گفت وگو با سیدكاظم صدر.
«سیدمحمدکاظم صدر» برادرزاده امام موسی صدر است که چند سالی را با او در بیروت گذرانده است. او آن سالها در دانشگاه آمریکایی بیروت دوره کارشناسی ارشد را میگذراند و در تاسیس انجمن اسلامی این دانشگاه نقش محوری داشت. در جریان این مسأله، از آقاموسی دعوت میکرد تا در جمع دانشجویان سخنرانی کند.
کاظم صدر، برادر محمد صدر، معاون وزیر امور خارجه دولت خاتمی و فرزند مرحوم آیتالله سیدرضا صدر است. از اینرو، به دیدار این استاد ۶۲ ساله دانشگاه بهشتی رفتم و شنیدم از خاطرات بیروت و لبنان و نقش عموی بزرگوارش.
زمانی که امام موسی صدر به بیروت رفتند، با چه مشکلاتی روبهرو بودند؟
مشکل اسرائیل شروع شده بود. فلسطینیها آمده بودند و مستقر شده بودند و مبارزاتشان را شروع کرده بودند. البته فلسطینیها دسته دسته بودند؛ بین فتح و سایر گروههای فلسطینی اختلافاتی وجود داشت و فتح به عرفات تهمت دست راستی و میانهرو بودن میزد. عموجان میگفتند: اوائلی که به لبنان آمدم، تا مدتی بهشدت احساس تنهایی میکردم و میدیدم که چه قدر اینجا غریب هستم و یاد خاطرات ایران و دوستان ایران میافتادم و خیلی متأثر میشدم. یکدفعه به خودم آمدم و به خودم نهیب زدم تو چرا به لبنان آمدی؟! برای کار آمدی، بنابراین فکر گذشته را فراموش کن. مگر چه خاطراتی از ایران داشتند که برایشان دوست داشتنی بود؟ عموجان اهل ارتباط، انس و دوستی بود و دوستان بسیار زیادی داشت؛ چه در قم و در حوزه و چه در تهران. ایشان اهل شعر و ادبیات بود و اهل ذوق. یکدفعه این فضای دوست داشتنی را از دست داده و غریب شده بود.
اولین اقدامات ایشان در لبنان چه بود؟
زمان مرحوم آقای شرفالدین انجمنی بوده است ولی منحل شده بود. اولین کاری که عموجان میکند، این است که این جمعیت را دوباره احیا میکند و سعی میکند دوباره همان افراد را جمع کند و با کمک آنها یکسری کار خیریه را شروع میکند. وقتی که من رفتم کار مهمی که ایشان انجام داده بودند، این بود که مدرسه یا هنرستان جبل عامل را ساخته بودند. خیلی حرفهای بود و سطحش از هنرستان بالاتر بود. ایشان قالیبافی را هم در آنجا دایر کرد. بعد عمهام را تشویق کرده بودند که مراکزی را برای دخترها تأسیس کنند.
آیا در این دوره اختلافاتی میان آقا موسی با فرزندان آقای شرفالدین پیش آمد؟
بله. مؤسسهای را میخواستند، بسازند که هزینهاش را از وجوهاتی از لبنانیهای مقیم آفریقا تامین کرده بودند. برای ساختن این ساختمان به مصالح و بلوکهای سیمانی نیاز داشتند که از یکی از فرزندان آقای شرفالدین تهیه میکردند. اما بلوکها خیلی کم مقاومت بود و از جای دیگری خریداری کردند که منشأ دشمنی و بدگویی میشود.
میگویند در اوایل پسرهای آقای شرفالدین از امام موسی حمایت میکردند، اما پس از مدتی کدورتهایی پیش میآید.
درست است. از بین پسرهای ایشان یکی مرحوم سید جعفر بود که بسیار محبوب، اجتماعی و خوش برخورد بود و در نتیجه نماینده صور شد. ولی وقتی وارد مجلس شد به یک سیاستمدار تبدیل شد و ارتباطش در ابتدا با محمدرضاشاه بود و برای تاجگذاری او یک مقاله نوشت. بعد از شاه، با عراق ارتباط برقرار کرد که رژیم بعثی سر کار بود و با عمو و شیعیان خیلی بد بودند؛ یعنی مرحوم سید جعفر با چپ لبنان و به خصوص با دولتهای مثل عراق بود. در ابتدای حضور امام موسی صدر در لبنان، ایشان در صور شروع به تدریس علوم حوزوی کردند.
اوایل، رابطه علما و طلاب آنجا با ایشان چگونه بود؟
طلبههای آنجا خیلی به عمو بدبین بودند. ایشان ایرانی بود و طول کشید تا لهجهاش عوض شود و از طرف دیگر، رژیم ایران با اسرائیل رابطه داشت. همچنین سخنرانیهایی که عموجان میکرد، خیلی قوی بود و در نتیجه آنها شروع به تضعیف کردند؛ اما این طور نبود که همه مخالف باشند. بعدها در بیروت هم مثلاً آقای محمد جواد مغنیه در ابتدا با عمو دوست بودند و به خانه هم میرفتند و خیلی با هم نزدیک بودند؛ اما یکدفعه با عموجان اختلاف پیدا میکند. میگفت سید موسی که به فرانسه میرود، کجا غذا میخورد و چه چیزی میخورد و خلاصه این جور چیزها را میگفتند. به جای اینکه بگویند در آنجا چه گفته، چه طور تبلیغ کرده، این رفت آمد چه تأثیری داشته است...
چگونه امام موسی با دکتر چمران آشنا شد و او را مدیر هنرستان کرد؟
ایشان در مدیریت آن مانده بودند؛ در نتیجه به فکر یک مدیر بودند. قطبزاده دکتر چمران را به عموجان معرفی کرد. خصوصیات دکتر چمران را بیان کرد و گفت اگر میخواهید ایشان بیایند و عموجان هم که دنبال مدیر بودند قبول کردند و چمران با خانوادهاش آمد.
در آن زمان، دکتر چمران در آمریکا به دلیل مبارزات سیاسی مجبور شده بود که دانشگاه را رها کند و به مصر رفته و آموزشهایی دیده بود.
از آن روزها، چه تصویری از دکتر چمران در ذهنتان بجا مانده است؟
چمران بسیار آدم جذاب و فوق العادهای بود. با اینکه دکترای الکترونیک داشت؛ اما در مسائل اجتماعی و سیاسی بسیار مطالعه کرده بود. او حالتهای روحانی و عرفانی داشت؛ مثلاً نقاشی میکرد و عکاس هم بود؛ یعنی اهل هنر بود. از این جهت خیلی با عموجان تفاهم داشت و ایشان را میفهمید.
روابط امام موسی صدر با جمال عبدالناصر چگونه بود؟
در ابتدا عبدالناصر مخالف امام موسی صدر بود.
مخالفت عبدالناصر برای چه بود؟
رهبر جهان عرب بود و رهبرها میخواهند که همه دنبالهرو آنها باشند. پس هر کسی که این دنباله روی را انجام نمیدهد، مخالفش هستند و عموجان دنبالهروی نمیکردند، فکر قومی- عربی نداشتند و فکر اسلامی داشتند. در آن زمان عبدالناصر به هیچ وجه جنبه اسلامی نداشت و حتی با اخوانالمسلمین هم در داخل مبارزه میکرد. در آن زمان در لبنان، سخنرانان سنی به عبدالناصر دعا میکردند. اما امام موسی این کار را نمیکردند، پس مورد مخالفت بود. البته در عین حال نمیخواست با او مبارزه کند. به یاد دارم که کنفرانسی در قاهره تشکیل شد و عموجان را برای اولین بار دعوت کردند و ایشان هم استقبال کرد. چراکه روحیهاش این طور بود که همیشه از فرصتها استفاده میکرد.
در آنجا «هیکل» سردبیر اهرام و چهره فرهنگی-سیاسی بود و از عموجان دعوت میکند که از روزنامه اهرام بازدیدی کند. امام موسی به آنجا میرود و بیش از یک ساعت با هیکل راجع به ماجراهای سیاسی روز صحبت میکنند و بعد هیکل میگوید شما نمیخواهید از اهرام و روزنامهها بازدیدی کنید؟! امام میگویند چرا. سپس میگویند آرشیو موسی صدر را بدهید، ببینم. وقتی مشغول دیدن بودند، هیکل آمد و گفت: عبدالناصر منتظر شما هستند و میخواهند شما را ببینند. سپس میروند و با عبدالناصر صحبت میکنند.
بدون هیچگونه هماهنگی قبلی؟
بله. حدود یک ساعت هم با عبدالناصر صحبت میکند و در پایان هم عبدالناصر عکاسها و خبرنگارها را دعوت میکند و با عموجان عکس میگیرد و در روزنامهها پخش میشود. عموجان میتوانند با نفوذ کلامشان سابقه چندین ساله را از بین ببرند.