دکتر سیدمحمد صدر در یادداشتی که در شماره ۴۳۵ مورخ ۲۸ بهمن ۱۳۸۶ روزنامه کارگزاران به چاپ رسید، درباره موضوع چالشی رابطه ایران و لیبی مباحثی را مطرح کرد.
دکتر محسن کمالیان:
دکتر سیدمحمد صدر در یادداشتی که در شماره ۴۳۵ مورخ ۲۸ بهمن ۱۳۸۶ روزنامه کارگزاران به چاپ رسید، درباره موضوع چالشی رابطه ایران و لیبی مباحثی را مطرح کرد که مهمترین نکات آن به شرح ذیل بود:
۱- روابط ایران و لیبی «به نفع ایران است»
۲- «روابط بین دو کشور باید با جدیت دنبال شده و گسترش یابد»
۳- «مسئله مهم امام موسیصدر نباید از دستور مذاکرات خارج شود»
۴- این مسئله در تمامی سالهای پس از انقلاب در دستور مذاکرات دو کشور قرار داشته است.
بر همین اساس دکتر محسن کمالیان در مقاله مفصلی به نقد دیدگاههای دکتر صدر پرداخته است که به دلیل کمبود فضا برای چاپ بخشهایی از آن به چاپ میرسد.
روابط ایران و رژیم قذافی از منظر منافع ملی
۱- سیدمحمد صدر نیک میداند که در تمامی سهدهه پس از پیروزی انقلاب، رابطه سیاسی ایران و رژیم قذافی، هرگز نه به تقویت روابط ایران و جهان عرب کمک کرده است و نه حتی به بازسازی بخشی از فضای اعتماد و تفاهم متقابل فیمابین. مصر و عربستان سعودی دو کشور بزرگ جهان عرب هستند که اغلب با لیبی روابطی متشنج یا حداکثر احتیاطآمیز داشتهاند. آیا رابطه ایران و لیبی هیچگاه توانست در بهبود مناسبات ایران و این دو کشور بزرگ موثر افتد؟ در مورد مصر، اگرچه تلاشهای ایران جهت بازسازی روابط دیپلماتیک تا حد پیگیری مستقیم روسای محترم جمهوری و مجلس نیز پیش رفته است، اما حسنی مبارک کماکان بیاعتنایی و نام خیابان «خالد اسلامبولی» را بهانه میکند. در مورد عربستان، تنها یادآوری تلاشهای قذافی جهت تحریک ایران به حمله موشکی به آن کشور در دوران دفاع مقدس و نیز اشاره به تلاشهای ناکام اخیر دولت نهم جهت بازسازی اعتماد فیمابین و ایجاد فضای همکاری سازنده در بحرانهای لبنان و عراق کافی به نظر میرسد.
رابطه ایران با کشورهای منطقه مغرب عربی، یعنی مراکش، تونس و الجزایر و نیز رابطه آن با کشورهای حاشیه خلیج فارس، وضعیتی مشابه دارد. آخرین اقدام قذافی پادرمیانی او در اجلاس اخیر سران عرب میان ایران و امارات بود که از سر خیرخواهی (!) و برخلاف موضع رسمی کشور پیشنهاد کرد تا مسئله جزایر ایرانی به محاکم بینالمللی سپرده شود. رژیم قذافی هرگز نتوانست در عادیسازی روابط ایران با هیچیک از کشورهای عربی نقشی مثبت ایفا یا لااقل از تیرهتر شدن آنها ممانعت کند.
۲- ایشان نیک میداند که در تمامی سهدهه پس از پیروزی انقلاب، رابطه سیاسی ایران و رژیم قذافی، در هیچیک از سازمانها و مجامع بینالمللی، هرگز نه به تقویت جایگاه ایران کمک کرده است و نه به حل مشکلات اساسی آن. سازمان کشورهای صادرکننده نفت (اوپک)، اتحادیه عرب، کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل، شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی و شورای امنیت، مهمترین نهادهای بینالمللی بودند که رژیم قذافی، همزمان با باز بودن پروندههای ایران، در آنها عضویت داشته است.
حداد عادل، رئیس محترم مجلس هفتم، در آخرین روزهای سال ۸۳ تنها از آن روی در برابر قرائت بیانیه نمایندگان مجلس علیه رژیم قذافی در صحن علنی مجلس مقاومت کرد که وزرای نفت اوپک در اصفهان گرد هم آمده بودند و ایران حمایت وزیر لیبیایی را برای احراز مقام دبیر کلی «تمنا» میکرد. نتیجه چه شد؟ ایران بهرغم گذشت ۳۰ سال از پیروزی انقلاب، هنوز به این «حق مسلم» خود دست نیافته است! بیانیههای بیشمار اتحادیه عرب در حالی جدایی جزایر سهگانه از ایران و الحاق آنها به امارات متحده عربی را طلب کرده که نام رژیم قذاقی همواره در میان امضاکنندگان بوده است.
آخرین این بیانیهها که به امضای شخص قذافی مزین است، بیانیه اجلاس اخیر سران عرب در دمشق است که تنها نماینده عراق [به دلایلی دیگر] از امضای آن خودداری کرد. عضویت رژیم قذافی در کمیسیون حقوق بشر و حتی ریاست دورهای بر آن در سال ۱۳۸۳، هیچگاه بیانیههای سالانه آن علیه وضعیت حقوق بشر در ایران را تعدیل نکرد. قطعنامه مورخ ۱۵ بهمن سال ۱۳۸۴ شورای حکام در حالی علیه پرونده هستهای ایران صادر شد که رژیم قذافی از دادن رای منفی و هرگونه مخالفت با آن امتناع کرد و بالاخره آنکه قطعنامه شماره ۱۸۰۳ شورای امنیت علیه پرونده هستهای ایران در ۱۴ اسفند سال ۱۳۸۶ در حالی صادر شد که رژیم قذافی نهتنها رئیس دورهای آن شورا بود، بلکه چون کشورهای ۱+۵ بدان رای مثبت داد!
۳- لبنان «عمق استراتژیک ایران» و قوام اینجایگاه بر دو رکن رکین استوار است: - اتحاد شیعیان آن کشور- همدلی و همنوایی آنها با انقلاب اسلامی ایران. اتحاد شیعیان لبنان خدای ناکرده هر آنی در هم شکسته شود، قدرتهای جهانی و همپیمانان منطقهای و لبنانی آنها مقاومت اسلامی را چونان روزهای سیاه فتنه سال ۱۹۸۸ اقلیمالتفاح درهم خواهند شکست و از آن پس تحولات انتفاضه، فلسطین و بحران اعراب و اسرائیل، بیشک مسیری دیگر خواهد پیمود. همدلی و همنوایی شیعیان لبنان با انقلاب اسلامی نیز خدای ناکرده هر آنی قطع شود، ایران دیگر در آن کشور گوش شنوا و حرفی برای گفتن نخواهد داشت. امام صدر محبوبترین شخصیت جامعه متکثر لبنان است.
در حساسترین روزهای موشکباران تهران در بهار ۱۳۶۴ که رژیم قذافی جریان «ارسال موشک» را به مسئله امام صدر پیوند زده بود، مسوولان عالیرتبه نظام خود آماده شده بودند از آن مسئله عبور و رضایت لیبیاییها را با پیوند دادن آنها به شیعیان لبنان جلب کنند، اما چرا چنین نشد؟ واضح است: «سرسختی» و «غیرت» شیعیان لبنان مانع آن شد و البته این ممانعت تا همین امروز نیز با قاطعیت ادامه یافته است. شیعیان مظلوم آن دیار هرقدر هم سعهصدرشان زیاد باشد، بالاخره آستانهتحملی دارند.
۴- در تمامی سهدهه پس از پیروزی انقلاب، رابطه ایران و رژیم قذافی، در عرصه سیاست داخلی نیز هرگز به منافع ملی کشور خدمت نکرد. بالعکس، اگر این سخن صحیح باشد که خواستههای یک ملت در ادبیات نخبگان آن متجلی و تامین آن از مهمترین وظایف یک حکومت مردمی است، آنگاه رابطه ایران و رژیم قذافی را نه در خدمت منافع ملی که علیه آن خواهد یافت: از همان اولین روزهای پس از پیروزی انقلاب که زمزمه برپایی رابطه ایران با رژیم قذافی بر سر برخی زبانها افتاد، مراجع، علما، حوزههای علمیه و طیف وسیعی از شخصیتهای فرهنگی و دانشگاهی کشور با آن به مخالفت برخاستند. آیات عظام گلپایگانی، شریعتمداری و مرعشی نجفی از همان ابتدا با برپایی روابط ایران و رژیم قذافی مخالفت و صریحا اعلان کردند: «تا تکلیف امام موسیصدر روشن نشود، دولت ایران حق ایجاد روابط با دولت لیبی را ندارد». در کنار آنها، علمای تهران و برخی مراکز استانها در دیدارهای خود با مسوولان کشور به جد خواستار آن شدند تا روابط ایران و رژیم قذافی پیش از حل مسئله امام صدر برپا نشود.
از جمله این بزرگان شهید محراب آیتالله صدوقی بود که در یک گفتوگوی تلویزیونی صریحا اظهار داشت: «صلاح کشور شیعه، صلاح شیعیان دنیا و صلاح دولت ایران نیست که تا زمانی که از این مرد بزرگ خبر صحیحی به دست نیامده، با لیبی پیمانی ببندند و عهد و قراری بگذارند.» حساسیت و اهتمام مراجع، علما، حوزههای علمیه و نخبگان فرهنگی و دانشگاهی کشور به رابطه ایران با رژیم قذافی نهتنها به اولین روزهای پس از پیروزی انقلاب محدود نشد، بلکه طی سهدهه گذشته ادامه و روز به روز افزایش یافت.
در زمستان سال ۸۲ جمع کثیری از بزرگان کشور که در راس آنها مراجع قم و خصوصا آیاتعظام مشکینی، موسوی اردبیلی، جوادیآملی، امینی، سبحانی و مظاهری قرار داشتند، طی نامه تاریخی موسوم به «نخبگان» ضرورت ساماندهی روند پیگیری مسئله امام صدر و برخورد دیپلماتیک، حقوقی و حتی قضائی با رژیم قذافی را از رئیسجمهوری خواستار شدند. در زمستان سال ۸۶ نیز مراجع و بزرگان حوزه علمیه قم به انحاء مختلف، نارضایتی شدید خود را از سفر پرویز داوودی، معاون اول رئیسجمهوری، به لیبی و گسترش روابط ایران با رژیم قذافی ابراز داشتند.
۵- رابطه ایران و رژیم قذافی حتی اگر موجبات نارضایتی مراجع، علما، حوزههای علمیه و نخبگان دانشگاهی و فرهنگی را نیز از نظام فراهم نمیساخت، باز در عرصه داخلی برای امنیت ملی کشور تهدیدهای جدی به همراه داشت. دوستی ایران با رژیم قذافی به معنای دقیق کلمه بسان آن است که خانواده بزرگ انقلاب اسلامی دوستی ناباب را در جمع خود راه دهد. دوست ناباب وقتی به حریم خانواده وارد شود، خصوصا اگر از جانب بزرگان آن به صفات «دوست» و «برادر» متصف شود، چه خواهد کرد؟
واضح است: اعضای ضعیفتر را شناسایی، اغفال، با کمک آنها فتنهانگیزی و سپس برای چپاول و تلاشی خانواده برنامهریزی و اقدام میکند و این دقیقا همان کاری است که رژیم قذافی با ایران انجام داد. آنگونه که وزیر اسبق اطلاعات در آخرین مجلد خاطرات خود آورده است، رژیم قذافی از همان ابتدای پیروزی انقلاب و در سایه روابط رسمی و دوستانهاش با نظام، رابطهای ویژه و بسیار غیربهداشتی، با گروهک مهدی هاشمی برپا کرد. به راستی، آیا میتوان اطمینان داشت که رژیم قذافی، بعد از و حتی همزمان با گروهک مهدی هاشمی، باندهای دیگری را برای اجرای مقاصد خود در ایران اجیر نکرده است؟
۶- وقتی ماهیت رژیمی چنان است که حتی علیه کشورهایی که آن را دوست، برادر و همپیمان خود میخوانند، به جاسوسی دست میزند، آفات همکاری مستقیم امنیتی با آن دیگر جای خود دارد. این نوع همکاری نهتنها در راستای تقویت امنیت ملی نیست، بلکه بالعکس، آن را بیش از پیش در معرض تهدید و آسیبپذیری قرار خواهد داد. چه همکاری مستقیم امنیتی دو کشور، به معنای ورود کارشناسانه طرفین در حوزههایی از علایق، معلومات، مجهولات و حتی برنامهها و عملیات طبقهبندی شده دیگری است که «اعتماد متقابل» و «رازداری» اولین شرط موفقیت آن است. اما آیا رژیم قذافی واقعا «قابل اعتماد» و «رازدار» است؟ مسوولان ارشد کشور حتی اگر پاسخ منفی و قاطع امام راحل به سوال اخیر را چون سوابق جاسوسی آن علیه ایران نادیده انگارند، نقش رژیم قذافی در دسترسی آمریکا و غرب به بخش مهمی از اسرار هستهای ایران را نمیتوانند انکار کنند!
نگارنده این سطور هرگز سخنان صریح حجتالاسلام والمسلمین یونسی، وزیر سابق اطلاعات را در دیدار بهار سال ۱۳۸۳ با خانواده محترم امام صدر فراموش نمیکند که بر «خیانت» رژیم قذافی در دسترسی آمریکا و غرب به اطلاعات هستهای ایران پای فشرد. راقم این سطور اکنون سالهاست که با این نگرانی دست و پنجه نرم میکند که نکند رژیم قذافی بخشهای دیگری از اطلاعات طبقهبندی شده نظام را نیز در اختیار دارد که... مسببان خطا خود باید بار مسوولیت آن را عهدهدار شوند و با یک جراحی ساده و فداکارانه، حساب خود را از حساب انقلاب و نظام جدا سازند. در این صورت انقلاب و نظام از هرگونه گزندی مصون خواهد ماند، درست همانطور که وزارت عزیز اطلاعات، با قبول شجاعانه مسوولیت، در غائله قتلهای زنجیرهای از گزندهای بعدی در امان ماند. قداست انقلاب و نظام قطعا بسیار والاتر از آن است که سپر بلا و فدای چند مسوول خطاکار شود.
۷- در حوزه نظامی نیز رابطه ایران با رژیم قذافی هرگز مشکل خاصی را برای کشور حل نکرد. حامیان رابطه ایران و رژیم قذافی بارها عنوان کردهاند که آن رژیم در طول دوران دفاع مقدس، مهمات و سلاح در اختیار ایران قرار داده است. امروز که قریب دودهه از پایان دوران دفاع مقدس میگذرد، قضاوت درباره نقش ادوات نظامی دریافتی از لیبی در روند و سرنوشت جنگ سادهتر و واقعبینانهتر است.
بر اساس آماری که محسن رفیقدوست، وزیر محترم پیشین سپاه، در گفتوگوی معروف خود با مجله «شهروند امروز» ارائه کرده است، مجموعه ادوات نظامی گرفته شده از رژیم قذافی طی دوران دفاع مقدس، از تعداد «دو عدد» کشتی حامل سلاح و مهماتِ «عادی» و بلکه «از رده خارج شده» متعلق به نیروی دریایی آن رژیم به علاوه قریب ۱۵-۱۰عدد موشک اسکات B، فراتر نبوده است. به راستی دریافت این مقدار سلاح و خصوصا موشک از رژیم قذافی، که اگرچه با صرف وقت و انرژی بیشتر، اما قطعا از برخی منابع دیگر مانند کره شمالی، چین، دیگر کشورهای بلوک شرق، بازار سیاه و حتی خود غرب نیز قابل خرید بود، کما اینکه بعدا همینطور هم شد، گره کدام مشکل مهم را در جنگ گشود؟!
اگر ملت ایران موفق شد همه اراضی اشغالی خود را طی دفاع مقدس از بعثیهای عراق بازپس گیرد، آیا به برکت اخلاص، مقاومت، ابتکارات فرزندان و خون شهدای آن نبود؟ روابط ایران و رژیم قذافی از منظر جهان اسلامدر تمامی سهدهه پس از پیروزی انقلاب، رابطه ایران و رژیم قذافی، هرگز نه به حل بحرانهای جهان اسلام کمکی کرده است و نه حتی به کاهش بخشی از مشکلات آن؛ چه اساسا آن رژیم، جز اجرای برخی حرکات نمایشی، هیچگاه عزمی جدی برای نقشآفرینی سازنده در این حوزهها را نداشت. عملکرد رژیم قذافی در بحران بزرگ خاورمیانه، یعنی مسئله فلسطین، شاهد صدق این مدعا و نمونهای از خروار است.
رژیم قذافی در تمام عمر ۴۰سالهاش، نه در جنگهای اعراب و اسرائیل شرکت جست، نه به حمایت صادقانه از گروههای مبارز فلسطینی پرداخت، نه به یاری انتفاضه مردم مظلوم فلسطین شتافت و نه قدمی در راه تقویت مقاومت اسلامی لبنان برداشت: در جنگ اکتبر سال ۱۹۷۳ مصر و سوریه با رژیم صهیونیستی، بهرغم امیدهای زیادی که اعراب به شعارها و وعدههای قذافی بسته بودند و بهرغم آنکه وی خود بارها اعلان کرده بود که «ارتش من ارتش عرب است و همین که جنگ آغاز شود، در کنار ارتش مصر قرار خواهد گرفت»، اما جنگ آغاز شد بیآنکه حتی یک سرباز لیبیایی در میدان نبرد رویت شود. این در حالی بود که نهتنها سربازان اردنی و عراقی که حتی سربازان سعودی و مراکشی نیز در میدان جنگ دیده شده بودند.
رژیم قذافی بهرغم آنکه میتوانست با اتکا به ثروت خدادادی لیبی از سازمان مقاومت فلسطین یک نیروی عظیم بسازد، اما در تمامی حاکمیت چهاردههاش این کار را انجام نداد. درباره کمک قذافی به انتفاضه مردم فلسطین و مقاومت اسلامی لبنان نیز قضاوت دردمندانه آقای سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان، علیالقاعده مورد قبول همگان و «فصلالخطاب» است: «قذافی در جریان انتفاضه در شبکههای ماهوارهای عربی ظاهر شد؛ ژست یک رهبر انقلابی، عظیمالشأن و مجاهد عرب را به خود گرفت و از آن موضع با مردم سخن گفت. او در نشست سران عرب حاضر نشد و حتی به هیات اعزامی خود دستور داد اجلاس را ترک کنند.
به راستی از تمامی این حرکتهای نمایشی چه چیزی عاید ملت فلسطین شد؟ اگر قذافی واقعا خواهان کمک به ملت فلسطین و در این نیت خود صادق است، باید این مرد بزرگ را به صحنه بازگرداند. اگر قذافی واقعا خواهان کمک به فلسطین و انتفاضه مردم آن است، باید امام موسیصدر، این مرد بزرگ و دو همراهش را بازگرداند. غیر از این هر چه باشد، جز دسیسه و توطئه علیه مقاومت لبنان و انتفاضه فلسطین، نخواهد بود».
روابط ایران و رژیم قذافی از منظر ارزشهای اخلاقی
۱- آنچه تا کنون گفته شد، تنها و تنها درباره سود و زیان «ظاهری» و «مادی» رابطه ایران و رژیم قذافی بود که در قالب دو گزاره زیر قابل جمعبندی است:
الف: رابطه ایران با رژیم قذافی، طی سهدهه گذشته، در هیچیک از حوزههای سیاسی، امنیتی و نظامی، نه برای منافع ملی کشور و نه برای جهان اسلام، خیر و برکت خاصی به همراه نداشته است.
ب: بالعکس، رابطه ایران و رژیم قذافی، به سبب ایجاد نارضایتی در میان مراجع، حوزههای علمیه و نخبگان کشور و به سبب ایجاد نارضایتی در میان شیعیان لبنان که اتحاد آنها شرط لازم حفظ عمق استراتژیک ایران در منطقه است و نیز به سبب ماهیت غیرقابل اعتماد آن رژیم که از جمله در پی روابط غیربهداشتی با جریانات آسیبپذیر کشور است، تهدیدی جدی برای منافع و امنیت ملی کشور بهشمار میرود.
۲- اکنون اما مسئله را از زاویه ارزشهای اخلاقی بررسی کنیم. اصلا فرض کنیم که رابطه ایران و این رژیم به جهت «ظاهری» و «مادی» [از جمله اقتصادی]، در راستای منافع ملی کشور باشد؛ خوب، چه باید بکنیم؟ آیا این شرط برای برپایی رابطه کفایت میکند؟ مگر مبانی حاکم بر سیاست خارجی کشور اسلامی ما همان مبانی مادیگرایانه غرب و شرق است که بلافاصله برپایی رابطه را نتیجه دهد؟ اگر چنین است، چرا تنها درباره رابطه با رژیمی چون قذافی از این منظر نگاه میکنیم؟ چرا درباره رابطه با تمام دنیای شرق، غرب و حتی آمریکا، از همین منظر نگاه نمیکنیم؟
۳- بر اساس منظومه فکری امام راحل:
- قرار بود «سیاست ما عین دیانت ما» باشد!
- سیاستی شایسته است عین دیانت خوانده شود که ارزشهای اخلاقی بر آن حاکم باشد
- سیاستی حتما «ضد» دیانت ماست که به هنگام حساب و کتاب سود و زیان، چرتکهاش ردیف «ارزشهای اخلاقی» را فاقد باشد! امام موسی صدر از بزرگترین رهبران این روزگار جامعه اسلامی، در حین دفاع از کیان تشیع و شیعه، ربوده شده است. اگر آدمربایی را، چه رسد به «امامربایی»، اقدامی تروریستی بدانیم که همنوای با دنیای متمدن امروز حتما چنین میدانیم، با عاملان ترور چگونه باید تعامل کرد؟ مذاکرات ایران و رژیم قذافی درباره مسئله امام صدرتوصیه برادرزاده محترم امام صدر به ادامه مذاکرات ایران و رژیم قذافی درباره مسئله امام صدر خلاف توقع بود، چه وی به اعتبار سالها طراحی و هدایت مذاکرات آقای سیدمحمد علی ابطحی با نمایندگان قذافی در عهد جناب آقای خاتمی نیک میداند:
-که مذاکرات یاد شده نه به آزادسازی امام صدر منجر شده است
- نه به مجازات و حتی محکومیت ربایندگان آن بزرگوار
- و نه حتی ذرهای به کشف حقایق پرونده، یعنی لااقل شناسایی هویت آمران، همدستان و نظارهکنندگان فاجعه کمک کرده است.
به بیان دیگر، مذاکرهای که به ادعای همه مقامات عالیرتبه نظام و نیز خود آقای صدر از اول انقلاب آغاز و تا امروز قریب سهدهه تمام ادامه یافته، حتی قدمی نیز پرونده امام صدر را به جلو نبرده است و مسوولان ایرانی پیگیر مسئله آن بزرگوار امروز همچنان در همان نقطهای قرار دارند که ۳۰سال پیش قرار داشتند. سبب «بهغایت روشن» این ناکامی را پیشتر بارها توضیح دادم: مذاکرات ایران و لیبی درباره مسئله امام صدر بدون آنکه به کمترین فشار امنیتی، سیاسی، قضائی و حتی اقتصادی از جانب طرف ایرانی مسبوق باشد، تنها و تنها بر دیپلماسی «سوال و انتظار» مبتنی بوده است! یعنی همانطور که ایشان در مصاحبه مورخ ۱۳/۹/۸۱ خویش با خبرگزاری جمهوری اسلامی تصریح کرده است: مقامات ایران همواره «منتظر بودهاند تا مقامهای لیبی آخرین اطلاعات خود را در اختیار آنها قرار دهند» و «تا زمانیکه این اطلاعات بهدست ایران نرسد، [همچنان] منتظر خواهند ماند تا سرانجام این قضیه روشن شود»!
بدیهی است که چنین مذاکراتی اگر دهههای متمادی دیگر نیز بر همین منوال ادامه یابد، هیچ کمکی به حل مسئله امام صدر نخواهد کرد! حال آنکه نفس تداوم این مذاکرات، خصوصا در کنار حفظ و گسترش روابط ایران و لیبی، این پیام آشکار و تشویقآمیز را برای ربایندگان امام صدر در بر دارد که «مسئله امام صدر چه حل شود و چه نشود، روابط دو کشور ایران و لیبی بدون کمترین تاثر از آن گسترش خواهد یافت؛ پس بروید و از جانب ما آسودهخاطر باشید»!
بهراستی نیز ادامه چنین مذاکراتی که در صورت حیات امام صدر، سالیان طولانی دیگر ربایندگان آن بزرگوار را قادر خواهد ساخت تا بدون هیچ مزاحمتی اقدام تروریستی خود را استمرار بخشند، آیا اقدامی منطقی و اخلاقی است؟ همچنین ادامه چنین مذاکراتی که در صورت شهادت امام صدر، سالیان سال دیگر به ربایندگان آن بزرگوار فرصت خواهد داد تا از چنگال عدالت و حتی محکومیت خشک و خالی در امان بمانند، آیا اقدامی منطقی و اخلاقی است؟