سی سال پس از ناپدید شدن امام موسی صدر، روحانی ایرانی که رهبری شیعیان لبنان را به عهده گرفته بود، شاهد اصول فروشی دولت نهم در برقراری روابط با لیبی هستیم.
سید محمد بهشتی
سال ۱۳۵۷ انقلاب ایران در نقطه جوش بود، دو هفته مانده به حادثه هفده شهریور و اعلام حکومت نظامی در یازده شهر کشور، ناگهان اعلام شد آیتالله موسی صدر که لبنانیها به او «امام صدر» میگفتند و با نفوذترین شخصیت مسلمان آن کشور به شمار میآمد، در ادامه سفری به لیبی ناپدید شد؛ حادثهای که در زمان خود، انگشتها را به سوی حکومت ایران، سیا و راستهای افراطی لبنان نشانه رفت، اما به فاصله کوتاهی آشکار شد که عامل این حادثه شگفت که پس از ۲۷ سال، هنوز پرده ابهام از آن به کنار نرفته است، نمیتوانسته جز معمر قذافی فرد دیگری بوده باشد.
با پیروزی انقلاب به رهبری آیتالله خمینی، پیگیری برای کشف ماجرا، وضعیت تازهای به خود گرفت، به ویژه که دسترسی به اسناد وزارت خارجه و ساواک و بازجویی از عوامل دستگیر شدهای مانند سران ساواک، نشان داد که رژیم پادشاهی ایران در آن حادثه نقشی نداشته است.
آنچه به موضوع اهمیتی دست اول میداد؛ نخست نفوذ خانواده قدیمی صدر بود که بستگان نزدیکشان در حوزههای علمیه قم و نجف زنده و پیگیر ماجرا بودند. علاوه بر آن، هواداران انقلاب اسلامی و همراهان آیتالله خمینی، جملگی از شاگردان و بستگان و کسانی بودند که در سالهای مبارزه با رژیم پهلوی از حمایتهای گشاده دستانه امام موسی بهره داشتند.
احمد خمینی [که همسرش خواهرزاده امام موسی صدر بود]، صادق طباطبایی، سخنگوی دولت موقت [خواهرزاده دیگر]، دکتر ابراهیم یزدی و صادق قطبزاده و مصطفی چمران، اعضای شورای انقلاب که همگی از دست پروردگان و مریدان صدر بودند، از جانب آیتالله خمینی از همان فردای انقلاب، مأمور پیگیری ماجرای امام موسی شدند.
از سوی دیگر، مراجع بزرگ قم که همگی از شاگردان آیتالله صدر [پدر امام موسی] بودند، در نامههایی از حکومت تازه همین را خواستند. حضور آیتالله حاج حسن طباطبایی قمی که همراه با آیتالله خمینی در پی حوادث ۱۵ خرداد دستگیر و تهدید به اعدام شد و همزمان با بازگشت وی، از حبس به درآمد، بر اهمیت این پیگیری میافزود.
در عین حال، خانواده گسترده و با نفوذ صدر و در رأس آنان آیتالله محمد باقر صدر و خانوادههای صدر عاملی و سلطانی چنان علاقهمندی به آزادی امام موسی صدر در تهران ایجاد میکرد که تلگرام تبریک معمر قذافی برای آیتالله خمینی به مناسبت پیروزی انقلاب بیپاسخ ماند.
دو روز بعد، یاسر عرفات، حامل این پیام بود که قذافی هم مایل است همراه او نخستین میهان حکومت انقلابی باشد. پاسخ تهران مساعد نبود. همزمان با چنین موج گستردهای، تنها کسانی که راه دیگری میپیمودند، مرحوم محمد منتظری، فرزند آیتالله منتظری و مهدی هاشمی فرد نزدیک به وی بود که تشکیلاتی با عنوان مرکز نهضتهای آزادیبخش جهانی را در تهران پی ریخته و از خانههای مصادرهای، مرکزی برای آن ساخته و قصد داشتند انقلابیون و نهادهای چریکی جهانی را ـ حتی مبارزان ایرلندی و آمریکای لاتین ـ به تهران فراخوانند؛ کاری که پیش از آن قذافی در لیبی انجام داده بود.
شهید محمد منتظری بنا بر یک تحلیل که آن را در چند سخنرانی بیان داشت، ماجرای ناپدید شدن امام موسی صدر را برای جلوگیری از نزدیکی دو حکومت انقلابی و صاحب نفت، ساخته سیا تلقی میکرد و عوامل پیگیر این کار، از جمله احمد خمینی، دکتر بهشتی، دکتر ابراهیم یزدی، قطبزاده و مهندس چمران را عوامل سیا میخواند. در هیاهویی که بر سر این اتهامات برپا شده بود، دو بار رفت و آمد محمد منتظری به لیبی حادثهها آفرید و از جمله آنکه یک بار که وی و همراهانش، میخواستتند با هواپیمایی که از آشیانه هواپیمایی ملی آماده کرده بودند، با مقداری اسناد و مدارک که هنوز درباره کم و کیف آن ابهامهایی هست، راهی طرابلس شود، مأموران دولتی در فرودگاه مانع حرکت هواپیما شدند و در حالی که نزدیک بود ماجرا با دستور تیر محمد منتظری به فاجعهای بینجامد، مأموران شهربانی به دستور مهندس بازرگان، هواپیما را محاصره کردند.
محمد منتظری و همراهانش در حدود هشتاد نفر که بدون روادید و اوراق شناسایی، قصد سفر داشتند، روی باند فرودگاه تحصن کردند و مانع از پروازهای دیگر شدند. در این زمان به دستور آیتالله خمینی، دولت بازرگان اعلامیهای صادر کرد و آیتالله منتظری نیز در نامهای که از رادیو و تلویزیون پخش شد، فرزند بزرگ خود را دارای ناهنجاریهای عصبی خواند که به خاطر شکنجههای دوران زندان شاه در او پدید آمده است. محمد منتظری در پاسخ پدر اعلامیهای صادر کرد و اعلام داشت که چون میخواهد انقلاب ایران را به نهضتهای اصیل انقلابی گره بزند و دست عاملان بیگانه را رو کند، به این جوسازیها اهمیت نمیدهد.
با این همه، وی موفق به انجام کار خود نشد، اما این پایان ماجرا نبود. مرحوم محمد منتظری که روز بعد به همراه عده کمی از همراهان [که روادید داشتند] کشور را به مقصد لیبی ترک گفت و چند روز بعد اعلام شد، جلود، نخست وزیر لیبی، همراه با محمد منتظری به ایران آمده و در قم قصد دیدار با آیتالله خمینی را دارد. به این ترتیب، از همان زمان، یکی از پرگفتوگوترین و نخستین سرفصل اختلافات درونی جامعه روحانیت و دولت پایهریزی شد که با مقاومت آیتالله خمینی به شکست لیبی انجامید.
با پافشاری محمد منتظری و عدهای از روحانیون دیگر، جلود تنها توانست در مراسمی عمومی در جایی که رهبر انقلاب بود حاضر شود و بدون نتیجهای از ایران رفت و ایجاد روابط بین دو کشور به فراموشی سپرده شد و پرونده امام موسی هم بسته ماند. در گذر ایام با پیگیریهای صادق قطبزاده که به وزارت خارجه رسیده بود و خود را از نزدیکترین نزدیکان امام موسی صدر میدانست، سرانجام دولت ایتالیا اعلام داشت که بر خلاف ادعای قذافی، امام موسی و دو نفر همراه وی هرگز وارد رم نشدند.
چنین بود که شخصیت بزرگی در میان امواج انقلاب ایران گم شد، بدون آنکه نزدیکانش، دمی از پیگیری کار وی فارغ شده باشند. ملک حسین، پادشاه سابق اردن و حافظ اسد، رئیسجمهور سابق سوریه از جمله کسانی بودند که با تیم پیگیری کار امام موسی همکاری داشتند.
تا زمانی که آیتالله رضا صدر، برادر بزرگتر امام موسی در قید حیات بود، این امور نزد وی متمرکز میشد؛ از جمله اطلاعاتی که در سالهای دهه شصت به وی رسیده بود، از جانب مهندسی انگلیسی بود که یک چند در زندانی در مرکز لیبی زندانی شده بود و ادعا میکرد در آنجا در محوطهای جدا، مردی را با مشخصات روحانی ناپدید شده دیده است که به شدت از وی محافظت میشد.
البته فیلمی هم در این فاصله به خانواده صدر رسید که از دور گرفته شده و امام موسی را در حلقه مأموران یک زندان عربی نشان میداد. در زمان دولت خاتمی که وی نیز نسبتی مانند احمد خمینی با امام موسی صدر دارد، بار دیگر، پیگیریها شدت گرفت، اما هر بار لیبی با پاسخهای متناقص، حاضر نشد نشان از کسی دهد که پس از سی سال، چندان امیدی به زنده بودن وی نیست.