بنابر آنچه از زبانهاى دیگر مىدانم، اساسا واژه عبادت از نظر ماده و شکل آن از ریشهاى غیر از عبودیت است. از جمله در زبان فارسى عبادت به «پرستش» و عبودیت به «بندگی» ترجمه مىشود. در زبان فرانسه دو واژه (adoration) و (esclavage) به کار مىرود. چه اندازه میان این دو واژه تفاوت است!
اگر نیک بنگریم، در خواهیم یافت که عبادت یک چیز است و عبودیت چیز دیگر. نزدیکى این دو واژه (و هم ریشه بودنشان) باعث خلط آنها و باعث این شکل مخدوش عبادات شده است. عبادت به معناى عبودیت نیست، بلکه آزادى است. اما چرا و چگونه؟ این مسئله موضوع سخن امروز ماست. اندکى ژرف و روشن به مفهوم عبادت در اسلام مىاندیشیم. عبادت چیست؟ عبادت در اصطلاح فقهى یعنى در اصطلاح اسلامی، هر عملى است که به قصد قربت انجام شود، یا هر عملى است که براى خداوند به جاى آورده شود. این اصطلاح در مقابل اصطلاح «توصلی» است، و آن هر عملى است که نیازى به قصد قربت ندارد. مثلا در واجبات نماز «وضو» یک عمل تعبدى است. یعنى اگر کسى بدون قصد قربت وضو بگیرد، وضوى او باطل است. طهارت لباس نیز از شروط نماز است. اما اگر من لباسم را بدون قصد قربت پاک کردم، پذیرفته مىشود و لباس پاک است، حتى اگر باد لباسم را اتفاقى در آبى بیندازد و لباس خود به خود در این آب پاک شود. اگر لباس را با آب غصبى هم بشویم، پاک است. اگر کسى را نیز وادار کنم که لباسم را بشوید، باز هم پاک است. پاکى لباس به هر شکلى ممکن است. اما وضو فقط باید به قصد قربت باشد.
فقه مىگوید هر عملى که به قصد تقرب به خداوند و اطاعت امر او انجام مىیابد، عبادت است. و هر عملى که به غیر از این انگیزه باشد، عبادت نیست. بنابر این اگر کسى بدون قصد تقرب به خداوند، بلکه براى جلب اعتماد مردم، نماز بگزارد، طبیعتا نماز او عبادت نیست و اجرش نیز بر عهده خداوند نیست. فقه این نماز را از عبادات نمىشمارد. آیا اگر کسى از ترس پدر یا مادر نماز بخواند، خدا را عبادت کرده است؟ هرگز. این عبادت نیست. این رکوع و سجود و حرکتى بیش نیست. اگر کسى بنابر عادت نماز بخواند و نداند که چه کارى مىکند، همچون کسى است که صبحها به شکل عادت کارها را در خانه انجام مىدهد. چنین کسى براى نماز نیز حرکت مىکند، اما عملش عبادت و نماز نیست. اما عکس این مسئله درست است. یعنى هر عملى که براى تقرب به خداوند باشد، عبادت است، حتى اگر نماز و روزه نباشد. از جمله تجارت، زراعت، ساختن خانه، راهسازی، دیدار دوست، سلام و احوالپرسى با دیدارکنندگان و هر عملى اگر براى خداوند باشد، عبادت است، حتى خواب. آیا چیزى سبکتر از خواب هست؟
ممکن است خواب هم عبادت باشد. ممکن است خوردن نیز عبادت باشد. ممکن است نشستن نیز عبادت باشد. همچنین با هم بودن، شب نشینی، توجه به فرزندان و بازى با آنها نیز مىتواند عبادت باشد. پس نخستین نکته این است که عبادت در اصطلاح اسلامی، هر عملى است که از انسان براى امتثال و اطاعت امر الهى وتقرب به خداوند، صادر مىشود. براین اساس، لختى در این مفهوم درنگ مىکنیم؛ یعنى در هر عملى که براى تقرب به خداوند است. معناى تقرب به خداوند چیست؟ تقرب یعنى تلاش براى به دست آوردن قرب. من مىخواهم به شما نزدیک شوم؛ بلند مىشوم، حرکت مىکنم وسرانجام به شما مىرسم و نزدیک شما مىشوم. آیا منظور از تقرب به خداوند، نزدیکى مکانى است؟ طبعا پاسخ منفى است. چرا که از نظر اسلام، خداوند مکان ندارد، بلکه خالق مکان است. امام (ع) مىفرمایند «لایحد باین» [۱] یعنى خداوند مکان ندارد پس تقرب به خداوند یعنى چه؟ مىخواهم اندکى بیندیشیم و مفاهیم کهنهاى را که از کودکى با ما بودهاند، از ذهن خارج کنیم. نزدیکى به خداوند یعنى چه؟ مکان خداوند کجاست تا بدان سو رویم و به او برسیم. نه چنین چیزى نیست وما نیز به چنین مفهومى باور نداریم. تقرب به خداوند یعنى تقرب معنوی. دریافتن مفهوم تقرب معنوى آسان است. من در اینجا هستم، اما ممکن است کسى در اروپا یا هند نزدیک من باشد. او چگونه به من نزدیک است؟ آیا نزدیکیى غیر از نزدیکى مکانى هست؟ اسباب نزدیکى غیرمکانى چیست؟
گاهى علت قرابت معنوى نسبت نَسبى است؛ یعنى برادر، یا پسر عمو بودن. این را نمىتوان به خدا نسبت داد. چرا که خداوند نهزاده شده ونه مىزاید. نمىزاید یعنى فرزندانى ندارد، وزاده نشده یعنى پدر ومادر وعمو ودایى و.... ندارد. خویشانى ندارد. به قبیله خاصى تعلق ندارد. پیوند نَسبى وجود ندارد. ما دو نوع قرابت داریم: یکى قرابت عاطفى ودیگرى قرابت از جهت همصفت بودن. وقتى مىگوییم فلانى به کسى نزدیک است، یعنى در صفات آن دو نزدیکى و هماهنگى وجود دارد. نزدیکى بدین معنا، یک مفهوم اسلامى است «ان أکرمکم عندالله اتقاکم» (۴۹/۱۳) مقدار تقرب به خداوند به اندازه اتصاف به صفات الهى وتخلق به اخلاق خداوندى است. زیرا خداوند مکانى ندارد تا من به او نزدیک شوم. ومیان من و او پیوندى نیست تا خویشِ او باشم. نمىتوان به خداوند نزدیک شد مگر با اتصاف به اوصاف الهی. در حدیث آمده است: «تخلقوا باخلاق الله» (متخلق به اخلاق الهى شوید) [۲] اما صفات خداوند کدامند؟ علم، پس اتصاف به اوصاف خداوند یعنى کسب علم. ورحمت اگر آن را کسب کنیم. وقدرت اگر قدرت و عزت به دست آوریم. و آفرینندگى اگر بتوانیم چیزى بیافرینیم. وهمین گونه است دیگر صفات الهی. خدمت به مردم نیز اتصاف به یک صفت الهى است. زیرا خداوند رب، راعی، خالق، رازق و رحیم است، و اگر من به مردم خدمت کنم یعنى به آنها روزی، رحمت و فرهنگ دهم، متخلق به اخلاق الهى شدهام. میان دو مفهوم تقرب به خداوند وعبادت پیوند برقرارمىسازیم.
تقرب به خداوند یعنى اتصاف به اوصاف الهی. عبادات نیز فعالیتها و ورزشها وکارهایى هستند که ثمره آنها تخلق به اخلاق الهى است. مىتوانیم بگوییم کسى که نمازمى گزارد، در نمازش خداوند را مخاطب مىسازد واحساس مىکند که او را ندا مىدهد واز او یارى مىجوید وهمراه اوست. پس از او صفت یا صفاتى کسب مىکند یا آن صفات نزد او توانمندتر مىشود، واز صفات رذیله که نتیجه ضعف است، دور مىشود. سرچشمه بیشتر صفات رذیله ضعف است. چرا آدمى دروغ مىگوید؟ یا از روى ترس دروغ مىگوید یا طمع مىورزد. چرا اصرار داریم احساس فقر بکنیم؟ چرا نفاق؟ سبب اینها ناتوانى در ابراز حقیقت است. چرا فریب وریا؟ سبب آن نیاز به کسب اعتماد دیگران است. منشا بسیارى از رذائل، ضعف وسستى است، که با تقرب به خداوند، زدوده مىشود. بر این اساس صفات نیکو، صفات خداوند هستند. زیرا در اسلام، خداوند جامع همه صفات کمال است. پس هر گامى که در آن کسب صفتى از صفات خداوند باشد، ما را به اونزدیک مىسازد. این اصل کلى است. دوباره به همان مبحث نخست باز مىگردیم. عبادت چیست؟ هر عملى که براى تقرب به خداوند انجام مىشود، یا هر عملى که مرا به خداوند نزدیک مىسازد. به دیگر سخن عبادت یعنى هر عملى که مرا به صفتى از صفات خداوند متصف مىسازد.
بنابراین اگر چنین چیزى روى دهد، عبادت خواهد بود، و اگر چنین نشود، عبادت نخواهد بود. پس اساسِ عبادتِ خداوند یعنى گام نهادن در مسیر علم، آزادی، عزت، گام نهادن در راه کسب دیگر صفات حسنه الهى که ما آن را انسانیت، تعالى و تکامل مىنامیم. بر این اساس مىتوانیم بگوییم عبادات، کارها و فعالیتهایى هستند همچون نماز، روزه، حج، زکات و... که خداوند آنها را راهها، اسباب و انگیزههایى براى رساندن انسان به کمال قرار داده است. عبادت چیست؟ هر عملى که براى تقرب به خداوند انجام مىشود، یا هر عملى که مرا به خداوند نزدیک مىسازد. به دیگر سخن عبادت یعنى هر عملى که مرا به صفتى از صفات خداوند متصف مىسازد. پس هر نمازى که به شکل درست بجاى آورده شود، رهایى و آزادى از یک قید است. زیرا هر نمازى آدمى را گامى از جهل دور و به علم نزدیک مىسازد. آیا حرکت از جهل به سوى علم بندگى است؟ فرض بر این است که نماز انسان را از فحشا و منکر دور مىسازد، پس نمازى که چنین نمىکند، عبادت شمرده نمىشود، هر عبادتى به تقرب مىانجامد.
تقرب نیز منجر به کمال مىشود و کمال آزادى است. چرا نماز مرا از جهل دور و به علم نزدیک مىسازد؟ چون نماز مرا وامىدارد تا متصف به صفات الهى و متخلق به اخلاق الهى شوم. بنابراین مفهوم عبادت در اسلام به کلى با مفهوم عبودیت بیگانه است. در اسلام عبودیت نیست. عبودیت خداوند یعنى آزادگی، بندگى خداوند یعنى حرکت به سوى علم و عدل و قدرت و رأفت و صدق و بلندهمتى و همه کمالات. این است مفهوم عبادت در اسلام و چقدر این مفهوم با عبودیت فاصله دارد. آنچه بر این اصل تاکید مىکند این است که شرط بنیادین عبادت اخلاص است؛ نماز و روزه من فقط باید براى خداوند باشد. براى خداوند باشد یعنى چه؟ یعنى انگیزه الهى داشتن و جذب خداوند بودن. پس ما باید در بسیارى از کارهامان نظرى دوباره بیفکنیم. وقتى گفته مىشود «نیت»، برخى گمان مىکنند نیت یعنى ایستادن در مقابل قبله وگفتن اینکه چهار رکعت نماز عشاء مىخوانم قربه إلى الله. این نیت نیست، بلکه این نیز لهواست. نیت یعنى انگیزه. آیا امشب هنگامى که تصمیم گرفتید به مجلس بیاید، در آستانه در ایستادید وگفتید به مجلس اعلاى شیعیان مىخواهم بروم. نه هرگز چنین نمىکنید. اما اگر کسى بپرسد چه چیزى تو را به حرکت واداشت؟
پاسخ خواهیم داد: «نیت». یعنى اینکه گامهاى شما به سبب رغبت به شرکت در این جلسه حرکت مىکرد عبادت هر عملى است که به انگیزه تقرب به خداوند انجام مىشود و تقرب یعنى اتصاف به اوصاف الهى واوصاف الهی، همگى کمالند. پس عبادت یعنى تلاش براى رسیدن به کمال. عبادت، آزادى است، زیرا هر حرکتى به سوى کمال قید و بند نیست، بلکه آزادى از قید و بند است. زیرا نزدیکى انسان به انسانیت، آزادى است، اما بندگى درست نقطه مقابل آن است. پس عبودیت و عبادت دو مفهوم کاملا متمایز هستند. یکى از ثمراتِ عبادت خداوند آزادى از هر چیزى است که غیرخدایى باشد. ما در طول نماز و روزه و حج و زکات، براى دقایقى حرکت به سوى خدا را تجربه و تمرین مىکنیم، چرا که اگر براى غیرخدا نماز بگزاریم، نمازمان باطل است. همچنین است روزه و حج و.... پس اگر ما در زمانى اندک ورزش کنیم، تمرین کنیم و حتى براى دو دقیقه در روز براى خدا فعالیت کنیم و از خوردن و آشامیدن دورى کنیم، به سوى خدا حرکت مىکنیم و به او نزدیک مىشویم. پس ما در کارگاه عبادت براى آزادى موقت از غیرخدا مىکوشیم. این تلاشها ما را براى رهایى مطلق از غیرخدا یارى مىکند.
چنانکه قرآن کریم مىفرماید: «واستعینوا بالصبر والصلوه» (۴۵: ۲) ما در نماز امکان آزادى را در عرصههاى مختلف زندگى به دست مىآوریم. این مسئله دوم است. مسئله نخست و اصلى این است که مفهوم عبادت با عبودیت در اسلام متفاوت است. اساساَ دو مفهوم متفاوتند. نکته دوم این است که عبادت خداوند مرا از غیر خدا آزاد ورها مىسازد. خلاصه سخن این است که عبادت با عبودیت متفاوت است. عبادت خداوند با عبودیت مردم وحتى با عبودیت خداوند هم فرق مىکند. براى شما معناى عبادت وعبودیت را در زبانهاى دیگر گفتم. پس امروز مىتوانیم این اصل را مد نظر قرار دهیم. دست کم من در برابر شما به آن پایبند مىشوم تا بر اساس آنچه گفتم مرا مواخذه کنید. من از این اصل کلى دفاع مىکنم و مىگویم همه عبادات انسان را براى رسیدن به آزادى یارى مىکنند. زیرا به انسان براى متخلق شدن به اخلاق الهى کمک مىکنند. نیز انسان را به کمال نزدیک مىسازند و به آزادى فرا مىخوانند.