فعالیتهای علامه شرف الدین (۱۳۷۷- ۱۲۹۰ ق) و از اوایل دهه ۱۹۶۰ تکاپوهای سید موسی صدر توانست، حرکتی در جامعه شیعیان لبنان به وجود آورد و هویت شیعی آنان را بازسازی کند و آنان بتوانند در حوادث آن کشور، نقش فعال و سازندهای بازی کنند و نگاهها نسبت به آنان عوض شود.
یک عالم شیعی چگونه موقعیت ممتاز خود را در میان پیروانش به دست میآورد و او را رهبری معنوی میسازد. این عوامل در میان عالمان شیعی و سنی، کاملا متفاوت است. در میان شیعیان، موقعیت رهبری، ربطی به نصب مقامات رسمی و دولتی ندارد. مطالعه آکادمیک و جدی چندانی درباره شیعیان لبنان وجود ندارد. بسیاری از تحقیقات در لبنان درباره تاریخ شیعیان لبنان از اواخر دهه ۱۹۷۰ شروع شده است. اما از اوایل قرن بیستم، فعالیتهای علامه شرف الدین (۱۳۷۷- ۱۲۹۰ ق) و از اوایل دهه ۱۹۶۰ تکاپوهای سید موسی صدر توانست، حرکتی در جامعه شیعیان لبنان به وجود آورد و هویت شیعی آنان را بازسازی کند و آنان بتوانند در حوادث آن کشور، نقش فعال و سازندهای بازی کنند و نگاهها نسبت به آنان عوض شود.
آنچه در پی میآید، گوشهای است از تلاشهای سید موسی صدر در شکل گیری آن هویت و ایجاد نوعی روحیه خودباوری در میان شیعیان.
*** فرصتی برای دگرگونی و نقش سید موسی صدر
پس از رحلت علامه شرف الدین، موضوع جانشینی وی، بحثی مهم به حساب میآمد، هر چند که شرف الدین به عنوان رهبر معنوی شیعیان لبنان شناخته شده بود، اما جایگاه ویژه او مربوط به عالم بودن او نیز بود. هر عالمی که به جای ایشان مینشست، فرض بر آن بود که تنها عالم «طایره» شود و نه رهبر شیعیان. به هر حال، کامیابیهای شرف الدین در لبنان، به عالم مذهبی، امتیازی روانی نسبت به دیگران، عطا میکرد.
برخی از عالمان محلی، امید داشتند که جانشین شرف الدین شوند، اما گذر حوادث، عالمی ایرانی را به نام «سید موسی صدر»، جانشین وی کرد. به همین دلیل، چند سال اقامت ایشان در لبنان، همراه با مشکلاتی بود، زیرا او که با مخالفت برخی از عالمان دینی روبرو شد. نیاز داشت تا شایستگی خود را برای جانشینی شرف الدین، اثبات کند. او با درک موقعیت مهم اینجانشینی، همه ابزارهای ممکن را به کار گرفت تا به آن موقعیت دست یابد و رهبر معنوی شیعیان لبنان شود. فهم این نکته مهم است که یک عالم شیعی چگونه موقعیت ممتاز خود را در میان پیروانش به دست میآورد و او را رهبری معنوی میسازد.
این عوامل در میان عالمان شیعی و سنی، کاملا متفاوت است. در میان شیعیان، موقعیت رهبری، ربطی به نصب مقامات رسمی و دولتی ندارد، اما آنجایگاه از ترکیب دو عامل به دست میآید: الف. جایگاه بالای علمی؛ ب. محبوبیت عمومی و اجتماعی. این امر، در برابر موقعیت «مفتی» قرار دارد که از سوی حکومت، نصب میشود. رسیدن سید موسی صدر به موقعیت رهبری شیعیان لبنان را میتوان در سه عامل جستجو کرد: الف. نقش حوزه علمیه نجف و پشتیبانی از ایشان؛ ب. تغییرات اجتماعی و نوسازیی که در لبنان در حال وقوع بود؛ ج. خلاقیت و ابتکار ایشان که توانست موجب تغییراتی برای شیعیان لبنان شود.
در ادامه به برخی از ساحتهای این موضوع خواهیم پرداخت.
سید موسی صدر، در سی و یک سالگی به عنوان عالم طایره، وارد لبنان شد، که مخالفت وگاه خصومت برخی از عالمان دینی را در پی داشت، زیرا که خود را شایسته جانشینی شرف الدین میدانستند. هجرت صدر برای شیعیان لبنان، تازگی نداشت. هجرت عالمان دین رایج است و معمولاً به سه دلیل این هجرتها شکل میگیرد تا آن عالم، رهبر مردم در ناحیهای خاص شود. الف. به دلیل درخواست برخی از عالمان برجسته از برخی دیگران برای مهاجرت به منطقهای؛ ب. یا دعوت مردم آن منطقه از عالم دینی، برای رهبری آنان؛ ج. یا امکان دارد که عالمان برجسته محلی، از شخصی دعوت کنند تا امام آن ناحیه شود. در مورد سید موسی صدر، میتوان گفت که ایشان، دعوت شد تا امام و رهبر باشد و این برخلاف دیدگاه رایجی است که میگوید شرف الدین او را به عنوان جانشین خود انتخاب کرده است. دعوت صدر برای جانشینی شرف الدین، تأثیرات مثبتی برای شیعیان لبنان به وجود آورد.
او دست کم، توانست «هویت شیعی» برای آنان، به وجود آورد، آن هم در جایی که دیگران شیعه را به عنوان مذهب، قبول نداشتند. «خاندان صدر» در دوره صفویه برای تعلیم مذهب شیعه از لبنان به ایران مهاجرت کرد، این در حالی بود که بسیاری از عالمان برجسته شیعی، «جبل عامل» را برای سکونت در عراق و ایران، ترک کردند. شاخه عراقی خاندان صدر نقش مهمی در سیاست این کشور بازی کردند، مثل سید محمد صدر که در دهه ۱۹۴۰ نخست وزیر عراق شد و یا شهید سید محمد باقرصدر که در دهه ۱۹۸۰ چهره برجسته مخالفان رژیم بعث بود. شاخه ایرانی این خاندان نیز عالمانی برجسته داشته است: مثل سید صدرالدین صدر، پدر سید موسی صدر. این سابقه اصالت لبنانی امام موسی صدر، توانست عاملی برای مشروعیت یابی ایشان در لبنان باشد. سید موسی صدر اول بار در سال ۱۹۵۵ برای دیدار با خویشاوندان خود از خاندان شرف الدین به لبنان سفر کرد.
در این سفر، تأثیرات مثبتی بر سید عبدالحسین شرف الدین، از خود بر جای گذاشت. بعد از وفات شرف الدین به سال ۱۹۵۷، بار دیگر، صدر در اواخر ۱۹۵۹ به لبنان مسافرتی کوتاه انجام داد که به دلیل دعوت جعفر پسر شرف الدین برای جانشینی پدرش بود. سال ۱۹۶۰ صدر برای اقامت دائمی به لبنان رفت. اما بحث این است که چرا شرف الدین، عالمی محلی را برای جانشینی خود انتخاب نکرد؟ دیگر اینکه چرا تنها دو سال پس از وفات شرف الدین، پسرش جعفر او را به لبنان برای جانشینی پدر، دعوت کرد؟ در جواب سئوال اول باید گفت که شرف الدین بر این باور بود که عالمان محلی، توان و قدرت کافی برای ادامه ماموریتی که ایشان شروع کرده بود، نداشتند. در مورد سئوال دوم نیز باید گفت که هر چند برخی معتقدند که علامه شرف الدین، صدر را به لبنان دعوت کرده است اما در واقع، اول بار حسین و سپس جعفر، پسران شرف الدین، ایشان را دعوت کردند.
جعفر به عنوان بازوی پدر، از دیدگاههای ایشان و مخالفتش با عالمان محلی برای جانشینی، مطلع بود. این نکته را نیز اضافه کنیم که جعفر و مدرسه جعفریه، نقش اساسی در قیام ۱۹۵۸ بازی کرد و این به معنای نفوذ ایشان و کنترل کامل بر شهر بود. لذا جعفر، صدر را به لبنان دعوت کرد و پیش از آن با «شیخ مرتضی یاسین»، رئیس علماء در نجف، تماس گرفت. آیت الله محسن حکیم، مرجعیت تقلید نجف، برای صدر که از سالهای ۱۹۵۹-۱۹۵۴ شاگردش بود، دعا کرد. زیرا برای ایشان، لبنان از زمان پدرش «مهدی حکیم» که عالم «بنت الجبیل» در جنوب لبنان، بود. محلی ویژه به شمار میآمد. تا سالها ایشان حمایت و پشتیبانی خود از صدر را ادامه داد و اصرار داشت که ایشان موقعیتش را در لبنان حفظ کند.
تحکیم موقعیت سید موسی صدر در لبنان با ورود صدر به لبنان، بسیاری از شخصیتهای برجسته شیعی در فرودگاه لبنان به استقبال او آمدند و با کاروانی از مردم و ماشین تا «طایره» همراهی شد. هر چند که این همراهی چندان به طول نینجامید. حتی جعفر که اولین دعوت کننده ایشان به لبنان بود، بعدها مخالف او شد. این امر بیشتر به دلیل آن بود که میان شخصیتهای برجسته شیعی و صدر، در خصوص نقش عالمان دینی در جامعه، تفاوت دیدگاه وجود داشت. این چنین فرض میشد که صدر فرقی با دیگر عالمان، نباید داشته باشد. در برابر، ایشان، دیدگاهی کاملا روشن از نقش خود در لبنان داشت و آن این بود: به جای تسلیم شدن و احترام به نفوذ برجستگان، با تمام توان، خدمت به شیعیان.
با این همه، صدر، توانست در لبنان، به جایگاهی شایسته دست یابد و این نبود مگر به سه دلیل پیشین یعنی حمایت عالمان نجف، دگرگونیهای سیاسی- اقتصادی و خلاقیتهای گوناگون ایشان. درباره عامل اول میتوان گفت، در نجف آیت الله سید محسن حکیم، تلاش میکرد تا اختلافهای میان عالمان لبنانی مثل «محمد جواد مغنیه» و صدر، را کم کند. او مشتاق بود تا هویت مثبت شیعیان در سراسر جهان را تقویت کند و لبنان، پارهای از آن بود. حکیم، محمد بحرالعلوم، مهدی و هادی حکیم را به لبنان فرستاد، با پیامی برای مغنیه، «شیخ عبدالحمید الحر» و دیگران، تا مخالفتهای خود با صدر را پایان دهند. برداشت صدر، از نقش عالمان در جامعه نه تنها از سوی مخالفان او نقد میشد، بلکه حتی از سوی برخی از نزدیکان او نیز نقادی میشد. صدر که از کشوری دیگر آمده بود، چندان درگیر اختلافهای محلی نمیشد.
او تلاش میکرد تا استقلال خود را برای موقعیت آزاد و نیرومندش در جامعه، حفظ کند. او چندان در بند دیدگاه دیگر عالمان نبود، زیرا دغدغه اصلی او به دست آوردن حمایت مردم بود. اما عامل دوم؛ نوسازی سیاسی- اقتصادی که در لبنان جریان داشت، موقعیتی طلایی برای صدر به وجود آورد تا روحی تازه در جماعت شیعیان بدمد و احساس هویت را در میان آنان زنده کند. فرانید نابرابر مدرنیزاسیون در نواحی گوناگون لبنان، مشکلاتی جدی برای دولت به وجود آورد. دو منطقه عمده شیعه نشین یعنی بقاع و جنوب لبنان، مناطق مناسبی برای کشاورزی بودند. اقتصاد لبنان به سمت بانکداری، سرمایه گذاری و تجارت خارجی، در حرکت بود و این به معنای افول تدریجی بخش تولید کالا به ویژه در بخش کشاورزی بود که البته شامل نواحی شیعه نشین نیز میشد.
افول کشاورزی موجب کم شدن روستانشینان شد. به نحوی که در سال ۱۹۵۹ درصد سکونت در روستاها ۹/۴۸ درصد بود، در سال ۱۹۶۴ این رقم به ۳۴ درصد و در سال ۱۹۷۰ این روند به ۹/۱۸ درصد رسید. شیعیان در آن دو منطقه، صدمه بیشتر دیدند زیرا که محصول عمدهای که کشت میشد، چغندر قند وتنباکو بود. نتیجه آن اقدامات، مهاجرت مردم از روستاها به نواحی شهری به ویژه بیروت و کشورهای خلیج فارس شد. نوسازی، تنها عامل مهاجرت شیعیان نبود، عامل دیگر بمباران نواحی جنوب لبنان و بقاع غربی بین سالهای ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۵ توسط اسرائیل بود. ۶۵ درصد از جمعیت روستایی از جنوب لبنان و ۵۰ درصد از بقاع، مجبور به مهاجرت شدند. این مهاجرتها، عاملی عمده در تأثیرگذاری و توسعه ساختار اجتماعی شیعیان بود.
به اضافه، عاملی دیگر که بر درماندگی شیعیان در مرکز افزود، نرخ بالای بیسوادی آنان بود که آنان را از مقامهای رسمی حکومتی دور میکرد، در حالی که این روند در میان مسیحیان، متفاوت بود. در بسیاری از نواحی، نظام تعلیم و تربیت، به طور عمده در دست گروههای خارجی بود و لذا به طور مشخص، آموزشها به سوی جمعیت مسیحی، هدایت میشد. برخی از آمارها نشان میدهد که مارونیهای مسیحی نزدیک به ۵۰ درصد از ادارههای عمده عمومی را در اختیار دارند. جمعیت جدید و وفادار که در پی استقلال خود بود، به سید موسی صدر، یاری بسیاری رساند. این امر شگفت آور نیست زیرا که فعالیتهای صدر در بیروت به طور ویژه متمرکز بر شیعیان بود. عاشورا، بهترین زمانی بود که او برای معنای جدید شیعه و افزایش وفاداری به شیعه، از آن بهره برد.
به هر حال، رفتار سیاسی مهاجران، متفاوت از آن بود که در روستاها انجام میشد و بسیاری از اختلافهای روستایی در درون شهر، گم شد. این تغییرات جدید اجتماعی جمعیت شیعیان و آمیختن آنان با دیگر گروهها، که در حال وقوع بود، بر فهم و درک نسبت به اهمیت همزیستی گروهها از یک سو و افزایش آگاهی در سویی دیگر، تأثیر بسیار بر جای گذاشت. در خصوص عامل سوم بایدگفت که هدف اولیه صدر از مهاجرت به لبنان، تکمیل مطالعات دینی و نگارش رسالهای تحقیقی بود. فکر میکرد که آن ناحیه، فرصتی مناسب باشد برای رسیدن به مقام اجتهاد. اما آن دیدگاه اولیه به زودی از هم گسست و خیلی زود درگیر فعالیتهای سیاسی و اجتماعی شد، این امر موجب فراموشی هدف اولیهاش شد و هیچگاه نتوانست آن رساله را به پایان برد.
اما، فهم صدر از اسلام و شیعه و به ویژه راهبرد او در جامعه لبنان، از او مجتهدی تراز اول ساخت که در موارد سیاسی و اجتماعی از خود فتواهای گوناگونی صادر کرد که اولین آن، ممنوعیت تکدیگری در «طایره» بود. او به روشنی میدانست که شیعیان، نیاز چندانی به عالم سنتی ندارند، به کسی نیاز دارند که بتوانند به او تکیه کنند، تا به جلو و به سوی موفقیت حرکت کنند. «سعید القراوی» که در سال ۱۹۶۰ به همراه صدر به سخنرانیی در «فلوقه» رفته بود، بسیار از تفاوت و تبعیض شدید بین این ناحیه و ناحیه «طایره» تعجب کرد. صدر در این باره توضیح داد که رویکرد سنتی عالمان دینی که همواره در جامعه لبنان حضور داشتهاند، دیگر کارآیی ندارد و از القراوی خواست تا این نکته را به عالمان نجف نیز منتقل کند. با آن دیدگاه بود که صدر نظر گاهی متفاوت از عالمان دینی در لبنان اتخاذ کرد، تا آنجا که توانست موجب تحولاتی مطلوب به نفع شیعیان شود.
یکی از فرصتهای نیک برای صدر آن بود که حضورش در لبنان، همزمان با ریاست جمهوری ژنرال «فواد شهاب» بود که به راههای مختلفی او را در فعالیتهایش، بدون هیچ گونه مانع تراشی، یاری کرد. شهاب با به قدرت رسیدنش دریافت که وحدت ملی در لبنان امری مهم است، به ویژه آنکه پس از روی کار آمدنش، لبنان با جنگ داخلی در سال ۱۹۵۸ روبرو شد. شهاب در پی اجرای عدالت اجتماعی در این کشور بود. در زمان ریاست جمهوری ایشان بود که در سال ۱۹۶۳ به سید موسی صدر، تابعیت لبنانی عطا شد، هر چند که این امر نیز از طعن مخالفان ایشان بر کنار نماند. زمانی که برای غیر لبنانیها، گرفتن تابعیت لبنان، تقریباً امری ناممکن بود، صدر توانست این کار را به انجام رساند. وقتی که شهاب به قدرت رسید، چندان از سوی پایگاههای قدرت، مورد استقبال قرار نگرفت، اما او در نظر داشت تا دولت لبنان را تقویت کند، لذا نمیتوانست که با همه نیروهای مقتدر لبنان، به تنهایی مبارزه کند.
لذا از درون آن گروهها، متوسل به نیروهای مقتدر آنها شد و در سال ۱۹۶۳ صدر ثابت کرد که میتواند برای شخص توانمندی چون کمال السعد، نیز رقیب باشد. علی رغم تلاش شهاب، برای دست یابی به عدالت اجتماعی، اما ایشان از رساندن شیعه به جایگاه مساوی با دیگر جمعیتهای لبنان سرباز زد. صدر معتقد بود که لبنان الگویی برای جهان است، که میتوان با باور به یگانگی خداوند، علی رغم کثرت ادیان، به زندگی ادامه داد. او بر این باور بود که هر دینی راه و روشی متفاوت برای رسیدن به خداوند دارد. او انکار نکرد که هر راهی به سوی خداوند، ویژگیهای مناسب خود دارد، و در حقیقت همه این راهها یکی است، زیرا که به سوی یک هدف در حرکتند.
بنابراین او گسست و دشمنی در میان معتقدین، به نام مذهب را رد میکرد و بر وحدت و هماهنگی میان آنان، پافشاری میکرد. درک صدر از جامعه لبنان، او را برانگیخت تا رویکردی غیرفرقهای برای اصلاحات اجتماعی داشته باشد، در زمانی و مکانی که هر فرقهای امید داشت تا خواستهها و تقاضاهای خاص خود را پی گیرد. برای اثبات جایگاه سیاسی شیعیان، برای او مهم بود که پله ایی ارتباطی میان همه احزاب جامعه لبنان ایجاد کند، تا آنکه بتواند منافع شیعیان را حفظ کند. با فهم توان و ظرفیت بالای خدمات اجتماعی برای ورود به حوزه سیاسی، صدر خود را متعهد به ایجاد تعدادی از آموزشگاههای حرفهای و مذهبی کرد.
از همان آغاز، او در فکر تأسیس و ایجاد سازمان شیعه برای هدایت شیعیان تحت رهبری واحد بود. آقای رئیسی، یک روحانی ایرانی، صدر را در سال ۱۹۶۲ در بعلبک دیدار کرد و او در موقعیتی، قصد و تمایل خود را برای تاسیس سازمانی شیعی ابراز کرد، تا با آنجامعه بتواند شیعه را به جایگاهی برابر با دیگر اقلیتهای لبنان برساند. همزیستی مسالمت آمیز گروههای گوناگون مذهبی در لبنان، فرصتی برای او ایجاد کرد تا بتواند برای شیعه در کنار آن عوامل، خدمت کند. او کم کم طبیعت جامعه لبنانی و پیوند ظریف و حساس میان جمعیتهای مختلف را دریافت. فهم این مطلب، بعدها برای صدر ثمر بخش بود، زیرکی سیاسی، به او این توان را داد تا قدرت جاذبه او در جامعه لبنان، فراتر از شیعیان، گسترش یابد و مطمئن شود که از حمایت غیر شیعیان نیز بهرهمند است.
آگاهی صدر از موقعیت عالمان دینی و اختلاف میان آنان، او را به سوی روشی دیگر سوق داد، تا بتواند طیفی وسیع از مردم را جذب خود کند و اعتماد و پشتیبانی آنان را از آن خود کند. برای این کار، او تاسیس چند سازمان رفاهی اجتماعی را آغاز کرد.
............................... ادامه دارد...